سریه عبدالله بن رواحه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==')
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = سریه
| موضوع مرتبط = سریه
خط ۱۴: خط ۱۳:
{{اصلی|اسیر بن زارم}}
{{اصلی|اسیر بن زارم}}
"[[اُسَیر بن زارِم]]" مردی [[شجاع]] بود که [[یهودیان]] او را پس از کشته‌ شدن "[[أبورافع]]"، به [[فرمانروایی]] خود [[برگزیده]] بودند. هنگامی که [[اسیر بن زارم]] به [[ریاست]] [[یهود]] رسید، به آنان گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]! [[محمد]] هیچ‌ یک از [[یاران]] خود را به سوی [[یهود]] نفرستاده است؛ مگر آنکه هرچه که خواسته بر سر آنان آورده است؛ اما قصد من آن است، کاری کنم که تا کنون کسی نکرده است". [[یهودیان]] گفتند: "تو می‌خواهی چه کاری انجام دهی که دیگران تا کنون آن را انجام نداده‌اند؟"[[اسیر]] گفت: "نزد [[قبیله غطفان]] می‌روم و آنها را برای [[جنگ]] با [[محمد]] جمع می‌کنم".
"[[اُسَیر بن زارِم]]" مردی [[شجاع]] بود که [[یهودیان]] او را پس از کشته‌ شدن "[[أبورافع]]"، به [[فرمانروایی]] خود [[برگزیده]] بودند. هنگامی که [[اسیر بن زارم]] به [[ریاست]] [[یهود]] رسید، به آنان گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]! [[محمد]] هیچ‌ یک از [[یاران]] خود را به سوی [[یهود]] نفرستاده است؛ مگر آنکه هرچه که خواسته بر سر آنان آورده است؛ اما قصد من آن است، کاری کنم که تا کنون کسی نکرده است". [[یهودیان]] گفتند: "تو می‌خواهی چه کاری انجام دهی که دیگران تا کنون آن را انجام نداده‌اند؟"[[اسیر]] گفت: "نزد [[قبیله غطفان]] می‌روم و آنها را برای [[جنگ]] با [[محمد]] جمع می‌کنم".
*[[اسیر بن زارم]] نزد [[قبیله غطفان]] رفت، آنان را جمع کرد و گفت: "ای گروه [[یهود]]! ما به [[شهر]] و دیار [[محمد]] برای [[جنگ]] با او می‌رویم. بدانید هیچ کس در [[شهر]] و سرزمین خود [[جنگ]] نمی‌کند؛ مگر آنکه دشمنِ او در برخی از هدف‌هایش بر او [[پیروز]] می‌شود". یهودی‌ها نیز سخن او را [[تأیید]] کردند و گفتند که خوب چاره‌ای اندیشیده است<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۷.</ref>.
* [[اسیر بن زارم]] نزد [[قبیله غطفان]] رفت، آنان را جمع کرد و گفت: "ای گروه [[یهود]]! ما به [[شهر]] و دیار [[محمد]] برای [[جنگ]] با او می‌رویم. بدانید هیچ کس در [[شهر]] و سرزمین خود [[جنگ]] نمی‌کند؛ مگر آنکه دشمنِ او در برخی از هدف‌هایش بر او [[پیروز]] می‌شود". یهودی‌ها نیز سخن او را [[تأیید]] کردند و گفتند که خوب چاره‌ای اندیشیده است<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۷.</ref>.


==اطلاع قطعی==
==اطلاع قطعی==
خط ۲۳: خط ۲۲:


==[[مشورت]] با [[یهود]]==
==[[مشورت]] با [[یهود]]==
*[[مسلمانان]] به [[اسیر بن زارم]] گفتند: "[[رسول خدا]]{{صل}} ما را به اینجا فرستاد تا تو را به حضور ایشان ببریم. [[پیامبر]]{{صل}} قصد دارد تا به تو [[احسان]] کند و به [[ریاست]] و [[فرماندهی]] [[خیبر]] بگمارد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۱.</ref>.
* [[مسلمانان]] به [[اسیر بن زارم]] گفتند: "[[رسول خدا]]{{صل}} ما را به اینجا فرستاد تا تو را به حضور ایشان ببریم. [[پیامبر]]{{صل}} قصد دارد تا به تو [[احسان]] کند و به [[ریاست]] و [[فرماندهی]] [[خیبر]] بگمارد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۱.</ref>.
*[[اسیر بن زارم]] هنگامی که سخن [[مسلمانان]] را شنید به [[طمع]] افتاد و در این مورد با اطرافیانش [[مشورت]] کرد. یهودی‌ها با [[پذیرش]] نظر [[مسلمانان]] [[مخالفت]] کردند و گفتند: [[محمد]] هیچ‌گاه فردی از [[بنی اسرائیل]] را به [[ریاست]] [[منصوب]] نمی‌کند". [[اسیر بن زارم]] گفت: "این درست است؛ اما ما دیگر از [[جنگ]] خسته شده‌ایم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.
* [[اسیر بن زارم]] هنگامی که سخن [[مسلمانان]] را شنید به [[طمع]] افتاد و در این مورد با اطرافیانش [[مشورت]] کرد. یهودی‌ها با [[پذیرش]] نظر [[مسلمانان]] [[مخالفت]] کردند و گفتند: [[محمد]] هیچ‌گاه فردی از [[بنی اسرائیل]] را به [[ریاست]] [[منصوب]] نمی‌کند". [[اسیر بن زارم]] گفت: "این درست است؛ اما ما دیگر از [[جنگ]] خسته شده‌ایم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.


==به سوی [[مدینه]]==
==به سوی [[مدینه]]==
*[[اسیر بن زارم]]، همراه سی [[یهودی]] از قلعه خارج شد، در حالی که همراه هر [[یهودی]]، یک [[مسلمان]] بر شتری سوار بود. آنان به حرکت خود ادامه دادند تا اینکه به منطقه "ثِبَار"<ref>نام مکانی در شش میلی خیبر است؛ یاقوت حموی، المعجم البلدان، ج۲، ص۷۲.</ref> رسیدند.
* [[اسیر بن زارم]]، همراه سی [[یهودی]] از قلعه خارج شد، در حالی که همراه هر [[یهودی]]، یک [[مسلمان]] بر شتری سوار بود. آنان به حرکت خود ادامه دادند تا اینکه به منطقه "ثِبَار"<ref>نام مکانی در شش میلی خیبر است؛ یاقوت حموی، المعجم البلدان، ج۲، ص۷۲.</ref> رسیدند.
*در آنجا بود که آثار [[پشیمانی]] در چهره [[اسیر بن زارم]] آشکار شد و دیگر [[تصمیم]] نداشت که به [[مدینه]] برود. او که همراه "[[عبدالله بن أنیس]]" بر شتری سوار بود، [[دست]] خود را به طرف [[شمشیر]] او دراز کرد. در این حال، [[عبدالله بن أنیس]] متوجه این مسئله شد و به او گفت: "[[حیله]]؟! ای [[دشمن خدا]]؟!".
*در آنجا بود که آثار [[پشیمانی]] در چهره [[اسیر بن زارم]] آشکار شد و دیگر [[تصمیم]] نداشت که به [[مدینه]] برود. او که همراه "[[عبدالله بن أنیس]]" بر شتری سوار بود، [[دست]] خود را به طرف [[شمشیر]] او دراز کرد. در این حال، [[عبدالله بن أنیس]] متوجه این مسئله شد و به او گفت: "[[حیله]]؟! ای [[دشمن خدا]]؟!".
پس از آن [[عبدالله بن أنیس]] خود را به [[خواب]] زد تا ببیند [[اسیر بن زارم]] چه می‌خواهد بکند. [[اسیر بن زارم]] به [[گمان]] [[خواب]] بودن [[عبدالله بن أنیس]]، [[دست]] به سوی [[شمشیر]] او برد. در این حال [[عبدالله بن أنیس]] فریاد زد: "آیا کسی پیاده می‌شود که من را با خود ببرد؟" هیچ کس جوابی به درخواست او نداد.
پس از آن [[عبدالله بن أنیس]] خود را به [[خواب]] زد تا ببیند [[اسیر بن زارم]] چه می‌خواهد بکند. [[اسیر بن زارم]] به [[گمان]] [[خواب]] بودن [[عبدالله بن أنیس]]، [[دست]] به سوی [[شمشیر]] او برد. در این حال [[عبدالله بن أنیس]] فریاد زد: "آیا کسی پیاده می‌شود که من را با خود ببرد؟" هیچ کس جوابی به درخواست او نداد.
*[[عبدالله بن أنیس]] به ناچار از شتر پیاده شد و به [[تنهایی]] به راه افتاد. در میان راه [[اسیر بن زارم]] را دید و با [[شمشیر]]، او را مجروح کرد. [[اسیر بن زارم]] نیز با چوب‌دستی خود ضربه محکمی بر سر [[عبدالله بن أنیس]] زد، به گونه‌ای که پیشانی او شکافت! پس از آن [[مسلمانان]] حمله کردند و همگی آنان را کشتند. تنها یک تن از آنان موفق شد تا از دست [[مسلمانان]] بگریزد. در این واقعه برای هیچ یک از [[مسلمانان]] اتفاقی نیفتاد به جز [[عبدالله بن أنیس]] که بر اثر ضربه [[اسیر بن زارم]] مجروح شده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صلحب الشریعه، ج۴، ص۲۹۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹.</ref>.
* [[عبدالله بن أنیس]] به ناچار از شتر پیاده شد و به [[تنهایی]] به راه افتاد. در میان راه [[اسیر بن زارم]] را دید و با [[شمشیر]]، او را مجروح کرد. [[اسیر بن زارم]] نیز با چوب‌دستی خود ضربه محکمی بر سر [[عبدالله بن أنیس]] زد، به گونه‌ای که پیشانی او شکافت! پس از آن [[مسلمانان]] حمله کردند و همگی آنان را کشتند. تنها یک تن از آنان موفق شد تا از دست [[مسلمانان]] بگریزد. در این واقعه برای هیچ یک از [[مسلمانان]] اتفاقی نیفتاد به جز [[عبدالله بن أنیس]] که بر اثر ضربه [[اسیر بن زارم]] مجروح شده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صلحب الشریعه، ج۴، ص۲۹۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹.</ref>.


==بازگشت به [[مدینه]]==
==بازگشت به [[مدینه]]==
خط ۴۶: خط ۴۵:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سریه]]
[[رده:سریه]]
[[رده:سریه عبدالله بن جحش]]
[[رده:سریه عبدالله بن جحش]]

نسخهٔ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۰

مقدمه

عبدالله بن رواحه دو مرتبه به خیبر رفته بود. بار اوّل رسول خدا(ص) او را در ماه رمضان، همراه سه نفر به قلعه خیبر فرستاد تا از اوضاع آنجا و اهل آن و قصد یهودی‌ها اطلاعاتی کسب کند. عبدالله بن رواحه در خیبر به نخلستان‌ها می‌رفت و افراد خود را نیز به سه دهکده معروف خیبر به نام‌های "نطاة"، "شقّ" و "کتیبه" می‌فرستاد. آنان سه روز در آنجا بودند و از "اسیر بن زارم" و دیگران مطالبی شنیدند. آنان وقایع و اخباری را که دیده و شنیده بودند، به عرض پیامبر(ص) رساندند[۱][۲].

اسیر بن زارم[۳]

"اُسَیر بن زارِم" مردی شجاع بود که یهودیان او را پس از کشته‌ شدن "أبورافع"، به فرمانروایی خود برگزیده بودند. هنگامی که اسیر بن زارم به ریاست یهود رسید، به آنان گفت: "به خدا سوگند! محمد هیچ‌ یک از یاران خود را به سوی یهود نفرستاده است؛ مگر آنکه هرچه که خواسته بر سر آنان آورده است؛ اما قصد من آن است، کاری کنم که تا کنون کسی نکرده است". یهودیان گفتند: "تو می‌خواهی چه کاری انجام دهی که دیگران تا کنون آن را انجام نداده‌اند؟"اسیر گفت: "نزد قبیله غطفان می‌روم و آنها را برای جنگ با محمد جمع می‌کنم".

اطلاع قطعی

اعزام سپاه

مشورت با یهود

به سوی مدینه

پس از آن عبدالله بن أنیس خود را به خواب زد تا ببیند اسیر بن زارم چه می‌خواهد بکند. اسیر بن زارم به گمان خواب بودن عبدالله بن أنیس، دست به سوی شمشیر او برد. در این حال عبدالله بن أنیس فریاد زد: "آیا کسی پیاده می‌شود که من را با خود ببرد؟" هیچ کس جوابی به درخواست او نداد.

بازگشت به مدینه

شفای عبدالله بن اُنیس

منابع

پانویس

  1. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶.
  2. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۶.
  3. در کتاب تاریخی نام وی با اختلاف نقل شده است. برخی نام او را «یسیر بن رزام» دانسته‌اند؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۱۸ برخی دیگر نام وی را همان «اسیر بن زارم» می‌دانند؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.
  4. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹.
  5. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۷.
  6. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۱۸؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹-۳۲۰.
  7. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۷.
  8. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.
  9. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.
  10. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۷.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۱.
  12. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.
  13. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۸.
  14. نام مکانی در شش میلی خیبر است؛ یاقوت حموی، المعجم البلدان، ج۲، ص۷۲.
  15. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صلحب الشریعه، ج۴، ص۲۹۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳.
  16. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹.
  17. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱.
  18. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۹.
  19. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۸.
  20. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۹.