آیه مسابقه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←مقدمه=) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
=مقدمه== | ==مقدمه== | ||
در [[سوره]] «واقعه» مى خوانیم: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ * وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ}}<ref>«و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند)اند * در بهشتهای پر نعمتاند * دستهای بسیار از پیشینیانند * و اندکی از پسینیان» سوره واقعه، آیه ۱۰-۱۴.</ref>: | در [[سوره]] «واقعه» مى خوانیم: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ * وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ}}<ref>«و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند)اند * در بهشتهای پر نعمتاند * دستهای بسیار از پیشینیانند * و اندکی از پسینیان» سوره واقعه، آیه ۱۰-۱۴.</ref>: | ||
نسخهٔ ۱۲ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۳
مقدمه
در سوره «واقعه» مى خوانیم: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ * وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ﴾[۱]:
در شواهد التنزیل حاکم حسکانى از ابن عباس چنین نقل شده است:السُّبّاقُ ثَلاثَة: سَبَقَ یُوشَعُ بْنُ نُون اِلى مُوسَى، وَ سَبَقَ صاحِبُ یاسِین اِلى عِیسى، وَ سَبَقَ عَلِىّ اِلَى النَّبِىِّ(ص): «پیشگامان (در ایمان) سه نفراند: یوشع پیشگام نسبت به (ایمان به) موسى(ع) بود، صاحب یاسین (حبیب نجار) نسبت به عیسى(ع)، و على(ع)نسبت به رسول خدا، پیامبر اسلام(ص)، پیشگام بود».[۲] در همان کتاب از ابن عباس نقل شده که از رسول خدا(ص) تفسیر این آیه را پرسیدم، فرمود: «حَدَّثَنى جَبرَئیلُ بِتَفْسیرِها، قالَ ذاکَ عَلِىّ وَ شِیعَتُهُ اِلَى الْجَنَّةِ»: «از جبرئیل تفسیر این آیه را پرسیدم، گفت: آن اشاره به على(ع) و شیعیان او است که پیشگام در رفتن به بهشت هستند»![۳] این دو تفسیر منافاتى با هم ندارد؛ چراکه مولاى متّقیان هم پیشگام در ایمان به پیامبر(ص) بود، و هم پیشگام در رفتن به بهشت است، و در واقع این دو ارتباط و پیوند ناگسستنى با یکدیگر دارد. در همین کتاب، چندین حدیث دیگر در این باره نقل شده است.
در تفسیر الدّر المنثور هم دو روایت از ابن عباس در این زمینه نقل شده است، در یکى از آنها ابن ابى حاتم و ابن مردویه از ابن عباس در تفسیر این آیه نقل مى کنند که یوشع بن نون (نخستین کسى بود که) به موسى(ع) ایمان آورد؛ و مؤمن آل یاسین به عیسى(ع)، و على بن ابى طالب(ع) پیشگام در ایمان به پیامبر اسلام بود.[۴] از کسانى که این روایت را نقل کردهاند ابن مغازلى (طبق نقل ابن بطریق) در کتاب العمده، و سبط بن جوزى در تذکرة، و ابن کثیر در تفسیر خود، و ابن حجر در صواعق، و علامه شوکانى در فتح القدیر، و شیخ سلیمان قندوزى در ینابیع الموده است.[۵] این نکته نیز قابل توجه است که قاضى روزبهان که در مسائل مربوط به امامت و خلافت، تعصّب خاصى دارد و کتابش به نام ابطال نهج الحق گواه بر این معنى است؛ هنگامى که در مقام پاسخ گویى از علامه حلّى در مورد این آیه بر مى آید ـ زیرا علامه در کتاب خود از طریق اهل سنّت از ابن عباس نقل مى کند: سابِقُ هذِهِ الاُمَّةِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِب: «پیشگام این امت در ایمان، على بن ابیطالب(ع) است»)، چنین مى گوید: «این حدیث در روایات اهل سنّت آمده است، ولى به این عبارت: سُبّاقُ الاُمَّةِ ثَلاثَة: مُؤمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ حَبیبُ النَّجّارِ وَ عَلِىُّ بنُ اَبى طالِب سپس مى افزاید: شک نیست که على(ع)پیش قدم در اسلام بود. و سابقه و فضائل بیشمارى داشت، ولى اینها دلیل بر نص بر امامت (بلافصل) او نمى شود.[۶]
ولى باید توجه داشت که هیچ کس نمى گوید این احادیث به تنهایى به معنى نص بر امامت بلافصل على بن ابى طالب(ع) است؛ بلکه هدف این است هنگامى که این آیات و روایات را در کنار هم قرار دهیم مى بینیم که على(ع) شاخصترین و بارزترین فرد از امت اسلامى بود که لایق این مقام شد، و هیچ کس در این میدان به پاى او نیز نمى رسد. آیا با این همه فضائل غیر قابل انکار سزاوار است دیگران را بر او مقدم کنیم، و با وجود او به سراغ دیگرى برویم؟!
این بحث را با ذکر ده نکته تکمیل مى کنیم:
۱ـ منظور از ﴿وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ﴾[۷] کیست؟ در ادامه آیات گذشته قرآن مجید، پس از آنکه مقام والاى سابقون و پیشگامان را بر مى شمرد که آنها مقرّبان درگاه الهى هستند و جایگاهشان در باغ هاى پر نعمت بهشتى است مى افزاید: ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ * وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ﴾[۸] واقعه حاکم حسکانى در شواهد التنزیل چندین روایت، از محمد بن فرات و محمد بن سهل و على بن عباس از جعفر بن محمد(ع) نقل مى کند که در تفسیر آیه: ﴿وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ﴾ فرمود: «منظور على بن ابى طالب(ع) است».[۹] بدیهى است که مفهوم آیه این نیست که فقط على به بهشت مى رود، بلکه مقام والاى پیشگام بودن در ایمان، مقام والایى در بهشت و در جوار قرب الهى است که ویژه على بن ابى طالب(ع) (بعد از پیامبر اسلام) مى باشد، به همین دلیل در آیات بعد از این سوره که مقامات و نعمت هاى گروه دیگرى از بهشتیان (اصحاب الیمین) را بیان مى فرماید، در آخر کار مى گوید: ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ * وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ﴾: «گروهى از امّت هاى نخستین هستند و اندکى از امت هاى آخرین». روشن است که اصحاب یمین گر چه بهشتى هستند؛ امّا به پاى مقرّبین از سابقین نمى رسند.
۲ـ نخستین مسلمان که بود؟ این بحث مهمّى است که «أَوّلُ مَنْ آمن» (نخستین کسى که به پیامبر اسلام(ص) ایمان آورد و دست بیعت در دست او گذاشت) که بود؟ تمام امّت اسلامى متّفقاند که از میان زنان، خدیجه کبرى(ع) نخستین مسلمان بود. امّا از میان مردان، با اینکه عدّه اى اصرار دارند مسأله را پیچیده و قابل بحث و مناقشه جلوه دهند از مطالعه مجموع احادیث و تواریخ، تردیدى براى یک ناظر بى طرف باقى نمى ماند که نخستین فرد، على بن ابى طالب(ع) بود. او اوّلین کسى بود که پیامبر اسلام(ص) را تصدیق کرد، و نخستین کسى بود که با او بیعت نمود؛ و نخستین کسى بود که با او نماز خواند و رکوع و سجود بجا آورد. شواهد و دلائل این مسأله در تمام منابع اسلامى وجود دارد که در ذیل به قسمتى از آنها اشاره مى کنیم:
حداقل هیجده نفر از صحابه با طرق مختلف این حدیث را از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که على(ع) نخستین مردى بود که اسلام را پذیرفت و با پیامبر اکرم(ص) نماز خواند از جمله:
- ابوسیعد خدرى که از معاریف صحابه است مى گوید: پیامبر اکرم(ص) دست بر پشت على(ع) زد و فرمود: «یا علىُّ لَکَ سَبْعُ خِصال لایُحاجُّکَ فیهِنَّ اَحَدٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَنْتَ اَوَّلُ الْمُؤمِنینَ اِیْماناً بِاللهِ...»: «اى على! تو هفت ویژگى دارى که هیچ کس نمى تواند در مورد آنها در روز قیامت با تو مناقشه کند: نخست اینکه تو اوّلین کسى هستى که ایمان به خدا آوردى (و اسلام را پذیرا گشتى) و.»...[۱۰]
- عایشه مى گوید: فاطمه دختر محمد(ص) این حدیث را براى من نقل کرد که پیامبر(ص) به او فرمود: «زَوَّجْتُکِ اَعْلَمَ الْمُؤمِنینَ عِلْماً وَ اَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ اَفْضَلَهُمْ حِلْماً»: «تو را به همسرى مردى در آوردم که علمش از همه مؤمنان بیشتر، و در پذیرش اسلام از همه آنها مقدّمتر و حلمش از همه فزونتر است».[۱۱]
- ابن عباس مى گوید: از عمر بن خطاب شنیدم که مى گفت نام على(ع) را به بدى نبرید من از رسول خدا(ص) درباره او مطالبى را شنیدم که اگر یکى از آنها در آل خطّاب باشد براى من محبوبتر از آنچه آفتاب بر آن طلوع مى کند بود از جمله: یک بار من و ابوبکر و ابوعبیده با جمعى از یاران پیامبر(ص) به در خانه ام سلمه رسیدیم. على(ع) بر در خانه ایستاده بود، گفتیم. پیامبر(ص) را مى خواهیم؛ فرمود: الآن بیرون مى آید پیامبر بیرون آمد به سوى او رفتیم تکیه بر على بن ابیطالب کرد و با دست بر شانه او زد و فرمود: «با تو به مخاصمه بر مى خیزند، (امّا) تو نخستین کسى هستى که ایمان آوردى، و از همه به ایام الله داناترى؛ و نسبت به عهد الهى باوفاترى؛ از همه بهتر عدالت پیشه مى کنى؛ و نسبت به رعیّت از همه مهربان ترى؛ و مصیبت تو نیز از همه بزرگتر است».[۱۲] این حدیث مسائل زیادى را بازگو مى کند که شرح همه آنها از حوصله این مقال خارج است.
- معاذ بن جبل از پیغمبر اکرم(ص) نقل مى کند که به على(ع) فرمود: «تو با مردم به هفت چیز محاجّه مى کنى؛ و هیچ کس از قریش در آن هفت چیز نمى تواند به گفتگو با تو برخیزد ـ و ادعاى برابرى کند ـ تو نخستین کسى هستى که به خدا ایمان آوردى.»...[۱۳]
- اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابى طالب نقل مى کند که پیامبر(ص) به دخترش فاطمه فرمود: «زَوَّجْتُکِ اَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَاَعْظَمَهُمْ حِلماً وَاَکْثَرَهُمْ عِلْماً»: «تو را به همسرى مردى در آوردم که در اسلام از همه پیشگامتر، و حلمش از همه عظیمتر، و علمش از همه بیشتر است».[۱۴]
- سلمان فارسى مى گوید پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اَوَّلُکُمْ وُرُوْداً عَلَىَّ الْحَوْضَ، اَوَّلُکُمْ اِسْلاماً عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبِ»: «نخستین کسى که در کنار حوض کوثر بر من وارد مى شود، نخستین کسى است که اسلام را پذیرفته و او على بن ابى طالب(ع)است».[۱۵]
- ابوسخیله مى گوید من و سلمان حج بجا آوردیم، و بر ابوذر وارد شدیم، مدّتى که خدا مى خواست نزد او ماندیم، هنگامى که حرکت ما نزدیک شد، گفتم: اى ابوذر! من امورى مى بینم که حادث شده و مى ترسم در میان مردم اختلافى واقع شود؛ اگر چنین شود چه دستورى به من مى دهى؟! گفت: اَلْزِمْ کِتابَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عَلِىَّ بْنَ اَبى طالِب، فَاَشْهَدُ اِنَّنى سَمِعْتُ رَسُوْلَ اللهِ(ص)یَقُولُ: عَلِىٌّ(ع) اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بى، وَ اَوَّلُ مَنْ یُصافِحُنى یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَ هُوَ الصِّدِّیْقُ الاَکْبَرُ، وَ هُوَ الْفارُوْقُ یُفَرِّقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ.[۱۶]
- عبدالرحمن عوف در حدیثى در ذیل آیه۹۹ سوره برائت: (السّابِقُونَ الاَوَّلُونَ)مى گوید آنها ده نفر از قریش بودند: کانَ اَوَّلَهُمْ اِسْلاماً عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِب(ع): «نخستین کسى از آنها که اسلام را پذیرفت على بن ابى طالب(ع) بود».[۱۷]
- جمال الدین ابوالحجاج در کتاب تهذیب الکمال از ابورافع (از یاران پیامبر(ص)) نقل مى کند: اَوَّلُ مَنْ اَسْلَمَ مِنَ الرِّجالِ عَلِىٌّ: «نخستین کسى که از مردان اسلام آورد، على بود».[۱۸]
- انس بن مالک خادم رسول خدا(ص) از آن حضرت نقل مى کند که رسول خدا(ص) فرمود: «اَوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ وُرُوداً عَلىَّ الْحَوضَ اَوَّلُها اِسْلاماً عَلىّ بْنُ اَبى طالِب»: «نخستین فرد این امّت که در کنار حوض کوثر بر من وارد مى شود نخستین کسى است که اسلام آورده و او على بن ابى طالب است».[۱۹]
- ابن عباس مى گوید على(ع) چهار ویژگى دارد که براى احدى نیست: هُوَ اَوَّلُ عَرَبِىٍّ وَ عَجَمِىٍّ صَلّى مَعَ رَسُوْلِ اللهِ(ص)... «او نخستین فرد از عرب و عجم است که با پیامبر اکرم(ص) نماز گذارد».[۲۰] و در جاى دیگر مى گوید: اَوَّلُ مَنْ اَسْلَمَ بَعْدَ خَدیجَة عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِب: «نخستین کسى که بعد از خدیجه(ع) ایمان آورد على بن ابیطالب(ع) بود».[۲۱]
- نسایى محدّث معروف در کتاب السنن، از زید بن ارقم نقل مى کند که گفت: اَوَّلُ مَنْ اَسْلَمَ مَعَ رَسُوْلِ اللهِ(ص) عَلِىُّ بْن اَبى طالِبِ(ع): «نخستین کسى که به پیامبر ایمان آورد على بن ابى طالب(ع) بود».[۲۲]
- ابواحمد جرجانى شافعى، در کتاب الکامل فى الرجال از مالک بن الحوریث نقل مى کند که مى گوید: کانَ عَلِىٌّ اَوَّلَ مَنْ اَسْلَمَ مِنَ الرِّجالِ وَخَدیجَةُ اَوَّلَ مَنْ اَسْلَمَ مِنَ النِّساءِ: «على(ع) نخستین کسى از مردان بود که اسلام آورد وخدیجه نخستین کسى از زنان بود که ایمان آورد».[۲۳]
- لیلى الغفاریه، (زنى که در عصر پیامبر(ص) مجروحان جنگى را مداوا و پرستارى مى کرد) مى گوید: من با على(ع) به میدان جنگ بصره آمدم، هنگامى که عایشه را در برابر آن حضرت دیدم شک و تردید در من پیدا شد، نزد او آمدم، و از او پرسیدم از رسول خدا(ص) فضیلتى درباره على(ع) شنیده اى؟ گفت: آرى! سپس عایشه داستانى نقل کرد و در ضمن آن داستان، از پیامبر اکرم(ص) نقل کرد که فرمود: «اِنَّهُ اَوَّلُ النّاسِ بى اِسْلاماً»: «على(ع) نخستین کسى است که به من ایمان آورده است».[۲۴]
- احمد حنبل یکى از ائمه چهارگانه اهل سنت در کتاب مسندش در حدیثى نقل مى کند که معقل بن یسار (صحابى معروف) مى گوید روزى در خدمت پیامبر(ص)بودم، پیامبر(ص) فرمود: «برویم از فاطمه(ع) (که بیمار است) عیادت کنیم؛ هنگامى که به خانه فاطمه(ع) رسیدیم پیامبر(ص) از او احوال پرسى کرد»، فاطمه(ع) عرض کرد: «اندوه من زیاد، و فقرم شدید، و بیماریم طولانى شده.».. (پیامبر براى دلدارى او در برابر این مشکلات)، فرمود: «اَوَ ما تَرْضِیْنَ اَنّى زَوَّجْتُکِ اَقْدَمَ اُمَّتى سِلْماً وَ اَکْثَرَهُمْ عِلْماً وَ اَعْظَمَهُمْ حِلْماً».[۲۵] قابل توجه اینکه همین حدیث را ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه (جلد ۳، صفحه ۲۵۷)، و ابن عساکر در تاریخ دمشق (جلد ۱، صفحه ۲۳۲)، و الهیثمى در مجمع الزوائد (جلد ۹، صفحه ۱۰۱)، و متّقى هندى در کنز العمّال (جلد ۱۲، صفحه ۲۰۵)، و گروهى دیگر از دانشمندان اهل سنّت در کتاب هاى خود این بحث را به این ترتیب آوردهاند.
- عبدالله بن صامت (ثابت) از یاران پیامبر(ص) مى گوید: روزى وارد بر رسول خدا(ص) شدیم و گفتیم مَنْ اَحَبُّ اَصْحابِکَ اِلَیْکَ؟ فَاِنْ کانَ اَمْرُ کُنّا مَعَهُ، وَ اِنْ کانَتْ ناسِئَةُ کُنّا دَوْنَهُ، قالَ: هذا عَلِىٌ(ع) اَقْدَمُکُمْ سِلْماً وَ اِسْلاماً: «محبوبترین یاران تو نزد تو کیست؟ که اگر حادثه اى (براى تو) واقع شود، با او باشیم، و هرگاه خطرى پیش آمد در راه او فداکارى کنیم؟» پیامبر(ص) فرمود: «آن شخص همین على(ع) است که در اسلام و تسلیمش از همه پیشگامتر است».[۲۶] این حدیث به خوبى نشان مى دهد که عبدالله بن ثابت و همراهانش در جستجوى کسى بودند که بعد از پیامبر(ص) از همه شایستهتر براى امامت و ولایت باشد، و پیامبر(ص) على(ع) را براى همین منظور معرفى فرمود.
- بریده یکى دیگر از یاران آن حضرت(ص) نیز داستانى شبیه داستان معقل بن یسار دارد که در پایان آن مى خوانیم(ص). پیامبر اکرم فاطمه زهرا(ع) را دلدارى دارد و فرمود: «خداوند شوهرى به تو داده است که در پذیرش اسلام از همه پیشگامتر، و علمش فزونتر، و حلمش برتر است» سپس مى افزاید: پیامبر(ص)فرمود: «وَالله اِنَّ اِبْنَیْکَ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ»: «به خدا سوگند دو پسرت آقایان جوانان اهل بهشتاند!».[۲۷]
- امام على بن ابى طالب(ع) ـ این معنى را خودش در سخنانش که مورد قبول همگان است نیز نقل کرده است. در کتاب الجوهره نوشته محمد بن ابى بکر انصارى مى خوانیم که على(ع) بر منبر بصره فرمود: «اَنا الصِّدِّیقُ الاَکْبَرُ، آمَنْتُ قَبْلَ اَنْ یُؤمِنَ اَبُوبَکْر، وَ اَسْلَمْتُ قَبْلَ اَنْ یُسْلِمَ».[۲۸]
شیخ محمد بن مکرم انصارى نیز در کتاب خود (مختصر تاریخ دمشق) از آن حضرت چنین نقل مى کند که فرمود: «اَنَا اَوَّلُ مَنْ اَسْلَمَ»: «من نخستین کسى هستم که اسلام آورد».[۲۹] در نهج البلاغه نیز در موارد متعدّدى روى این مطلب تکیه شده است، از جمله آن حضرت در جمله ۱۳۱ مى فرماید: «اَللّهُمَّ اِنّى اَوَّلُ مَنْ اَنابَ وَ سَمِعَ وَ اَجابَ لَمْ یَسْبِقْنى اِلاّ رَسُوْلُ اللهِ(ص) بِالصَّلاةِ».[۳۰]
به نظر مى رسد در این بحث کمى از روش خود در این تفسیر خارج شدیم و سخن به درازا کشید؛ ولى اهمیّت مسأله ایجاب مى کرد که گستردهتر از آن بحث کنیم. به هر حال این روایات را با روایتى که ابن هشام در تاریخ خود معروف به سیره نبویة آورده است پایان مى دهیم با اعتراف به این حقیقت که مطالب ناگفته هنوز در این باب بسیار است. او نقل مى کند که در آغاز اسلام، هنگامى که وقت نماز فرا مى رسید، پیامبر(ص)براى اداى نماز به بعضى از درّه هاى مکّه مى رفت و تنها على بن ابى طالب به صورت پنهانى همراه او بود... روزى پدرش ابوطالب گفت: فرزندم این چه دینى است که تو بر آن هستى؟ گفت: «اى پدر! من به خدا و رسول خدا(ص) و آنچه را از سوى او آورده ایمان آوردم، و با او نماز خواندم»؛ ابوطالب گفت: «آگاه باش که او تو را جز به خیر و نیکى فرا نخوانده است؛ هرگز از او جدا مشو»![۳۱]
ایمان آوردن على(ع) به عنوان نخستین نفر به قدرى روشن است که جمعى از شعراى معروف نیز در اشعارشان آن را به عنوان یکى از افتخارات على(ع) ذکر کردهاند. یکى از آنان درباره او مى گوید: اَلَیْسَ اَوَّلَ مَنْ صَلّى لِقِبْلَتِکُمْ ـ وَاَعْلَمَ النّاسِ بِالْقُرآنِ وَالسُّننِ؟ «آیا او نخستین کسى نیست که به سوى قبله شما نماز گزارد و از همه مردم به قرآن و سنت آگاهتر بود؟!» و دیگرى مى گوید: الگو:عربیث: «او نخستین مسلمان در (جهان) اسلام است؛ و نخستین کسى است که نماز خواند و روزه گرفت و لا اله الا الله گفت»! مرحوم علامه امینى در الغدیر بیش از ده نفر از شعرا را نقل مى کند که در لابه لاى اشعارشان این معنى را سرودهاند.[۳۲]
و نیز شایان توجّه اینکه علامه امینى در همان کتاب بیش از یکصد حدیث از پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) و صحابه و تابعین و مورّخان و محدّثان دیگر نقل مى کند، که همگى گواهى مى دهد بر این که على(ع) نخستین نفر از مردان بود که به پیامر اسلام(ص) ایمان آورد.
تنها یک سؤال! در اینجا سؤال معروفى است که از همان قرون نخستین اسلام، در میان بعضى از بهانه جویان مطرح بوده است، و آن اینکه درست است على(ع) نخستین مردى است که اسلام را پذیرفت؛ ولى آیا اسلام یک کودک ۱۰ ساله و نابالغ پذیرفته است؟ و اگر زمان بلوغ او را معیار بگیریم جمع دیگرى اسلام را قبل از او پذیرا شده بودند!
پاسخ: در اینجا مناسب است گفتگوئى که میان مأمون خلیفه عباسى با یکى از علماء معروف اهل سنّت در عصر او، به نام اسحاق صورت گرفت را بیاوریم (این حدیث را ابن عبد ربه در عقد الفرید آورده است).
مأمون به او گفت: آن روز که پیامبر اسلام(ص) مبعوث شده از تمام اعمال چه عملى افضل بود؟ اسحاق گفت: اخلاص در شهادت به توحید و رسالت پیامبر(ص) مأمون: آیا کسى را سراغ دارى که بر على(ع) در اسلام پیشى گرفته باشد؟ اسحاق: على(ع) اسلام آورد در حالى که کم سن و سال بود و احکام الهى بر او جارى نمى شد! مأمون: آیا اسلام على(ع) به دعوت پیامبر(ص) نبود؟ آیا پیامبر(ص) اسلامش را نپذیرفت؟ چگونه ممکن است پیامبر(ص) کسى را که به اسلام دعوت کند که اسلامش پذیرفته نیست؟! اسحاق پاسخى نداشت که بدهد.[۳۳]
مرحوم علامه امینى (ره) بعد از نقل این داستان از العقد الفرید مى افزاید: ابوجعفر اسکافى معتزلى متوفاى سال ۲۴۰ در رساله خود مى نویسد که همه مردم مى دانند که على(ع) افتخار پیشگامى به اسلام را داشت. پیامبر(ص) روز دوشنبه مبعوث شد؛ و على(ع) روز سه شنبه ایمان آورد، و مى فرمود «من هفت سال قبل از دیگران نماز خواندم!» و پیوسته مى فرمود: «من نخستین کسى هستم که اسلام آوردم»، و این مسأله از هر مشهورى مشهورتر است، و ما کسى را در گذشته نیافته ایم که اسلام على(ع) را سبک بشمرد، یا بگوید او اسلام آورد در حالى که کودک خردسال بود، عجب این که افرادى مثل عباس و حمزه براى پذیرش اسلام منتظر عکس العمل ابوطالب بودند، ولى فرزند ابوطالب هرگز منتظر پدر ننشست و ایمان آورد!».[۳۴] کوتاه سخن این که: اولا پیامبر اسلام(ص)، اسلام على(ع) را پذیرفت و کسى که اسلام او را در آن سن و سال معتبر نداند در واقع ایراد بر پیامبر اکرم(ص) مى گیرد.
ثانیاً: در روایات معروفى که قبلا به آن اشاره شد، در داستان یوم الدار آمده است که پیامبر(ص) غذائى آماده کرد و بستگان نزدیکش را از قریش دعوت نمود و آنها را به اسلام فرا خواند، و فرمود: نخستین کسى که دعوت او را براى دفاع از اسلام بپذیرد برادر و وصىّ او و جانشین او خواهد بود؛ و هیچ کس دعوت آن حضرت را نپذیرفت جز على بن ابیطالب(ع) که گفت: «من تو را یارى مى کنم و با تو بیعت مى نمایم» و پیامبر(ص) فرمود «تو برادر و وصى و جانشین من هستى»[۳۵].
آیا کسى باور مى کند پیامبر اکرم(ص) کسى را که در آن روز نیز به حد بلوغ نرسیده بود و به گفته بهانه جویان اسلامش پذیرفته نبود به عنوان برادر و وصى و جانشین خود معرفى کند و دیگران را به پیروى از او دعوت نماید، تا آنجا که سران شرک از روى تمسخر به ابوطالب بگویند تو باید پیرو فرزندت باشى؟! بدون شک سن بلوغ، شرط پذیرش اسلام نیست، و هر نوجوانى که عقل و تمیز کافى داشته باشد و اسلام را بپذیرد به فرض که پدرش هم مسلمان نباشد از او جدا مى شود و در زمره مسلمین قرار مى گیرد.
ثالثاً: از قرآن مجید استفاده مى شود که بلوغ حتّى شرط نبوّت هم نیست و برخى از پیامبران در طفولیت به این مقام رسیدند. چنانکه خداى متعال درباره یحیى مى فرماید: ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا﴾[۳۶]. و در داستان عیسى نیز آمده است که به هنگام کودکى با صراحت گفت: ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا﴾[۳۷]. فراتر از همه اینها همان است که پیامبر اسلام(ص) على(ع) را پذیرفت حتّى در یوم الدار او را به عنوان برادر و وصى و وزیر و جانشین خویش معرفى فرمود. به هر حال روایاتى که مى گوید على(ع) نخستین کسى بود که دعوت پیامبر(ص) را پذیرفت، فضلیتى بى مانند را براى آن حضرت در بیان مى کند که هیچ کس در آن با او برابرى ندارد؛ و به همین دلیل او شایستهترین فرد امّت براى جانشینى پیامبر(ص)بوده است.[۳۸]
منابع
پانویس
- ↑ «و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند)اند * در بهشتهای پر نعمتاند * دستهای بسیار از پیشینیانند * و اندکی از پسینیان» سوره واقعه، آیه ۱۰-۱۴.
- ↑ شواهد التنزیل، جلد ۲، صفحه ۲۱۳، حدیث ۹۲۴.
- ↑ شواهد التنزیل، جلد ۲، صفحه ۲۱۵ و ۲۱۶، حدیث ۹۲۷.
- ↑ الدّرّالمنثور، جلد ۶ صفحه ۱۵۴.
- ↑ احقاق الحق، جلد ۳، صفحه ۱۱۴ تا ۱۲۰.
- ↑ احقاق الحق عبارت او را عینا در جلد سوم صفحه ۱۲۱ آورده است.
- ↑ «و اندکی از پسینیان» سوره واقعه، آیه ۱۴.
- ↑ «و اندکی از پسینیان» سوره واقعه، آیه ۱۳-۱۴.
- ↑ شواهد التنزیل، جلد ۲، صفحه ۲۱۸ (احادیث ۹۳۲ تا ۹۳۵).
- ↑ این حدیث را ابونعیم اصفهانى در حلیة الاولیاء جلد ۱، صفحه ۶۶ آورده.
- ↑ این حدیث را ابن عساکر در تاریخ دمشق، در ترجمه امام على(ع) (جلد ۱، صفحه ۲۴۴، طبع بیروت) نقل مى کند.
- ↑ «اِنَّکَ مُخاصَمٌ، اَنتَ اَوَّلُ الْمُؤمِنینَ ایماناً وَ اَعْلَمُهُمْ بِاَیّامِ اللهِ وَ اَوْفاهُمْ بِعَهْدِهِ وَ اَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ اَرْأَفُهُمْ بِالرَّعِیَّةِ وَ اَعْظَمُهُمْ الرَّزِیَّةَ» کنزالعمال، جلد ۱۳، صفحه ۱۱۷ (طبع بیروت مؤسسة الرسالة).
- ↑ «تَخْصِمُ النّاسُ بِسَبْع وَلایُحاجُّکَ فیهِ اَحَدٌ مِنْ قُرَیْش اَنْتَ اَوَّلُهُمْ اِیْماناً بِاللهِ...»؛ این حدیث را شهاب الدین حسینى شافعى در کتاب «توضیح الدلائل» صفحه ۱۷۱ آورده است (مطابق نقل احقاق الحق، جلد ۲۰، صفحه ۴۵۵).
- ↑ تاریخ ابن عساکر، جلد ۱، صفحه ۲۴۵، طبع بیروت.
- ↑ این روایت را محمد بن ابى بکر در کتاب الجوهره، صفحه ۸ (طبع دمشق) آورده، و نویسنده کنزالعمال نیز بدون ذکر سند آن را نقل کرده است (جلد ۱۱، صفحه ۶۱۶، طبع مؤسسه الرّساله، بیروت).
- ↑ «از کتاب خداوند عزّوجلّ، و على بن ابى طالب جدا مشو! من گواهى مى دهم که از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: على اوّل کسى است که به من ایمان آورده؛ و نخستین کسى است که روز قیامت با من مصافحه مى کند، و او صدیق اکبر، و فاروق (یعنى جدا کنند؛ حق از باطل) است»؛ مختصر تاریخ دمشق، جلد ۱۷، صفحه ۳۰۶ (طبع دمشق دارالفکر) (مطابق نقل احقاق، جلد ۲۰، صفحه ۴۷۲) ـ این حدیث را کنزالعمال از جمله «انّ هذا اوّل من آمن بى» تا آخر جلد ۱۱، صفحه ۶۱۶، حدیث ۳۲۹۹۰ آورده است.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، جلد ۱۷، صفحه ۳۰۷ (نوشته امام محمد بن مکرم معروف به ابن منطور).
- ↑ تهذیبُ الکمال، جلد ۳ صفحه ۸۵ (مطابق نقل احقاق الحق، جلد ۲۰، صفحه ۳۶۷).
- ↑ این حدیث را ابن عدیم حلبى از علماى قرن هفتم هجرى در کتاب خود (تاریخ حلب، صفحه ۲۹۵) آورده است.
- ↑ المختار فى مناقب الابرار، صفحه ۱۶ (مطابق نقل احقاق الحق، جلد ۲۰، صفحه ۴۵۷).
- ↑ این حدیث از حسام الدین حنفى در کتاب آل محمّد(ص)، صفحه ۱۷۴ آمده است.
- ↑ احقاق الحق، جلد ۲۰، صفحه ۴۷۵.
- ↑ الکامل فى الرجال، جلد ۶، صفحه ۲۳۷۸ (طبع دارالفکر بیروت).
- ↑ این حدیث را محمد بن مکرم انصارى در کتاب مختصر تاریخ دمشق (جلد ۱۷، صفحه ۱۱۹) نقل مى کند.
- ↑ «آیا خشنود نمى شوى که من تو را به همسرى مردى در آوردم، که از همه در امّتم در اسلام پیشگامتر، و علمش از همه بیشتر و حلمش عظیمتر است؟!»؛ مسند احمد، جلد ۵، صفحه ۲۶ (چاپ دارالصّادق).
- ↑ این حدیث را احمد بن مردویه در کتاب مناقب نقل کرده است (احقاق الحق، جلد ۱۵، صفحه ۳۳۶).
- ↑ این حدیث را ابن عساکر در تاریخ دمشق (جلد ۱، صفحه ۲۴۲ طبع بیروت) آورده است، ولى ذیل آن در مورد امام حسن و امام حسین((ع)) فقط در ارجح المطالب (صفحه ۱۰۷ و ۳۹۶) آمده است.
- ↑ «صدیق اکبر منم، ایمان آوردم پیش از آنکه ابوبکر ایمان بیاورد، و اسلام آوردم پیش از آنکه او اسلام بیاورد»؛ الجوهرة، صفحه ۸ (طبع دمشق) همین معنى را گروه دیگرى نیز نقل کردهاند مانند: ابواحمد جرجانى در کتاب الکامل فى الرجال (جلد ۳، صفحه ۱۱۲۳) و توضیح الدلائل (صفحه ۱۷۱) و مختصر تاریخ دمشق و غیر آنها.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، جلد ۱۷، صفحه ۱۱۸.
- ↑ «خداوندا! من نخستین کسى هستم که به سوى تو بازگشتم؛ و پیام تو را شنیدم و اجابت کردم؛ هیچ کس جز رسول خدا(ص) در نماز خواندن بر من پیشى نگرفت»؛ این معنى در خطبه ۷۱ و ۱۹۲ نیز آمده است.
- ↑ سیره ابن هشام، جلد ۱، صفحه ۲۶۳ (طبع داراحیاء التراث العربى).
- ↑ الغدیر، جلد ۳، صفحه ۲۳۱ تا ۲۳۳.
- ↑ عقد الفرید، جلد ۳، صفحه ۴۳ (با تلخیص).
- ↑ الغدیر، جلد ۳، صفحه ۲۳۷.
- ↑ اسناد این روایت را به طور مشروح در ذیل حدیث یوم الدار آوردیم.
- ↑ «ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛» سوره مریم، آیه ۱۲.
- ↑ «(نوزاد) گفت: بیگمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است» سوره مریم، آیه ۳۰.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن ج۹ .