بحث:خلافت الهی در لغت: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۲: خط ۱۲:


[[خلیفة اللّه]] به معنی [[جانشین خداوند]] و از [[القاب]] خاص [[امام عصر]] {{ع}} می‌باشد<ref>برای آشنایی بیشتر با این واژه به کتاب موعودنامه، تألیف مجتبی تونه‌ای، ص۳۰۴-۳۰۵ مراجعه کنید.</ref>. [[خلفای عباسی]] خود را خلیفة اللّه می‌دانستند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۸۸.</ref>.
[[خلیفة اللّه]] به معنی [[جانشین خداوند]] و از [[القاب]] خاص [[امام عصر]] {{ع}} می‌باشد<ref>برای آشنایی بیشتر با این واژه به کتاب موعودنامه، تألیف مجتبی تونه‌ای، ص۳۰۴-۳۰۵ مراجعه کنید.</ref>. [[خلفای عباسی]] خود را خلیفة اللّه می‌دانستند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۸۸.</ref>.
== معنای لغوی ==
«[[خلافت]]» (به کسر خاء) به معنای [[نیابت]] از غیر است، به جهت غیبت «منوب عنه» یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب [[شرافت]] بخشیدن به نایب<ref>مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».</ref>. واژه [[خلیفه]] در [[قرآن کریم]] به معنای [[جانشین]] [[خداوند]] بر روی [[زمین]] آمده است و این [[خلافت]] تمام نمی‌شود، جز اینکه [[خلیفه]] در همه [[شئون]] وجودی و آثار و [[احکام]] و [[تدابیر]]، حاکی از مستخلف باشد<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.</ref>. در این مدخل، معنای اصطلاحی «خلافت الهی» مقصود است و آنچه به [[امامت]] و [[رهبری]] مربوط می‌شود، در [[جایگاه]] خود آمده است. در اینجا از واژه «[[خلف]]»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی [[آیات]] با توجّه به [[شأن نزول]] و [[روایات]] مربوط استفاده شده است<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/farhangbooks/Books/13/2.htm#f49، فرهنگ قرآن، ج۱۳، ص۵۱ - ۵۵.]</ref>.


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۶

مقدمه

از نظر لغوی، خلیفه مشتق از خَلَف، به معنای آمدن چیزی بعد از چیزی که به جای آن قرار بگیرد، است: أن يجي‏ء شي‏ء بعد شي‏ء يقوم مقامه[۱]. بنابراین، خلیفه به معنای جانشین است؛ لذا برخی در معنای لغوی آن نوشته‌اند: "خلیفه در لغت به معنای کسی که جانشین غیرش است یا بَدَل از او در عملی که انجام می‌داده. خلیفه در اصل: خلیف بر وزن فعیل به معنای فاعل بوده و تاء در آن برای مبالغه در وصف، مثلِ علامة است"[۲].

دیگری نوشته است: "معنای اصلی خلف، عبارت از چیزی که پشت سرِ چیزی باشد، و در مقابل بودن، ضدّ آن است و آن یا از جهت زمانی است یا مکانی یا از جهت کیفیت. کیفیت، مانندِ جانشین شدن مردی از پدرش در خصوصیات اخلاقی و کیفیت روش زندگی"[۳] و در ادامه می‌نویسد: "جمع خلیفه، خلائف مثل: کریم و کرائم و جمع خلیف، خُلَفا، مثل شریف و شُرَفا است"[۴].[۵]

خلیفه در رضانامه

خلیفه به معنی سرپرست، ولی، جانشین و در گذشته، بالاترین مقام کشوری و مذهبی به شمار می‌رفت. او اختیارت کشوری خویش را به وزیر و اختیارات دینی را به قاضی و اختیارات جنگی را به سردار یا امیر می‌سپارد. ولی در همه امور، خود تصمیم نهایی را می‌گرفت، به عبارت دیگر، تمام قدرت ناشی از شخص خلیفه بود. در مجمع البحرین آمده است:

  1. خلیفه به معنای کسی است که در کاری به جای دیگری قرار گیرد و وظیفه او را انجام دهد.
  2. خلیفه، امام راستین و پیشوای والایی است که برتر از او نیست.
  3. خلیفه به معنی بزرگ‌ترین فرمانروا و پرشکوه‌ترین زمامدار است[۶].

خلیفة اللّه به معنی جانشین خداوند و از القاب خاص امام عصر (ع) می‌باشد[۷]. خلفای عباسی خود را خلیفة اللّه می‌دانستند[۸].

معنای لغوی

«خلافت» (به کسر خاء) به معنای نیابت از غیر است، به جهت غیبت «منوب عنه» یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب شرافت بخشیدن به نایب[۹]. واژه خلیفه در قرآن کریم به معنای جانشین خداوند بر روی زمین آمده است و این خلافت تمام نمی‌شود، جز اینکه خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، حاکی از مستخلف باشد[۱۰]. در این مدخل، معنای اصطلاحی «خلافت الهی» مقصود است و آنچه به امامت و رهبری مربوط می‌شود، در جایگاه خود آمده است. در اینجا از واژه «خلف»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی آیات با توجّه به شأن نزول و روایات مربوط استفاده شده است[۱۱].

پانویس

  1. مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۱۰، کلمه خلف.
  2. تفسیر التحریر و التنویر، ج۱، ص۳۹۱.
  3. التحقیق، ج۳، ص۱۱۰، کلمه خلف.
  4. التحقیق، ج۳، ص۱۱۱، کلمه خلف.
  5. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص ۴۹.
  6. مجمع البحرین، واژه خلیفه.
  7. برای آشنایی بیشتر با این واژه به کتاب موعودنامه، تألیف مجتبی تونه‌ای، ص۳۰۴-۳۰۵ مراجعه کنید.
  8. محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۸۸.
  9. مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».
  10. المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.
  11. فرهنگ قرآن، ج۱۳، ص۵۱ - ۵۵.