حضرت عزیر علیه السلام: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۸: | خط ۸: | ||
اشاره به داستان عُزیر که یکی از [[پیامبران بنی اسرائیل]] و کاتبان [[عهد قدیم]] است و داستان او را به [[پیامبر]] [[یادآوری]] میکند که به شهری عبور میکند که بامهایش یکسر فرو ریخته است، [و با خود می] گفته: "چگونه [[خداوند]]، [اهلِ] این [ویرانکده] را پس از مرگشان زنده میکند؟". پس [[خداوند]]، او را [به مدت] صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت، و به او گفت: "چقدر درنگ کردی؟" گفت: "یک روز یا پارهای از روز را درنگ کردم". گفت: "نه بلکه صد سال درنگ کردی، به [[خوراک]] و نوشیدنیِ خود بنگر [که طعم و رنگِ آن][[تغییر]] نکرده است، و به درازگوش خود نگاه کن که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را [درباره [[معاد]]] نشانهای برای [[مردم]] قرار دهیم. و به [این] استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند میدهیم سپس گوشت بر آن میپوشانیم". پس هنگامی که چگونگیِ زنده ساختن مرده برای او آشکار شد، گفت: اکنون میدانم که [[خداوند]] بر هر چیزی تواناست<ref>[[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۲، ص ۲۳۸.</ref>. | اشاره به داستان عُزیر که یکی از [[پیامبران بنی اسرائیل]] و کاتبان [[عهد قدیم]] است و داستان او را به [[پیامبر]] [[یادآوری]] میکند که به شهری عبور میکند که بامهایش یکسر فرو ریخته است، [و با خود می] گفته: "چگونه [[خداوند]]، [اهلِ] این [ویرانکده] را پس از مرگشان زنده میکند؟". پس [[خداوند]]، او را [به مدت] صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت، و به او گفت: "چقدر درنگ کردی؟" گفت: "یک روز یا پارهای از روز را درنگ کردم". گفت: "نه بلکه صد سال درنگ کردی، به [[خوراک]] و نوشیدنیِ خود بنگر [که طعم و رنگِ آن][[تغییر]] نکرده است، و به درازگوش خود نگاه کن که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را [درباره [[معاد]]] نشانهای برای [[مردم]] قرار دهیم. و به [این] استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند میدهیم سپس گوشت بر آن میپوشانیم". پس هنگامی که چگونگیِ زنده ساختن مرده برای او آشکار شد، گفت: اکنون میدانم که [[خداوند]] بر هر چیزی تواناست<ref>[[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۲، ص ۲۳۸.</ref>. | ||
== | ==خدمت بزرگ [[عزیر]] به [[یهود]]== | ||
«عزیر» در لغت [[عرب]] همان «[[عزرا]]» در لغت یهود است، و از آنجا که عرب به هنگامی که نام بیگانهای را به کار میبرد معمولاً در آن تغییری ایجاد میکند، مخصوصاً گاه برای اظهار [[محبت]] آن را به صیغه «تصغیر» در میآورد، «عزرا» را نیز تبدیل به «عزیر» کرده است، همانگونه که نام اصلی «[[عیسی]]» که «یسوع» است و «[[یحیی]]» که «[[یوحنا]]» است پس از نقل به [[زبان عربی]] دگرگون شده و به شکل «عیسی» و «یحیی» در آمده است. | «عزیر» در لغت [[عرب]] همان «[[عزرا]]» در لغت یهود است، و از آنجا که عرب به هنگامی که نام بیگانهای را به کار میبرد معمولاً در آن تغییری ایجاد میکند، مخصوصاً گاه برای اظهار [[محبت]] آن را به صیغه «تصغیر» در میآورد، «عزرا» را نیز تبدیل به «عزیر» کرده است، همانگونه که نام اصلی «[[عیسی]]» که «یسوع» است و «[[یحیی]]» که «[[یوحنا]]» است پس از نقل به [[زبان عربی]] دگرگون شده و به شکل «عیسی» و «یحیی» در آمده است. | ||
به هر حال «عزیر» یا «عزرا» در [[تاریخ]] یهود موقعیت خاصی دارد تا آنجا که بعضی اساس [[ملیت]] و درخشش تاریخ این [[جمعیت]] را به او نسبت میدهند و در واقع او خدمت بزرگی به این آئین کرد؛ زیرا وضع یهود به وسیله «[[بخت النصر]]» [[پادشاه]] «[[بابل]]» به کلّی درهم ریخته شد، شهرهای آنها به دست [[سربازان]] وی افتاد و معبدشان ویران و کتاب آنها [[تورات]] سوزانده شد، مردانشان به [[قتل]] رسیدند و [[زنان]] و کودکانشان [[اسیر]] و به بابل انتقال یافتند، و حدود یک [[قرن]] در آنجا بودند. سپس هنگامی که «کورش» [[پادشاه ایران]] «بابل» را فتح کرد، «عزرا» که یکی از بزرگان یهود در آن [[روز]] بود نزد وی آمد و برای آنها [[شفاعت]] کرد، او موافقت کرد که یهود به شهرهایشان بازگردند و از نو «تورات» نوشته شود. | به هر حال «عزیر» یا «عزرا» در [[تاریخ]] یهود موقعیت خاصی دارد تا آنجا که بعضی اساس [[ملیت]] و درخشش تاریخ این [[جمعیت]] را به او نسبت میدهند و در واقع او خدمت بزرگی به این آئین کرد؛ زیرا وضع یهود به وسیله «[[بخت النصر]]» [[پادشاه]] «[[بابل]]» به کلّی درهم ریخته شد، شهرهای آنها به دست [[سربازان]] وی افتاد و معبدشان ویران و کتاب آنها [[تورات]] سوزانده شد، مردانشان به [[قتل]] رسیدند و [[زنان]] و کودکانشان [[اسیر]] و به بابل انتقال یافتند، و حدود یک [[قرن]] در آنجا بودند. سپس هنگامی که «کورش» [[پادشاه ایران]] «بابل» را فتح کرد، «عزرا» که یکی از بزرگان یهود در آن [[روز]] بود نزد وی آمد و برای آنها [[شفاعت]] کرد، او موافقت کرد که یهود به شهرهایشان بازگردند و از نو «تورات» نوشته شود. |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۰
مقدمه
منظور زنده شدن مجدّد وی از آیات الهی و امری است که قرآن آن را قابل توجه برای پیامبر میداند و گویی بیان آن برای آن حضرت در ترسیم معاد و شیوه تبلیغ و ترسیم قدرت الهی و نتیجهگیری تربیتی برای قوم خود دارای دارای اهمیت بوده است.
- ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۱].
نکات: اشاره به داستان عُزیر که یکی از پیامبران بنی اسرائیل و کاتبان عهد قدیم است و داستان او را به پیامبر یادآوری میکند که به شهری عبور میکند که بامهایش یکسر فرو ریخته است، [و با خود می] گفته: "چگونه خداوند، [اهلِ] این [ویرانکده] را پس از مرگشان زنده میکند؟". پس خداوند، او را [به مدت] صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت، و به او گفت: "چقدر درنگ کردی؟" گفت: "یک روز یا پارهای از روز را درنگ کردم". گفت: "نه بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنیِ خود بنگر [که طعم و رنگِ آن]تغییر نکرده است، و به درازگوش خود نگاه کن که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را [درباره معاد] نشانهای برای مردم قرار دهیم. و به [این] استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند میدهیم سپس گوشت بر آن میپوشانیم". پس هنگامی که چگونگیِ زنده ساختن مرده برای او آشکار شد، گفت: اکنون میدانم که خداوند بر هر چیزی تواناست[۲].
خدمت بزرگ عزیر به یهود
«عزیر» در لغت عرب همان «عزرا» در لغت یهود است، و از آنجا که عرب به هنگامی که نام بیگانهای را به کار میبرد معمولاً در آن تغییری ایجاد میکند، مخصوصاً گاه برای اظهار محبت آن را به صیغه «تصغیر» در میآورد، «عزرا» را نیز تبدیل به «عزیر» کرده است، همانگونه که نام اصلی «عیسی» که «یسوع» است و «یحیی» که «یوحنا» است پس از نقل به زبان عربی دگرگون شده و به شکل «عیسی» و «یحیی» در آمده است. به هر حال «عزیر» یا «عزرا» در تاریخ یهود موقعیت خاصی دارد تا آنجا که بعضی اساس ملیت و درخشش تاریخ این جمعیت را به او نسبت میدهند و در واقع او خدمت بزرگی به این آئین کرد؛ زیرا وضع یهود به وسیله «بخت النصر» پادشاه «بابل» به کلّی درهم ریخته شد، شهرهای آنها به دست سربازان وی افتاد و معبدشان ویران و کتاب آنها تورات سوزانده شد، مردانشان به قتل رسیدند و زنان و کودکانشان اسیر و به بابل انتقال یافتند، و حدود یک قرن در آنجا بودند. سپس هنگامی که «کورش» پادشاه ایران «بابل» را فتح کرد، «عزرا» که یکی از بزرگان یهود در آن روز بود نزد وی آمد و برای آنها شفاعت کرد، او موافقت کرد که یهود به شهرهایشان بازگردند و از نو «تورات» نوشته شود.
در این هنگام او طبق آنچه در خاطرش از گفتههای پیشینیان یهود باقی مانده بود «تورات» را از نو نوشت. به همین دلیل یهود او را یکی از نجاتدهندگان و زندهکنندگان آئین خویش میدانند و به همین جهت برای او فوقالعاده احترام قائلند. این موضوع سبب شد که گروهی از یهود لقب «ابن الله» (فرزند خدا) را برای او انتخاب کنند، هر چند از بعضی از روایات استفاده میشود که آنها این لقب را به عنوان احترام به «عزیر» اطلاق میکردند، ولی در روایت میخوانیم: هنگامی که پیامبر(ص) از آنها پرسید: «شما اگر «عزیر» را به خاطر خدمات بزرگش احترام میکنید و به این نام میخوانید پس چرا این نام را بر موسی(ع) که بسیار بیش از «عزیر» به شما خدمت کرده است نمیگذارید؟ آنها از پاسخ فرو ماندند و جوابی برای این سؤال نداشتند. ولی هر چه بود این نامگذاری در اذهان گروهی از صورت احترام بالاتر رفته بود و آنچنان که روش عوام است آن را طبعاً بر مفهوم حقیقی حمل میکردند و او را به راستی فرزند خدا میپنداشتند؛ زیرا هم آنها را از دربدری و آوارگی نجات داده بود، و هم به وسیله بازنویسی تورات به آئینشان سر و سامانی بخشید. البته همه آنها چنین عقیدهای را نداشتهاند، ولی از قرآن استفاده میشود که این طرز فکر در میان گروهی از آنها که مخصوصاً در عصر پیامبر(ص) میزیستهاند وجود داشت به دلیل اینکه در هیچ تاریخی نقل نشده که آنها با شنیدن این آیه «یهود گفتند: عزیر پسر خدا است»[۳]. این نسبت را انکار و یا سر و صدا به راه انداخته باشند و اگر چنین بود حتماً واکنش از خود نشان میدادند.[۴]
ولادت و نیاکان
پدر و مادر
نام و نسب
کنیهها و القاب
فرزندان
شمایل و صفات ظاهری
صفات و ویژگیهای شخصیتی
قوم و محل سکونت
سرگذشت تاریخی
نبوت و رسالت
امامت و ولایت
علم ویژه الهی
عصمت
فضایل و مناقب
سیره
اصحاب
مخالفان و دشمنان
رحلت و محل دفن
منابع
پانویس
- ↑ «یا همچون (داستان) آن کس که بر (خرابههای) شهری (با خانههایی) فرو ریخته گذشت. گفت: چگونه خداوند (مردم) این (شهر) را پس از مرگ آن (ها) زنده میگرداند؟ و خداوند همو را صد سال میراند و سپس (دوباره به جهان) باز آورد؛ فرمود: چندگاه درنگ داشتی؟ گفت: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ داشتم؛ فرمود: (نه) بلکه صد سال است که درنگ کردهای، به آب و غذایت بنگر که دگرگونی نپذیرفته است و (نیز) به درازگوش خود بنگر (که مرده و پوسیده است)- و (این) برای آن (است) که تو را نشانهای برای مردم کنیم- و به استخوانها بنگر که چگونه آنها را جنبانده، کنار هم فرا میچینیم آنگاه گوشت (و پوست) بر آن میپوشانیم، و چون بر وی آشکار شد گفت: میدانم که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۲۵۹.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۳۸.
- ↑ ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾ «یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی میکند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده میشوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۴۱۵.