بحث:خلافت الهی در لغت: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۱۵: خط ۱۵:
== معنای لغوی ==
== معنای لغوی ==
«[[خلافت]]» (به کسر خاء) به معنای [[نیابت]] از غیر است، به جهت غیبت «منوب عنه» یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب [[شرافت]] بخشیدن به نایب<ref>مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».</ref>. واژه [[خلیفه]] در [[قرآن کریم]] به معنای [[جانشین]] [[خداوند]] بر روی [[زمین]] آمده است و این [[خلافت]] تمام نمی‌شود، جز اینکه [[خلیفه]] در همه [[شئون]] وجودی و آثار و [[احکام]] و [[تدابیر]]، حاکی از مستخلف باشد<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.</ref>. در این مدخل، معنای اصطلاحی «خلافت الهی» مقصود است و آنچه به [[امامت]] و [[رهبری]] مربوط می‌شود، در [[جایگاه]] خود آمده است. در اینجا از واژه «[[خلف]]»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی [[آیات]] با توجّه به [[شأن نزول]] و [[روایات]] مربوط استفاده شده است<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/farhangbooks/Books/13/2.htm#f49، فرهنگ قرآن، ج۱۳، ص۵۱ - ۵۵.]</ref>.
«[[خلافت]]» (به کسر خاء) به معنای [[نیابت]] از غیر است، به جهت غیبت «منوب عنه» یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب [[شرافت]] بخشیدن به نایب<ref>مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».</ref>. واژه [[خلیفه]] در [[قرآن کریم]] به معنای [[جانشین]] [[خداوند]] بر روی [[زمین]] آمده است و این [[خلافت]] تمام نمی‌شود، جز اینکه [[خلیفه]] در همه [[شئون]] وجودی و آثار و [[احکام]] و [[تدابیر]]، حاکی از مستخلف باشد<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.</ref>. در این مدخل، معنای اصطلاحی «خلافت الهی» مقصود است و آنچه به [[امامت]] و [[رهبری]] مربوط می‌شود، در [[جایگاه]] خود آمده است. در اینجا از واژه «[[خلف]]»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی [[آیات]] با توجّه به [[شأن نزول]] و [[روایات]] مربوط استفاده شده است<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/farhangbooks/Books/13/2.htm#f49، فرهنگ قرآن، ج۱۳، ص۵۱ - ۵۵.]</ref>.
==معنای «[[خلیفه]]»==
خلیفه هم از ریشه «[[خلف]]، یخلف خلافة» به معنای [[جانشین]] است<ref>لسان العرب، ج۹، ص۹۵.</ref>. خلیفه باید خلاء حاصل از فقدان مستخلف عنه را پر کند، یعنی باید واجد جمیع حیثیات و خصوصیات وی باشد، و به اصطلاح خلیفه باید به حمل شایع صناعی خلیفه باشد. در غیر این صورت باز خلاء باقی خواهد بود.
[[رسول خدا]]{{صل}} به [[حکم]] آیۀ شریفۀ {{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref> از [[دنیا]] می‌رود؛ از سوی دیگر به حکم آیۀ {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ}}<ref>«بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref>[[دین]] [[خداوند]] باقی است؛ [[پیامبری]] هم بعد از [[خاتم الانبیاء]]{{صل}} نخواهد بود {{متن قرآن|وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}<ref>«اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>؛ پس به جهت ادامۀ [[رسالت]] ایشان باید خلیفه‌ای وجود داشته باشد، و او باید فردی باشد که به جز [[نبوت]] تمام خصوصیات و [[کمالات]] [[رسول خدا]]{{صل}} را دارا باشد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۸۴.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۲

مقدمه

از نظر لغوی، خلیفه مشتق از خَلَف، به معنای آمدن چیزی بعد از چیزی که به جای آن قرار بگیرد، است: أن يجي‏ء شي‏ء بعد شي‏ء يقوم مقامه[۱]. بنابراین، خلیفه به معنای جانشین است؛ لذا برخی در معنای لغوی آن نوشته‌اند: "خلیفه در لغت به معنای کسی که جانشین غیرش است یا بَدَل از او در عملی که انجام می‌داده. خلیفه در اصل: خلیف بر وزن فعیل به معنای فاعل بوده و تاء در آن برای مبالغه در وصف، مثلِ علامة است"[۲].

دیگری نوشته است: "معنای اصلی خلف، عبارت از چیزی که پشت سرِ چیزی باشد، و در مقابل بودن، ضدّ آن است و آن یا از جهت زمانی است یا مکانی یا از جهت کیفیت. کیفیت، مانندِ جانشین شدن مردی از پدرش در خصوصیات اخلاقی و کیفیت روش زندگی"[۳] و در ادامه می‌نویسد: "جمع خلیفه، خلائف مثل: کریم و کرائم و جمع خلیف، خُلَفا، مثل شریف و شُرَفا است"[۴].[۵]

خلیفه در رضانامه

خلیفه به معنی سرپرست، ولی، جانشین و در گذشته، بالاترین مقام کشوری و مذهبی به شمار می‌رفت. او اختیارت کشوری خویش را به وزیر و اختیارات دینی را به قاضی و اختیارات جنگی را به سردار یا امیر می‌سپارد. ولی در همه امور، خود تصمیم نهایی را می‌گرفت، به عبارت دیگر، تمام قدرت ناشی از شخص خلیفه بود. در مجمع البحرین آمده است:

  1. خلیفه به معنای کسی است که در کاری به جای دیگری قرار گیرد و وظیفه او را انجام دهد.
  2. خلیفه، امام راستین و پیشوای والایی است که برتر از او نیست.
  3. خلیفه به معنی بزرگ‌ترین فرمانروا و پرشکوه‌ترین زمامدار است[۶].

خلیفة اللّه به معنی جانشین خداوند و از القاب خاص امام عصر (ع) می‌باشد[۷]. خلفای عباسی خود را خلیفة اللّه می‌دانستند[۸].

معنای لغوی

«خلافت» (به کسر خاء) به معنای نیابت از غیر است، به جهت غیبت «منوب عنه» یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب شرافت بخشیدن به نایب[۹]. واژه خلیفه در قرآن کریم به معنای جانشین خداوند بر روی زمین آمده است و این خلافت تمام نمی‌شود، جز اینکه خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، حاکی از مستخلف باشد[۱۰]. در این مدخل، معنای اصطلاحی «خلافت الهی» مقصود است و آنچه به امامت و رهبری مربوط می‌شود، در جایگاه خود آمده است. در اینجا از واژه «خلف»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی آیات با توجّه به شأن نزول و روایات مربوط استفاده شده است[۱۱].

معنای «خلیفه»

خلیفه هم از ریشه «خلف، یخلف خلافة» به معنای جانشین است[۱۲]. خلیفه باید خلاء حاصل از فقدان مستخلف عنه را پر کند، یعنی باید واجد جمیع حیثیات و خصوصیات وی باشد، و به اصطلاح خلیفه باید به حمل شایع صناعی خلیفه باشد. در غیر این صورت باز خلاء باقی خواهد بود. رسول خدا(ص) به حکم آیۀ شریفۀ ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ[۱۳] از دنیا می‌رود؛ از سوی دیگر به حکم آیۀ ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۱۴]دین خداوند باقی است؛ پیامبری هم بعد از خاتم الانبیاء(ص) نخواهد بود ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ[۱۵]؛ پس به جهت ادامۀ رسالت ایشان باید خلیفه‌ای وجود داشته باشد، و او باید فردی باشد که به جز نبوت تمام خصوصیات و کمالات رسول خدا(ص) را دارا باشد.[۱۶]

پانویس

  1. مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۱۰، کلمه خلف.
  2. تفسیر التحریر و التنویر، ج۱، ص۳۹۱.
  3. التحقیق، ج۳، ص۱۱۰، کلمه خلف.
  4. التحقیق، ج۳، ص۱۱۱، کلمه خلف.
  5. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص ۴۹.
  6. مجمع البحرین، واژه خلیفه.
  7. برای آشنایی بیشتر با این واژه به کتاب موعودنامه، تألیف مجتبی تونه‌ای، ص۳۰۴-۳۰۵ مراجعه کنید.
  8. محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۸۸.
  9. مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».
  10. المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.
  11. فرهنگ قرآن، ج۱۳، ص۵۱ - ۵۵.
  12. لسان العرب، ج۹، ص۹۵.
  13. «بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.
  14. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  15. «اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  16. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۸۴.