فلسفه: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
(←مقدمه) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
*مباحث [[فلسفی]] بر سه محور اساسی تقسیم میشود: الهیات، ریاضیات، طبیعیات که هر کدام تقسیمات خاص خود را دارند و تقسیمات دیگری همچون فلسفه نظری و عملی، یا فلسفه [[اشراق]] و مشاء، یا فلسفه [[الهی]] و مادی، یا فلسفه قدیم و [[جدید]]، یا فلسفه [[اسلامی]] و غربی وجود دارد که باید در کتابهای [[فلسفی]] مطالعه کرد. | *مباحث [[فلسفی]] بر سه محور اساسی تقسیم میشود: الهیات، ریاضیات، طبیعیات که هر کدام تقسیمات خاص خود را دارند و تقسیمات دیگری همچون فلسفه نظری و عملی، یا فلسفه [[اشراق]] و مشاء، یا فلسفه [[الهی]] و مادی، یا فلسفه قدیم و [[جدید]]، یا فلسفه [[اسلامی]] و غربی وجود دارد که باید در کتابهای [[فلسفی]] مطالعه کرد. | ||
*در فلسفه از مباحثی همچون وجود و عدم، ذهن و عین، وجود و ماهیت، حادث و قدیم، [[علت]] و معلول، [[وجوب]] و امکان و امتناع، جوهر و عرض و... بحث میشود و مبنای اینگونه مباحث و موضوعات، [[عقل]] و [[اندیشه]] است، از این رو فلسفه در ردیف [[علوم عقلی]] قرار میگیرد. به فلسفه، "[[حکمت]]" هم گفته میشود. اندیشههای [[فلاسفه]] و [[حکما]] در کتابهای مختلف نوشته شده و این [[علم]]، از پربارترین و کهنترین دانشهای بشری به شمار میرود. <ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]].</ref>. | *در فلسفه از مباحثی همچون وجود و عدم، ذهن و عین، وجود و ماهیت، حادث و قدیم، [[علت]] و معلول، [[وجوب]] و امکان و امتناع، جوهر و عرض و... بحث میشود و مبنای اینگونه مباحث و موضوعات، [[عقل]] و [[اندیشه]] است، از این رو فلسفه در ردیف [[علوم عقلی]] قرار میگیرد. به فلسفه، "[[حکمت]]" هم گفته میشود. اندیشههای [[فلاسفه]] و [[حکما]] در کتابهای مختلف نوشته شده و این [[علم]]، از پربارترین و کهنترین دانشهای بشری به شمار میرود. <ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[ فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]].</ref>. | ||
==فلسفه در [[فرهنگ]] [[مطهر]]== | |||
کلمه “فلسفه” یک لغت معرب است؛ یعنی لغتی است غیرعربی که تحت قاعده [[زبان عربی]] درآمده و وزن [[عربی]] به آن داده شده است. ریشه این لغت یونانی است. “سوفیا” در لغت یونانی به معنی دانشور است. در یونان گروهی به همین اسم خوانده شدهاند و معروفند. آنها [[عقاید]] و آراء خاصّی داشتند. گروهی دیگر که عقایدی بر ضدّ عقاید این عدّه داشتند برای اینکه [[فروتنی]] کرده باشند، خود را “سوفیست” و “دانشور” نخوانده بلکه خود را “فیلاسوفیا” یعنی “دوستدار دانش” خواندند. سقراط و [[افلاطون]] و ارسطو از این دستهاند. دسته اوّل منکر [[حقیقت]] و احیاناً منکر واقعیّت بودند؛ ولی دسته دوم معترف به واقعیّت و امکان و [[شناخت]] آن، چنانکه هست، بودند. از آن به بعد “فیلاسوفی”گری نقطه مقابل “سوفیست”گری شناخته شد. در زبان عربی “فیلاسوفی”گری را “فلسفه” و “سوفیست”گری را “سفسطه” خواندند. هر چند کلمه “فلسفه” متضمّن نوعی [[تواضع]] است و در اصل، مفهوم “دوستداری دانش” را میدهد، ولی در اصطلاح به معنی “مطلق دانش” است. فلسفه ارسطو شامل مجموع دانشهای ارسطویی در همه زمینهها بود. این لغت در اصطلاح [[فلاسفه]] از قدیم تا قرون جدید به “مطلق [[دانش]] و [[معرفت]] بشری” اطلاق میشد، البته دانش و معرفتهای کلّی و استدلالی و [[عقلی]]. علیهذا تمام [[علوم]] ادبی از قبیل [[تاریخ]] و لغت و [[دستور]] زبان و هم چنین علوم [[دین]] از قبیل [[فقه]] و اصول از فلسفه خارج بود. حتی [[علم]] پزشکی به اعتبار اینکه جزء [[علوم طبیعی]] است به عنوان یک رشته از فلسفه طبیعی از آن یاد میشد<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۷۵.</ref>. | |||
فلسفه مصدر جعلی عربی کلمه “فیلوسوفیا” است. کلمه “فیلوسوفیا” مرکّب است از دو کلمه “فیلو” و “سوفیا”. کلمه “فیلو” به معنی [[دوستداری]] و کلمه “سوفیا” به معنی [[دانایی]] است. پس کلمه “فیلوسوفیا” به معنی دوستداری دانایی است؛ و افلاطون، سقراط را “فیلوسوفس” یعنی [[دوستدار]] دانایی معرفی میکند. علیهذا کلمه “فلسفه” که مصدر جعلی [[عربی]] است به معنی فیلسوفیگری است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۲۸.</ref>. | |||
از نظر قدمای [[فلاسفه]]، لغت “فلسفه” دو معنی داشت: یکی معنی شایع، که عبارت بود از مطلق [[دانش]] معقول که شامل همه [[علوم]] غیرنقلی بود؛ دیگر معنی غیرشایع، که عبارت بود از [[علم الهی]] یا فلسفه اولی که از [[شعب]] سهگانه فلسفه نظری است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۰.</ref>. | |||
فلسفه معنایش همین است که با تحلیل و با [[برهان]] [[قطعی]] و [[یقینی]] بتواند [[ثابت]] کند که [[کثرت]] به [[وحدت]] برمی گردد و وحدت به کثرت برمیگردد<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۴۵۳.</ref>. | |||
فلسفه، [[علم]] شناختن وجود و پی بردن به آغاز و انجام هستی است<ref>مقالات فلسفی (۲)، ص۱۴.</ref>. | |||
فلسفه عبارت است از یک [[سلسله]] مسائل بر اساس برهان و [[قیاس]] [[عقلی]] که از مطلق وجود و [[احکام]] و عوارض آن [[گفتگو]] میکند. فلسفه از بود و نبود اشیاء سخن میگوید و احکام مطلق هستی را مورد دقت قرار میدهد و هیچگاه به احکام و آثاری که مخصوص یک یا چند موضوع مخصوص است نظر ندارد، به عکس علوم که همواره یک یا چند موضوع را مفروضالوجود میگیرند و به جستجوی احکام و آثار آن میپردازند و سنخ بحث علوم متوجه بود و نبود اشیاء نیست<ref>مجموعه آثار، ج۶.</ref>. | |||
فلسفه به معنی خاص یعنی فلسفه اولی یا علم مابعدالطبیعه (متافیزیک) است<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۱۶.</ref>. | |||
اصلاً فلسفه یعنی مسائل کلّی، علم کلّی، مسائلی که اختصاص به جایی ندارد<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۷.</ref>. | |||
کلمه “فلسفه” یا “حکمت” در اصطلاح قدما غالباً به معنی دانش عقلی در مقابل دانش [[نقلی]] به کار میرفت و لهذا مفهوم این لفظ شامل همه اندیشههای [[عقلانی]] و [[فکری]] [[بشر]] بود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۹.</ref>. | |||
فلسفه به مفهوم متعارف، اولین بار از ترجمه کتب دیگران یعنی [[یونانیان]] و احیاناً [[هندیان]] آغاز گشت، و این کار در [[قرن دوم هجری]] شروع شد<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۲۳.</ref>. | |||
آن قسمت از مطالعات که مربوط میشود به اندامشناسی [[جهان]]، “فلسفه” است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۲.</ref>. | |||
فلسفه عبارت است از: “علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است نه از آن جهت که تعین خاص دارد، مثلاً [[جسم]] است یا کمّ است یا کیف است یا [[انسان]] است یا غیره<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۱.</ref>. | |||
فلسفه عبارت است از اینکه انسان عالمی [[عقلی]] که نموداری از عالم عین و خارجی است گردد. یعنی فلسفه عبارت است از [[علم]] به حقایق اشیاء آن طور که هستند<ref>شناخت، ص۵۲.</ref>.<ref>محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۶۱۵.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۵۹
مقدمه
- فلسفه، علمی است که از مباحث عقلی پیرامون هستی و موجودات و حقیقت اشیاء بحث میکند. این کلمه از زبان یونانی به تفکر و اندیشه اسلامی وارد شده است. کسی که در بحثهای عقلی و فلسفی صاحب نظر باشد به او فیلسوف گفته میشود.
- مباحث فلسفی بر سه محور اساسی تقسیم میشود: الهیات، ریاضیات، طبیعیات که هر کدام تقسیمات خاص خود را دارند و تقسیمات دیگری همچون فلسفه نظری و عملی، یا فلسفه اشراق و مشاء، یا فلسفه الهی و مادی، یا فلسفه قدیم و جدید، یا فلسفه اسلامی و غربی وجود دارد که باید در کتابهای فلسفی مطالعه کرد.
- در فلسفه از مباحثی همچون وجود و عدم، ذهن و عین، وجود و ماهیت، حادث و قدیم، علت و معلول، وجوب و امکان و امتناع، جوهر و عرض و... بحث میشود و مبنای اینگونه مباحث و موضوعات، عقل و اندیشه است، از این رو فلسفه در ردیف علوم عقلی قرار میگیرد. به فلسفه، "حکمت" هم گفته میشود. اندیشههای فلاسفه و حکما در کتابهای مختلف نوشته شده و این علم، از پربارترین و کهنترین دانشهای بشری به شمار میرود. [۱].
فلسفه در فرهنگ مطهر
کلمه “فلسفه” یک لغت معرب است؛ یعنی لغتی است غیرعربی که تحت قاعده زبان عربی درآمده و وزن عربی به آن داده شده است. ریشه این لغت یونانی است. “سوفیا” در لغت یونانی به معنی دانشور است. در یونان گروهی به همین اسم خوانده شدهاند و معروفند. آنها عقاید و آراء خاصّی داشتند. گروهی دیگر که عقایدی بر ضدّ عقاید این عدّه داشتند برای اینکه فروتنی کرده باشند، خود را “سوفیست” و “دانشور” نخوانده بلکه خود را “فیلاسوفیا” یعنی “دوستدار دانش” خواندند. سقراط و افلاطون و ارسطو از این دستهاند. دسته اوّل منکر حقیقت و احیاناً منکر واقعیّت بودند؛ ولی دسته دوم معترف به واقعیّت و امکان و شناخت آن، چنانکه هست، بودند. از آن به بعد “فیلاسوفی”گری نقطه مقابل “سوفیست”گری شناخته شد. در زبان عربی “فیلاسوفی”گری را “فلسفه” و “سوفیست”گری را “سفسطه” خواندند. هر چند کلمه “فلسفه” متضمّن نوعی تواضع است و در اصل، مفهوم “دوستداری دانش” را میدهد، ولی در اصطلاح به معنی “مطلق دانش” است. فلسفه ارسطو شامل مجموع دانشهای ارسطویی در همه زمینهها بود. این لغت در اصطلاح فلاسفه از قدیم تا قرون جدید به “مطلق دانش و معرفت بشری” اطلاق میشد، البته دانش و معرفتهای کلّی و استدلالی و عقلی. علیهذا تمام علوم ادبی از قبیل تاریخ و لغت و دستور زبان و هم چنین علوم دین از قبیل فقه و اصول از فلسفه خارج بود. حتی علم پزشکی به اعتبار اینکه جزء علوم طبیعی است به عنوان یک رشته از فلسفه طبیعی از آن یاد میشد[۲].
فلسفه مصدر جعلی عربی کلمه “فیلوسوفیا” است. کلمه “فیلوسوفیا” مرکّب است از دو کلمه “فیلو” و “سوفیا”. کلمه “فیلو” به معنی دوستداری و کلمه “سوفیا” به معنی دانایی است. پس کلمه “فیلوسوفیا” به معنی دوستداری دانایی است؛ و افلاطون، سقراط را “فیلوسوفس” یعنی دوستدار دانایی معرفی میکند. علیهذا کلمه “فلسفه” که مصدر جعلی عربی است به معنی فیلسوفیگری است[۳]. از نظر قدمای فلاسفه، لغت “فلسفه” دو معنی داشت: یکی معنی شایع، که عبارت بود از مطلق دانش معقول که شامل همه علوم غیرنقلی بود؛ دیگر معنی غیرشایع، که عبارت بود از علم الهی یا فلسفه اولی که از شعب سهگانه فلسفه نظری است[۴]. فلسفه معنایش همین است که با تحلیل و با برهان قطعی و یقینی بتواند ثابت کند که کثرت به وحدت برمی گردد و وحدت به کثرت برمیگردد[۵].
فلسفه، علم شناختن وجود و پی بردن به آغاز و انجام هستی است[۶]. فلسفه عبارت است از یک سلسله مسائل بر اساس برهان و قیاس عقلی که از مطلق وجود و احکام و عوارض آن گفتگو میکند. فلسفه از بود و نبود اشیاء سخن میگوید و احکام مطلق هستی را مورد دقت قرار میدهد و هیچگاه به احکام و آثاری که مخصوص یک یا چند موضوع مخصوص است نظر ندارد، به عکس علوم که همواره یک یا چند موضوع را مفروضالوجود میگیرند و به جستجوی احکام و آثار آن میپردازند و سنخ بحث علوم متوجه بود و نبود اشیاء نیست[۷]. فلسفه به معنی خاص یعنی فلسفه اولی یا علم مابعدالطبیعه (متافیزیک) است[۸]. اصلاً فلسفه یعنی مسائل کلّی، علم کلّی، مسائلی که اختصاص به جایی ندارد[۹]. کلمه “فلسفه” یا “حکمت” در اصطلاح قدما غالباً به معنی دانش عقلی در مقابل دانش نقلی به کار میرفت و لهذا مفهوم این لفظ شامل همه اندیشههای عقلانی و فکری بشر بود[۱۰]. فلسفه به مفهوم متعارف، اولین بار از ترجمه کتب دیگران یعنی یونانیان و احیاناً هندیان آغاز گشت، و این کار در قرن دوم هجری شروع شد[۱۱]. آن قسمت از مطالعات که مربوط میشود به اندامشناسی جهان، “فلسفه” است[۱۲]. فلسفه عبارت است از: “علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است نه از آن جهت که تعین خاص دارد، مثلاً جسم است یا کمّ است یا کیف است یا انسان است یا غیره[۱۳]. فلسفه عبارت است از اینکه انسان عالمی عقلی که نموداری از عالم عین و خارجی است گردد. یعنی فلسفه عبارت است از علم به حقایق اشیاء آن طور که هستند[۱۴].[۱۵]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۲۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۰.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۴۵۳.
- ↑ مقالات فلسفی (۲)، ص۱۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶.
- ↑ مقالات فلسفی (۳)، ص۱۶.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۹.
- ↑ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۲۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۱.
- ↑ شناخت، ص۵۲.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۱۵.