الهام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۱۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل الهام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

الهام در لغت به معنای در دل افتادن و در دل افکندن است. در دل افکندن در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی است.

واژه‌شناسی لغوی

  • الهام، مصدر باب «افعال» از ریشه «ل ـ هـ ـ م» است. برخی پژوهشگران واژه‌های قرآن، «لَهْم» را در اصل به معنای «ورود چیزی در درون چیز دیگر» دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون القای معارف و معانی در دل به‌کار می‌رود[۱]
  • معنای لغوی الهام انداختن چیزی در دل [۲]، افکندن چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلی [۳] و تلقین کردن [۴] است[۵].

معنای اصطلاحی

  • واژه الهام در علوم مختلف اسلامی کاربرد دارد اما بیشتر، آنرا اصطلاحی عرفانی دانسته‌اند [۶] مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از: "القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض و بدون طلب و اکتساب و استفاضه [۷]، یعنی بدون اینکه انسان درخواستی در این جهت داشته باشد، عنایت خداوندی شامل حال او می شود. برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند، الهام عام را شامل مؤمن و مسلمان و کافر، و الهام خاص را ویژه اولیا و اوصیا دانسته‌اند [۸][۹].

الفاظ مرادف الهام

  • برای توضیح بیشتر معنای الهام، به ذکر اصطلاحات دیگری می‌پردازیم که معنایی نزدیک یا مرتبط با الهام دارند[۱۰]:
  1. خاطر: خطاب یا چیزی است که به قلب خطور می‌کند بدون این که انسان تلاشی برای تحقق آن کرده باشد. خطاب قلبی یا بدون واسطه، از ناحیه خداوند است که خاطر ربّانی گفته می‌شود، و یا از جانب فرشته، و تحریک‌ کننده به عمل دارای مصلحت مستحب یا واجب است که الهام و خاطر ملکی خوانده می‌شود، و یا از جانب نفس است که‌ هاجس نام گرفته، و یا از ناحیه شیطان و دعوت کننده به شرّ و مخالفت با اوامر حق است که وسواس تعبیر می‌شود [۱۱][۱۲].
  2. لَمّه: به استناد حدیث: « لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةٌ بِابْنِ آدَمَ وَ لِلْمَلَكِ لَمَّة‏»[۱۳] هجوم شیطان بر قلب و القای مطلب از ناحیه وی را لمّه شیطانی و وسواس، و القای از جانب فرشته را لمّه مَلَکی و الهام دانسته‌اند [۱۴][۱۵]
  3. رؤیای صادقه: بنابر یک رأی، اگر القای فرشته در بیداری صورت گیرد نام آن الهام، و اگر در خواب حاصل شود رؤیای صادقه است [۱۶]، و مطابق نظری دیگر رؤیای صادقه قسمی‌ از الهام است [۱۷][۱۸]
  4. فراست: اطلاع از عالم غیب است بدون استدلال. فراست گاه عادی است که به قرائن حال دانسته می‌شود، و گاه موهبت الهی است که در دل‌ها وارد می‌شود [۱۹]
  5. حدس: حدس آن است که ذهن هنگام تصور مطلوب، بی‌آنکه حرکتی برای پیدا کردن حدّ وسط بکند، مطلوب به صورت دفعی در ذهنش حاضر گشته، و انتقال به مطلوب حاصل شود [۲۰]. حدس به این معنا را اهل ریاضت، کشف گویند [۲۱]. فرق حدس و الهام آن است که حدس، انتقال دفعی است، و الهام، القای از عالم بالا بر قلب مستعد است [۲۲] و حدس گاهی مسبوق به توجه و التفات است و الهام مسبوق به توجه نیست [۲۳]. البته گاهی الهام و حدس مترادف هم به کار رفته و شامل مواردی از قبیل ادراکات ناگهانی، بدون مقدمه و پر شتاب ذهنی، روشن بینی و تله پاتی، اکتشافات و فرضیه‌های دانشمندان و نوابغ هم دانسته شده است [۲۴][۲۵].
  6. تحدیث: بنابر روایات منقول از امام صادق(ع)، محدّث کسی است که کلام فرشته را می‌شنود بی‌آن که در بیداری یا خواب او را ببیند [۲۶]، و فرق آن با الهام این است که الهام، القای در قلب است و تحدیث ملائکه، نواختن سمع و القای در آن است [۲۷]. هر چند در روایت دیگری نَکْت و القای در قلب توسط مَلَک، نشانه محدَّث بودن شخص دانسته شده است [۲۸]. در جمع بین دو حدیث، سمع را به سمع قلب و گوش دل در مقابل گوش ظاهر تفسیر کرده‌اند [۲۹][۳۰].
  7. وحی: معنای لغوی وحی، تفهیم، اعلام و القای سریع و نهانی یک معنا و معرفت است که پوشیده از دیگران، فقط برای مخاطب خاص آن قابل فهم است [۳۱]. و گاه به گونه‌ای به کار می‌رود که شامل وضع قوانین تکوینی در نهاد طبیعت ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا [۳۲]، هدایت غریزی جانوران ﴿﴿ وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ [۳۳] و ودایع فطری انسان‌ها ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا [۳۴] نیز می‌شود. اما در فرهنگ اسلامی‌ و در یک اصطلاح خاص، فقط به آنچه بر پیامبران نازل شده، وحی اطلاق می‌گردد [۳۵] و از موارد دیگر با عنوان الهام و مانند آن یاد می‌شود [۳۶][۳۷].

تفاوت الهام با وحی

  • با این توضیح معلوم می‌شود الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. و اما تفاوت آن با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" این است، شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند از کجا و به چه وسیله ای به او الهام شده است به خلاف وحی [۳۸]. الهام، گاهی بدون واسطه موجودی از موجودات، و از وجه خاص که خداوند با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی وحی از طریق ملائکه و شهود فرشتگان بر نفس نبوی افاضه می‌شود، به همین جهت، احادیث قدسیه را با آن که کلام حق است وحی نمی‌دانند [۳۹]. از طرف دیگر، مطابق آیه شریفه: ﴿﴿ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ [۴۰] یکی از اقسام وحی بر انبیاء، وحی بدون واسطه فرشته است [۴۱]. فرق دیگر آن که وحی، از اقسام مکاشفات شهودیِ متضمن کشف معنوی است، چون وحی گاهی از طریق تمثل فرشته به صورتی از صور و معانی بر نبیّ عرضه می‌شود، ولی الهام، کشف معنوی صِرف بدون مکاشفه شهودی است. فرق چهارم آن که وحی از خواص نبوت است و تبلیغ، از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت بوده و شرط تبلیغ به دیگران در آن نیست [۴۲]. پنجم آن که وحی از حق تعالی به واسطه عقل کلّ بر بشریت نبیّ وارد می‌شود، و الهام از حق تعالی، به واسطه نفس کلّ، بر مُلهَم وارد می‌شود [۴۳]. ششم آن که وضوح وحی زیادتر از الهام است [۴۴][۴۵].

الهام در قرآن

الهام در حدیث

کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی

حجیت الهام

منابع

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع وحی و الهام

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».
  2. مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.
  3. لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.
  4. لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.
  5. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  6. التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.
  7. انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.
  8. جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.
  9. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  10. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  11. اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۸؛ الرسالة القشیریة، ص ۴۳؛ انسان کامل، ص ۲۳۵ و ۲۳۹؛ مشارق الدراری، ص ۲۸۹ و الفتوحات المکّیة، ج۱، ص ۳۵۴.
  12. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  13. بحارالأنوار، ج۶، ص ۱۹؛ ج۶۷، ص ۵۰.
  14. لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۳۴؛ فتوحات، ج۱، ص ۳۵۹؛ مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۶۵ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۳۶.
  15. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  16. انسان کامل، ص ۲۳۹.
  17. شرح منازل السائرین، ص ۱۳۸.
  18. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  19. فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص ۴۳۶.
  20. گوهر مراد، ص ۵۷؛ شرح اشارات، ج۲، ص ۳۵۸.
  21. گوهر مراد، ص ۵۷.
  22. شرح اصول کافی ملاصدرا، ج۲، ص ۴۵۵.
  23. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۹.
  24. توحید، ص ۱۳۸ ۱۴۲.
  25. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  26. بحارالأنوار، ج۶۱، ص ۱۶۷.
  27. بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۱۸.
  28. بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۶۷.
  29. المیزان، ج۳، ص ۲۲۰ـ ۲۲۱.
  30. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  31. لسان العرب، ج۱۵، ص ۲۴۰؛ مفردات راغب، ص ۸۵۸.
  32. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه: ۵.
  33. و خداوند شما را آفریده است سپس شما را می‌میراند و برخی از شما را به فرودین‌ترین سال‌های زندگانی باز می‌گردانند، تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند؛ بی‌گمان خداوند دانایی تواناست؛ سوره نحل، آیه: ۷۰.
  34. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه: ۸.
  35. المیزان، ج۱۲، ص ۲۹۲ و مجمع البحرین، ج۱، ص ۴۳۱.
  36. المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰؛ جامع البیان، ج۱۴، ص ۱۸۳؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ ج۱۰، ص ۷۹۹؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ ج۶، ص ۴۰۲ و ج۹، ص ۴۲۲.
  37. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  38. الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.
  39. شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.
  40. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.
  41. المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.
  42. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.
  43. جامع الأسرار، ص ۴۴۹ـ ۴۵۰، انوار جلیّه، ۱۶۸ـ ۱۷۱.
  44. علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.
  45. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.