وحی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از الهام به پیامبر)

وحی عبارت است از کلام و فرمانی که از سوی خداوند، با واسطه یا بی‌واسطه به بشری می‌‌رسد و پیام دین را می‌‌رساند. خداوند به پیامبران وحی می‌کرد، یعنی پیام و کلامی را بر دل آنان می‌افکند، یا به گوش آنان می‌‌رساند. رابطه یک پیامبر با خداوند برای دریافت دین و احکام آسمانی به صورت وحی بود؛ گاهی به صورت صدایی که خداوند در کوه یا درخت ایجاد می‌کرد، گاهی جبرئیل، واسطه وحی بود، گاهی هم خداوند، بی‌واسطه و مستقیماً با یک پیامبر سخن می‌گفت. در قرآن، به آنچه بر قلب مادر حضرت موسی الهام شد تا فرزند خود را به رود نیل افکند، یا آنچه به زنبور عسل الهام غریزی شده، نیز وحی گفته شده است.

مقدمه

وحی یکی از اساسی‌ترین مفاهیم در حوزه دین‌شناسی، است به طوری که ادیان جهان را به دو قسم ادیان وحیانی و ادیان غیر وحیانی[۱] تقسیم می‌کنند.

ادیان وحیانی، ادیانی هستند که اصالت خود را از وحی گرفته و بر این پیش‌فرض موجودیت یافته‌اند که خداوند انسان‌هایی را برگزیده و پیام خود را توسط آنان به مردم رسانده است. این پیام همان وحی الهی است. در ادیان بزرگی چون یهودیت، مسیحیت و اسلام، به رغم برخی اختلافات در مورد کیفیت وحی در میان پیروان این ادیان، کتاب‌ها و مجموعه‌هایی چون عهد قدیم، عهد جدید و قرآن، مصداق و تجلی این وحی هستند. قرآن کریم آخرین ثمره این پدیده مبارک الهی در حیات بشر است که از طریق آخرین پیامبر از سلسله پیامبران بزرگ الهی، یعنی حضرت محمد(ص)، به بشر هدیه شده تا انسان‌ها در سراسر گیتی و تا پایان جهان ندای الله را در جان و روحشان حس کنند.

پدیده وحی و ارتباط خدا با انسان از مسائلی است که چند و چون آن همیشه مورد بحث و گفتگوی دین‌مداران و دین‌پژوهان بوده است[۲].

معناشناسی

معنای لغوی

«وحی» به معنای اشاره[۳]، سخن‌ گفتن در پنهان[۴] و پیام اشارت‌گونه و به سرعت[۵] است[۶].

معنای اصطلاحی

وحی در اصطلاح کلامی به معنای القای مطلبی از سوی خداوند با واسطه یا بدون واسطه به پیامبران است[۷].[۸]

وحی در اصطلاح ادیان الهی

وحی در فرهنگ ادیان الهی، مفهومی خاص دارد و وحی در این حوزه به عمل ارتباطی بین خداوند و اشخاص برگزیده گفته می‌شود که حاصل آن، نبوت است. به بیان دیگر، وحی پیامی است که پیامبران از خداوند دریافت می‌کنند. بنابراین می‌توان گفت وحی در اصطلاح ادیان الهی سه رکن دارد:

  1. فرستنده پیام که خداوند است.
  2. گیرنده پیام که پیامبران هستند.
  3. خود پیام، که سخن خداست.

نبوت، تنها متکی بر این تعریف از وحی است و نباید با مفهوم عام وحی که شامل کهانت، وسوسه، الهام و مکاشفه است، اشتباه گرفته شود[۹].

اصطلاح وحی در علوم مختلف

پس از سپری شدن عصر نزول قرآن و صدور روایات، دانشمندان در حوزه‌های مختلف به تفسیر، توجیه و تبیین وحی پرداخته‌اند. در اینجا اهمّ فعالیت‌های سه دسته از دانشمندان اسلامی یعنی مفسران، فیلسوفان و متکلمان را به اختصار گزارش می‌کنیم:

مفسران

مفسران بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، قرآن و حدیث پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که وحی در قرآن در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح آیات و روایات مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات پیامبر در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند[۱۰]. دانشمندان قرآن‌پژوه، این‌گونه مباحث را به عنوان یک فصل در کتب موسوم به علوم قرآن نیز آورده‌اند[۱۱].[۱۲]

فیلسوفان

فیلسوفان مسلمان در تلاش بوده‌اند تا توجیهی فلسفی و هستی‌شناختی از وحی عرضه کنند. در میان فیلسوفان همیشه این پرسش مطرح بوده است که چگونه خداوند، که وجودی کاملاً مجرد است، با انسان، که وجودی مادی است، ارتباط برقرار می‌کند و با او سخن می‌گوید. فلاسفه خواسته‌اند با تحلیل مراتب وجودی جهان، پیوندی وجودی بین روح انسان و روح القدس برقرار کنند و فرایند وحی را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان فیلسوفان مسلمان نظریات فارابی، ابن سینا، ابن رشد، سهروردی و ملاصدرا در باب وحی قابل توجه است. نظریات این فیلسوفان در مجموع دارای انسجام لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل می‌کند[۱۳].[۱۴]

متکلمان

متکلمان اسلامی ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات ضرورت نبوت بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنند که انسان نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و عقلی خویش، همه مسیر زندگی را طی کند و سعادت دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایت‌های پیامبران الهی که از طریق وحی با خداوند در ارتباط بودند، به حقایق برتر دست یافته و نقشه کامل زندگی را در اختیار بگیرد. به بیان دیگر، متکلمان به دنبال توجیه هستی‌شناختی و بیان نظام فلسفی وحی نبوده‌اند، بلکه با این پیش‌فرض که خداوند هر نوعی را به کمال خویش می‌رساند و انسان در رسیدن به کمال به نیرو و شعور مرموز دیگری نیاز دارد تا او را هدایت کند، به این نتیجه می‌رسیدند که وحی و نبوت ضرورت دارد[۱۵]. باید یادآور شد که علاوه بر گروه‌های یادشده از دانشمندان اسلامی، مورخانی چون ابن خلدون نیز به تفصیل این موضوع را مورد بحث قرار داده‌اند، به طور کلی می‌توان سخنان و نظریات ابن خلدون در مقدمه را از نقاط عطف مباحث مربوط به وحی تلقی کرد[۱۶].[۱۷]

وحی در عصر جدید

در سده‌های اخیر فراز و نشیب‌های زیادی در کند و کاو پدیده وحی از سوی دانشمندان علوم تجربی و نیز الهیات‌دانان مشاهده می‌شود. انتشار فرهنگ مادیگری در غرب و تعارض ظاهری بین قضایای علمی ‌با برخی متون مقدس یهودی ـ مسیحی سبب شده است تا در سده هفدهم میلادی برخی از فیلسوفان غربی به انکار روح مجرد و عالم ماورای طبیعت پرداخته و در نتیجه وحی را از جمله خرافات به شمار آورند. آنها به این نتیجه رسیدند که آنچه به عنوان کلام خدا از زبان پیامبران نقل شده است، یا باید دروغ‌هایی بر ساخته خود آنها باشد‌‌‌ و یا باید پذیرفت که این افراد همچون بیمارانِ دچار تخیلات‌شده، چیزهای غیر واقعی را در پیش خود مجسم دیده و آنها را فرشتگانی پنداشته‌اند که از قول خدا با آنان سخن می‌گویند. این تفکر تا اوایل قرن نوزدهم در غرب به عنوان تفکر غالب در مورد وحی به شمار می‌رفت[۱۸].

در قرن نوزدهم تحقیقات دانشمندان بر روی موضوع روح و آزمایش‌هایی که آنها روی افراد در حالت خواب مصنوعی انجام دادند، نشان داد که انسان دارای شخصیتی ورای شخصیت عادی و مادی است. این شخصیت باطنی قادر است در حالت خواب (طبیعی یا مصنوعی) به عوالم دیگر رفته و با سیر در آنها مناظری را مشاهده کند و از اخباری مطلع گردد که در حال بیداری نمی‌تواند آنها را ببیند یا از آنها مطلع شود. این گروه از دانشمندان به این نتیجه رسیدند که اخبار غیبی و دیگر آموزه‌های پیامبران، الهاماتی است که شخصیت باطنی‌شان به آنها القاء کرده است و حتی گاهی این شخصیت باطنی در پیش چشم ظاهری آنها مجسم شده و به صورت فرشته‌ای ظاهر می‌شده است[۱۹].

این تحول در نگرش غرب نسبت به وحی، نگرش دانشمندان مسیحی را در مورد قرآن کریم و کیفیت وحی آن بر پیامبر اسلام نیز تغییر داد. با توجه به مجموعه مسائلی که در قرآن و دین اسلام و تاریخ اسلام وجود دارد، بسیاری از آنان اذعان داشتند که ممکن نیست حضرت محمد(ص) دروغ گفته باشد؛ لذا آنها نتیجه گرفتند که وحی محمّدی نیز الهامی ‌است از شعور باطنی و نفس نهانی پیامبر بر قوه متخیله او، به طوری که این اعتقادات بر پیش چشم او نیز مجسم می‌شده است و فرشته‌ای را می‌دیده که با او سخن می‌گوید[۲۰]. از این بالاتر، عده‌ای از دانشمندان مسیحی در سال‌های اخیر پذیرفته‌اند که پیامبر اسلام از مبدأ روحانی خارج از نفس خود وحی را دریافت می‌کرده است[۲۱]. ویلیام وات مونتگمری یکی از خاور‌شناسان در این‌باره می‌نویسد: "در تمام نوشته‌هایم در باره محمد، تقریباً از چهل سال پیش تاکنون همواره این نظر را ابراز کرده‌ام که محمد در این گفته که قرآن تصنیف او نبوده بلکه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته است. از سال ۱۹۵۳ تا‌کنون مدافع این نظر هستم که قرآن فعل الهی است که از طریق شخصیت محمد عرضه شده است[۲۲].

در نظر دانشمندان مسلمان نیز نگرش‌های جدیدی به وحی مشاهده می‌شود. در این میان می‌توان از اقبال لاهوری به عنوان یکی از نوپردازان نام برد که در کتاب احیای تفکر دینی تحلیلی جدید از وحی عرضه کرده است. وی بر انکارناپذیری وحی به عنوان یک تجربه دینی در کنار دیگر تجربه‌های عقلی و حسی بشر تأکید ورزیده و می‌گوید: ادبیات وحیی و باطنی نوع بشر، خود گواهی بر این امر است که تجربه دینی به قدری در تاریخ بشریت درنگ داشته و مستولی بوده است که نمی‌توان آن را وهم و خیال محض پنداشت و به دور انداخت. هیچ دلیلی نداریم که با توجه به آن، یک جنبه آزمایش بشری را به عنوان واقعیت بپذیریم و جنبه‌های دیگر آن را به عنوان اینکه باطنی و عاطفی است طرد کنیم. واقعیت‌های تجربه دینی واقعیت‌هایی همچون واقعیت‌های دیگر بشری هستند، و قابلیت هر واقعیت برای اینکه در نتیجه تفسیر و تعبیر از آن کسب معرفت شود، همان اندازه است که قابلیت واقعیت‌های دیگر و نیز با تحقیق و وارسی انتقادی این ناحیه از تجربه بشری هیچ بی‌احترامی نسبت به آن نمی‌شود[۲۳].

بنابراین از لحاظ دست یافتن به معرفت، میدان تجربه باطنی همان اندازه واقعی است که میدان‌های دیگر تجربه بشری واقعیت دارد و تنها به این عذر که آن را نمی‌توان به ادراک و حس باز‌گرداند، نباید از آن غافل و جاهل بمانیم[۲۴].

نگرش به وحی از زاویه یک تجربه دینی، البته با تعریفی متفاوت از آنچه اقبال لاهوری آورده است، امروزه در مباحث کلام جدید مورد توجه دین‌پژوهان است[۲۵].

رابطه وحی و الهام

ابو البقاء در فرق بین وحی و الهام می‌گوید: الهام نوعی کشف معنوی است، در حالی که وحی، کشف شهودی است که متضمن کشف معنوی است؛ چراکه وحی با مشاهده فرشته و شنیدن سخن او حاصل می‌شود. وحی از خواص نبوت است در حالی که الهام اعم است[۲۶].

باید گفت که رابطه الهام و وحی ـ به معنای لغوی‌ آن ـ عام و خاص مطلق است؛ یعنی وحی عام و الهام خاص است، به عبارت دیگر الهام به وحیی اختصاص دارد که به صورت القاء در قلب است. اما وحی و الهام نسبت به معانی خاص وحی (آنچه که به عنوان وحی نبوت بر انبیاء نازل می‌شود) دو چیزِ متفاوت هستند. الهام القای معنا در قلب است و حال آن‌که وحی کلام خداست که بدون هیچ‌گونه ابهامی توسط فرشته وحی به شخص پیامبر ابلاغ می‌شود.

شهید مطهری در بیان عدم شفافیت الهام و فرق بین الهام و وحی می‌گوید: "گاهی الهاماتی به افراد می‌شود بدون آن‌که خود فرد هم علتش را بفهمد. انسان همین‌قدر می‌بیند که یک‌دفعه در دلش چیزی را می‌فهمد، احساس می‌کند یک چیزی را درک کرد بدون آن‌که بفهمد آن چیست، این خودش یک نوع القاء و یک نوع الهام است. می‌گویند فرق لغوی الهام با وحی در این است که انسان در الهام مستشعر به مَبدئش نیست[۲۷].

نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف الهام گفته شده است که منشأ الهی دارد و انسان را به کار خیر دعوت می‌کند ـ در مقابل وسوسه که از القائات شیطانی است و انسان را به شر دعوت می‌کند ـ اما گاهی ما در خیر یا شر بودن عمل یا نظری که به ما القا شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمی‌دانیم آنچه به قلب ما القا شده الهام است یا وسوسه. به دیگر سخن، گاه به قلب ما القا می‌شود که عملی را انجام دهیم یا ایده‌ای را بپذیریم در حالی که به درستی یا نادرستی آن علم و یقین نداریم. ناگهان به قلب ما القا می‌شود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمی‌توان گفت که آیا این القا، الهامی الهی است یا وسوسه‌ای نفسانی و شیطانی. همان‌طور که در متون دینی هم آمده است: "إِنَ‏ لِلْمَلَكِ‏ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةً‏‏‏"[۲۸].

بنابراین الهام می‌تواند منشأ الهی یا نفسانی و یا حتی منشأ شیطانی داشته باشد[۲۹]. با این همه برای تشخیص الهامات رحمانی از وسوسه‌های شیطانی معیارهای عقلی و شرعی نیز می‌تواند کارساز باشد. در "کشف المحجوب" هجویری آمده است که: وقتی شیخ ابو سعید از نیشابور قصد طوس داشت و اندر آن عقبه، سخت سرد بود و پایش اندر موزه می‌فسرد، درویشی گفت: من اندیشه کردم که این فوطه[۳۰] به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت نیکو بود. چون به طوس آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که شیخ ما را فرقی کند میان وسواس شیطانی و الهام حق، گفت: الهام آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، وسواس آنکه تو را منع کرد[۳۱].[۳۲]

پیشینه

وحی و چگونگی ارتباط خداوند با انسان، از مسائل مهم در کتاب‌های آسمانی است[۳۳]. در کتاب مقدس از نزول الهام و وحی الهی به «نزول روح خدا» تعبیر شده است[۳۴]. در آیین مسیحیت، کامل‌ترین نوع وحی در حضرت عیسی(ع) منعکس شده است[۳۵]؛ از این‌رو مسیحیان معتقدند انجیل، کلمات خداوند نیست، بلکه مسیح(ع) تجسم وحی الهی است[۳۶]. وحی در قرآن کریم به معانی متعددی ازجمله به معنای الهام[۳۷]، فرمان[۳۸]، تسخیر و الهام امور غریزی[۳۹] آمده است[۴۰].

نخستین اثری که دربارۀ وحی به صورت مستقل نوشته شده، می‌توان «رسالة فی الوحی و الإلهام» ابن‌میثم بحرانی دانست. حکما نیز به بحث وحی پرداخته و آن را با رویکرد عقلانی تفسیر و تحلیل کرده‌اند. نخستین فیلسوفی که در حوزه علوم اسلامی از آموزه وحی، تبیین معرفت‌شناختی ارائه کرده، فارابی است[۴۱]. بعدها ابن‌ سینا به پیروی از فارابی به بیان ماهیت و مراتب وحی پرداخت[۴۲]. ملاصدرا با ارائه تحلیلی از ماهیت و مراتب وحی تا حدود زیادی این مسئله را روشن کرده است[۴۳] و عرفا نیز با رویکرد شهودی و معرفتی به مسئله وحی و مراتب آن پرداخته‌اند[۴۴].[۴۵]

کاربردهای وحی در قرآن

در قرآن کریم واژه وحی و مشتقات آن ۷۸ مرتبه در ۳۳ سوره و ۷۰ آیه به کار رفته است. بررسی این موارد می‌تواند روشنگر معنای وحی در اصطلاح قرآن کریم باشد؛ به طور کلی، قرآن وحی را در القای امر از جانب کسی ـ خدا، فرشته، انسان و شیطان ـ به دیگری ـ انسان، فرشته، شیطان و دیگر موجودات ـ به کار برده است. اهمّ موارد کاربرد وحی در قرآن را می‌توان به ترتیب زیر طبقه‌بندی کرد:

القای امر از جانب خداوند

  1. فرمان به زمین: در سوره زلزال در وصف روز قیامت آمده است: ﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۴۶].
  2. تدبیر و تقدیر در آسمان: در سوره فصلت پس از گزارش آفرینش هفت آسمان آمده است: ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ[۴۷].
  3. الهام غریزی به حیوان: در آیه ۶۸ سوره نحل آمده است: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۴۸]. این وحی را الهام غریزی یا القای معنا در فهم حیوان از طریق غریزه دانسته‌اند[۴۹].
  4. هدایت باطنی در انسان (وحی تسدیدی): قرآن کریم در مورد گروهی از پیامبران می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۵۰]. وحی در این آیه به معنای هدایت باطنی است.
  5. ارتباط کلامی خدا با انسان: قرآن کریم تصریح می‌کند که خداوند با بشر، اعمّ از پیامبر و غیر پیامبر، به روش‌های مختلف ارتباط کلامی ‌برقرار می‌کند. در آیه ۵۱ سوره شوری آمده است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۵۱].
  6. وحی گفتاری پیامبران: وحی به پیامبران از نظر ماهیت و شیوه ابلاغ با وحی به دیگران تفاوتی ندارد، همان‌طور که از عموم آیه: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۵۲] استفاده می‌شود. با این حال اين نوع وحی از نظر محتوا و هدف با وحی به غیر پیامبران تفاوت دارد.
  7. القای امر به فرشتگان:در قرآن ارتباط خداوند با فرشتگان نیز با لفظ وحی بیان شده است: ﴿إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ[۵۳].[۵۴]

القای امر از فرشته به انسان

قرآن کریم در بیان انواع وحی به انسان یک نوع آن را وحی فرشته به انسان برشمرده است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۵۵].

مطابق قرآن و نیز دیگر کتب مقدس، فرشته بر پیامبران و غیر پیامبران نازل می‌شده و سخن خدا را به آنها ابلاغ می‌کرده است. در مورد وحی قرآن به پیامبر هم فرشته وحی که جبرئیل است، واسطه این وحی بوده است: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ[۵۶].[۵۷]

القای امر از انسان به انسان (اشاره)

خداوند در باره زکریای پیامبر می‌فرماید: ﴿فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۵۸]. از آنجا که در آیه قبل گفته شده که زکریا تا سه شبانه‌روز با مردم سخن نخواهد گفت، منظور از ﴿فَأَوْحى‏ إِلَيْهِم‏ آن است که از غیر طریق گفتار به آنها فهماند که ظاهراً منظور زبان اشاره است[۵۹].[۶۰]

القای امر از جانب شیاطین

در دو آیه قرآن وساوس و القائات شیاطین با واژه وحی یاد شده است: ﴿كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ[۶۱]، ﴿وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۶۲]. دلیل اطلاق وحی بر وساوس و القائات شیطانی، نهانی بودن یا سرعتِ عمل در جریان این‌گونه عملِ ارتباطی است[۶۳].

اقسام وحی

وحی در معنای عام اقسامی دارد چنان‌که برخی از اهل معرفت با استناد به آیات قرآن کریم وحی را به دو قسم عام و خاص تقسیم کرده‌اند. وحی عام، میان حیوانات، انسان‌ها و شیاطین مشترک است؛ اما وحی خاص، به دو قسم وحی باواسطه یا وحی جلیّ که مختص اولوالعزم(ع) است و وحی بدون واسطه یا وحی خفیّ که دیگر انبیا(ع) را شامل می‌شود، تقسیم می‌شود[۶۴].

تقسیم به اعتبار چگونگی دریافت

وحی به اعتبار چگونگی دریافت آن نیز دارای اقسامی است:

  1. وحی رسالی (وحی نبوت و تشریع): وحی به این معنا، شاخصه نبوت است ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا...[۶۵]، ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ[۶۶]. بنابر برخی روایات، پیامبران(ع) انسان‌هایی شایسته‌اند که آمادگی دریافت وحی را دارند[۶۷].
  2. وحی تسدیدی: در وحی تسدیدی تأیید بندگان خاص به روح‌القدس در انجام اعمال خیر و پرهیز از گناهان است[۶۸] که از آن به «وحی تأییدی» و «وحی تعریفی» نیز یاد می‌شود. در بعضی آیات مانند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ...[۶۹] به این نوع از وحی اشاره شده است.
  3. وحی الهامی: در برخی آیات قرآن کریم ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ...[۷۰] وحی به معنای الهام الهی آمده است[۷۱].
  4. وحی غریزی: در قرآن ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ...[۷۲] واژه وحی گاهی به معنای غریزه در حیوانات به‌کار رفته است[۷۳].[۷۴]

تقسیم به اعتبار کاربردهای قرآنی

امیر مؤمنان(ع) وحی را با توجه به کاربردهای قرآنی آن به هفت قسمت تقسیم کرده‌اند:

  1. وحی رسالت و نبوت: ﴿أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا[۷۵]
  2. وحی الهام: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ[۷۶]، ﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى[۷۷]
  3. وحی ارشاد: ﴿فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۷۸]
  4. وحی تقدیر: ﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا[۷۹]
  5. وحی امر: ﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي[۸۰]
  6. وحی دروغ: ﴿شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ[۸۱]
  7. وحی خیر: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[۸۲].[۸۳]

راه‌های وحی

خداوند به سه نوع ارتباط کلامی با بشر اشاره کرده است؛ لذا وحی بر پیامبر اکرم(ص) نیز از این سه نوع بیرون نیست:

  1. وحی در حال رؤیا: در روایات آمده است که رؤیا جزئی از نبوت است[۸۴] و نیز برخی از پیامبران تنها در حال رؤیا وحی را دریافت می‌کرده‌اند[۸۵] همچنین به گفته قرآن، پیامبران بزرگی چون حضرت ابراهیم، حضرت یوسف(ع) و حضرت محمد(ص) رؤیاهای صادقه‌ای داشتند که یا کاشف حقیقت بود و یا در آنها دستور العمل‌هایی را از خداوند دریافت می‌کردند. هیچ منعی نیست که برخی از آیات و سُوَر قرآن در حال رؤیا بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده باشد، اما ظاهراً نزول قرآن در حال رؤیا نبوده است.
  2. وحی در حال بیداری (با حواس باطن): بسیاری از صاحب‌نظران بر این باورند که نزول جبرئیل و وحی در ظرف نفس پیامبر اکرم(ص) صورت می‌گیرد، نه در عالم ظاهر و حس. قرآن کریم نیز می‌فرماید: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۸۶].
  3. وحی در حال بیداری (با حواس ظاهری): برخی از روایات حاکی از آن است که فرشته وحی به صورت یک انسان معمولی[۸۷] متمثل می‌شده و به حضور پیامبر(ص) می‌رسیده و آیات قرآن را برای پیامبر(ص) تلاوت می‌کرده است. اگر این دسته از روایات صحیح باشد، لازم نیست بگوییم که پیامبر(ص) همیشه وحی را در حالت غیر عادی دریافت می‌کرده است[۸۸].

روح الامین و روح القدس

یکی از راه‌های سخن گفتن خداوند با بشر به واسطه رسولان است. رسولان الهی دو نوع اند: آسمانی و زمینی. یکی از رسولان آسمانی که کلام الهی را به رسولان زمینی می‌رساند، جبرئیل و روح الامین است. همان‌گونه که در حدیثی از امیرمؤمنان(ع) آمده است[۸۹]، روح الامین کلام الهی را به طور مستقیم دریافت نمی‌کند بلکه او از اسرافیل و اسرافیل از فرشته‌ای بالاتر دریافت می‌نماید. خداوند متعال در توصیف جبرئیل می‌فرماید: ﴿ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ[۹۰]

امام زین العابدین(ع) هم او را امین دانسته و از مقربان خدا شمرده است: "جبرئیل که امین وحی تو است، در اهل آسمانها فرمانش اطاعت می‌شود. نزد تو دارای مقام و مکنت است و مقرّب درگاه توست"[۹۱].

فرشته وحی با این عظمت و مقام و منزلتی که نزد خداوند متعال دارد، وقتی به حضور پیامبر(ص) می‌رسید؛ با تواضع و فروتنی نزد او می‌نشست. امام صادق(ع) می‌فرمایند: "جبرئیل آنگاه که به حضور پیامبر(ص) می‌رسید به مانند غلامان می‌نشست و بدون اذن بر او وارد نمی‌شد[۹۲].

در قرآن کریم از جبرئیل به دو عنوان "روح القدس" و "روح الأمین" یاد شده است: ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۹۳]، ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۹۴].[۹۵]

ویژگی‌های وحی

اندیشمندان اسلامی برای وحی ویژگی‌هایی برشمرده‌اند، ازجمله:

  1. معلم الهی داشتن: قرآن کریم به معلم الهی داشتنِ پیامبر(ص) در وحی اشاره کرده است ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ...[۹۶]، ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۹۷]؛ به این معنا که وحی نبوی آموزشی است؛ اما از ناحیه بشر نیست[۹۸] و نزول وحی به واسطه جبرئیل، به معنای معلم بودن او برای پیامبر(ص) نیست، بلکه جبرئیل واسطه انتقال حقایق است[۹۹].
  2. استشعار و آگاهی از منشأ بیرونی: پیامبر وقتی که وحی را دریافت می‌کند، متوجه است که از بیرون نفسِ خود آن را دریافت می‌کند و این ویژگی، یکی از مواردی است که وحی را از الهام جدا می‌کند[۱۰۰]؛ افزون بر اینکه وحی برای نبی، امری یقینی است و احتمال خطا در نفس پیامبر نیست؛ زیرا پیامبر حقایق را به صورت عینی مشاهده می‌کند[۱۰۱].
  3. ادراک واسطه و حضور فرشته وحی: غالباً وحی از ناحیه فرشته وحی که جبرئیل است، بر پیامبران القا می‌شده است[۱۰۲].[۱۰۳]
  4. اسرارآمیز بودن: وحی جریانی از عالم فرامادی است و عالم غیرمادی، ناشناخته و از ادراکات حسی و عقلی بشر برتر است و علم امروزی تنها می‌تواند با تجربه حسی و عقل به ابعاد چیزی پی‌ببرد.
  5. رابطۀ دوسویه: وحی رابطه میان دو نفر است: الف. پیام‌ دهنده که خداوند متعال است. ب. مأمور و گیرنده پیام، که پیامبران هستند.
  6. صیانت از خطا: وحی حضور حقایق هستی در محضر عالم است و قابلیت صدق و کذب را ندارد، ادراکات حضوری از قبیل مفاهیم نیستند و از خطا محفوظ‌ند.
  7. غیر قابل تعلیم: پیامبران به‌ وسیله وحی چیزی را می‌یابند که هیچ ربطی به استنباط شخصی آنان ندارند و قابل تعلیم به دیگران نیست. تفسیر پیامبر از محتوای وحی شاید به‌ صورت جمله‌هایی به دیگران انتقال داده شود؛ ولی خود محتوا قابل‌ انتقال نیست.
  8. دریافت قلبی: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۱۰۴] اگر منظور از قلب درون سینه باشد، باید دیگر افراد نیز آن را دریابند و حال‌ آنکه چنین نیست، پیامبر بدون مشارکت حواس ظاهری وحی را دریافت می‌کند. در بیشتر اوقات که وحی نازل می‌شد پیامبر(ص) در میان مردم بود. ولی کسانی که اطراف او بودند چیزی از وحی را درک نمی‌کردند[۱۰۵].
  9. خارج از اختیار بودن: پیامبران الهی و فرشتگان نزول وحی هیچ اختیاری، نه در زمان فرود آمدن وحی و نه در محتوای آن ندارند. حتی پس از نزول وحی برای آنان امکان هیچ‌گونه تغییری وجود ندارد. شاهد آن ﴿وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ[۱۰۶] است. گواه دیگر این است که از پیامبر سؤالی می‌شد. اما پاسخ آن مدت‌ها طول می‌کشید[۱۰۷].

اثبات وحی

  1. انسان مخاطب وحی: پیامبران به‌عنوان واسطه‌های فیض، در صدر مخاطبان کلام الهی قرار دارند؛ ارشادگری پیامبران، برخاسته از شخصیت ایشان است. ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا[۱۰۸] انسان به‌عنوان گل سرسبد عالم هستی، دومین موجودی است که پس از پیامبران مورد خطاب وحی قرار گرفته است. در واقع خداوند از یک‌سو به گروهی به‌ عنوان راهنما وحی نموده است و از دیگر سو به همه انسان‌ها فرموده است تا در پی راهنمایان روان شوند.
  2. انسان موجود دو ساحتی: انسان به‌عنوان یکی از سه رکن اصلی پدیده وحی "خدا، ملائکه و انسان"، یک موجود زمینی است و حقیقت وجود او مورد سؤال قرار گرفته است؟ زیرا ماده هیچ سنخیتی با ماوراء ماده ندارد؟ و آیا انسان ترکیبی از ماده و روح است که از بُعد مادی با عالم ماده و از بُعد معنوی می‌تواند با عالم ماوراء ماده ارتباط برقرار کند؟
  3. اثبات وجود روح: فلاسفه بزرگ جهان، به‌ ویژه حکمای اسلامی، وجود روح را ثابت کرده‌اند که مبدأ حرکت و احساس در حیوان و تدبر و اندیشه در انسان است[۱۰۹].

انکار وحی

از آنجا که ارتباط با عالم غیب از مجاری عادی به دست نمی‌آید، گروهی اصل آن را ناممکن دانسته‌اند. برخی از علل انکار وحی عبارت است از:

  1. کفر و شرک: یکی از مهم‌ترین علت‌های انکار وحی، کفر و شرک نسبت به خداوند و پیامبران است[۱۱۰].
  2. شناخت نادرست خداوند: اگر منکران وحی، شناختی کامل، نسبت به هستی داشتند، درمی‌یافتند آفریدگار عالم اداره‌ کننده و تأمین‌ کننده تمام نیازهای مخلوقات است و از لوازم تدبیر و مقصد رسان انسان، وحی و شریعت است.
  3. ندانستن حقیقت انسان: منکران، منابع شناخت انسان را منحصر در حس و عقل می‌دانستند و آنچه را خارج از تجربه عقل بوده انکار می‌کردند؛ مانند وحی که فراتر از حس و عقل بشر است. تا جایی که درخواست رؤیت خدا را نمودند یعنی می‌خواستند خداوند نیز در محدوده حس و عقل آنها بیاید[۱۱۱].

مصونیت (سلامت و خطاناپذیری وحی)

با توجه به اینکه خداوند به واسطۀ وحی بر پیامبران درصدد هدایت انسان‌هاست لذا باید ارسال وحی از هرگونه خطایی مصون باشد، یعنی علاوه بر اینکه پیامبران باید معصوم باشند، ملائکه‌ایی هم که وحی را از طرف خداوند برای پیامبران نازل می‌‌کنند نیز باید از عصمت برخوردار باشند تا وحی به سلامت به بندگان الهی برسد. در عصمت و امانت جبرئیل هیچ‌گونه شکّ و تردیدی وجود ندارد. علاوه بر اینکه، خداوند متعال برای حفظ وحی خویش عده‌ای از فرشتگانش را مأمور ساخته است. خداوند متعال علم غیب را ویژه خود گردانده و آن را از رسولانی که مورد خشنودی او بودند دریغ نکرده است. و برای آنها نگهبانانی از پیش رو و از پشت سر قرار داده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۱۲].

از ابن عباس نقل شده است: هیچ آیه‌ای بر پیامبر نازل نمی‌شد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر برساندند: "خداوند هیچ آیه‌ای از قرآن را بر پیامبرش نازل نکرد مگر اینکه چهار فرشته حافظ آن بودند. آن را نگهبانی می‌کردند تا به پیامبر برسد"[۱۱۳].[۱۱۴]

اولین کاتب وحی

درباره اولین کاتب وحی در مکه، محققان نام عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح و راجع به نخستین نویسنده وحی در مدینه نام ابی بن کعب را به میان می‌آورند. نوشته‌اند: نخستین کسی که از قریش در مکه برای رسول خدا(ص) نوشت، عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح بوده که مرتد شده و در ایام فتح مکه به اسلام بازگشت و اولین کسی که در مدینه نگارش وحی را به عهده گرفت ابی بن کعب بوده که پیش از زید بن ثابت، به این مهم در مدینه اشتغال داشت. یعنی در غیبت ابی بن کعب، زید بن ثابت به جای او وحی را می‌نوشت.

ولی بر اساس روایات، آن‌که بیش از همه به نگارش وحی، موفق بود در مرحله اول علی بن ابی‌طالب(ع) و سپس زید بن ثابت است، چون این دو بیش از دیگران ملازم پیغمبر(ص) بوده‌اند. دکتر عبدالصبور شاهین می‌نویسد: علی بن ابی‌طالب(ع) پسر عم رسول خدا(ص) که در نوجوانی اسلام آورد، و در اکثر وقایع و غزوات آن حضرت، ملازم و رفیق وی بود. و آن حضرت در جمع گردآورندگان قرآن در زمان پیغمبر(ص) ـ که همه قرآن را حفظ کردند ـ کاتب وحی نیز بوده است.

نباید فراموش کرد که ابی بن کعب نیز از کسانی است که بیش از دیگران به نگارش وحی توفیق یافت و مایه فراوانی از نصوص قرآنی را در اختیار داشت، چنان که طبری نیز به این نکته اشاره کرده است[۱۱۵].[۱۱۶]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ادیان غیر وحیانی ادیانی هستند که در آنها سخنی از نزول حقایق از جانب خدا در میان نیست. به عنوان مثال، آیین‌های بودایی و تائوئیزم دو آیین غیر وحیانی‌اند؛ چراکه در این ادیان اعتقاد به خدا و نزول حقایق از جانب او مطرح نشده است.
  2. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۲ ـ ۱۵.
  3. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۹۳.
  4. زمخشری، اساس البلاغه، ۶۶۸؛ ابن‌اثیر، النهایة، ۵/۱۶۳.
  5. راغب، مفردات، ۸۵۸.
  6. شفیعی و صاحبی، مقاله «وحی»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰، ص۲۸۷–۲۹۷.
  7. مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۱۲۲؛ طوسی، التبیان، ۴/۵۰۳.
  8. شفیعی و صاحبی، مقاله «وحی»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰، ص۲۸۷–۲۹۷.
  9. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۲ - ۱۵.
  10. در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص۳۸۹.
  11. ر.ک: الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی؛ البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی.
  12. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  13. در این‌باره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۴ ش، ج ۴، ص۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر، ۱۳۸۱ ش، ص۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، قم، مؤسسه فرهنگی اندیشه، ۱۳۷۵ ش، ص۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، ۱۳۷۷ ش، ص۹۱ ـ ۸۱.
  14. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  15. علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، تهران، بنیاد علوم اسلامی، ۱۳۶۰ ش، ص۶۵ ـ ۵۰.
  16. ر.ک: المقدمه، ابن خلدون، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ش، ص۱۱۵؛ محمد باقر سعیدی روشن، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص۱۴۲.
  17. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  18. ر.ک: دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج ۱۰، ص۷۱۳ ـ ۷۱۲.
  19. ر.ک: دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج ۱۰، ص۷۱۳ ـ ۷۱۴.
  20. برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ویلیام وات مونتگمری، ترجمۀ محمد حسین آریا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳ ش. ص۴۷.
  21. الوحی المحمدی، محمد رشید رضا، قاهره، الزهراء للاعلام العربی، ۱۹۸۸ م، ص۳۹.
  22. ویلیام وات مونتگمری، برخورد آراء مسلمانان و مسیحیان، ص۴۶.
  23. احیای تفکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی‌تا. ص۲۱.
  24. احیای تفکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمۀ احمد آرام، تهران، کتاب پایا، بی‌تا. ص۲۹.
  25. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۸.
  26. ر.ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلف)، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص۲۲۲.
  27. مجموعۀ آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا‍، ج ۴، ص۴۰۵ ـ ۶.
  28. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم.
  29. البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.
  30. فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار می‌باشد. ر.ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص۲۵۸۳؛ لغت‌نامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص۱۷۲۳۳.
  31. مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.
  32. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۲ - ۲۴.
  33. طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۴۰–۱۴۶؛ میشل، کلام مسیحی، ۲۷–۶۰.
  34. کتاب مقدس، کتاب اعداد، ب۲۴، ۲.
  35. میشل، کلام مسیحی، ۲۸.
  36. میشل، کلام مسیحی، ۳۰؛ ماسون، قرآن و کتاب مقدس، ۱/۲۹۷.
  37. سوره مائده، ۱۱۱.
  38. سوره زلزال، آیه ۵.
  39. سوره نحل، آیه ۶۸.
  40. کمالی، قرآن ثقل اکبر، ۳۸۵–۴۰۰.
  41. فارابی، السیاسة المدنیه، ۸۸–۸۹؛ فارابی، آراء اهل المدینة الفاضله، ۱۰۹–۱۱۲.
  42. ابن‌سینا، الشفاء، ۴۳۵–۴۳۶؛ ابن‌سینا، المبدأ و المعاد، ۱۱۵–۱۲۰؛ ابن‌سینا، النجاة، ۶۹۸–۷۰۰؛ خواجه‌ نصیر، شرح الاشارات، ۳/۴۰۸–۴۱۲.
  43. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۳۲–۳۶؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۴۷–۳۵۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۲۲–۳۰.
  44. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۵۸ و ۷۸؛ آملی، جامع الاسرار، ۴۴۸–۴۵۵.
  45. شفیعی و صاحبی، مقاله «وحی»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰، ص۲۸۷–۲۹۷.
  46. در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید؛ زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۴ - ۵.
  47. آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست؛ سوره فصلت، آیه۱۲.
  48. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین سپس از (گل) همه میوه‌ها بخور و راه‌های هموار پروردگارت را بپوی! (آنگاه) از شکمش شهدی با رنگ‌های گوناگون برمی‌آید که در آن برای مردم درمانی است، بی‌گمان در این، نشانه‌ای است برای گروهی که می‌اندیشند!؛ سوره نحل، آیه ۶۸- ۶۹.
  49. علی بن ابراهیم قمی، التفسیر القمی، ج ۱، ص۳۸۷؛ تفسیر نورالثقلین، عبد علی بن جمعه الحویزی، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، مؤسسة اسماعیلین، ۱۴۱۷ﻫ، چاپ چهارم، ج ۳، ص۶۳؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاش، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة العلمية الاسلامية، بی‌تا، ج ۲، ص۲۶۳.
  50. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه۷۳.
  51. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه۵۱.
  52. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه۵۱.
  53. یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردن‌ها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه۱۲.
  54. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۴۵ ـ ۵۱؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و علم کلام، ص۳۲۲ ـ ۳۲۳؛ سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱، ص۱۲۳.
  55. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه۵۱.
  56. که روح الامین آن را فرود آورده است. بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ به زبان عربی روشن؛ سوره شعراء، آیه ۱۹۳- ۱۹۵.
  57. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۲.
  58. آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید؛ سوره مریم، آیه۱۱.
  59. ر.ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۵ ﻫ، ج ۶، ص۱۷۶. (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل).
  60. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۲؛ سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱، ص۱۲۳.
  61. و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار؛ سوره انعام، آیه۱۱۲.
  62. و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذا؛ سوره انعام، آیه۱۲۱.
  63. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۳؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، قرآن و علم کلام، ص۳۲۳.
  64. آملی، جامع الاسرار، ۴۵۳–۴۵۴.
  65. «و بدین‌گونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم.».. سوره شوری، آیه ۷.
  66. «ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می‌گوییم» سوره یوسف، آیه ۳.
  67. مجلسی، بحار الانوار، ۱۱/۵۲–۶۱.
  68. طباطبایی، المیزان، ۶/۲۶۱.
  69. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم.».. سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  70. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده.».. سوره قصص، آیه ۷.
  71. معرفت، التمهید، ۱/۲۷–۲۸.
  72. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد.».. سوره نحل، آیه ۶۸.
  73. طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۹۲.
  74. شفیعی و صاحبی، مقاله «وحی»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰، ص۲۸۷–۲۹۷.
  75. آنانند که آنچه را در دل دارند خداوند می‌داند؛ از آنان دوری گزین و پندشان ده و به آنان سخنی رسا که در دلشان جایگیر شود، بگوی؛ سوره نساء، آیه۶۳.
  76. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد؛ سوره نحل، آیه۶۸.
  77. و به مادر موسی الهام کردیم؛ سوره قصص، آیه۷.
  78. پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید؛ سوره مریم، آیه۱۱.
  79. و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد؛ سوره فصلت، آیه۱۲.
  80. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید؛ سوره مائده، آیه۱۱۱.
  81. شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند؛ سوره انعام، آیه۱۱۲.
  82. و به آنها انجام کارهای نیک وحی کردیم؛ سوره انبیاء، آیه۷۳.
  83. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۱۴ - ۲۱۶.
  84. ر.ک: المستدرک، محمد حاکم نیشابوری، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ ﻫ، ج ۲، ص۵۴۵ و ج ۴، ص۳۹۶؛ صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ ﻫ، ج ۱، ص۴۴.
  85. ر.ک: کافی، کلینی، تحقیق علی ‌اکبر غفاری، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ ﻫ، چاپ سوم، ج ۱، ص۱۷۶
  86. که روح الامین آن را فرود آورده است. بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ به زبان عربی روشن؛ سوره شعراء، آیه۱۹۳.
  87. در روایات آمده است که جبرئیل(ع) به صورت دحیۀ کلبی ظاهر می‌شده است. ر.ک: بحار الأنوار، ج ۱۹، ص۲۳۸؛ ج ۲۰، ص۲۱۰؛ ج ۵۶، ص۱۴۹؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نور ‌الدین هیثمی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ ق، ج ۸، ص۲۳۷؛ کافی، ج ۲، ص۵۸۷؛ سنن النسائی، احمد بن شعیب نسائی، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸، ج ۸، ص۱۰۳؛ مسند، احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، ج ۲، ص۱۰۷.
  88. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۶۴ - ۷۱.
  89. توحید صدوق؛ ص:۲۶۴.
  90. که این (قرآن) باز خوانده فرستاده‌ای گرامی است، توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد، آنجا فرمانگزاری امین است؛ سوره تکویر، آیه ۱۹ - ۲۱.
  91. «وَ جَبْرَئِيلُ‏ الْأَمِينُ‏ عَلَى‏ وَحْيِكَ‏ الْمُطَاعُ‏ فِي‏ أَهْلِ‏ سَمَاوَاتِكَ‏ الْمَكِينُ‏ لَدَيْكَ‏ الْمُقَرَّبُ عِنْدَكَ»؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۱۷.
  92. «کَانَ جَبْرَئِیلُ إِذَا أَتَى النَّبِیَّ قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّی یَسْتَأْذِنَهُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ تفسیر صافی، ج۴، ص۱۹۹.
  93. بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد؛ سوره نحل، آیه۱۰۲.
  94. که روح الامین آن را فرود آورده است...بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سوره شعراء، آیه ۱۹۳ - ۱۹۴.
  95. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۱۶.
  96. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛.».. سوره هود، آیه ۴۹.
  97. «آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۵.
  98. مطهری، مجموعه آثار، ۴/۳۴۰–۳۴۱.
  99. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۶۲؛ جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ۱/۱۴۸.
  100. مطهری، مجموعه آثار، ۴/۳۴۱.
  101. معرفت، التمهید، ۱/۸۲–۸۳.
  102. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۶۲ و ۱۹/۴۸؛ مطهری، مجموعه آثار، ۴/۳۴۲.
  103. شفیعی و صاحبی، مقاله «وحی»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰، ص۲۸۷–۲۹۷.
  104. که روح الامین آن را فرود آورده است بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سورۀ شعرا، آیۀ ۱۹۳ و ۱۹۴.
  105. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۳۱۷.
  106. سوره یونس؛ آیه ۱۵.
  107. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن ص۱۰۲ ـ ۱۰۵.
  108. سوره نساء؛ آیه ۱۶۳.
  109. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۶۷ ـ ۷۰.
  110. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص۷۹.
  111. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۶۴ ـ ۶۷.
  112. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  113. "مَا أَنْزَلَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ نَبِيِّهِ‏ آيَةً مِنَ‏ الْقُرْآنِ‏ إِلَّا وَ مَعَهُ‏ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ‏ الْمَلَائِكَةِ يَحْفَظُونَهَا حَتَّى‏ يُؤَدُّونَهَا إِلَى‏ النَّبِيِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۰۱.
  114. بیابانی اسکوئی، محمد، نبوت، ص۲۲۱.
  115. تاریخ قرآن کریم، دکتر سید محمدباقر حجتی، ص۲۰۳.
  116. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۴۹.