الهام در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

الهام در لغت به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی است در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه است.

مقدمه

الهام" اصطلاحاً به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی، به طریق فیض و بدون طلب و اکتساب و استفاضه است. گاهی اوقات "ناگهان" نکته یا مطلبی به دل انسان "القا" می‌‌شود، به طوری که انسان احساس می‌‌کند اجمالاً چیزی را درک می‌‌کند، بدون اینکه نکته‌ای از چیستی آن بفهمد. این خود نوعی الهام است. در قرآن و روایات به نوعی مسئله الهام و اشراق به قلب تأیید شده است: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱] و نیز حدیث امام صادق (ع) که فرمودند: «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»[۲].

بعد از زمان حضرت رسول (ص) باب نبوت مسدود شد، اما باب کشف و شهود و الهام مسدود نگردید. ممکن است بشری از لحاظ صفا و کمال و معنویت به مقامی دست یابد که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات برای او رخ دهد و حقایقی از طریق علم الهامی به او ارائه داده شود، ولی او به دعوت مردم نسبت به یافته‌ها و مکاشفات خود مأمور نیست.

حضرت امیر (ع) در نهج‌البلاغه می‌‌فرماید: "همیشه در دنیا افرادی هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف می‌زند"[۳]. حضرت زهرا (س) با آنکه پیامبر نبود به این رتبه راه یافته بود. حضرت مریم (س) به نص قرآن به این مرحله رسیده بود، هرچند پیامبر نبود. حضرت امیر در وصف ائمه (ع) می‌‌فرماید: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ»[۴]. این را در اصطلاح اخبار و احادیث "محدث" می‌‌گویند، یعنی کسی که به دلیل بهره‌مندی از حالت و معنویتی خاص، در ضمیرش القائاتی می‌‌شود.

امام صادق (ع) می‌‌فرمود: "ما فقیهی از شما فقها را فقیه نمی‌شماریم مگر آنکه محدث باشد"[۵] راوی تعجب می‌‌کند که مگر ممکن است کسی محدث باشد! حضرت فرمود: "خداوند به او حقایق را تفهیم می‌‌کند و همین‌که مفهم بود، محدث است"[۶][۷]. در حقیقت، خداوند شرح صدری به او می‌‌دهد که مطالب را با روشن‌بینی بیشتری می‌‌فهمد و چنین شخصی محدث است[۸].

الهام از مصادیق وحی به معنای عام آن، یعنی القای سریع و نهانی است و تفاوت الهام با وحی آن است که شخص ملهَم نمی‌داند از کجا به او الهام شده است برخلاف وحی. وحی از خواص نبوت است و تبلیغ از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت است و شرط تبلیغ در آن نیست. همچنین وضوح وحی از وضوح الهام بیشتر است[۹].

کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی

در چند موضع از مباحث علم کلام، سخن از الهام به میان می‌آید:

  1. در بحث اسباب یا راه‌های معرفت: برخی از متکلمان قبل از آنکه به بحث درباره اعتقادات دینی بپردازند درباره مسایل معرفت‌شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های معرفت برای انسان را بیان کرده‌اند. در این که الهام یکی از راه‌های معرفت برای بشر است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نیست، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف حس و عقل از اسباب معرفت به شمار آورد[۱۰].
  2. در بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی، متکلمان اسلامی نظر و تفکر عقلی برای شناخت خداوند را واجب دانسته‌اند، زیرا معرفت خداوند واجب است، و نظر و تفکر عقلی مقدمه لازم برای آن است، در اینجا این مسئله مطرح شده است که می‌توان از راه الهام و تصفیه خاطر نیز خدا را شناخت، در این صورت راه شناخت خداوند منحصر در نظر و تفکر عقلی نخواهد بود. در پاسخ گفته شده است: در مورد دو راه یاد شده احتمال این که آنچه بر قلب القا می‌شود از سوی شیطان باشد وجود دارد، و تشخیص این که مطلب القا شده بر قلب الهام رحمانی است یا القای شیطانی به تأمل و تفکر عقلی نیاز دارد [۱۱]. مضافاً بر اینکه الهام از راه‌های اختیاری و اکتسابی معرفت نیست، و تصفیه نفس اگر چه اختیاری است، ولی مبتنی بر مقدمات دشواری است که از توان اکثر افراد بیرون است[۱۲].
  3. در مبحث نبوت، آنجا که از وحی بحث شده، فرق آن با ابزارهای معرفتی مشابه مثل رؤیای صادقه، تحدیث، الهام و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از الهام به میان آمده است[۱۳]. چنان که در بحث از فرق میان نبیّ و رسول و امام و محدَّث و وصیّ نیز از الهام سخن گفته‌اند[۱۴].
  4. در بحث از منابع علوم ائمه (ع)، از الهام به عنوان یکی از منابع علم امامان (ع) یاد شده است[۱۵].
  5. اخیراً، ردّ پای الهام را در مسائل جدید کلامی، به عنوان یکی از اقسام تجارب دینی و عرفانی، در مباحث توحید و نبوّت می‌توان مشاهده کرد؛ در بحث اثبات وجود خدا از این بحث می‌شود که آیا الهام و سایر تجارب عرفانی می‌توانند دلیل معتبر بر وجود خداوند تلقّی شوند یا نه[۱۶]. و در بحث نبوت، از سنخیت یا عدم سنخیت وحی انبیاء با تجارب عرفانی و از جمله الهام بحث می‌شود[۱۷]. البته جدید بودن این دو بحث، فقط از ناحیه طرح مسئله و دلایل تازه است، زیرا مطلب اول، بخشی از بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی است، و مطلب دوم، منطبق بر بحث نسبت وحی و الهام است.

در منابع تصوف و عرفان، در مباحث مربوط به شناخت نفس و انواع خطورات نفسانی[۱۸]، مراتب و انواع کشف و کیفیت وصول به این مراتب[۱۹]، مراتب یقین[۲۰] و بحث از طوایف مجاهدان "اهل مجاهدت" و مجذوبان "اهل عطاء"[۲۱] به تفصیل یا اجمال درباره الهام سخن گفته‌اند.

در علم اخلاق، ضمن بحث از انواع رذایل متعلق به قوّه عاقله[۲۲] و شرح عجائب قلب و تسلط شیطان بر قلب به وسیله وسواس[۲۳] به بحث از الهام پرداخته‌اند[۲۴].

پرسش وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
  2. مصباح الشریعه، ص۱۶.
  3. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۰.
  4. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۴۷.
  5. «إِنَّا لَا نَعُدُّ الْفَقِيهَ مِنْهُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَكُونَ مُحَدَّثاً».
  6. «بَلَى يَكُونُ مُفَهَّماً وَ الْمُفَهَّمُ مُحْدَّثٌ».
  7. طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ح۲.
  8. مطهری، نبوت، ص۷۶ و ۲۹۰؛ همو، خاتمیت، ص۳۹.
  9. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۴-۳۵.
  10. شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.
  11. قواعد المرام، ص ۲۹ـ ۳۰ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۶.
  12. شرح المواقف، ج۱، ص ۲۵۸.
  13. رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
  14. اسرار الامامة، ۱۴۵ و ۳۶۴ـ ۳۶۵ و حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴.
  15. اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.
  16. تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.
  17. وحی و نبوّت در قرآن، ص۸۲ـ ۱۱۴؛ درآمدی بر کلام جدید؛ تحلیل وحی، ص ۵۶ـ ۷۲؛ وحی و افعال گفتاری، ص ۹۳ـ ۱۲۵.
  18. قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.
  19. شرح فصوص قیصری، ص ۸۷ـ ۹۲.
  20. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۱۸.
  21. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۶۹.
  22. جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.
  23. احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.
  24. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲