الهام به عنوان یکی از روشهای علمآموزی اهل بیت به چه معناست؟ (پرسش)
الهام به عنوان یکی از روشهای علمآموزی اهل بیت به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم |
مدخل اصلی | علمآموزی اهل بیت در کلام اسلامی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
الهام به عنوان یکی از روشهای علمآموزی اهل بیت به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در اینباره گفته است:
«الهام، افکندن (القای) الهی امور معنوی به قلب انسان است[۱]. وقتی دانشی به کسی الهام میشود، آگاهی از آن را در درون خود مییابد. اشاره شد که در قرآن کریم، به صراحت از الهام به غیر پیامبران، به منزله یکی از شیوههای انتقال یا دریافت علوم، سخن به میان نیامده است؛ اما بسیاری از مفسران، وحی به غیر پیامبران مانند مادر موسی (ع)[۲] و حواریان حضرت عیسی (ع)[۳] را بر الهام تطبيق کردهاند[۴]. این واژه در روایات به صراحت به کار رفته و همان معنای لغویاش اراده شده است. میتوان گفت که الهام، یکی دیگر از شیوههای مهم دریافت علوم توسط ائمه (ع) است. تفاوت الهام با دو شیوه ارتباط با فرشتگان در آن است که در الهام، مطالبی به قلب فرد القا میشود، بدون آنکه شخصی را ببیند یا صدایی را بشنود؛ اما در آن دو شیوه، فرد صدای فرشته را میشنود یا او را در قالبی تمثل یافته میبیند و صدایش را میشنود»[۵]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
١. سید علی هاشمی؛ |
---|
آیتالله سید علی هاشمی در کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در اینباره گفته است:
الهام، از شیوههایی است که بدان وسیله علومی به قلب پیامبر یا ولی خدا افکنده میشود. این شیوه، اگر چه به لحاظ مفهوم لغوی عام است و شامل پیامبران نیز میشود، اما بیشترین کاربرد آن در برابر وحی نبوی، درباره علوم غیر پیامبران است. واژه الهام، مصدر باب افعال از ثلاثی مجرد «لهم» است. ثلاثی مجرد آن به معنای بلعیدن یکباره است[۶] که در باب افعال معنای افکندن در دل را مییابد[۷]. گویا در گذر زمان، دامنه استعمال این واژه از بلعیدن غذا و مانند آن، گسترش یافته و در معنای ثلاثی مزید آن، القای امور معنوی به دل را شامل شده است. مثلا عبارت أَلْهَمَه اللَّهُ خَيْراً، به معنای «خداوند به او خیر را تلقین کرده آمده است[۸]. این گونه کاربردها، بلکه تصریح برخی لغویان، نشان میدهد که الهام در خصوص القائات الهی به کار میرود؛ نه وسوسهها و القائات شیطانی[۹]. بنابراین الهام، افکندن (القای) الهی امور معنوی به قلب انسان است.[۱۰] در قرآن کریم، یک بار از مشتقات الهام استفاده شده است: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۱۱]. مطابق آیه یادشده، خداوند شناخت خوبی و بدی را به نفس انسان الهام کرده است. این کاربرد، با معنای لغوی الهام که افکندن در قلب است، هماهنگی دارد. الهام کننده در این آیه، خداوند متعال است[۱۲]. بنابراین، الهام در قرآن نیز همانند معنای لغوی آن، برای اشاره به القائات الهی به کار رفته است؛ نه هرگونه در دل افکندنی در روایتی، ابن عباس الهام را در آیه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۱۳]. «بَيْنَ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ»[۱۴]؛ تفسیر کرده است؛ یعنی خداوند خیر و شر را برای نفس انسان بیان کرد. در نقل دیگری از او آمده است که علمها الطاعة و المعصیة[۱۵]؛ یعنی اطاعت و معصیت را به او آموخت. بعید است که مقصود ابن عباس، تبیین و تعلیم این امور با واسطه پیامبران باشد. چنین معنایی، مخالف ظاهر لفظ الهام است. احتمال جدی آن است که او در این نقلها به بیان مصادیق علوم الهامی پرداخته که در این صورت، با سیاق آیه - که در ادامه از سعادت (فلاح) و شقاوت نفس سخن میگوید - سازگار است. بسیاری از مفسران متأخر نیز این علوم الهامی را همان شناخت درونی خیر و شر دانستهاند که انسانها به طور فطری همراه دارند[۱۶]. چنان که اشاره شد، الهام را میتوان از مصادیق وحی الهی غیر پیامبرانه معرفی کرد. نمونه این نوع وحی غیر پیامبرانه (الهام)، وحی به مادر موسی من است: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۱۷][۱۸]. از ابن عباس نقل شده است که مراد از وحی به مادر موسی (ع) الهام به ایشان بوده است[۱۹]. برخی دیگر از مفسران نخستین نیز این وحی را به القادر قلب معنا کرده و به صراحت گفتهاند که مقصود از آن، وحی پیامبرانه نیست[۲۰]. نمونه دیگر این نوع وحی، وحی به حواریان است: ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۲۱]. چنان که در منابع تفسیری اولیه آمده است، وحی به حواریان نیز به معنای وحی پیامبرانه نیست؛ بلکه مانند وحی به مادر موسی (ع) گاهی از آن به الهام یاد شده است[۲۲]. افزون بر اینها، در قرآن کریم از خطاب خداوند به ذوالقرنین خبر داده شده است: ﴿قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا﴾[۲۳]. مشهور آن است که جناب ذوالقرنین از پیامبران نبوده است[۲۴]. بنابر این سخن گفتن خداوند با او، از نوع وحی پیامبرانه نبوده است. ابن عباس خطاب خداوند به ذوالقرنین را به الهام به او تفسیر کرده است[۲۵]. با توجه به این تفسیر، گاهی خداوند با برگزیدگانش از غیر پیامبران، سخن میگوید. این شیوه، شبیه به وحی نبوی است؛ اما قطعا وحی نبوی با الهام تفاوتهایی دارد که موجب میشود فردی که به او الهام میشود، پیامبر خوانده نشود[۲۶]. مجموعه آیات یادشده به روشنی تأیید میکنند که ارتباط بین خداوند و غیر پیامبران، به شیوه الهام ممکن است.[۲۷] روایات در روایتی، از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که: «أَعْطَانِي الْوَحْيَ وَ أَعْطَى عَلِيّاً الْإِلْهَامَ وَ»[۲۸]؛ از ظاهر این روایت، این گونه استفاده میشود که الهام در برابر وحی قرار گرفته و وحی به پیامبر (ص) و الهام به امير المؤمنين (ع) نسبت داده شده است. در روایتی دیگر، از آن حضرت نقل شده است: «همانا بعد از من در مقابل هر بدعتی که در برابر ایمان قرار میگیرد، ولیای از اهل بیت من خواهد بود که عهده دار آن (ایمان) است و از آن دفاع میکند. با الهام از خداوند سخن میگوید و حق را آشکار و روشن میسازد و کید مکاران را رد میکند.»..[۲۹]. در این حدیث شریف، به صراحت بیان شده است اولیایی که پس از رسول خدا (ص) عهده دار دفاع از دین و مبارزه با بدعت هایند، با الهام الهی سخن میگویند. به يقين بارزترین مصداق و شاید تنها مقصود از این اولیا، امامان اهل بیتاند. بنابر این آنان برخی هدایتها و علوم را از طريق الهام الهی دریافت کرده، بر زبان جاری میکنند. در نقلی آمده است که امیر المؤمنین (ع) در سحرگاه نوزدهم رمضان، به امام حسن (ع) فرمودند: «قَلْبِي يَشْهَدُ أَنِّي مَقْتُولٌ»[۳۰]؛ «قلبم گواهی میدهد که کشته خواهم شد». گواهی دادن دل يا قلب، تعبیر دیگری از همان الهام است. روشن است که مقصود از دل یا قلب در این گونه تعابیر، جان و روح انسان است؛ نه قلب جسمانی[۳۱][۳۲] در این موضوع، روایت صریحی از این بزرگواران یافت نشد؛ اما میتوان از خطبههای بلیغ و فصیح آنان، به طور احتمالی الهام شدن برخی مطالب به ائمه را استنباط کرد. در روایتی آمده است که عدهای نزد أميرالمؤمنين (ع) آمدند و از خشکسالی شکایت کردند و از ایشان خواستند که برای آمدن باران دعا کنند. آن حضرت امام حسن و امام حسین (ع) را فراخواندند و از ایشان خواستند که برای نزول باران دست به دعا بردارند. ابتدا امام مجتبی (ع) دعایی زیبا با مضامین عالی برای طلب باران خواندند؛ سپس سیدالشهدا (ع) دعای دیگری را در طلب باران در نهایت فصاحت و با مضامین عالی قرائت فرمودند. به جناب سلمان که راوی این حديث است، گفته شد: آیا این دعاها به آنان آموزش داده شده بود؟ ایشان در پاسخ فرمودند: وای بر شما! مگر حدیث رسول خدا (ص) را نشنیدهاید که فرمود: «خداوند بر زبان اهل بیت من چراغهای حکمت را جاری گردانده است»[۳۳]. این حدیث شریف ممکن است این گونه توجیه شود که خداوند این مطالب حکیمانه را بر قلب امام مجتبی و امام حسين (ع) الهام، و بر زبان آنان جاری کرده است.[۳۴] در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است که امیرالمؤمنين على (ع) مطابق کتاب و سنت رسول خدا (ص) عمل میکرد. اگر در موردی دانشی از کتاب و سنت نزد ایشان نبود[۳۵]، خداوند علم صحیح را به ایشان الهام میکرد[۳۶]. البته در چند روایت، عبدالرحيم بن روح از امام باقر نقل کرده است: سيرة على (ع) این بود که هرگاه امری روی میداد که حکم آن) در قرآن نازل نشده بود و سنتی (هم از پیامبر (ص)) نبود، حدس میزد (قرعه میانداخت) و به حقیقت میرسید[۳۷]. در پایان این روایات آمده است که امام باقر (ع) فرمود: «هِيَ الْمُعْضِلَاتُ»؛ این مطلب، از امور بسیار مشکل است. در صورت پذیرفتن روایات عبدالرحیم[۳۸]، میتوان گفت که مقصود از «رجم»[۳۹] در این روایات، حدس زدن پا قرعه انداختن است. در برخی از این روایات، به جای رجم، تعبير «سام» آمده که نوعی قرعه انداختن بوده است[۴۰]. اگر مقصود، قرعه انداختن باشد، به طور طبیعی مربوط به امور جزئی است که قرعه انداختن در آنها جایز است؛ یا آنکه اساسا قرعه برای آن حضرت (به طور خاص) یکی از راههای تشخیص حکم بوده است[۴۱]. احتمال قویتر آن است که مقصود از رجم در این روایات، همان الهام باشد. عمل کردن به حدس و گمان در امور دینی، پذیرفته و پسندیده نیست و موجب اطمینان نیافتن به درستی آن سخن میشود، افزون بر آنکه نمیتوان حکمی را یافت که در آن دستوری از قرآن و سنت، هر چند به شکل کلی، نیامده باشد. بنابراین مقصود از رجم در این گونه موارد، به احتمال زیاد همان الهام است که با تعبیر حدس و گمان، بیان یا نقل شده است[۴۲]؛ زیرا در هر دو حالت (حدس و الهام)، دانشی به قلب فرد افکنده میشود و او مطابق آنچه در قلب خود مییابد، اقدام میکند. تفاوت این دو در آن است که در حدس، ضمانتی بر درستی آن نیست؛ اما الهام منبعی الهی دارد و مطابق با واقع است. در روایتی دیگر، امام باقر (ع) خبر دادند که شبهای جمعه بر علم ائمه افزوده میشود و ایشان در حالی صبح میکنند که علوم بسیاری به آنان الهام شده است[۴۳]. در روایات متعددی از امام صادق (ع)، افكندن در دل یا شنیدن صدا با گوش، یکی از شیوههای دریافت برخی علوم توسط ائمه (ع) معرفی شده است[۴۴]. در یکی از این روایات نقل شده است: یکی از اصحاب از ایشان پرسید: امام مطلبی را که از او پرسیده میشود و نزد او چیزی نیست، از کجا میداند؟ امام صادق (ع) فرمود: «يُنْكَتُ فِي الْقَلْبِ نَكْتاً أَوْ يُنْقَرُ فِي الْأُذُنِ نَقْراً»[۴۵]؛ یعنی به طور خاصی در قلب افکنده میشود یا با گوش شنیده میشود. البته در برخی از این نقلها آمده است که گاهی هر دو شیوه با هم به کار میروند: «وَ قَدْ يَكُونَانِ مَعاً»[۴۶]؛ یعنی هم در دل افکنده میشود و هم گوش صدا را میشنود. «نکت»، یعنی اثر گذاشتن در چیزی یا به تعبیر دیگر، حک کردن. «نکت الأرض بقضيب أو بأصبعه» یعنی زمین را با چوب یا انگشت خود خراشید[۴۷]. نكت مطلبی در قلب، به تناسب این ریشه به معنای حک کردن یا القای دانشی در قلب است. این عبارت، تعبیر دیگری از الهام است؛ زیرا افزون بر سازگاری آن با معنای لغوی الهام، در برخی از این روایات، به جای نکت در قلب و شنیدن با گوش، آمده است: «إِلْهَامٌ وَ سَمَاعٌ، وَ رُبَّمَا كَانَا جَمِيعاً»[۴۸]؛ یعنی شیوه دریافت علوم توسط ائمه (ع) در این گونه موارد، الهام یا شنیدن یا هر دو است. شباهت کامل این روایات با روایات پیشین و به کارگیری الهام در این روایت به جای القا در قلب، نشانه اتحاد مفهوم الهام با حک کردن در قلب است.[۴۹] پیش از این اشاره شد که در برخی روایات امام کاظم (ع)، الهام و شنیدن صدای هاتف غیبی، از شیوههای دریافت علوم توسط ائمه (ع) معرفی شدهاند[۵۰]. در روایتی از آن حضرت در توضیح روایت امام صادق (ع) درباره شیوههای رسیدن علم به ائمه (ع) حک کردن در قلب، به صراحت به الهام تفسير شده است[۵۱]. آن حضرت در حادثهای خبر دادند که مطالبی به دل ایشان افکنده شده است: «أُلْقِيَ فِي رُوعِي»[۵۲]. به نظر میرسد این تعبیر نیز به الهام اشاره دارد. در مباحث پیشین اشاره شد که در روایاتی از امام کاظم (ع)، علم ائمه (ع) به سه دسته گذشته، آینده و حادث تقسیم میشود؛ که علم حادث، از طريق الهام در قلب یا افکندن صدا در گوش به دست میآید[۵۳]. در برخی از این روایات، پس از بیان نکات یادشده، آمده است که پیامیری پس از پیامبر ما نیست[۵۴]. بیان این مطلب که بعد از پیامبر ما پیامبری نیست، تذکری است بر اینکه الهام در قلب و شنیدن صدای هاتف غیبی، نباید این توهم را ایجاد کند که ائمه (ع) همانند پیامبراناند و بر آنان وحی نبوی نازل میشود. پیامبری با رسول اعظم (ص) پایان یافته و الهام با وحی نبوی متفاوت است. در روایتی از امام رضا (ع) نقل شده است: خداوند عزوجل هرگاه بندهای را برای (سرپرستی) امور بندگانش برگزیند، سینه او را فراخ میکند و در قلب او چشمههای حکمت را جاری میسازد و به او الهامهای ویژه میکند. از همین روی، در پاسخ به هیچ پرسشی ناتوان نمیماند[۵۵]. در روایتی دیگر از آن حضرت نقل شده است که آگاهی هر امام به امامت خود پس از شهادت امام پیشین، به وسيله الهام الهی است[۵۶][۵۷] در روایتی از امام هادی (ع) نقل شده است که وحی به دو نوع مستقيم و الهام تقسیم میشود که وحی الهام، همان قرار گرفتن در قلب است[۵۸]. بنا بر این روایت، الهام یکی از اقسام وحی به شمار میرود.[۵۹] در برخی از روایات، به محتوای این علوم اشاراتی شده است. در روایتی آمده است که هرگاه دانشی از قرآن و سنت نزد امیرالمؤمنین (ع) نبود، خداوند علم صحیح آن را به ایشان الهام میکرد. در روایات امام کاظم (ع) محتوای علوم الهامی به گونهای روشنتر نقل شده است. بنا بر روایتی، آن حضرت علوم ائمه (ع) را به سه دسته گذشته، آینده و حادث تقسیم کردند، و علم حادث را الهام یا القای در گوش معرفی نمودند «وَ هُوَ عَلى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ: مَاضٍ، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ، وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ، وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ»[۶۰]، علوم گذشته تفسیری، علوم باقی مانده مکتوب، و علوم حادث حک شدن در قلب یا در گوش نواختن است». این گونه تعابیر ظهور در آن دارد که مقصود از گذشته، علوم مربوط به گذشته، و مقصود از آینده، علوم مربوط به آینده است؛ اما در پایان این روایت، علوم حادث برترین قسم علم اهل بیت (ع) معرفی شده است[۶۱]. در روایتی از امام صادق (ع) نیز به صراحت مقصود از غابر علم به آینده، و مزبور علم به گذشته دانسته شده است[۶۲]. در مقابل، در روایت دیگری از امام کاظم (ع) نقل شده است: «فَأَمَّا الْغَابِرُ فَمَا تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنَا»؛ یعنی علم گذشته ائمه (ع)؛ و در توضیح مزبور آمده است: «أَمَّا الْمَزْبُورُ فَمَا يَأْتِينَا»[۶۳]؛ یعنی علومی که در آینده به آنان داده میشود. این بیان، ظهور در آن دارد که گذشته و آینده صفت خود علماند، نه محتوای آن؛ بنابر این مقصود از علم حادث که به شكل الهام (حک شدن در قلب) است، علومی است که پیوسته به قلب ائمه (ع) افکنده میشود؛ نه آنکه محتوای این علوم، فقط حوادث جاری است. محتوای علوم حادث، ضرورتأ حوادث جاری جهان مادی نیست؛ بلکه علوم مختلفی است که بخشی از آن، خبر از حوادث جاری جهان مادی است. ممکن است بخشی به زمانهای دیگر، امور معنوی یا حتی تفسیر و تأويل قرآن و مانند آن مربوط باشد. این تفسير از علوم حادث، با شریفتر بودن این دانش تناسب دارد[۶۴]. به هر حال، این دسته از روایات نشان میدهد که علوم الهامی پیوسته به ائمه عطا میشوند با مربوط به حوادث جاری جهاناند؛ البته میتوان هر دو تفسیر را با هم جمع کرد؛ هرچند گویا روایات یادشده در مقام بیان دو تعریف از علوم حادث نیستند[۶۵] در برخی روایات، الهام به طور مستقیم به خداوند نسبت داده شده است[۶۶]. البته در یک روایت آمده است که فرشته در قلب امام علمی را میافکند: «يَأْتِيهِ مَلَكٌ فَيَنْكُتُ فِي قَلْبِهِ كَيْتَ وَ كَيْتَ»[۶۷]؛ البته با توجه به روایات یادشده در بحث تحديث، احتمال دارد این تعبیر، اشتباه راوی یا تصحیف نسخه برداران باشد. مؤید این برداشت، روایتی مشابه روایت یادشده است که در آن به جای قلب، گوش آمده. از امام صادق درباره محدث سؤال شد. آن حضرت فرمودند: «يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكاً يَنْقُرُ فِي أُذُنِهِ كَيْتَ وَ كَيْتَ وَ كَيْتَ»[۶۸]؛ «خداوند فرشتهای را به سوی او میفرستد که در گوش او چنین و چنان میافکند». البته احتمال اینکه این دو، دو روایت مستقل باشند نیز وجود دارد. بنابراین خداوند به طور مستقیم با با واسطه فرشتگان، مطالب را به قلب برگزیدگان خود الهام میکند[۶۹] |
منبعشناسی جامع علم معصوم
پانویس
- ↑ ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۷؛ صاحب بن عماد، المحيط في اللغة، ج۳، ص۴۹۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ص۷۴۸؛ مبارکبن اثیر جزری، النهاية في غريب الحديث و الأثر، تصحیح محمود محمد طناحی، ج۴، ص۲۸۲.
- ↑ ر.ک: قصص، ۷.
- ↑ ر.ک: مائده، ۱۱۱.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان في تفسير القرآن، ج۱۶، ص۱۰؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۷، ص۳۷۷ و ج۳، ص۴۰۶؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۵، ص۷، ۱۲ و ج۱۶، ص۲۳ و....
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۵۴.
- ↑ صاحب بن عباد المحیط فی اللغة، ج۳، ص۴۹۴: لهمت الشیء و التهمته: و هو ابتلاک الشیء بمرة. همچنین ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۶؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۳۶؛ احمد بن فارس، معجم مقایس اللغة، ج۵، ص۲۱۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۴.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۳۶: و الإِلْهَامُ: ما يُلْقى في الرُّوعِ؛ همچنین ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقایس اللغه، ج۵، ص۲۱۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸.
- ↑ ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۵۷؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۳، ص۴۹۴؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ فخر الدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۷۱.
- ↑ مبارک بن محمد بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تصحیح محمود محمد طناحی، ج۴، ص۲۸۲: الإِلْهَامُ أَن يُلْقِيَ اللَّهُ في النفس أَمراً يَبْعَثُه على الفعل أَو الترك، و هو نوع من الوَحْي، يَخُصُّ اللَّهُ به مَنْ يشاء مِن عباده؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸: الإلهام إلقاء الشیء فی الروع، و یختص ذلک بما کان من جهة الله تعالی، وجهة الملا الأعلی، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۵۵؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۷، ص۶۶۹.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۴۴.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۷-۸.
- ↑ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۷۵۵؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۹۷؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۴۵: محمد بن احمد قرطبی، الجامع الأحکام القرآن، ج۲۱، ص۷۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳۱، ص۱۷۷.
- ↑ «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳۰، ص۱۳۴؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۴۳۶، احمد بن ابراهیم ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۱۳؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۵۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳۰، ص۱۳۴؛ احمد بن ابراهیم ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۱۳؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۵۸.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۹۷؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۴۷، حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنا عشری، ج۱۴، ص۲۲۹؛ سید علی اکبر قرشی، تفسیر احسن الحدیث، ج۱۲، ص۲۴۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳۱، ص۱۷۷؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۷۵۹.
- ↑ «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
- ↑ همچنین ر.ک: طه، ۳۸.
- ↑ ر.ک: عبد الرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۲۹۴۱؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۳۷۵؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنشور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۲۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۰: عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۲۹۴۱؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۲۰.
- ↑ «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ ر.ک: محمدین مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۱، ص۳۵۰؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۴۰۶؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر تهران، ج۷، ص۸۳؛ نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۱، ص۴۲۹؛ احمد بن ابراهیم ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۲۴؛ جلال الدین سیوطی، الدر المثور فی تفسیر المأثور، ج۲، ص۳۴۶.
- ↑ «گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب میکنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش میگیری» سوره کهف، آیه ۸۶.
- ↑ این دیدگاه در میان مفسران - به ویژه مفسران شیعه مشهور است. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۳۶۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۵۴۲؛ یعقوب جعفری، کوثر، ج۶، ص۴۵۴؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۴۹۳؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۳۴۶. از روایات نیز میتوان دریافت که جناب ذوالقرنین، پیامبر نبوده است (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷۱)؛ صاحب موسی و ذو القرنین، کانا عالمین و لم یکونا نبین؛ همچنین ر.ک: محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۳۳۰ و ۳۴۰؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۲، ص۷۴۱.
- ↑ نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۲، ص۳۶۰: ﴿قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ...﴾ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَلْهَمَهُ اللَّهُ تعالَى.
- ↑ در بحث از روایات این موضوع، به تمایزهای این دو اشاره خواهد شد.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۴۵.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص۱۸۹؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة في معرفة الأئمة، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۱، ص۳۹۰؛ حسن بن محمد دیلمی، ارشاد القلوب إلى الصواب، ج۲، ص۲۵۴: «خداوند به من وحی، و به على الهام عطا کرده».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ص۲۰۸. سند این روایت، صحيح است.
- ↑ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة في معرفة الأئمة، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۱، ص۴۳۷.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان في تفسير القرآن، ج۲، ص۲۲۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج۱، ص۸۷.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۵۵.
- ↑ ر.ک: عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۵۸؛ سیدهاشم بحرانی، مدينة معاجز الأئمة الاثنی عشر، ج۳، ص۳۹۶.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۵۷.
- ↑ گویا مقصود آن است که اگر چیزی به طور روشن در ظاهر قرآن و سنت نباشد، علم به آنکه در واقع، تفسیر و تفصيل قرآن و سنت است. به امام الهام میشود.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۳۴. سند این روایت، صحيح است. مرحوم صفار این روایت را با دو سند دیگر نیز نقل کرده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۳۵). روایت اول از این دو روایت، صحیح السند، و دومی دارای سند موثق است.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۸۹؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۳۱۰.
- ↑ وثاقت او نزد بسیاری از رجالیون ثابت نشده است؛ هر چند برخی مانند مرحوم مجلسی او را تأیید کردهاند (ر.ک: سید ابو القاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۸-۷).
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۶، ص۱۱۹: الرجم: القذف بالغيب وبالظن، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۲۷: الرجم. القول بالظن و الحدس، وفي الصحاح: أن يتكلم الرجل بالظن؛ فخر الدين بن محمد طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۶۸:الرجم هو أن يتكلم الرجل بالظن.
- ↑ ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۱۱؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۰۸.
- ↑ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲، ص۳۳-۳۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹-۳۱۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۸-۶۵۶. این روایات، مستفیضاند.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۶. سند این روایت، صحيح است.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۶. سند این روایت، صحيح است.
- ↑ ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۵، ص۳۳۹؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۱۰۰؛ مبارک بن اثیر جزری، النهاية في غريب الحديث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، ج۵، ص۱۱۳.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۷.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۵۷.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۷؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۲۸۶. سند این دو روایت، موثق است.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۸: «وَ أَمَّا النَّكْتُ فِي الْقُلُوبِ فَإِلْهَامٌ»، همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۸.
- ↑ محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تصحيح مؤسسة آل البيت، ج۲، ص۲۳۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۰۲. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: همان، ج۱، ص۶۵۶؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹-۳۱۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۵، ص۳۰۲-۳۰۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۱؛ «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ». محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، تحقیق علی اکبر غفاری، ص۲۲۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۷۶؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۶۶. سند این روایت، صحيح است.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۶۰.
- ↑ ر.ک: على بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۷۹.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۶۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۰۲. سند این روایت، صحیح است؛ همچنین ر.ک: همان، ج۱، ص۲۵۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۰۲. سند این روایت، صحیح است؛ همچنین ر.ک: همان، ج۱، ص۲۵۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹.
- ↑ محمد بن محمد مفید، الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، تصحيح مؤسسة آل البيت، ج۲، ص۱۸۶: «أَمَّا الْغَابِرُ فَالْعِلْمُ بِمَا يَكُونُ وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَالْعِلْمُ بِمَا كَانَ وَ أَمَّا النَّكْتُ فِي الْقُلُوبِ فَهُوَ الْإِلْهَامُ وَ النَّقْرُ فِي الْأَسْمَاعِ حَدِيثُ الْمَلَائِكَةِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۸.
- ↑ اختلافات دیگری نیز در این روایات دیده میشود. مثلا در برخی اغابر، در مقابل «مزبوره قرار گرفته و در برخی غابر، مزبور معرفی شده است؛ در برخی غابر علم به آینده و در برخی علم به گذشته دانسته شده است (ر.ک: روایات و منابع یادشده). به همین دلیل، اطمینان به جزئیات این روایات، دشوار است.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۶۶.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۳۴-۲۳۵ و ۴۵۲. در این روایات، چنین تعابیری آمده است: «أَلْهَمَهُ اللَّهُ الْحَقَّ فِيهِ إِلْهَاماً». البته ممکن است این نسبت دادن، از باب نسبت تمام امور به خداوند باشد.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲۲.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲۳. سند این روایت، صحیح است.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۶۸.