حرث در قرآن
مقدمه
﴿وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ﴾[۱]. درباره حرث المنجد میگوید: کشت، کشته، کاشتن، زراعت کردن، زمین دارای کشت، مزرعه. مفردات الفاظ القرآن میگوید: «الحرث یعنی پاشاندن بذر در زمین و آماده کردن زمین برای کشت و زرع، خود زمین و زراعت را هم حرث گویند».
گرهگشایی در حرث
داوری حضرت داود و سلیمان در مورد کشتزار از جمله موضوعاتی است که در عهد عتیق ذکری از آن به میان نیامده و برخی نویسندگان در این باب مینویسند: «این قصه در تورات فعلی مسطور نیست»[۲]. خود قرآن هم در مورد زمین زراعی و ماجرای قضاوت و داوری کاملاً سربسته عمل کرده است. ولی در روایات بسیاری؛ اظهارنظرها بدون ذکر مکان رویداد در این خصوص به وفور به چشم میخورد از جمله: «به سند حسن از حضرت صادق(ع) منقول است که در بنی اسرائیل مردی بود او را باغ انگوری بود و گوسفندان شخصی شب در آن باغ افتادند و افساد کردند، پس صاحب باغ صاحب گوسفندان را به مرافعه آورد به خدمت داود(ع). پس آن حضرت فرمود: بروید نزد سلیمان تا حکم کند میان شما، چون به نزد آن حضرت رفتند فرمود: اگر گوسفند اصل و فرع درخت را به هم خورده است بر صاحب گوسفندان لازم است که گوسفندان را به صاحب باغ بدهد یا هر فرزندی که در شکم آنهاست. و اگر میوه ضایع کرده است و اصل درختها به حال خود هست پس فرزندان گوسفندان را میباید به صاحب باغ بدهد نه اصل گوسفندان را و حکم داود نیز چنین بود و لکن میخواست که بنی اسرائیل بدانند که سلیمان بعد از او وصی اوست»[۳].[۴]
محل زمین زراعی
چنانچه گفتیم ذکر مکان دقیق زمین زراعی در قرآن و روایات و حتی سخن مفسران نیامده است ولی دو آیه بعد از این آیه به موطن سلیمان و داود که سرزمین پر برکتی است اشاره دارد. از همین جا میتوان گفت که منظور از سرزمین پر برکت «شام» و قضاوت داوری در همان جا اتفاق افتاده است. شاید هم این قضاوت در «بیت لحم» یا «بیت المقدس» صورت پذیرفته است.[۵]
منابع
پانویس
- ↑ «و داود و سلیمان را (یاد کن) هنگامی که درباره کشتزاری داوری میکردند که گوسفندان آن گروه، شبانه در آن چرا کرده بودند و ما گواه داوری آنان بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۸.
- ↑ خزائلی، اعلام قرآن، ص۲۰۵.
- ↑ محمدباقر مجسلی، تاریخ الانبیاء، ص۷۸۶.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۴۴۸.
- ↑ فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۴۵۰.