مقطع عامری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۳۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقطع عامری
تصویر نمادین جنگ صفین
نام کاملمقطع عامری
جنسیتمرد
لقبمُقطَّع
از اصحابامام علی
حضور در جنگجنگ صفین

مقدمه

نام او هشیم و به سبب جراحت‌هایی که بر او وارد شده بود، به لقب مُقطَّع معروف گردید. او از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بود و در صفین در رکاب آن حضرت مجاهدت کرد و در مصاف با ابن مقیده حمار اسدی که از شجاعان سپاه شام بود، جنگید.

نصر بن مزاحم نقل می‌کند: در جنگ صفین ابن مقیده از نیروهای شامی به میدان نبرد آمد و مبارز ‌طلبید، چون خیلی شجاع و دلاور بود کسی از عراقیان جواب او را نداد و از جنگ با او ترسیدند و در این موقع مقطع عامری با این که در سن بالایی بود، برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین، من حاضرم به جنگ او بروم! حضرت او را از رفتن به نبرد ابن مقیده منع کرد و فرمود: "بنشین تو پیرمردی" و برای نوبت دوم ابن مقیده مبارز‌ طلبید، کسی جواب او را نداد، باز مقطع برخاست و حضرت (ع) نیز او را به خاطر سن زیاد منع کرد و برای بار سوم که او مبارزه ‌طلبید، مقطع برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان، تو را به خدا قسم مرا منع نکن، یا در جنگ با او کشته می‌شوم پس به بهشت می‌روم و از این دنیا در سنین پیری راحت می‌شوم، یا او را می‌کشم و شما را از دست او راحت می‌کنم، پس اجازه دهید من به نبرد او بروم، حضرت ابتدا از اسم او پرسید و دانست که او هشیم نام داشته و اکنون به مقطع معروف است، بعد به او اجازه داد و در حقش دعا کرد و گفت: "ای خدا، مقطع را یاری کن". مقطع به مصاف ابن مقیده رفت و با این که ابن مقیده مرد شجاعی بود اما در حمله‌ای که مقطع به او کرد او تاب مقاومت نداشت و نجات خود را در فرار دید و از معرکه نبرد فرار کرد و مقطع او را تعقیب کرد تا سراپرده معاویه به تعقیب او رفت و چون دیگر نتوانست او را بگیرد، برگشت و معاویه از تعقیب مقطع آگاه شد و ابن مقیده را که فرار کرده بود، مذمت کرد[۱].[۲]

مقطع در کاخ معاویه

پس از پایان صفین و شهادت امیرالمؤمنین (ع) روزی معاویه جویای حالِ مقطع شد، وی را در حالی که خیلی پیر و فرتوت شده بود، نزدش آوردند. معاویه گفت: اگر تو پیر نشده بودی، از دست من نجات نمی‌یافتی، مقطع در پاسخ گفت: تو را به خداوند قسم، مرا به قتل برسان و از این زندگی خسته ‌کنندۀ دنیا مرا راحت کن و به لقاء الله نزدیک نما.

معاویه گفت: تو را نمی‌کشم، بلکه از تو حاجتی دارم؛ از تو می‌خواهم که عقد برادری با تو بخوانم.

مقطع گفت: ما از شما برای رضای خداوند، جدا شدیم و من نیز در این حال می‌مانم تا خداوند در آخرت ما را (برای حساب) با هم گرد آورد.

معاویه گفت: پس دخترت را به ازدواج من درآور. مقطع پاسخ داد: کاری آسان‌تر (یعنی برادری) را از تو منع کردم، حال دخترم را به ازدواج تو درآورم؟ در این حال معاویه از او خواست هدیه‌ای را بپذیرد؛ اما مقطع گفت: من به هدیه تو هیچ نیازی ندارم. و بدین ترتیب از معاویه جدا شد و چیزی هم از وی نپذیرفت[۳].[۴]

منابع

پانویس

  1. وقعة صفین، ص۲۷۷.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۴۵-۱۳۴۶.
  3. وقعة صفین، ص۲۷۸.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۴۶-۱۳۴۷.