الهام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل الهام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

الهام در لغت به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی است در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه است.

واژه‌شناسی لغوی

  • الهام، مصدر باب «افعال» از ریشه «ل ـ هـ ـ م» است. فرهنگ‌نویسان عربی، «لَهْم» را «بلعیدن به یک‌باره» [۱] و «بلعیدن» [۲] معنا کرده‌اند. برخی پژوهشگران واژه‌های قرآن، در تلاشی نه چندان موفق و با هدف ارائه یک مؤلّفه معنایی مشترک از همه موارد به‌کار رفته، «لَهْم» را در اصل به معنای «ورود چیزی در درون چیز دیگر» دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون القای معارف و معانی در دل به‌کار می‌رود[۳] معنای لغوی «لَهْم» و نیز اثرپذیری از قرآن ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۴] و مفسران نخستین، سبب شده که واژه‌نامه‌های عربی، «الهام» را به معنای «تلقین» [۵]، «القای چیزی در دل» [۶] و «القای چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلا» [۷] بدانند. الهام به عنوان یکی از گونه‌ها و مراتب وحی الهی به مفهوم لغوی و عام آن [۸] و نیز تفاوتهای آن دو، از مباحث دیگری است که در فرهنگ‌نامه‌های عربی بازتاب یافته است [۹] این واژه در زبان فارسی و با اثرپذیری از عربی به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی از سوی خدا که وی را به انجام یا فرو گذاری چیزی وا دارد، آموختن و فرو خوراندن چیزی به کسی ترجمه شده است [۱۰][۱۱].
  • معنای لغوی الهام را‌ انداختن چیزی در دل [۱۲]، افکندن چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلی [۱۳] و تلقین کردن [۱۴] دانسته‌اند[۱۵].
  • افزون بر کاربرد لغوی، در متون علوم و معارف اسلامی، الهام معنای اصطلاحی ویژه‌ای پیدا کرده است. و اگر چه در رشته‌های مختلف علوم اسلامی مثل تفسیر و کلام و اخلاق و فلسفه این اصطلاح رواج دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی عرفانی دانسته‌اند [۱۶] مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از:القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه [۱۷] برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند و الهام عام را شامل مؤمن و مسلم و کافر، و الهام خاص را ویژه اولیا و اوصیا دانسته‌اند [۱۸][۱۹].
  • از طرف دیگر برخی، معارف افاضه شده به طریق الهام را منحصر در علوم عملی متعلق به صلاح و فساد اعمال در مقابل علوم نظری دانسته‌اند [۲۰]. جهت تبیین بیشتر، به ذکر اصطلاحات دیگری می‌پردازیم که معنایی نزدیک یا مرتبط با اصطلاح الهام دارند[۲۱]:
  1. خاطر: خطاب یا چیزی است که به قلب خطور می‌کند بدون این که انسان تلاشی برای تحقق آن کرده باشد. خطاب قلبی یا بدون واسطه، از ناحیه خداوند است که خاطر ربّانی، سبب اوّل و نَقْر خاطر گفته می‌شود، و یا از جانب فرشته، و تحریک‌کننده به عمل دارای مصلحت مستحب یا واجب است که الهام و خاطر ملکی خوانده می‌شود، و یا از جانب نفس سِفلی است که‌هاجس نام گرفته، و یا از ناحیه شیطان و دعوت کننده به شرّ و مخالفت با اوامر حق است که وسواس تعبیر می‌شود [۲۲][۲۳].
  2. لَمّه: به استناد حدیث: « لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةٌ بِابْنِ آدَمَ وَ لِلْمَلَكِ لَمَّة‏»[۲۴] هجوم شیطان بر قلب و القای مطلب از ناحیه وی را لمّه شیطانی و وسواس، و القای از جانب فرشته را لمّه مَلَکی و الهام دانسته‌اند [۲۵][۲۶]
  3. رؤیای صادقه: بنابر یک رأی، اگر القای فرشته در بیداری صورت گیرد نام آن الهام، و اگر در خواب حاصل شودرؤیای صادقه است [۲۷]، و بر رأی دیگر رؤیای صادقه قسمی‌از الهام است [۲۸][۲۹]
  4. فراست: مأخوذ از تفرّس "به معنای تثبّت" و بر توسّم اطلاق می‌شود که اطلاع از عالم غیب است بدون استدلال. فراست گاه عادی است که به قرائن حال دانسته می‌شود، و گاه موهبت الهی است که در دل‌ها وارد می‌شود [۳۰] فرق میان فراست و الهام آن است که در فراست، کشف امور غیبی به واسطه تفرّس آثارِ صورت است، و در الهام بی‌واسطه آن[۳۱][۳۲].
  5. حدس: بنابر یک معنا، از مراتب قوّه قدسیه ای است که موجب تحقق علوم بدیهی و ضروری می‌شود، و بنابر معنای دیگر، قسیم فکر و از اقسام علوم نظری و کسبی است [۳۳]. حدس در معنای دوم آن است که ذهن در وقت تصور مطلوب، بی‌آن که حرکتی برای پیدا کردن حدّ وسط بکند، مطلوب به صورت دفعی نزدش حاضر گشته، و انتقال به مطلوب حاصل شود، خواه به دنبال شوق و طلب مطلوب بیاید یا بدون طلب و شوق [۳۴]. حدس به این معنا را اهل ریاضات، کشف گویند [۳۵]. فرق حدس و الهام آن است که حدس، انتقال دفعی یا از اقسام القائات وارد بر قوه عاقله است، و الهام، القای از عالم بالا بر قلب مستعد است [۳۶] و حدس گاهی مسبوق به توجه و التفات است و الهام مسبوق به توجه نیست [۳۷]. البته گاهی الهام و حدس مترادف هم به کار رفته و شامل مواردی از قبیل ادراکات ناگهانی، بدون مقدمه و پر شتاب ذهنی، روشن بینی و تله پاتی، اکتشافات و فرضیه‌های دانشمندان و نوابغ هم دانسته شده است [۳۸][۳۹].
  6. تحدیث: بنابر روایات منقول از امام صادق(ع)، محدّث کسی است که کلام فرشته را می‌شنود بی‌آن که در بیداری یا خواب او را ببیند [۴۰]، و فرق آن با الهام این است که الهام، القای در قلب است و تحدیث ملائکه، نواختن سمع و القای در آن است [۴۱]. هر چند در روایت دیگری نَکْت و القای در قلب توسط مَلَک، نشانه محدَّث بودن شخص دانسته شده است [۴۲]. در جمع بین دو حدیث، سمع را به سمع قلب و گوش دل در مقابل گوش ظاهر تفسیر کرده‌اند [۴۳][۴۴].
  7. وحی: معنای لغوی وحی، تفهیم، اعلام و القای سریع و نهانی یک معنا و معرفت است که پوشیده از دیگران، فقط برای مخاطب خاص آن قابل فهم است [۴۵]. و گاه به گونه‌ای به کار می‌رود که شامل وضع قوانین تکوینی در نهاد طبیعت ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا [۴۶]، هدایت غریزی جانوران ﴿﴿ وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ [۴۷] و ودایع فطری انسان‌ها ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا [۴۸] نیز می‌شود. اما در فرهنگ اسلامی‌ و در یک اصطلاح خاص، فقط به آنچه بر پیامبران نازل شده، وحی اطلاق می‌گردد [۴۹] و از موارد دیگر با عنوان الهام و مانند آن یاد می‌شود [۵۰][۵۱].
  • با این توضیح معلوم می‌شود که الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. و اما تفاوت آن با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" این است که شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند که از کجا و به چه وسیله ای به او الهام شده است به خلاف وحی [۵۲]. الهام، گاهی بدون واسطه موجودی از موجودات، و از وجه خاص که حق با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی وحی از طریق ملائکه و شهود فرشتگان بر نفس نبوی افاضه می‌شود، به همین جهت، احادیث قدسیه را با آن که کلام حق است وحی نمی‌دانند [۵۳]. البته بعضی این فرق را منکرند و وساطت مَلَک را در هر دو قائل هستند [۵۴]. از طرف دیگر، مطابق آیه شریفه: ﴿﴿ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ [۵۵] یکی از اقسام وحی بر انبیاء، وحی بدون واسطه فرشته است [۵۶]. فرق دیگر آن که وحی، از اقسام مکاشفات شهودیِ متضمن کشف معنوی است، چون وحی گاهی از طریق تمثل فرشته به صورتی از صور و معانی بر نبیّ عرضه می‌شود، ولی الهام، کشف معنوی صِرف بدون مکاشفه شهودی است. فرق چهارم آن که وحی از خواص نبوت است و تبلیغ، از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت بوده و شرط تبلیغ به دیگران در آن نیست [۵۷]. پنجم آن که وحی از حق تعالی به واسطه عقل کلّ بر بشریت نبیّ وارد می‌شود، و الهام از حق تعالی، به واسطه نفس کلّ، بر مُلهَم وارد می‌شود [۵۸]. ششم آن که وضوح وحی زیادتر از الهام است [۵۹][۶۰].

الهام در قرآن

الهام در حدیث

کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی

حجیت الهام

  • از ظاهر برخی عبارات برمی‌آید که الهام به هیچ وجه حجّت نیست.هُجویری می‌گوید: معرفت، شرعی و نبوی و هدایتی بود نه الهامی، و حکم الهام‌اندر معرفت به همه وجوه، باطل است [۶۱]، برخی دیگر الهام را فقط نزد صوفیه معتبر می‌دانند [۶۲]، عده ای نیز حجّیت آن برای دیگران را منکر شده‌اند [۶۳] و سرخسی از عدم پذیرش شهادت کسی سخن می‌گوید که قائل به حجیت الهام و علم آور بودن آن باشد[۶۴][۶۵].
  • در مقابل این دیدگاه، متصوّفه کسب معرفت از طریق الهام را ارجح می‌دانند و به آن توجه بیشتری دارند [۶۶] و بعضی از آنها که به الهامیه معروفند طریق معرفت را منحصر در الهام دانسته‌اند [۶۷]. اما صرف نظر از این دو دیدگاه افراطی و تفریطی، از کلام غالب عارفان و عالمانی که درباره الهام سخن گفته‌اند و همچنین احادیثی که در این موضوع وارد شده است، می‌توان دلایل و قرائنی بر حجیت و اعتبار الهام اصطیاد کرد. برخی از این دلایل و قرائن عبارتند از: شمرده شدن الهام در زمره اقسام وحی به انبیاء [۶۸]؛ انتساب الهام به خدا [۶۹] و فرشتگان و عالم مفارقات [۷۰]؛ قرار داشتن در زمره اسباب و جهات علوم امامان معصوم [۷۱][۷۲].
  • تفکیک مقام ثبوت از مقام اثبات، می‌تواند روزنه ای باشد برای جمع میان مثبتین و منکرین حجّیت الهام، و فرو کاستن این اختلاف تا حدّ یک نزاع لفظی؛ آنان که در حجّیت الهام تشکیک و تردید کرده و یا منکر آن شده‌اند نظر به مقام اثبات دارند که الهام را چگونه می‌توان از وسوسه شیطانی باز شناساند، اما اگر در موردی یقین حاصل شود که الهام خالص و غیر مشوب به تخیلات و وسوسه‌های شیطانی است، در حجیت آن نزاعی نیست. توضیح این که: قلب و روح از پلیدی‌های بدنی و از تاریکی‌های جسمانی، پاک و منزه است، و آنچه بر آنها وارد می‌شود از کشف و شهودات همه با واقع و حقیقت مطابق است. بنابراین همه ربانی است. از این رو گفته شده است که خاطره‌های نخستین، همه در حقیقت، ربانی است، جز این که دست بافت‌های نفسانی و تصرفات آن، به حریم خاطره‌های بی شائبه نخستین راه می‌یابد و آنها را از راه صحیح منحرف می‌کند و به دروغ و دغل، دست بافته‌های احادیث نفسانی و وسوسه‌های شیطانی را جای گزین آنها می‌کند [۷۳]. بنابراین هر چند مدرکات سالک و عارف در مقام عقل و قلب، همه ربانی است و لهو و لغو و باطل و تدلیس در آن راه ندارد، اما وقتی این خواطر به مراتب پایین تر و قوای زیرین راه می‌یابد همچون رسیدن به قوّه متخیّله، مورد دستبرد واقع می‌شود، زیرا در مرحله‌های متخیّله و خیال و توهم، راه برای شیطان باز است [۷۴][۷۵].
  • از این رو برای تشخیص الهام و تفکیک آن از هواجس نفسانی و وسوسه‌های شیطانی، نشانه‌ها و معیارهایی ارائه کرده‌اند: نشانه الهام آن است که همراه با آرامش خاطر و هماهنگ با آموزه‌های الهی است و آدمی‌را به سوی خیر و نیکی فرا می‌خواند [۷۶]. و معیار برای تفکیک الهام از وسوسه شیطانی، مطابقت با نبی مرسل و امام معصوم و دستورهای شرع است [۷۷] [۷۸].

سیر پیدایش و تحول نظریه الهام

واژه الهام که فقط یک بار و شکل ماضی آن در قرآن آمده ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۷۹]، فقط در مورد انسان، آن هم به معنای القای بیواسطه و تکوینی (فطری) تقوا و فجور از سوی خدا در جان (نفس) وی همزمان با آفرینش ساحت روحانی او به‌کار رفته است [۸۰]؛ اما برخی مفسران نخستین [۸۱] و به تبع آنان قریب به اتفاق مفسران شیعه [۸۲] و سنی [۸۳]، واژه یاد شده را در مفهومی کاملا نزدیک به معنای اصطلاحی آن و به عنوان یکی از مراتب و گونه‌های وحی الهی ـ به مفهوم لغوی و نه فقط مصطلح آن ـ در تفسیر برخی کاربردهای قرآنی «ایحاء» مورد توجه و تأکید قرار داده‌اند. آیات یاد شده، اغلب بیانگر القای پاره‌ای معارف و معانی به افرادی غیر از انبیا ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۸۴]، ﴿﴿ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى[۸۵]، ﴿﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۸۶] یا هدایت تکوینی برخی حیوانات ﴿﴿ وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۸۷] و نیز بعضی پدیده‌های طبیعی ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۸۸] از سوی خداوند است[۸۹].

در توضیح چرایی تفسیر موارد یاد شده از وحی الهی به الهام به‌رغم تفاوت کاربرد قرآنی آن دو باید به منشأ کلامی آن توجه داشت، زیرا از یک سو پدیده وحی در قرآن بیش از همه درباره ارتباط ویژه خدا با انبیا به‌کار رفته است، ازاین‌رو در کلام و ادبیات معارف اسلامی نیز وحی به معنای اصطلاحی آن، فقط برای وحی نازل شده بر پیامبران علم (نام خاص) شده است [۹۰]. از سوی دیگر، الهامِ به‌کار رفته در قرآن ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۹۱] با برخی گونه‌ها و مراتب وحی در القای نهانی، درونی و قلبی بودن و داشتن منشأ الهی، اشتراک دارد [۹۲]، بر همین اساس به نظر می‌رسد تفسیر برخی از مصادیق وحی الهی به الهام به ویژه در ارتباط با افرادی چون مادر موسی(ع) و حواریان ﴿﴿ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى[۹۳]؛ ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۹۴] به عنوان اقدامی گریزآمیز و بیشتر با هدف تفکیک آن از وحی به انبیا و نیز از بین بردن شائبه پیامبری آنان صورت گرفته است [۹۵]؛ همچنین تفکیک مواردی از وحی که مصدر آن خداوند است از موارد دیگر نیز می‌تواند در این باره دخیل باشد، به ویژه آنکه برخی آیات نشان می‌دهد که قرآن درباره الهام اصطلاحی نیز همان واژه وحی را به‌کار برده است؛ از جمله بیشتر مفسران شیعه [۹۶] و سنی [۹۷] درباره کاربرد نخست وحی در آیه ۵۱ سوره شوری، این دیدگاه را دارند: ﴿﴿ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۹۸] حصر در آیه نشان می‌دهد که وحی نخست بی‌هیچ واسطه دیداری و شنیداری حسی، بین خدا و انسان برقرار می‌شود [۹۹]؛ توضیح بیشتر اینکه سخن گفتن خدا از ورای حجاب، مانند تکلم با موسی(ع) به واسطه صوت [۱۰۰] و تکلم نوع سوم با واسطه فرشته صورت می‌گیرد؛ اما در نوع نخست تکلم، هیچ یک از دو واسطه یاد شده دخیل نیست، ازاین‌رو نمی‌توان آن را جز به معنای القای مستقیم معارف و معانی از سوی خدا در دل انسان دانست [۱۰۱] و این همان معنای مصطلح الهام است. وحی فرشته نیز می‌تواند افزون بر اینکه در قالب شنیدن صدای تنها یا شنیدن آن همراه با دیدن فرشته باشد، با القای مستقیم در دل و بدون هیچ واسطه و ارتباط دیداری و شنیداری دست کم قابل درک با چشم و گوش سر باشد و این باز همان الهام اصطلاحی است. نکته مهم و شایان توجه اینکه مطلق بودن واژه بشر، در آیه می‌رساند که ارتباط خدا با بشر از سه راه یاد شده فقط در انحصار انبیای الهی نیست[۱۰۲].

دقت در تفاوت کاربرد قرآنی الهام﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱۰۳] و «ایحاء» می‌تواند در ارتباط با تفسیر موارد یاد شده از وحی به الهام تأمل برانگیز و چالش آفرین باشد. بررسی کاربردهای قرآنی وحی نشان می‌دهد که این واژه هماهنگ با کاربردهای لغوی آن، در اصل به معنای تفهیم، اعلام و القای سریع و نهانی یک معنا و معرفت است که پوشیده از دیگران، فقط برای مخاطب خاص آن قابل فهم است [۱۰۴]. دقیقاً بر همین اساس است که در شعر جاهلی، صدای ویژه شترمرغ در ارتباط با همنوع خود [۱۰۵] و نیز حروف نگاشته شده که به سبب بی‌سوادی اغلب عربها برای آنان در عین معناداری، نامفهوم بوده، وحی خوانده شده است [۱۰۶]. این‌گونه ارتباط معرفتی می‌تواند در اشکال گوناگون و میان مراتب مختلف وجودی برقرار باشد، ازاین‌رو گاهی با واسطه و در قالب زبانی (اصوات)، ﴿﴿ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۱۰۷] [۱۰۸] رؤیا، وسوسه ﴿﴿ وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۱۰۹]، نوشتار و اشاره [۱۱۰] ﴿﴿ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۱۱۱] و گاه در شکل بیواسطه اعم از القای تکوینی (غریزی و طبیعی) ﴿﴿ وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۱۱۲]؛ ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۱۱۳][۱۱۴]و قلبی (الهام مصطلح) ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۱۱۵]؛ ﴿﴿ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۱۱۶] صورت می‌پذیرد [۱۱۷][۱۱۸].

همچنین دو طرفی که واژه وحی به مفهوم عام، ارتباط شناختی میان آن دو را بیان می‌کند، می‌توانند مرتبه و سنخ وجودی همگون یا ناهمگون داشته باشند. بر این اساس است که افزون بر کاربرد آن درباره اعلام و القای خداوند به فرشتگان ﴿﴿ إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ [۱۱۹]، پیامبران ﴿﴿ إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا[۱۲۰]؛ ﴿﴿ إوَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ [۱۲۱]، برخی انسانهای غیر نبی ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۱۲۲]؛ ﴿﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۱۲۳] و نیز بعضی حیوانات و پدیده‌های طبیعی ﴿﴿ وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۱۲۴]؛ ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۱۲۵] درباره القائات شیاطین به یکدیگر و به انسانها ﴿﴿ وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۱۲۶]، ﴿﴿ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ[۱۲۷] و نیز انسان به انسان هم ﴿﴿ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۱۲۸] به‌کار رفته است [۱۲۹] البته مصادیق متعدد یاد شده برای وحی در کنار پاره‌ای مشترکات، از نظر ماهیت کاملا با یکدیگر متفاوت است [۱۳۰] برای تسهیل بحث الهام و براساس تعریفی که مفسران از آن به دست داده‌اند، رویکرد قرآنی و تفسیری الهام را تفکیک و تحت ۴ عنوانِ الهام فطری، قلبی، غریزی و طبیعی بررسی می‌کنیم[۱۳۱].

الهام فطری[۱۳۲]

تنها کاربرد قرآنی الهام که به شکل ماضی آن آمده، به معنای الهام فطری تفسیر شده است: ﴿﴿ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۱۳۳] در توضیح آیات یاد شده و الهام فطری باید گفت که در بینش قرآنی، آفریدگانی چون جمادات، گیاهان، حیوانات و نیز هر دو ساحت وجودی انسان، یعنی جسم و جان او هریک به تناسب و در پرتو یکی از دو هدایت تکوینی و تشریعی خداوند قابل رشد تکاملی است [۱۳۴]، ﴿﴿ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۱۳۵] در این فرایند، افزون بر شرایط لازم و تغذیه سالم، بر کنار بودن از شرایط نامساعد و تغذیه ناسالم، ضرورتی انکارناپذیر است، با این تفاوت که شرایط و غذای لازم برای رشد و تکامل روح و جان آدمی، چیزی جز باورها، احساسات و عواطف و رفتارهای سالم گوناگون نیست، ازاین‌رو، عناصر یاد شده، در ادبیات معارف اسلامی با عناوینی چون توحیدی، شرک‌آلود، کفرآمیز، حرام، حلال، واجب و ... و در دو دسته سالم و ناسالم جای گرفته است تا براساس آن، زمینه گزینش آزادانه عناصر سالم و دوری جستن از عناصر ناسالم برای رسیدن به رشد تکاملی و کمال مقصود آدمی فراهم گردد. آیات یاد شده ﴿﴿ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۱۳۶] نیز در این راستا قابل تفسیر و ارزیابی است. از این آیات بر می‌آید که هنگام آفرینش روح و جان آدمی (نفس)، گونه‌ای از شناخت و آگاهی در ارتباط با آنچه که قرآن آن را «تقوا و فجور» می‌نامد به وی داده شده است [۱۳۷] برخی مفسران، آیه ﴿﴿ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ[۱۳۸] را نیز بیانگر همین معنا دانسته‌اند [۱۳۹] براساس این شناخت، اگر کسی با گزینش آزادانه تقوا و به وسیله آن، به تزکیه نفس و پرورش استعدادهای روحی خود بپردازد، با رسیدن به کمال انسانی، رستگار می‌شود و کسی که به سبب آلوده شدن به فجور، استعدادها و توانمندیهای روحی خود را تباه ساخته و از رسیدن به کمال، بازمانده، نادم و ناامید می‌گردد [۱۴۰]؛ اما به‌رغم آنچه که گفته شد، چیستی، چگونگی و تجربه و تکرارناپذیری الهامِ یاد شده، ناشناخته بودن بسیاری از لایه‌های هزارتوی روح و روان آدمی، وجود گرایشهای جبرگرایانه و تصور دلالت آیه بر وجود تضاد (تقوا و فجور) در نهاد انسان، سبب شده است که از همان آغاز، تفاسیر و برداشتهای متفاوتی در این‌باره پدید آید. در آغاز، مفسران نخستین با دو رویکرد کاملاً متفاوت به الهام فجور و تقوا نگریسته‌اند. دیدگاه مشهور که از سوی شماری از مفسران نامدار همانند ابن عباس، مجاهد، قتاده و ضحاک گزارش شده، تفسیری سازگار با آزادی اراده و اختیار آدمی است. بنابر دیدگاه این گروه که ألْهَمَ را با الفاظ نزدیک به هم و قابل جمعی چون عَلَّم (یاد داد)، عَرَّفَ (شناساند، آگاه کرد) و بَیَّنَ (روشن و معلوم ساخت) تفسیر کرده‌اند، خداوند، شناخت مربوط به تقوا و فجور را به انسان داده است. منتها به زمان و چگونگی آن نپرداخته‌اند[۱۴۱] دیدگاه دوم که منسوب به ابن جبیر، ابن زید و پذیرفته زجّاج و واحدی است، گویا برای گریز از قول به لزوم تضاد در نهاد آدمی و با تفسیری جبرگرایانه و سازگار با گرایش اشعری، الهام فجور را مربوط به کافر، و مؤمن را مُلْهَم به تقوا می‌داند. واحدی با تأکید بر تفاوت الهام باتعلیم، تعریف و تبیین، آن را به معنای «نهادن» چیزی در دل و جان انسان از سوی خداوند و در نتیجه ملزم ساختن وی بدان می‌داند [۱۴۲] در پاره‌ای از منابع تفسیری، روایتی منسوب به پیامبر(ص) و به عنوان مؤیّد این دیدگاه، گزارش شده است. ازاین روایت بر می‌آید که انسان براساس آنچه که از پیش برای او مقدر شده است عمل می‌کند [۱۴۳][۱۴۴].

فخر رازی با پذیرش این دیدگاه، آن را با معنای لغوی لَهْم و الهام و دیدگاه نخست را با رویکرد اعتزالی سازگار می‌خواند. وی در ردّ استدلال به آیه ﴿﴿ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۱۴۵] که الهام فجور و تقوا به نوع بشر و آزادی اراده در گزینش یکی از آن دو را می‌رساند، به قول شماری از مفسران نخستین استناد می‌کند که فاعلِ «زکی» و «دسّی» را خداوند دانسته‌اند؛ یعنی کسی (مؤمن) رستگار می‌شود که خداوند با دادن توفیق طاعت، وی را تزکیه و اصلاح می‌کند و کافر به سبب خواری و خذلانی که خداوند به آن دچارش می‌سازد، ناامید می‌گردد [۱۴۶] تفسیر جبرگرایانه این گروه، از سوی اغلب مفسران متأخر، اعم از شیعه[۱۴۷] و سنی [۱۴۸] که تفسیر مبتنی بر آزادی اراده و اختیار را پذیرفته‌اند، گاه نادیده انگاشته شده و گاه فقط گزارش شده است[۱۴۹].

اختلاف بر سر منشأ الهام تقوا و فجور از چالشهای دیگر مربوط به آیه و نتیجه خلط میان الهام فطری و اصطلاحی است. برخی برخلاف همه مفسران یاد شده، از یک سو با همانند انگاشتن الهام فجور و امر به فحشا، نسبت آن به خدا را ناروا خوانده و از سوی دیگر نسبت الهام فجور به شیطان و تقوا به خدا را بر نمی‌تابند؛ با این استدلال که جمع میان خدا و شیطان با یک ضمیر، و هم ردیف قرار دادن آن دو اسائه ادب است. قائل این دیدگاه با استناد به روایت «إنّ للملك لَمَّةً و للشيطان لَمَّة» [۱۵۰]مُلْهِم تقوا را فرشته و ملهم فجور را شیطان خوانده و آیه را ناظر به معنای روایت یاد شده و منقول از پیامبر(ص) دانسته است [۱۵۱] این تفسیر و تقسیم الهام به مَلَکی و شیطانی، حوزه و اوصاف هریک بازتاب نسبتاً گسترده‌ای در منابع عرفانی [۱۵۲] و اخلاقی [۱۵۳]یافته است، در حالی‌که الهام تقوا و فجور بیانی از هدایت تکوینی انسان است و مُلْهِم فجور بودن خدا به معنایی که یاد شد، ناروا نیست. [۱۵۴].

در دهه‌های پایانی سده اخیر، پاره‌ای از یافته‌های روان‌شناختی از یک سو و برخی از چالشها و پژوهشهای فلسفی، کلامی و فرهنگی جدید از سوی دیگر، گفتوگو بر سر الهام تقوا و فجور را در حوزه‌های نوینی از دانش مانند انسان‌شناسی فلسفی، دین‌شناسی و فلسفه اخلاق وارد ساخته است. در آثار و اندیشه‌های شماری از مفسران [۱۵۵] و دین‌پژوهان[۱۵۶] معاصر مسلمان، آیه یاد شده به عنوان یکی از مستندات قرآنی «نظریه فطرت*» در حوزه‌های یاد شده مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این تفسیر و تئوری که در آن، افزون بر اراده آزاد آدمی و حسن و قبح عقلی افعال، تفاوت الهام با تعلیم، تعریف و تبیین نیز به شکل ضمنی پذیرفته شده است [۱۵۷]، آمیزه‌ای نو از دیدگاهها و رویکردهای گوناگون گذشته درباره الهام فجور و تقواست. برخی از این صاحب‌نظران، آیه ۸ سوره شمس: ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا و نیز آیه ۷۳ سوره انبیاء: ﴿﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ [۱۵۸] را مؤید نظریه وجدان اخلاقی کانت و نیز دلیل نفی نسبیت اخلاق و جبر تاریخی و اجتماعی از منظر قرآن دانسته‌اند[۱۵۹][۱۶۰].

اینکه مراد از تقوا و فجور الهام شده چیست از دیگر مباحث مورد چالش مفسران نخستین و متأخر است. برخی آن را به خیر و شر، بعضی به طاعت و معصیت [۱۶۱] و برخی دیگر به راه خیر و شر [۱۶۲] تفسیر کرده‌اند و در روایتی از امام صادق(ع) به بایدها و نبایدهای رفتاری تفسیر شده است [۱۶۳]، در حالی که بررسی کاربرد تقوا و فجور و نیز واژگان مرتبط با آنها در قرآن، نشان می‌دهد که می‌توان حوزه معنایی روشن‌تر، گسترده‌تر و مصادیق جزئی‌تری برای آن دو ترسیم کرد[۱۶۴].

بنابر آنچه که در تفسیر (ص) گفته شد، انسان براساس یک درک و دریافت درونی و سرشتین، از خوب و بد بودن همه مصادیق تقوا و فجور آگاه است، چنان که گرایش به تقوا و گریز و تنفر از فجور نیز در سرشت و نهاد وی نهفته است، هر چند که در مقام گزینش و عمل می‌تواند متأثر از امیال و گرایشهای متضاد[۱۶۵]، از تقوا روی برتافته و به فجور دامن آلاید [۱۶۶][۱۶۷].

الهام قلبی

بنابر دیدگاه مفسران، گاه در موارد خاصی، خداوند، شناخت یا انجام کاری را هنگام خواب یا بیداری در دل افراد صالحی غیر از انبیا القا می‌کند که قرآن با تعبیر «وحی» از آن یاد می‌کند [۱۶۸] وحی به مادر موسی(ع) از این قبیل است:﴿﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۱۶۹] و ﴿﴿ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى[۱۷۰] اغلب مفسران شیعه [۱۷۱] و سنی [۱۷۲] به پیروی از قتاده و با تأکید بر پیامبر نبودن آن بانوی گرامی، وحی به او را، الهام و نه وحی نبوّت دانسته‌اند، چنان‌که وحی به حواریان عیسی(ع)[۱۷۳] ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۱۷۴] و فرشتگان ﴿﴿ إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ [۱۷۵] نیز از سوی شماری از مفسران الهام خوانده شده است. البته دیدگاههای دیگری هم در تفسیر و چگونگی وحی به مادر موسی(ع)وجود دارد که دست‌کم تفسیر آن به الهام را دچار چالش می‌کند [۱۷۶]، چنان‌که پاره‌ای از مفسران نیز در تفسیر دو مورد دیگر، واژه الهام را به‌کار نبرده‌اند [۱۷۷] در شمار دیگری از آیات، برخی علوم غیر عادی و غیر اکتسابی یاد شده که خداوند به عنوان نعمت به بعضی از انبیا و اولیای خود داده است. شماری از مفسران یکی از راههای ممکن برای دریافت علوم یاد شده را الهام دانسته‌اند. آگاهی خضر نبی(ع) از تأویل حوادث ﴿﴿ قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا وَأَمَّا الْغُلامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[۱۷۸] ازاین قبیل است: [۱۷۹] ﴿﴿ فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۱۸۰] حضرت موسی(ع) به‌سبب عدم آگاهی از دانش یاد شده، به‌کارهای خضر(علیه السلام)اعتراض می‌کرد﴿﴿ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا [۱۸۱]، ﴿﴿ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا[۱۸۲]، ﴿﴿ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا[۱۸۳]. الهامی یا وحیانی بودن معرفت خضر(ع)، از جمله ناشی از اختلاف در پیامبربودن اوست [۱۸۴]چنین‌اختلافی درباره ذوالقرنین و معرفت دریافتی او ﴿﴿ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا [۱۸۵] [۱۸۶] همچنین وحی القا شده به یوسف(ع)در درون چاه ﴿﴿ فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ[۱۸۷] نیز وجود دارد [۱۸۸]؛ با این توضیح که اغلب مفسران شیعه [۱۸۹] و سنی [۱۹۰] به تبع مفسران نخستین [۱۹۱]، وحی یاد شده به یوسف(ع) را همانند وحی به یحیی و عیسی(ع) در زمان کودکی، وحی نبوت دانسته‌اند. علم یوسف(ع) به تعبیر خواب نیز از این شمار است [۱۹۲]: ﴿﴿ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينََ [۱۹۳] معرفت یاد شده، فضل الهی و سبب برخورداری از آن رویگردانی یوسف(ع) از شرک و بت‌پرستی و پیروی او از آیین توحیدی ابراهیم(ع) و دیگر نیاکان خوانده شده است [۱۹۴]﴿﴿ قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ[۱۹۵] برخی در تفسیر جمله «کدنا» نقشه قرار دادن پیمانه ازسوی یوسف(ع) در میان بارهای بنیامین برای نگهداری او را نیز با الهام الهی دانسته‌اند[۱۹۶] ﴿﴿ فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ [۱۹۷]، ﴿﴿ فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ [۱۹۸]ر آشنایی حضرت سلیمان(ع)با زبان دیگر موجودات از قبیل مورچگان ﴿﴿ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ[۱۹۹] و پرندگان [۲۰۰]: ﴿﴿ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ [۲۰۱] را نیز از راه الهام گفته‌اند. به‌کار نرفتن واژه وحی در آیات یاد شده و اختصاص علوم مذکور به حوزه‌ای غیر از عقاید و احکام دینی می‌تواند مؤید دریافت آن معارف از طریق الهام باشد [۲۰۲][۲۰۳]. آیاتی از این دست و شماری دیگر، از قبیل آیات ۱۲۲ سوره انعام و ۲۸ سوره حدید [۲۰۴] زمینه‌ساز پیدایش تفکر و نظریه تازه‌ای در شناخت‌شناسی اسلامی شد. براساس این نظریه و نگرش که در گذر ایام رو به فربهی و استقلال نهاد، انسان می‌تواند در کنار شناخت تجربی، عقلی و وحیانی به نوع دیگری از شناخت دست یابد که زمینه، قلمرو و ابزار متفاوتی دارد و جهان‌بینی متفاوتی را پدید می‌آورد[۲۰۵] زمینه و راه دستیابی به چنین فهم و درکی که می‌توان نام شناخت و معرفت الهامی و عرفانی بر آن نهاد، فقط تزکیه و تهذیب نفس و طهارت روح و روان و یگانه ابزار دریافت آن، دل آدمی است و همه مؤمنان صالح و پرهیزکار می‌توانند متناسب با اندازه ایمان، عمل صالح و طهارت روحی خود از معرفت یاد شده برخوردار باشند[۲۰۶] چنین شناختی که بی‌هیچ زمینه حسّی و عقلی به یک‌باره و فقط از سوی خداوند افاضه می‌شود، [۲۰۷]جلوه‌ای از امداد غیبی الهی در زندگی بشر است و در زمینه‌های گوناگون فکری و عملی که عقل و شرع در آن کافی نیست، راهگشایی می‌کند [۲۰۸] از پاره‌ای گزارشهای رسیده بر می‌آید که الهام به عنوان یکی از منابع شناخت، ابتدا در حوزه مسائل و چالشهای نخستین کلامی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت [۲۰۹] و آنگاه به قلمرو عرفان و فلسفه راه یافت. گزارشهای یاد شده نشان می‌دهد که متکلمان مسلمان در برخورد با برخی آیات مربوط به صفات الهی همانند «استوای بر عرش» ﴿﴿ الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۲۱۰]؛ ﴿﴿ إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ [۲۱۱] به اختلاف گراییدند. در این میان، گروهی به راه تشبیه و تجسیم [۲۱۲] رفته و گروهی دیگر قائل به تنزیه [۲۱۳] شده‌اند. دسته‌ای از منزِّهه با نفی معانی ظاهری، بیشتر به معنای مجازی معتقد شده و دسته‌ای دیگر با این استدلال که درک و فهم صفات یاد شده، فراتر از توان عقل و اندیشه بشری است، مدعی شده‌اند که باید تأمّل و تعقل را کنار نهاد و به تزکیه و تهذیب نفس پرداخت تا زمینه دریافت آگاهی و شناخت در حوزه مسائل یاد شده از جانب خداوند، فراهم آید. این گروه با استناد به آیاتی چون: ﴿﴿ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ[۲۱۴]، ﴿﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً [۲۱۵]، ﴿﴿ فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۲۱۶]و ﴿﴿ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۲۱۷] مدعی شده‌اند که اگر دل و جان آدمی از راه تقوا و تهذیب پاک شود، خداوند معانی آیات و صفات یاد شده را بر آن القا می‌کند [۲۱۸]. با شکل‌گیری و تدوین عرفان و تصوف به مثابه یکی از شاخه‌های علوم اسلامی و مبتنی بر معرفت، شیوه و ابزار شناختی مستقل و متفاوت از معارف وحیانی، تجربی و عقلی، بحث از الهام به عنوان یقینی‌ترین و برترین منبع شناخت، توسعه یافت [۲۱۹] در این حوزه، گاهی از الهام با عناوینی چون علم لدنّی [۲۲۰]، مکاشفه [۲۲۱]، خاطر قلبی [۲۲۲]، علم ربّانی، معرفت ذوقی [۲۲۳]، علم موهوب، علم باطن و اسرار نیز یاد می‌شود [۲۲۴][۲۲۵].

نظریه شناخت و ادراک الهامی با گذر از قلمرو عرفان و ورود به حوزه فلسفه اسلامی، تولد نظریه معرفت اشراقی را به‌ارمغان آورد. شیخ شهاب‌ الدین سهروردی حکمت اشراق را نتیجه القائات یک موجود قدسی در دل خود دانسته و ادراک مباحث آن را مشروط به یک اربعین ریاضت نفس می‌خواند [۲۲۶] تأثیرپذیری عمیق وی در عمل و اندیشه‌های فلسفی خویش از عرفان و تصوف اسلامی مورد اتفاق صاحب‌نظران است [۲۲۷]، بر همین اساس برخی از دانشمندان مسلمان با تردید افکنی در بازگشت حکمت و رویکرد اشراقی به فلسفه یونان، آمیختن اشراق و استدلال و ایجاد آشتی میان فلسفه و عرفان را، ابتکار خود شیخ اشراق و با اثر پذیری از عرفان و تصوف اسلامی و مشرب فکری و معرفتی آن دانسته و معتقدند که شیخ اشراق فقط برای پذیرفته شدن دیدگاهش و بدون ارائه هیچ سندی، شماری از فلاسفه باستان را پیرو مشرب فکری اشراق خوانده است، در حالی که ادعای یاد شده در آثار هیچ یک از فلاسفه مسلمان پیش از وی و نیز در تاریخ فلسفه مورخانی چون شهرستانی نیامده است [۲۲۸][۲۲۹].

گاه با توسعه در معنا وگستره الهام، مواردی از قبیل ادراکات ناگهانی، بدون مقدمه و پرشتاب ذهنی و درونی و پدیده موسوم به تله‌پاتی ذهنی را نیز در دایره الهام جای داده و پاره‌ای از اکتشافات و فرضیه‌های دانشمندان و نوابغ در حوزه‌های گوناگون علوم را الهام و اشراق علمی خوانده‌اند[۲۳۰] و این البته با الهام اصطلاحی که منحصر به بندگان صالح است، تفاوت دارد[۲۳۱].

نظریه شناخت شناسانه الهام، چالشها و تنشهای جدی و فراوانی در حوزه اندیشه اسلامی برانگیخت [۲۳۲]. از جمله می‌توان به چالشهای مربوط به تشابه و تفاوتهای الهام با وحی از یک سو و القائات شیطانی و نفسانی از سوی دیگر، سازگار بودن یا نبودن اعتقاد به الهام با ختم نبوت، حجیت شرعی الهام، نسبت میان معارف الهامی و احکام شریعت و برتری یکی بر دیگری اشاره کرد [۲۳۳]؛ همچنین برخوردهای تحریمی و تکفیرآمیز با پیروان این رویکرد در هر دو حوزه عرفان و فلسفه در دوره‌هایی از تاریخ اندیشه اسلامی از این قبیل است [۲۳۴][۲۳۵].

قائلان به الهام در پاسخ به یکی از مهم‌ترین چالشهای پیش‌روی خویش، ضمن اذعان به ختم نبوت و با استناد به آیاتی از قرآن، پاره‌ای از احادیث اسلامی و ارتباط غیبی افرادی چون مادر موسی(ع) و مادر عیسی(ع)، براین باورند که برخلاف وحی، راه الهام بر روی بشر بسته نیست و قرآن نیز ملازمه‌ای بین مقام نبوت و ارتباط با غیب نمی‌بیند [۲۳۶]افراد یاد شده الهام به انسانهای غیر نبی را مرتبه نازلی از وحی نبوی [۲۳۷] و در عین حال متفاوت از آن دانسته و معتقدند که ارتباط دیداری و شنیداری پیامبر با فرشته، [۲۳۸] اطمینان به از سوی خدا بودن [۲۳۹] و حجت[۲۴۰] و مشروط بودن به تبلیغ [۲۴۱] از ویژگیهای انحصاری وحی نبوی است که در الهام وجود ندارد؛ همچنین محتوای وحی را آموزه‌های همگانی، الزام‌آور و مصدر تشریع دانسته‌اند، درحالی که الهام یک دریافت شخصی و همانند ادراک گرسنگی و تشنگی است و منشأ آن روشن نیست [۲۴۲]، بر این اساس، الهام، بیشتر مربوط به اولیا و وحی مصطلح، مختص به انبیا دانسته شده است [۲۴۳][۲۴۴].

در تفاوت الهام و وسوسه نیز، الهام را همراه با آرامش خاطر و هماهنگ با آموزه‌های الهی خوانده‌اند که برخلاف وسوسه‌ها آدمی را به سوی خیر و نیکی فرا می‌خواند [۲۴۵][۲۴۶].

نسبت میان معرفت الهامی و آموزه‌های وحیانی و بی‌نیازی از آموختن دانش دینی در صورت برخورداری از الهام، چالش مهم دیگری در این حوزه [۲۴۷] عارفان نامدار و طرفداران پرآوازه الهام ضمن تأکید بر پایبندی نسبت به آموزه‌های وحی و شریعت، آن را تنها راه رسیدن به مقام بهره‌مندی از الهام و معیار تشخیص آن از القائات شیطانی و خطورات نفسانی می‌دانند [۲۴۸][۲۴۹].

الهام غریزی [۲۵۰]

در آیه ۶۸ سوره نحل، از وحی به زنبور عسل یاد شده است: ﴿﴿ وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۲۵۱] شمار زیادی از مفسران شیعه [۲۵۲] و سنی [۲۵۳]به تبع برخی مفسران نخستین و نیز احادیث اسلامی[۲۵۴]، ایحاء در آیه را به معنای الهام گرفته‌اند. برخی نیز آن را به معنای آفرینش غرایز در آن دانسته‌اند [۲۵۵] براساس این آیه و آیه پس از آن، ساختن خانه‌های مسدّس با آن مهندسی شگفت و تحسین برانگیز بر فراز و در دامنه کوهساران، لا به لای شاخه‌های درختان و در میان کندوها، همچنین پیمایش مسافتهای طولانی در جستوجوی گلها و گیاهان و مکیدن شهد و شیره آنها و تبدیل آن به عسل با رنگهای گوناگون و خواص شفابخش، بازگشت از آن مسافت و یافتن خانه خود در میان صدها کندوی مشابه و بسیاری دیگر از کارهای زیبا و شگفت‌انگیز زنبور عسل، براساس هدایت و رهنمون درونی الهی که از آن به نیروی غریزه تعبیر می‌شود، صورت می‌گیرد [۲۵۶]؛ نیرویی که همچنان و به‌رغم پیشرفت شگفت دانش بشری، از رازهای سر به مُهر آفرینش است. چنین هدایتی که براساس آن زندگی حیوانی تدبیر می‌شود، هرچند در همه حیوانات نیز وجود دارد [۲۵۷]؛ اما با توجه به اینکه زندگی شگفت‌انگیز اجتماعی زنبور عسل در میان حیوانات همانندی ندارد، تنها از وحی به آن سخن گفته شده است[125]؛ همچنین برخی مفسران با اشاره به اینکه هابیل نخستین مرده‌ای بود که دفن شد، یاد دادن غیر مستقیم دفن وی به قابیل از سوی کلاغ را ﴿﴿ فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ[۲۵۸] الهام الهی دانسته‌اند[۲۵۹][۲۶۰].

الهام طبیعی

در آیات سوره زلزال، ﴿﴿ إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَقَالَ الإِنسَانُ مَا لَهَا يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا [۲۶۱] خداوند در آغاز از زلزله و تکانهای شدید زمین به وقت قیامت گزارش می‌دهد و اینکه زمین بارهای سنگین درون خود را بیرون افکنده و اخبار و ناگفته‌های خویش را بازگو می‌کند، آنگاه در پاسخ انسان که از سر شگفتی می‌پرسد: زمین را چه شده است که چنین می‌کند؟ آن را نتیجه وحی خداوند به آن می‌خواند: ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا [۲۶۲] در اینجا نیز مفسران، ایحا را به معنای الهام [۲۶۳]و شماری نیز به معنای «امر»[۲۶۴] گرفته‌اند[۲۶۵].

منابع

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع وحی و الهام

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۵۴، «لهم».
  2. الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۶ ـ ۲۰۳۷؛ مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ مفردات، ص ۷۴۸، «لهم».
  3. التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».
  4. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  5. ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».
  6. مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۷؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».
  7. مفردات، ص ۶۴۸؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».
  8. مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».
  9. الفروق اللغويه، ص ۶۹ ؛ مفردات، ص ۸۵۸ ـ ۸۶۰ ؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».
  10. لغت نامه، ج ۲، ص ۲۸۱۰؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».
  11. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۱۹۸
  12. مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.
  13. لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.
  14. لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.
  15. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  16. التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.
  17. انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.
  18. جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.
  19. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  20. المیزان، ج۵، ص ۳۱۱ و ج۲۰، ص ۲۹۸.
  21. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  22. اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۸؛ الرسالة القشیریة، ص ۴۳؛ انسان کامل، ص ۲۳۵ و ۲۳۹؛ مشارق الدراری، ص ۲۸۹ و الفتوحات المکّیة، ج۱، ص ۳۵۴.
  23. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  24. بحارالأنوار، ج۶، ص ۱۹؛ ج۶۷، ص ۵۰.
  25. لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۳۴؛ فتوحات، ج۱، ص ۳۵۹؛ مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۶۵ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۳۶.
  26. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  27. انسان کامل، ص ۲۳۹.
  28. شرح منازل السائرین، ص ۱۳۸.
  29. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  30. فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص ۴۳۶.
  31. فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص ۴۳۷.
  32. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  33. گوهر مراد، ص ۵۶ـ ۵۷؛ شرح اشارات، ج۱، ص ۱۱ـ ۱۲ و ۲۱۳ـ ۲۱۴؛ ج۲، ص ۳۵۸.
  34. گوهر مراد، ص ۵۷؛ شرح اشارات، ج۲، ص ۳۵۸.
  35. گوهر مراد، ص ۵۷.
  36. شرح اصول کافی ملاصدرا، ج۲، ص ۴۵۵.
  37. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۹.
  38. توحید، ص ۱۳۸ ۱۴۲.
  39. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  40. بحارالأنوار، ج۶۱، ص ۱۶۷.
  41. بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۱۸.
  42. بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۶۷.
  43. المیزان، ج۳، ص ۲۲۰ـ ۲۲۱.
  44. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  45. لسان العرب، ج۱۵، ص ۲۴۰؛ مفردات راغب، ص ۸۵۸.
  46. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه: ۵.
  47. و خداوند شما را آفریده است سپس شما را می‌میراند و برخی از شما را به فرودین‌ترین سال‌های زندگانی باز می‌گردانند، تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند؛ بی‌گمان خداوند دانایی تواناست؛ سوره نحل، آیه: ۷۰.
  48. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه: ۸.
  49. المیزان، ج۱۲، ص ۲۹۲ و مجمع البحرین، ج۱، ص ۴۳۱.
  50. المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰؛ جامع البیان، ج۱۴، ص ۱۸۳؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ ج۱۰، ص ۷۹۹؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ ج۶، ص ۴۰۲ و ج۹، ص ۴۲۲.
  51. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  52. الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.
  53. شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.
  54. احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۵؛ المبدء والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۶۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
  55. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.
  56. المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.
  57. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.
  58. جامع الأسرار، ص ۴۴۹ـ ۴۵۰، انوار جلیّه، ۱۶۸ـ ۱۷۱.
  59. علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.
  60. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  61. کشف المحجوب، ص ۳۹۷.
  62. التعریفات، ص ۱۵؛ النبراس، ص ۱۰۵.
  63. شرح عقاید نسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶؛ النبراس، ص ۱۰۶.
  64. المبسوط، ص ۱۳۳.
  65. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  66. احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۵ـ ۲۶.
  67. شرح الاصول الخمسه، ص ۳۶.
  68. فتح الباری، ج۱، ص ۹ و ۱۹؛ ج۱۲، ص ۳۸۸؛ ارشاد الساری، ج۱، ص ۴۸ و ۵۹؛ حاشیه کستلی بر شرح عقاید نسفیه، ص ۳۶؛ مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۶۹.
  69. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۷۱؛ مقاصد السالکین، ص ۳۶۸؛ شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶؛ فتح الباری، ج۱۲، ص ۳۸۸؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص ۵۲؛ ج۵۱، ص ۳۱۵.
  70. الرسالة القشیریة، ص ۱۴۹و تفسیر قرآن کریم، سوره یس:۲۲۹.
  71. بحارالانوار، ج۸، ص ۲۸؛ ج۲۶، ص ۱۸ و ۱۹ و ۶۰ و ۵۸.
  72. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  73. شرح فصوص الحکم، فصّ نوحی، ص ۵۳۷.
  74. وحی و نبوّت در قرآن، ص ۹۸ـ ۹۹.
  75. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  76. مجمع البیان، ج۴، ص ۵۰۲؛ المیزان، ج۳، ص ۲۲۱؛ اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۸؛ الرسالة القشیریه، ص ۴۳؛ الحدود والحقائق، ص ۱۸۰؛ مرتع الصالحین وزاد السالکین، ص ۲۷۱؛ جامع الأسرار، ص ۴۵۶ـ ۴۵۷.
  77. جامع الاسرار، ص ۴۵۵؛ اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۸؛ الرسالة القشیریة، ص ۴۳؛ شرح منازل السائرین، ص ۱۲۴؛ فتح الباری، ج۱۲، ص ۳۸۹؛ احیاء علوم الدین، ج۳، ص۳۳ و تلبیس ابلیس، ج۱، ص ۳۱۱.
  78. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  79. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  80. تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸ ؛ فتح‌القدير، ج ۳، ص ۱۷۵؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم»؛ ج ۱۳، ص ۵۶ ، «وحى».
  81. جامع‌البيان، مج ۱۵، ج۳۰، ص ۲۶۴؛ التبيان، ج ۶ ، ص ۴۰۲؛ ج ۱۰، ص ۳۵۸.
  82. التبيان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمع‌البيان، ج ۲، ص ۷۴۶؛ الميزان، ج ۶ ، ص ۲۲۳.
  83. جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲؛ تفسير قرطبى، ج ۴، ص ۵۵ ؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۷۵.
  84. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  85. آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
  86. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
  87. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
  88. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
  89. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۰
  90. مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲.
  91. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  92. التبيان، ج۱۰، ص۱۴۶؛ تفسير قرطبى، ج۴، ص ۵۵ .
  93. آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
  94. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  95. شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۴؛ الفرقان، ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۱.
  96. مجمع‌البيان، ج۹، ص۵۷؛ الميزان، ج۱۸، ص۷۲ ـ ۷۴؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۶۲ ـ ۶۳ ، «وحى».
  97. الكشاف، ج ۴، ص ۲۳۳؛ التحرير و التنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۲؛ معانى القرآن، ج ۶ ، ص ۳۲۶.
  98. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
  99. الميزان، ج ۱۸، ص ۷۳.
  100. البته نه لزوماً قابل درک و شنیدن با گوش سر
  101. الكشاف، ج۴، ص۲۳۳؛ الميزان، ج۱۸، ص۷۳ ـ ۷۴.
  102. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۰
  103. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  104. مفردات، ص ۸۵۸ ؛ لسان‌العرب، ج ۱۵، ص ۲۴۰، «وحى»؛ خدا و انسان در قرآن، ص ۱۹۵ ، ۲۰۲.
  105. غريب الحديث، ج ۱، ص ۳۰۰؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۲۴۰، «وحى»؛ خدا و انسان در قرآن، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۴.
  106. خدا و انسان در قرآن، ص ۲۰۲ ، ۲۰۴.
  107. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
  108. الكشاف، ج ۳، ص ۷؛ التحرير والتنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۲؛ الميزان، ج ۱۸، ص ۷۳.
  109. و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود؛ سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  110. جامع‌البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۵۵
  111. آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه ۱۱.
  112. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
  113. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
  114. جامع‌البيان، مج ۸ ، ج ۱۴، ص ۱۸۳؛ مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۷۹۹؛ التبيان، ج ۶ ، ص ۴۰۲؛ ج ۹، ص ۴۲۲.
  115. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  116. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
  117. جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۶ ـ ۵۷ ، «وحى».
  118. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۱
  119. یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردن‌ها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.
  120. ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  121. و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید؛ سوره انبیاء، آیه ۲۵.
  122. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  123. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
  124. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
  125. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
  126. و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود؛ سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  127. و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار؛ سوره انعام، آیه ۱۱۲.
  128. آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه ۱۱.
  129. الفروق‌اللغويه، ص۶۹ ـ ۷۰؛ مفردات، ص۸۵۸ ـ ۸۶۰ ؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۶ ـ ۵۷ ، «وحى».
  130. راه و راهنماشناسى، ص ۱۵۴؛ معارف قرآن، ص ۴۰۳ ـ ۴۰۴.
  131. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۲
  132. العقائد الاسلاميه، ج ۱، ص ۳۶؛ الميزان، ج ۲، ص ۱۱۵؛ فلسفه اخلاق، ص ۳۰۱.
  133. و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۷ - ۱۰.
  134. الميزان، ج ۵ ، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱؛ ج ۶ ، ص ۱۶۶؛ لب الاثر، ص ۲۶۷؛ العقايد الاسلاميه، ج ۱، ص ۱۱۸.
  135. گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است؛ سوره طه، آیه ۵۰.
  136. و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۷ - ۱۰.
  137. الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۸؛ فلسفه اخلاق، ص ۱۳۳؛ فطرت و دين، ص ۲۱۰.
  138. و آیا به او دو راه (خیر و شرّ) را نشان ندادیم؟؛ سوره بلد، آیه ۱۰.
  139. رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۳ ؛ فتح القدير، ج ۵ ، ص ۴۴۹؛ الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۳.
  140. فى ظلال القرآن، ج ۶ ، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ نمونه، ج ۲۷، ص ۴۵ ـ ۴۸.
  141. جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵؛ مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۷۵۵؛ تفسير قرطبى، ج ۲۰، ص ۵۱ .
  142. جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۵؛ التفسير الكبير، ج۳۱، ص۱۹۳؛ روح‌المعانى، مج۱۶، ج۳۰، ص۱۴۴.
  143. جامع‌البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۵؛ كشف‌الاسرار، ج۱۰، ص۵۰۶؛ روح‌المعانى، مج۱۶، ج۳۰، ص۲۵۹.
  144. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۴
  145. بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۹ - ۱۰.
  146. التفسيرالكبير، ج۳۱، ص۱۹۳؛ روح‌المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۹.
  147. مجمع‌البيان، ج۱۰، ص۷۵۵؛ غريب‌القرآن، ص۳۰۴؛ الصافى، ج ۵ ، ص ۳۳۱.
  148. جامع‌البيان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۶۶؛ رحمة‌ من‌ الرحمن، ج‌۴، ص‌۵۰۲‌؛ تفسير قرطبى، ج‌۲۰، ص‌۵۲‌.
  149. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۴
  150. بحار الانوار: ج۶، ص ۱۹؛ ج ۶۷، ص ۵۰.
  151. رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۲ ؛ مصباح الهدايه، ص ۱۰۴.
  152. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۸۶؛ مصباح الهدايه، ص۱۰۳ ـ ۱۰۵؛ مدارج‌السالكين، ج ۱، ص۵۴ ـ ۵۵ .
  153. احياء علوم الدين، ج ۳، ص ۳۲؛ اغاثة اللهفان، ج ۱، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰؛ جامع‌السعادات، ج۱، ص۱۷۹ ـ ۱۸۵.
  154. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵
  155. فى‌ظلال القرآن، ج۶ ، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ الميزان، ج ۱۰، ص ۲۶۱؛ ج ۱۶، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹.
  156. فلسفه اخلاق، ص ۱۱۶، ۱۳۳؛ فى ظلال التوحيد، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۲؛ فطرت و دين، ص ۴۶، ۵۷ ، ۷۹.
  157. فى ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ـ ۲۶۰، «اسلام و نيازهاى زمان»؛ فطرت و دين، ص ۱۹۸، ۲۱۰.
  158. و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  159. مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ، ۲۶۰، ۴۳۳، «اسلام و نيازهاى زمان».
  160. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵
  161. جامع‌البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵؛ مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۳۷۰؛ الدر المنثور، ج ۶ ، ص ۳۵۵ ـ ۳۵۶.
  162. تفسير قرطبى، ج۲۰، ص۷۵؛ تفسيرجلالين، ص ۸۰۹ ؛ تفسير ثعالبى، ج ۵ ، ص ۵۹۵.
  163. مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۷۵۵؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۵۸۶ .
  164. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵
  165. فطرت و دين، ص ۸۵ ، ۹۴.
  166. الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۸؛ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ـ ۲۶۰، «اسلام و نيازهاى زمان»؛ پرتوى از قرآن، ج ۳۰، ص ۱۱۱، ۱۱۳.
  167. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۶
  168. الميزان، ج ۱۴، ص ۱۴۹.
  169. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
  170. آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
  171. التبيان، ج۶ ، ص ۴۰۳؛ مجمع‌البيان، ج ۷، ص ۳۷۷؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۰.
  172. جامع‌البيان، مج۱۱، ج۲۰، ص۳۷؛ تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۲۳۴؛ تفسير الجلالين، ص ۴۶۶.
  173. جامع‌البيان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۳۶۲؛ التبيان، ج‌۲، ص‌۴۵۸؛ تفسير‌ قرطبى، ج‌۶‌، ص‌۲۳۴.
  174. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  175. یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردن‌ها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.
  176. جامع‌البيان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۳۷؛ التفسير الكبير، ج ۸ ، ص ۴۷؛ تفسير ابى السعود، ج ۴، ص ۲۲۴.
  177. التبيان، ج ۴، ص ۵۷ ؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۸۰۹ .
  178. گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد: امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت. امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد . پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه ۷۸ - ۸۲.
  179. التبيان، ج ۷، ص ۶۹ ؛ رحمة من الرحمن، ج ۳، ص ۲۰ ـ ۲۱؛ الميزان، ج ۱۳، ص ۳۴۲.
  180. و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.
  181. پس راه افتادند، تا هنگامی که سوار کشتی شدند آن را سوراخ کرد؛ (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی که سرنشینان را غرق کنی، بی‌گمان کاری شگفت کردی! ؛ سوره کهف، آیه ۷۱.
  182. پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچه‌ای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بی‌گناه را بی‌آنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی!؛ سوره کهف، آیه ۷۴.
  183. باز راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند از مردمش خوراک خواستند، اما آنان از پذیرایی ایشان خودداری کردند؛ سپس دیواری در آن (شهر) یافتند که می‌خواست فرو افتد، (خضر) آن را استوار کرد، (موسی) گفت: اگر می‌خواستی برای آن مزدی دریافت می‌داشتی؛ سوره کهف، آیه ۷۷.
  184. تفسير بغوى، ج‌۳، ص‌۱۴۴؛ التبيان، ج‌۷، ص‌۸۲؛ الميزان، ج‌۱۳، ص‌۳۳۸.
  185. تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمه‌ای پرلوش و لای غروب می‌کند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب می‌کنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش می‌گیری؛ سوره کهف، آیه ۸۶.
  186. زادالمسير، ج ۵ ، ص ۱۸۴؛ تفسير قرطبى، ج ۱۱، ص ۳۲.
  187. پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند (چنین کردند) و ما به او وحی کردیم که (روزی) آنان را از این کارشان آگاه می‌کنی، در حالی که آنان درنیابند؛ سوره یوسف، آیه ۱۵.
  188. التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۹۹.
  189. التبيان، ج ۶ ، ص ۱۱۰؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۶۳۵ ـ ۶۳۶ ؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۱۰۰.
  190. جامع البيان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۱۰؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۹۴؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۰.
  191. جامع‌البيان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۱۰؛ احكام‌القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۲۷۴؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۹۴.
  192. مجمع‌البيان، ج۵ ، ص۳۵۷؛ الصافى، ج ۳، ص ۵۲ ؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۲۶.
  193. پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
  194. مجمع‌البيان، ج۵، ص۳۵۷؛ فتح‌القدير، ج ۳، ص ۲۶؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۸۳.
  195. (یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهاده‌ام و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی می‌کنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمی‌گزارند؛ سوره یوسف، آیه ۳۷ - ۳۸.
  196. مجمع البيان، ج‌۵‌، ص‌۳۸۵ ـ‌ ۳۸۶.
  197. آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!؛ سوره یوسف، آیه ۷۰.
  198. آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم و ز هر داننده‌ای داناتری هست؛ سوره یوسف، آیه ۷۶.
  199. (سلیمان) از گفتار آن (مور) خندان لب گشود و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور؛ سوره نمل، آیه ۱۹.
  200. جامع البيان،مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۷۲؛ التبيان، ج۸، ص ۸۲ ؛ مجمع‌البيان، ج ۵ ، ص ۳۵۳.
  201. به ما زبان مرغان آموخته‌اند؛ سوره نمل، آیه ۱۶.
  202. الميزان، ج ۵ ، ص ۷۹.
  203. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۶
  204. المیزان، ج 11، ص 119؛ ج 12، ص 342.
  205. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹؛ نظرات فى التصوف و الكرامات، ص ۵۲ ـ ۵۴ ؛ مجموعه‌آثار، ج ۲، ص ۲۲۸ ـ ۲۳۳، «مقدمه‌اى بر جهان بينى اسلامى».
  206. الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۳۱، ۲۸۹؛ الميزان، ج ۱۱، ص۱۱۹؛ ج۱۲، ص۳۴۲؛ آشنايى با علوم‌اسلامى، ج۱، ص ۱۵۳ ـ ۱۵۴.
  207. رياض السالكين، ج‌۴، ص‌۴۵۳؛ احياء علوم الدين، ج۳، ص۲۳؛ نظرات فى التصوف والكرامات، ص‌۵۲‌.
  208. تفسيرقرطبى، ج۱۰، ص۸۸؛ فتح‌القدير، ج۳، ص۱۷۵؛ مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۴۷۳، «حماسه حسينى».
  209. الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۸۹ ؛ روح‌المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۷.
  210. خداوند بخشنده بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا دارد؛ سوره طه، آیه ۵.
  211. به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا یافت؛ کار هستی را کارسازی می‌کند ، هیچ میانجی مگر با اذن او در کار نیست، این است خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمی‌گیرید؟؛ سوره یونس، آیه ۳.
  212. (=مشبّهه و مجسّمه)
  213. (=منزِّهه)
  214. و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  215. ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد؛ سوره انفال، آیه ۲۹.
  216. و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.
  217. و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!؛ سوره طه، آیه ۱۱۴.
  218. الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۸۹؛ روح المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۹.
  219. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۷۹؛ تلبيس ابليس، ص ۳۱۱.
  220. مفاتيح‌الغيب، ص۸ ؛ الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص ۸۹ ، ۲۸۷؛ روح‌المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۹.
  221. روح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴.
  222. الانوار الساطعه، ج ۱، ص ۴۴۲؛ رياض السالكين، ج ۴، ص ۴۵۳؛ شرح دعاء الصباح، ص ۴۶.
  223. رحمة من الرحمن، ج ۳، ص ۲۰.
  224. مفاتيح الغيب، ص ۸ ؛ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹ ؛ روح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۵ ـ ۲۸.
  225. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۸
  226. شرح حكمة الاشراق، ص ۵۹۹ ـ ۶۰۰ ؛ شعاع انديشه و شهود، ص ۵۶۱ .
  227. مجموعه آثار، ج ۵ ، ص ۱۴۳، ۱۴۸، «كليات فلسفه»؛ مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۳، ۵۹ ، «مقدمه مصحح».
  228. آشنايى با علوم‌اسلامى، ج۱، ص ۱۴۳ ـ ۱۴۶، ۱۵۳.
  229. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۹
  230. انسان موجود ناشناخته، ص ۸۶ ـ ۸۹ ؛ توحيد، ص ۱۳۸ ـ ۱۴۴؛ راز بزرگ رسالت، ص ۷۴ ـ ۷۷.
  231. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۹
  232. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۷۹.
  233. شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۱ـ ۱۱۳؛ روح‌المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴ ـ ۲۸؛ خاتميت، ص ۳۹ ـ ۴۰، ۵۱ .
  234. اغاثة اللهفان، ج ۱، ص ۱۳۹ ـ ۱۴۰.
  235. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  236. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹ ؛ احياء علوم الدين، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۴؛ خاتميت، ص ۳۹ ـ ۴۰، ۵۱ .
  237. مفاتيح‌الغيب، ص ۸ ؛ فلسفه اخلاق، ص ۱۳۰؛ مجموعه آثار،، ج ۴، ص ۱۴۱، «توحيد».
  238. شرح فصوص الحكم، ص ۱۱؛ احياء علوم الدين، ج ۱، ص ۸۸ ؛ ج ۳، ص ۱۰؛ من العقيدة الى الثوره، ج ۴، ص ۲۰ ـ ۲۱.
  239. الانوار الساطعه، ص ۴۴۱؛ القاديانيه، ص ۲۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .
  240. روح‌المعانى، مج۹، ج۱۶، ص۲۴ ـ ۲۵؛ التحريروالتنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۳؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۸ ، «وحى».
  241. شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .
  242. تفسير مراغى، ج ۲، ص ۲۰ ـ ۲۱؛ راز بزرگ رسالت، ص ۷۲ ـ ۷۳؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۸ ، «وحى».
  243. شرح فصوص، ص ۱۱۱؛ تلبيس ابليس، ص ۳۱۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .
  244. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  245. مجمع البيان، ج ۴، ص ۵۰۲ ؛ الميزان، ج ۳، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۵؛ ج ۱۶، ص ۱۲.
  246. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  247. استروح‌ المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴؛ تلبيس ابليس، ج ۱، ص ۳۱۱.
  248. مدارج‌ السالكين، ج۱، ص۴۵ ـ ۴۶؛ ج 3، ص ۱۶۷؛ احياء علوم الدين، ج ۳،ص ۳۳؛ تلبيس ابليس، ج ۱، ص ۳۱۱.
  249. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  250. الفرقان، ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۰۱.
  251. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
  252. التبيان، ج۶ ، ص۴۰۲؛ مجمع‌البيان، ج۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲.
  253. جامع البيان، مج ۸ ، ج ۱۴، ص ۱۸۲؛ تفسير بيضاوى، ج ۲، ص ۴۱۲؛ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸ .
  254. تفسيرعياشى، ج۲، ص۲۶۳؛ تفسيرقمى، ج۱، ص۴۱۸.
  255. التبيان، ج۶، ص۴۰۲؛ مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۲ .
  256. الميزان، ج۱۲، ص۲۹۲ ـ ۲۹۳؛ الفرقان، ج۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۰۱؛ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸.
  257. تفسيرقرطبى، ج۱۰، ص۸۸؛ فتح‌القدير، ج۳، ص۱۷۵.
  258. خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد؛ سوره مائده، آیه ۳۱.
  259. نمونه، ج ۱۱، ص ۲۹۷.
  260. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  261. هنگامی که زمین از لرزه واپسین خود به لرزه افتد، و زمین بارهای سنگین خود را، برون افکند، و انسان پرسد که چه بر سر آن آمده است؟ در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید؛ سوره زلزال، آیه ۱ - ۴.
  262. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
  263. التبيان، ج۲، ص۴۵۸؛ مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۰.
  264. تفسير مجاهد، ج ۲، ص ۷۴۲؛ جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۳۸؛ تفسير قرطبى، ج ۲۰، ص ۱۰۲.
  265. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۱