نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
برای اثبات وجودخداوند برهانهای بسیاری وجود دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
برهانصدیقین: این برهان را نخست ابن سینا مطرح ساخت[۱] و سپس دانشمندانمسلمان تقریرهای متعددی از آن به دست دادند. کوتاهترین تقریر این است: حقیقتِ وجود یا واجب است و یا مستلزم واجب. پس، واجبِ بالذات وجود دارد و این همان است که در پی اثبات آنیم[۲]. تقریر بلندتر برهان این است: واقعیت هستی بی هیچ قید و شرطی، واقعیت است و با هیچ قید و شرطی، لا واقعیت نمیشود. چون جهان میگذرد و هر جزئی از آن به نیستی میرود، نمیتواند عین واقعیتی باشد که نفی و نیستی نمیپذیرد. آن واقعیت همان است که جهان با آن واقعیت میپذیرد و بدون آن از هستی نصیب نمیبرد و از میان میرود. پس، جهان و اجزای آن، برای استقلال وجودی و واقعیت خویش بر واقعیتی تکیه دارد که فی نفسه عین واقعیت است[۳][۴].
برهان امکان و وجوب: همه موجودات جهان، ممکناند و ممکن آن است که وجود و عدم برای او ضروری نیست و ترجیح یکی از این دو طرف برای او ذاتاً محال است. ممکن برای وجود یافتن، نیازمندِ واجب است تا به سوی وجود یا عدم ترجیح یابد و از حال تساوی میان وجود و عدم بیرون آید[۵][۶].
برهان حدوث: جسم و موجود جسمانی- فی حد نفسه- از حوادث عاری نیست، و هر آنچه- فی حد نفسه- از حوادث عاری نباشد، حادث است. پس، جسم و جسمانی، حادث است و هر حادثی، نیازمندِ مُحدِث و این مُحدِث، خداوندواجب الوجود است[۷][۸].
برهان حرکت:جهانطبیعت، سراسر حرکت است. این حرکت را کششی الهی برمیانگیزد. غایت همه حرکتها و کوششها، محبوبحقیقی است. ذات موجودات- زمینی یا آسمانی- متحرک است نه آنکه حرکت وصف آنها باشد. آنها خود عین حرکتاند. هر چند عنوان "حرکت" و "متحرک" از نظر مفهوم عقلی از هم جدایند، در جهان خارج، یکی بیش نیستند و تنها از یک حقیقت و هویت برخوردارند. طبایع همان سان که از لحاظ اوصاف بیرونی متحرکاند و به محرکی نیازمندند، از لحاظ درونی نیز متحرکاند و نیازمند محرک. محرک آنها، مبدئی است که نه جسم است و نه با جسم ارتباط دارد. اگر او جسم یا جسمانی باشد، دیگر در نظام فاعلی، فاعل بالذات و در نظام غائی، غایت بالذات نخواهد بود[۱۲][۱۳].