زهد در لغت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۰:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

زهد در لغت

  • زهد، در لغت به معنای اندک بودن و کم ارزش بودن و نیز بی‌رغبتی به چیزی است[۱] و زاهد به کسی گفته می‌شود که از زیاده دنیا رویگردان و به اندک آن خشنود باشد[۲][۳].
  • زهد، پایه و اساس بسیاری از امور دیگر است و تنها جنبه اخلاقی و قلبی ندارد؛ بلکه بعد عملی نیز دارد. زاهد، کسی است که اعراض قلبی از دنیای نکوهیده را با اعراض عملی همراه کرده است. زهد، بهترین زمینه برای رشد و کسب کمالات و رسیدن به حقیقتی است که آدمی برای آن آفریده شده است. هنگامی که انسان به مرتبه والایی از زهد دست یافت، به اقبال و ادبار دنیا بی‌تفاوت می‌شود؛ یعنی اقبال دنیا او را شادمان و ادبار دنیا وی را اندوهگین نمی‌سازد[۴].

در کتاب‌های لغت، زهد به معنای بی‌رغبتی و بی‌اعتنایی به یک امر، رها کردن شیء و دوری از آن آمده است[۵]. این معنا در قرآن نیز وجود دارد، ﴿وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ[۶]. در برخی احادیث به معنای لغوی زهد اشاره شده است[۷]. از لغت، احادیث و برخی آیات قرآن می‌توان استفاده کرد که زهد، ناچیز شمردن و عدم وابستگی به دنیا است، و تمام این امور به قلب و روح انسان مربوط می‌شود؛ البته شایان توجه است که عدم علاقه به امری به معنای اعراض و عدم استفاده از آن نیست.[۸]

منابع

پانویس

  1. احمد بن فارس زکریا، معجم مقاییس‌اللغة، ج ۳، ص ۲۳۰؛ ابن الأثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج ۲، ص ۳۲۱ و فخر‌الدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۹.
  2. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۴، ص ۳۵۵ - ۳۵۶.
  3. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۵.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۵.
  5. زمخشری، محمود بن عمر، اساس البلاغه، ص۱۹۷؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۵۹.
  6. «و او را به بهایی ناچیز- درهمی چند- فروختند و به او رغبتی نداشتند» سوره یوسف، آیه ۲۰.
  7. ر. ک: حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۲۰۴ ج۲۱، ص۳۵۵ و ۲۹۲؛ ج۶، ص۴۶۵؛ ج۱۶، ص۱۰۶.
  8. رضایی، مجید، مقاله «زهد و قناعت»، دانشنامه امام علی، ج۷، ص ۱۵۹.