جهانبینی عرفانی
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل جهانبینی عرفانی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- جهانبینی عرفانی، بر چند محور و اصل مبتنی است:
- محور و اساس جهانبینی عرفانی، "وحدت وجود" است.
- مسئله دیگر، "وحدت تجلی" است، یعنی اینکه جهان با یک تجلی حق به وجود آمده است.
- مسئله دیگر در جهانبینی عرفانی، راز خلقت جهان است. اصولاً عرفا، تعبیر "خلقت" ندارند، بلکه به جای آن تعبیر "تجلی" میکنند. تجلی همان "عشق" است. جهان از عشق به وجود آمده است و با نیروی عشق به مبدأ خود باز میگردد. معتقدان به جهانبینی عرفانی بر این حدیث قدسی تکیه میکنند: «كنت كنزا مخفيا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف»[۱] و این نکته از حدیث را پایه حرفهای خود قرار میدهند: «فأحببت أن أعرف»، یعنی اصلاً میخواستم خلق کنم، چون میخواستم که معروف باشم. در صورتی که در بیان فلاسفه، حتی فلاسفه الهی، علم و عقل نقش مهم را برعهده دارد.
- مسئله دیگر در جهانبینی عرفانی، حیات و تسبیح عمومی موجودات و به تعبیر آنها سریان عشق است. ذرهای در جهان نیست که از آنچه آنها آن را "عشق به حق" مینامند، خالی باشد.
- مسئله دیگر در جهانبینی عرفانی، عدل و زیبایی و توازن کامل در عالم و جهان است. البته از آنجا که از منظر پیروان این جهانبینی، این عالم با ذات حق مغایر نیست؛ جز جمال و زیبایی در جهان چیز دیگری حکمفرما نیست، یعنی عالم، مظهر جمال و جلال حق است و هیچ نقص و کاستی و نبایستی در کار جهان وجود ندارد.
- مسئله دیگر از منظر جهانبینی عرفانی، بازگشت اشیا به حق است. اشیا از همان مبدأ که آمدهاند، به همانجا باز میگردند و این اعتقاد، همان معاد در تعبیر عرفانی است.
- معتقدان به جهانبینی عرفانی، هر موجودی را مظهر اسمی از اسمای حق میدانند و معتقدند که اشیا از همان اسمی که به وجود آمدهاند، به همان اسم باز میگردند. پس مسئله دیگر در جهانبینی عرفانی، مسئله معاد، با تعبیر خاص عرفاست.
- انسان در جهانبینی عرفانی، نقش فوقالعاده عظیمی دارد، تا آنجا که انسان "عالم کبیر" است و جهان با آن گستره وسیع "عالم صغیر"، نه برعکس!
- پیروان جهانبینی عرفانی، انسان را چون مظهر تام و تمام اسما و صفات الهی و مظهر روح خدا و به تعبیر قرآنی او را خلیفة الله الاعظم میدانند؛ برای انسان مقامی والا قائل هستند؛ به طوری که هیچ مکتب دیگری چنان مقامی را برای انسان در جهان قائل نیست. از همین رهگذر نظریه "انسان کامل" به بار مینشیند.
- مسئله دیگری که عرفا روی آن خیلی تکیه دارند، مسئله "غربت انسانی" است، به این معنا که انسان در این جهان موجودی غریب و تنهاست! و با همه اشیای دیگر احساس عدم تجانس میکند.
- مسئله دیگر، مسئله عقل و عشق در رسیدن به معرفت است. عرفا کمال انسان را در این میدانند که انسان به تمام حقیقت وجودش به سوی حق سیر کند تا به حق ملحق شود. برای رسیدن به این مقام، عارف به مجاهده، ریاضت، تهذیب نفس، عشق و سلوک معتقد است[۲][۳].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ مجلسی، بحارالأنوار، ج۸۴، ص۱۹۸.
- ↑ مطهری، عرفان حافظ (تماشاگه راز)، ص۹۹.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۹۹-۱۰۰.