بحث:قاعده لطف
نویسنده: آقای قاضی زاده
مقدمه
- کلمه "لطف" معانی فراوانی دارد؛ مانند نرمی در کار و کردار، مدارا، خوش رفتاری، مودت، نیکویی و نیکو کرداری، نازکی، چیزی که حواس درکش نتوانند و هدیه از سر محبت[۱][۲].
- لطف در اصطلاح علم کلام، چیزی است که مکلف را به طاعت نزدیکتر میکند و از معصیت دورتر میسازد به شرط آنکه از وسایل انجام کار نباشد و به اضطرار نیز نرسد. دیدگاههای متعددی درباره قاعده لطف و خاستگاه آن میان متکلمان مسلمان وجود دارد. برخی قاعده لطف را لازمه حکمت الهی میدانند و بر آناند که وقتی دانستیم خداوند حکیم است، لازمه حکمت آن است که بر بندگان لطف کند؛ زیرا اگر لطف نباشد، غرض از تکلیف یا حتی خلقت حاصل نمیآید و این بر خداوند حکیم محال است[۳]. برخی دیگر، لطف را از جود و کرم خدا میدانند نه از عدل او و معتقدند، لطف از آن رو بر خدا لازم است که او جواد و کریم است نه آنکه عادل است[۴]. برخی نیز لطف را لازمه عدل الهی میدانند[۵]. گروهی از متکلمان، قاعده لطف را از دلایل لزوم بعثت پیامبران میشمارند[۶][۷].
نظریه شیعه
- لطف بر دو گونه است:
- لطف محصل: عبارت است از مبادی و مقدماتی که هدف خلقت بر آنها استوار است. خلقت از گذر لطف محصل از بیهودگی و لغو میرهد؛ به گونهای که بدون آن، فعل الهی بدون غایت و عبث میشود. از این گونه لطف است بعثت پیامبران، بیان تکالیف و قدرت بخشیدن بر انجام تکالیف. وجوب لطف محصل در نظر آنان که خداوند را حکیم میدانند، تردیدناپذیر است[۸][۹].
- لطف مقرب: عبارت است از آنچه برآورنده غرض تکلیف است. با نبود لطف مقرب، غرض تکلیف حاصل نمیآید؛ مانند وعد، وعید، تشویق و تهدید که بنده را بر طاعت بر میانگیزد و از گناه باز میدارد[۱۰]. لطف مقرب در توانایی و قدرت بندگان برای طاعت یا معصیت دخلی ندارد. آنان میتوانند طاعت کنند یا روی به معصیت نهند. قدرت بر تکالیف، در گرو آن است که بندگان، آنها را به واسطه پیامبران بازشناسند و از ابزارهای مادی نیز بهرهمند باشند و فرض بر این است که چنین مقدمات و وسایلی حاصل است. متکلمان در این باره که آیا لطف مقرب بر خداوند واجب است یانه، به اختلاف افتادهاند. نظریه امامیه بر آن است که اگر برآورده شدن غرض تکلیف، بر لطف خداوند متوقف است، لطف بر او لازم است[۱۱].
- قرآن کریم و روایات بزرگان معصوم (ع) نیز بر این حقیقت گواهی میدهند[۱۲]. از آیات و روایات بر میآید که آنچه شوق بنده را به طاعت بر میانگیزد و او را از معصیت دور میدارد، بر آوردنش بر خداوند واجب است؛ زیرا بدین سان، تکالیف از بیهودگی و لغو میرهند. مراد از وجوب بر خداوند آن نیست که بندگان بر او حاکمیت دارند؛ بلکه مراد این است که اوصاف کمالی خداوند- مانند حکمت و عدالت- موجد و موجب لطفاند. این بدان سبب است که افعال خداوند، مظاهر صفات اویند؛ همان سان که صفات الهی، مظاهر ذات متعالی اویند. از این دیدگاه، لطف خداوند بر دو گونه است: یکی لطفی که به نحو عام در ادای تکالیف بیشترینه مکلفان دخیل است و این لطف از باب حکمت بر خداوند واجب است. دوم، لطفی که بر ادای تکالیف شماری اندک از مکلفان مؤثر است و این لطف از جود و فضل الهی سرچشمه میگیرد بیآنکه بر او واجب باشد[۱۳][۱۴].
اشکالات مخالفان قاعده لطف
- 1. اگر لطف بر خداوند واجب باشد، هیچ گناهکاری در جهان وجود نخواهد داشت؛ زیرا هیچ مکلفی نیست مگر آنکه خداوند میتواند به لطف خویش او را از گناه دور بدارد؛ اما بسیارند مکلفانی که راه گناهکاری در پیش گرفتهاند[۱۵][۱۶].
- پاسخ: این اشکال از این رو پدید آمده است که به تعریف شیعه از لطف راه نیافته است. بنابر تعریف شیعه، لطف، قدرت بنده بر معصیت را از میان نمیبرد؛ بلکه او را به طاعت نزدیک میسازد و از معصیت دور میکند بیآنکه به اضطرار و الزام بینجامد[۱۷].
- 2. آیا خداوند، کافران را نیز از لطف خویش بهرهمند میسازد؟ اگر پاسخ، آری است، سخنی باطل است؛ زیرا باید غرض لطف حاصل آید و حال آنکه کافر ایمان نیاورده است. اگر پاسخ، منفی است، یا بدین روی است که خداوند توانایی آن را ندارد و لازمه این، عجز خداوند و باطل است، و یا در همان حال که خداوند توانایی دارد، کافر را از آن بهرهمند نمیسازد که این اخلال به واجب و بر خداوند محال است[۱۸][۱۹].
- پاسخ: چنان که گذشت، معنای لطف آن نیست که غرض لطف ناگزیر حاصل آید. لطف، فیذاته، لطف است خواه هدف آن حاصل آید یا نه. اثر لطف آن است که مکلف را به طاعت نزدیک میسازد به گونهای که آن را بر معصیت ترجیح دهد. اینکه مکلف از لطف بهره نبرد و همچنان در معصیت مانَد، به خود او باز میگردد و نیروی اختیاری که از آن برخوردار است[۲۰][۲۱].
- 3. إخبار از بهشتی بودن بنده (وعد) یا جهنمی بودن او (وعید)، مفسده است؛ زیرا او را میفریبد و بر معصیت وامیدارد. بر خداوند محال است که چنین کند و این با وجوب لطف ناسازگار است[۲۲][۲۳].
- پاسخ: إخبار از بهشتی بودن بنده، اغوا و فریفتن نیست؛ زیرا ممکن است با الطافی همراه گردد که بنده را از انگیزه معصیت تهی کند و چون احتمال فریفتن از میان میرود، مفسده بودن مطلق نیز از میان میرود. إخبار از جهنمی بودن بنده نیز مفسده نیست. اگر إخبار برای جاهلی مانند ابولهب باشد، مفسده پیش نمیآید؛ زیرا وی درستی خبر پیامبر (ص) را باور ندارد تا إخبار سبب اصرار او بر کفر گردد. اگر إخبار برای کسی مانند ابلیس باشد که از درستی خبر پیامبر (ص) آگاه است، باز هم او را به اصرار به کفر نمیکشاند؛ زیرا او میداند که با اصرار، عقوبتش افزون میگردد[۲۴][۲۵].
احکام قاعده لطف
- باید میان لطف و مورد لطف مناسبتی باشد بدین معنا که حصول لطف، انگیزهای برای مورد لطف فراهم آوَرَد. در غیر این صورت، ترجیح بلا مرجح پیش میآید.
- لطف نباید به حد الزام برسد؛ زیرا در این صورت با تکلیف و اختیار بندگان ناسازگار است.
- مکلف باید به اجمال یا تفصیل از لطف آگاهی یابد؛ زیرا اگر به لطف و مورد لطف و مناسبت آنها آگاه نباشد، در او انگیزه پدید نمیآید.
- لطف باید بر حسن فعل مورد لطف بیفزاید.
- واجب نیست که فعل مورد لطف، امری معین باشد؛ بلکه روا است که مکلف میان دو امر مخیر باشد به گونهای که هر یک از آنها از مصلحت مطلوب نصیب بَرَد و بتواند بر جای دیگری بنشیند؛ مانند کفارات روزه[۲۶][۲۷].
پانویس
- ↑ مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۰؛ لغتنامه دهخدا، ۱۲/ ۱۷۳۷۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 370.
- ↑ الالهیات، ۳/ ۵۸.
- ↑ اوائل المقالات، ۲۵.
- ↑ اوائل المقالات، ۲۵.
- ↑ الالهیات، ۳/ ۵۱.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 370.
- ↑ الالهیات، ۳/ ۵۱.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 370-371.
- ↑ کشف المراد، ۳۵۱؛ ارشاد الطالبین، ۲۷۷؛ الالهیات، ۳/ ۵۲.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 371.
- ↑ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ﴾؛ سوره اعراف، آیه ۹۴ و ﴿وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾؛ آیه ۱۶۸؛ ﴿رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴾؛ سوره نساء، آیه ۱۶۵، بحارالانوار، ۵/ ۳۱۶.
- ↑ الالهیات، ۳/ ۵۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 371.
- ↑ شرح الاصول الخسمة، ۵۲۳؛ الالهیات، ۳/ ۵۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 371-372.
- ↑ شرح الاصول الخسمة، ۳۵۲.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ همان، ۳۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 372.
- ↑ کشف المراد، ۳۵۴ و ۳۵۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 373.