فیض الهی در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث فیض الهی است. "فیض الهی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل فیض الهی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • فیض الهی، لطف وسیع و شامل الهی است که حتی به عنوان یکی از دلایل قدیم بودن جهان از آن استفاده می‌‌شود. به این مضمون که واجب‌الوجود با واجب‌الفیض بودن مساوی است و امکان ندارد هیچ‌گاه از فیاضیت به هستی دریغ کرده باشد.
  • می‌توان گفت، فیض عنوان دیگر تفضل الهی بر بندگان است که مرحله اغماض خداوند از خطای آنها است و لطف خاص به بندگان محسوب می‌‌شود. به تعبیر علامه مجلسی، خداوند، ما را به رعایت عدالت سفارش کرده است؛ اما خود با ما با فضلش برخورد می‌‌کند[۱].
  • فیض الهی، یعنی فیض هستی که سراسر جهان را در بر گرفته، دارای نظامی خاص است، یعنی تقدم و تأخر، سببیت و مسببیت و علیت و معلولیت میان آنها حکمفرماست و این نظام، غیر قابل تخلف است، یعنی برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه خود و اشغال مرتبه دیگر وجود ندارد. سیر تکامل موجودات، بالخصوص سیر تکاملی انسان، به معنی سرپیچی از مرتبه خود و اشغال مرتبه دیگر نیست، بلکه به معنی "سعه وجودی" انسان است. لازمه بهره‌مندی از درجات و مراتب هستی، این است که نوعی اختلاف و تفاوت از نظر نقص و کمال، و شدت و ضعف در میان آنها حکمفرما باشد، و این‌گونه اختلاف‌ها تبعیض نیست.
  • حکمای الهی می‌‌گویند: واجب‌الوجود بالذات، واجب من جمیع الجهات و الحیثیات؛ لذا واجب الفیاضیه است. ازاین‌رو هر کس طالب هر چه باشد، خدا او را مدد می‌‌کند. چنین نیست که اگر کسی طالب دنیا باشد، خدا بفرماید که تو گمراه هستی و بر خلاف ارشاد و هدایت ما عمل کرده‌ای؛ پس تو را تأیید نمی‌کنیم! دنیاطلب هم در دنیاطلبی خویش، در حدودی که این سرای اسباب و علل و تمانع و تزاحم امکان می‌‌دهد، مورد تأیید و حمایت الهی است و از بذل و بخشش بی‌دریغ او بهره‌مند می‌‌گردد[۲][۳].

منابع

پانویس

  1. أن الله أمرنا بالعدل و عاملنا بما هو فوقه و هو التفضل. (مجلسی، بحارالأنوار، ج۵، ص۳۳۵)
  2. مطهری، عدل الهی، ص۱۷۰ و ۲۸۲.
  3. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۱-۱۶۲.