جندرة بن خیشنه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آشنایی اجمالی

وی فرزند خیشنة بن قیر بن مرة بن غزه (عرته)[۱]از تیره بنی عمرو بن حارث از قبیله کنانه است[۲] و برخی او را «لیثی» گفته‌اند[۳]. مشهور صحابه‌نگاران او را «جندره»[۴] و برخی نیز قیس بن سهل گفته‌اند [۵]. کنیه وی به «ابو قِرصَافه» مشهور است[۶] ولی برخی همین کنیه را برای واثلة بن اسقع گفته‌اند که اشتباه است[۷]. شماری از تراجم نویسان، دو مدخل، یکی در اسم و دیگری در کنیه آورده‌اند[۸]. وی شرح مسلمان شدن خود را چنین بیان کرده است: من بی‌سرپرست شدم و نزد مادر و خاله‌ام بودم، ولی به خاله‌ام تمایل داشتم. هنگامی که گوسفندی را به چرا می‌بردم، خاله‌ام می‌‌گفت: فرزندم، از کنار این مرد- یعنی رسول خدا(ص) - عبور نکن که تو را گمراه خواهد کرد. من گوسفند را در چراگاه رها می‌کردم و نزد آن حضرت می‌رفتم؛ سخنان او را می‌شنیدم و بعد به خانه برمی‌گشتم. خاله‌ام به من می‌‌گفت: مگر گوسفند را به چرا نمی‌بری؟ پس چرا پوست (لاغر) و پستان گوسفند خشک است؟ من گفتم: نمی‌دانم. روز دوم هم مانند روز نخست گذشت و پیوسته از آن حضرت می‌شنیدم که می‌فرمود: ای مردم، هجرت کنید و اسلام آورید، تا وقتی که جهاد است، هجرت قطع نمی‌شود. من در روز سوم مسلمان شدم و با آن حضرت بیعت کردم و شکایت خاله‌ام را به ایشان گفتم. فرمود: گوسفند را بیاور. آن حضرت دستی بر پشت (پوست) و پستان‌های گوسفند کشید و دعا کرد. گوشت، بدن آن گوسفند را گرفت و شیر در پستانش نمایان شد. زمانی که با گوسفند چاق نزد خاله‌ام آمدم، گفت: فرزندم، این، پشته‌های بلند و درازی دارد. داستان را برای او گفتم. سپس همراه مادر و خاله‌ام نزد رسول خدا(ص) آمدیم و مسلمان شدیم و بیعت کردیم[۹]. با توجه به اینکه در متن این خبر، رسول خدا(ص) به هجرت دستور داده، می‌‌توان احتمال داد که زمان اسلام آوردن جندره و خاله‌اش اندکی پیش از هجرت به مدینه بوده است. وی می‌گوید: رسول خدا(ص) چهره‌ای نیکو و قد و اندامی میانه داشت[۱۰]. جندره در سرزمین تهامه ساکن بود[۱۱] تا اینکه بعدها در شام[۱۲] یا فلسطین ساکن شد[۱۳]. گفته‌اند: وی پیوسته روزه بود[۱۴] و لباس کلاه‌دار سیاه (لباس زهاد) بر تن داشت و بر عصای خود تکیه می‌کرد[۱۵]. گفته‌اند: رومیان فرزند او را اسیر کردند و جندره به وقت نماز، بالای دیوار (شهر) عسقلان می‌رفت و - خطاب به فرزندش - فریاد می‌زد: ای فلانی نماز. او می‌شنید و پاسخ پدرش را می‌داد، در حالی که میان آن دو دریا یا شهر فاصله بود[۱۶]! به قِرصافه گفتند: چگونه جواب پدرت را می‌دهی؟ گفت: خدای کعبه مرا از خواب بیدار می‌کند[۱۷]. وی از پیامبر روایاتی دارد. از جمله می‌گوید: از آن حضرت شنیدم که می‌فرمود: «خدایا، ما را در روز قیامت خوار نکن» [۱۸]. نیز نقل کرده است که آن حضرت فرمود: زمانی که خداوند به بنده‌ای اراده خیر کند، برای او هدیه‌ای اعطا می‌کند. گفته شد: ای رسول خدا، آن هدیه چیست؟ فرمود: «مهمانی که با روزی‌اش به منزل شما می‌آید و می‌رود و برای اهل منزل بخشش می‌آورد»[۱۹]. ابو قرصافه از رسول خدا(ص) نقل می‌کند که فرمود: کسی که به رختخواب می‌رود، سپس سوره فرقان را بخواند و سپس چهار مرتبه بگوید «"اللَّهمَّ ربَّ الحلِّ والحرمِ وربَّ البلدِ الحرامِ وربَّ الركنِ والمقامِ وربَّ المشعرِ الحرامِ بحقِّ كلِّ آيةٍ أنزلتَها في شهرِ رمضانَ بلِّغْ روحَ محمَّدٍ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ منِّي تحيةً وسلامًا"»؛ خداوند دو فرشته را نگهبان او قرار می‌دهد تا آن در نزد رسول خدا(ص) می‌آیند و آن مطالب را برای ایشان می‌گویند، آن حضرت بر او و بر فلانی فرزند فلان درود می‌فرستد[۲۰]. او از رسول خدا(ص) احادیث دیگری نیز نقل کرده است[۲۱]. زیاد بن سیار، علی بن ابی امیه از موالی، ریان بن جعد، شداد ابو عمار، یحیی بن حسان فلسطینی، عطیة بن سعید و دختر پسرش عیاض[۲۲] از او روایت کرده‌اند. اهل شام[۲۳] و فلسطین[۲۴] احادیث او را آورده‌اند. وی در شام درگذشت و قبر او در سناجیه نزدیک عسقلان (در فلسطین اشغالی) است[۲۵].[۲۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. بقیر؛ ابن ماکولا، الإکمال، ج۳، ص۲۱۱.
  2. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۱۸۹؛ ابن قانع، معجم الصحابه، ج۱، ص۱۵۱؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۵۶۸؛ سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۹۸.
  3. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۶۴۴.
  4. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۳۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۷۱؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۸.
  5. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۳۹ و ج۴، ص۲۹۶.
  6. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۶۴؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۸ و ج۷، ص۲۷۵.
  7. طبری، تاریخ طبری، ج۱۱، ص۶۷۳؛ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۶، ص۳۴۹.
  8. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۶۴۴ و ج۶، ص۲۹۹۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۷۱ و ج۶، ص۲۴۷؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۸ و ج۷، ص۲۷۵.
  9. طبرانی، الطوال، ص۳۴.
  10. شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۷.
  11. اصبهانی، دلائل النبوه، ص۱۵۱؛ طبرانی، الطوال، ص۳۴.
  12. بخاری، تاریخ، ج۲، ۲۵۰؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۶۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۶، ص۲۴۷.
  13. ابن اثیر، اسد الغابه ج۶، ص۲۴۷.
  14. بخاری، الادب، ص۲۶۸.
  15. احمد بن حنبل، العلل والمعرفة الرجال، ج۳، ص۶۴۸۳؛ ابوالشیخ انصاری، ابن حیان، طبقات المحدثین باصبهان، ج۳، ص۴۳۴.
  16. طبرانی، المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۰۸؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۶۴۵.
  17. ابو الشیخ انصاری، ج۳، ص۴۳۴.
  18. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص ۶۴۴.
  19. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۶۴۵.
  20. ابوالشیخ انصاری، ابن حیان، طبقات المحدثین باصبهان، ج۳، ص۴۳۴ و ۴۳۵.
  21. طبرانی، المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۰۸؛ رامهرمزی، المحدث الفاصل، ص۱۷۲؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۵۶۸؛ ابن ماکولا، الإکمال، ج۲، ص۱۶۱؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶۱، ص۱۵۳.
  22. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل ، ج۲، ص۵۴۵؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۱۴۹؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۰۲.
  23. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۳۹.
  24. ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۲۵۵.
  25. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۶۴ و ج۴، ص۲۵۵.
  26. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «جندرة بن خیشنه»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۲۸-۴۲۹.