ام عمرو
مقدمه
شیرزنی که شوهر و پسرش در کربلا شهید شدند عمرو بن جنادة نوجوانی نابالغ بود[۱] که قبل از او پدرش شهید شده بود، مادرش زنی بود که از سرچشمه ایمان سیراب گردیده بود و دلی سرشار از ثبات و اطمینان داشت. با وجود این که شوهرش به شهادت رسیده بود، هنوز هم عطش ایثار و جانفشانیاش فروکش نکرده بود، به پسرش گفت: فوراً حرکت کن و در برابر حسین (ع) فرزند رسول خدا (ص) با دشمن او بجنگ، تا کشته شوی!
عمرو گفت: مادرجان کوتاهی نخواهم کرد پس بیدرنگ از خیمه بیرون رفت و عازم میدان گشت، ولی امام همین که او را دیدند، فرمودند: جلوی او را بگیرید، او هنوز زمانی از شهادت پدرش نگذشته، مادرش کسی را ندارد. ای پسر! برگرد و از مادرت سرپرستی کن، شاید او از آمدن تو به میدان رضایت نداشته باشد؟
جوان، عرض کرد: نه، نه، آقا این طور نیست! بلکه مادرم خودش دستور داد به میدان بیایم! امام که خاطرشان جمع شد، فرمود: آزادی، هر چه خواهی بکن. او که شایسته شهادت شده بود به میدان رفت، رجز خواند[۲] و با ایمان جنگید تا به شهادت رسید. دشمن سرش را برید و به طرف خیمهها انداخت. مادرش، مثل ام وهب سر عزیزش را برداشت و گفت: احسنت يا بني يا قرة عيني...؛ آفرین ای پسرم، ای نور چشمم... سپس او را به سوی دشمن پرت کرد[۳] و خود او نیز رجز خواند و بر دشمن حمله کرد و دو تن از دشمن را کشت، تا این که امام او را به خیمه بازگرداندند[۴] همین سرگذشت را برای پسر و همسر مسلم بن عوسجه نوشتهاند[۵][۶]
منابع
پانویس
- ↑ همان، ص۲۵۶.
- ↑ آقای من حسین است، سرور من حسین است، وه چه سروری، او شادی دل رسول اکرم (ص) است...
- ↑ سید محسن امین، سیره امامان، فی رحاب ائمه اهل البیت (ع)، ج۳، ص۱۶۹.
- ↑ رموز الشهاده (نفس المهموم)، ص۱۳۴؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۲۲.
- ↑ ناسخ التواریخ، ص۲۶۶، چاپ سنگی.
- ↑ خادری، ملیحه، مقاله «زنان در نهضت عاشورا»، فرهنگ عاشورایی ج۹ ص ۳۸.