نقیب

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نقیب، از مادۀ "نقب" به معنای رئیس است[۱] و در اصطلاح، اغلب به رؤسای قوم اطلاق می‌شد؛ مانند نقبای دوازده‌گانه بنی اسرائیل که نمایندگان تیره‌های مختلفی از بنی اسرائیل بودند.

این مفهوم در دورۀ اسلام نیز وارد و در پیمان عقبه دوم، اولین بار، از میان هفتاد نفر حاضر، دوازده نفر (نه تن از خزرج و سه تن از اوس) به عنوان نقیب برگزیده شدند که "اسعد بن زراره" از میان این دوازده نفر به عنوان نقیب النقبا (رئیس دوازده نفر) منصوب شد[۲]. در دورۀ بنی عباس، گروهی را که نسبت به سایر مسلمانان از امتیازات ویژه‌ای برخوردار بودند نقیب می‌گفتند[۳]. از جلمه کارگزاران عالی‌رتبه دولت که از دودمان خود بنی عباس بودند. این نوع از ریاست، به نقابت مشهور بود و نقابت، بر دو قسم است: نقابت خاصه و نقابت عامه[۴][۵].

نقابت خاصه و عامه

  1. نقابت خاصّه: اختیارات ویژه‌ای بود که به نقیب محوّل می‌شد؛ از آنجا که خلفای اموی و عباسی، خلافت را با نوعی از سلطنت آمیخته بودند[۶]، برای خود نقیبی تعیین کردند. صلاحیت نقیب خاصه محدود به امور ذیل بود.
    1. حفظ انساب خلیفه، تا کسی خود را داخل و یا خارج از نسب خلیفه نسازد. از این‌رو، نقیب به ثبت تاریخ ولادت وفوت انساب خلیفه می‌پرداخت؛ نظیر ادارۀ ثبت احوال امروزی. البته نقابت جنبۀ اختصاصی داشت؛
    2. نظارت بر مشاغل افراد خانواده خلیفه، تا از اشتغال به مشاغل پست و فرو مایه جلوگیری شود؛
    3. دریافت مقرّری و حقوق ماهیانه افراد خانواده...[۷].[۸]
  2. نقابت عامه: در این نوع از نقابت[۹]، فردی که دارای سمت نقابت عامه بود، علاوه بر اختیارات خاصه، سمت قضایی نیز داشت و احکام جزایی صادر کرده و اجرا می‌نمود و امور حسبی مربوط به خانوادۀ خلفا را نیز تصدی می‌کرد[۱۰].

منابع

پانویس

  1. لغت‌نامه دهخدا، ج۱۴، ص۲۲۶۸۱؛ مجمع البحرین، ج۲، ص۱۷۵؛ صبح الاعشی، ج۳، ص۲۷۳ وج ۴، ص۳۷؛ تاج العروس، ج۴، ص۲۹۷.
  2. سیره ابن هشام، ج۲، ص۸۷-۸۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۱۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۴.
  3. تاریخ التمدن الاسلامی، ج۲، ص۲۵۲؛ ابویعلی، الاحکام السلطانیه، ص۹۰؛ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۹۶.
  4. ر. ک: نقابت خاصه و نقابت عامه.
  5. اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت، علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۷۷.
  6. طبقات الکبری، ج۷، ص۷؛ مصنف، ج۱۱، ص۱۴۷؛ مسند احمد، ج۵، ص۲۲۱-۲۲۰؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۵۵.
  7. ابویعلی، الاحکام السلطانیه، ص۹۱-۹۰؛ تاریخ التمدن الاسلامی، ج۲، ص۲۵۲؛ ماوردی، الاحکام السلطانیه. ص۹۷-۹۶.
  8. اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت، علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۷۶.
  9. راجع به معنای نقابت، ر. ک: نقیب. ابویعلی، الاحکام السلطانیه، ص۹۲-۹۱؛ تاریخ التمدن الاسلامی، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۲؛ مجمع البحرین، ج۲، ص۱۷۵؛ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۹۷-۹۶.
  10. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۷۷.