زندان در فقه سیاسی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۳۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث زندان است. "زندان" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل زندان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

زندان، محل محدودیت و منع کسی از رفت و آمد و تصرف آزادانۀ وی است[۱]. حفظ نظام اجتماعی و پاسداری از حقوق و مصالح هر جامعه‌ای، ضرورت وجود زندان را ایجاب می‌کند[۲]. زندان در زمان پیامبر(ص) نیز رایج بود، اما با مفهوم امروزی آن تفاوت بسیار داشت[۳].

در تاریخ اسلام، اولین بار عمر - خلیفه دوم - زندانی به گونۀ امروزی ساخت[۴]. برخی، علی(ع) را نخستین مؤسس زندان دانسته‌اند و می‌گویند علی(ع) ابتدا زندانی از “نی” به نام “نافع” و سپس زندانی با خشت بنام “مخیس” ساخت[۵]. هدف اصلی از زندان، نابودی ریشه‌های فساد و اصلاح جامعه و فرد است نه مجازات و انتقام‌جویی[۶]. زندان در اسلام گاهی عنوان “حد” نیز به خود می‌گیرد؛ مانند زندانی کردن زن محارب که به جای تبعید و نفی بلد است و زمانی هم عنوان تعزیر دارد[۷][۸].

منابع

پانویس

  1. مفردات راغب، ص۱۰۴؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ «ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمی‌فروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمی‌داریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود» سوره مائده، آیه ۱۰۶؛ صحاح اللغة، ج۵، ص۲۱۳۳؛ قاموس اللغة، ص۸۲۴.
  2. شرح فتح الغدیر، ج۵، ص۴۵۳ و ۴۸۶؛ ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در زمین به تبهکاری می‌کوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دست‌ها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳؛ مجمع البیان، ج۱، ص۱۸۸؛ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۶۲؛ المدونة الکبری، ج۴، ص۴۲۹؛ وسایل الشیعه، ج۱۸، ص۵۳۶، باب ۱ من ابواب حد محارب، حدیث ۸؛ ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا «و از زنان شما آنان که زنا کنند چهار تن از میان خود بر آنان گواه گیرید و اگر گواهی دهند، آنها را در خانه‌ها بازدارید تا مرگ، آنان را دریابد یا خداوند، راهی (دیگر) پیش پای آنها بگذارد» سوره نساء، آیه ۱۵.
  3. صحیح بخاری، ج۲، ص۶۲؛ وسایل الشیعه، ج۱۸، ص۴۱۴، باب ۴۸، از ابواب حد زنا، حدیث ۱.
  4. دراسات فی ولایة الفقیه، ج۲، ص۴۳۴.
  5. دراسات فی ولایة الفقیه، ج۲، ص۴۳۴؛ شرح فتح الغدیر، ج۵، ص۴۵۳ و ۴۸۶؛ مسند زید، کتاب الشهادات، باب القضاء، ص۲۶۶؛ احکام السجون، ص۴۶-۴۵.
  6. ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.
  7. احکام السجون، ص۵۷؛ شرایع الاسلام، ج۴، ص۱۴۷.
  8. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۱۹.