ابن حوزه

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


این مدخل از زیرشاخه‌های بحث سپاهیان عمر بن سعد است. "سپاهیان عمر بن سعد" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سپاهیان عمر بن سعد (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.


مقدمه

نفرین ابی عبدالله(ع) بر ابن حوزه

مردی از بنی تمیم که عبدالله بن حوزة خوانده می‌شد پیش آمد و جلوی حسین(ع) ایستاد، و گفت: ای حسین! ای حسین! حسین(ع) فرمود: چه می‌خواهی؟

گفت: تو را به آتش مژده باد. حسین(ع) فرمود: نه، من بر پروردگار مهربان و پیامبر شفیع و مطاع وارد خواهم شد، سپس رو به یاران کرد و پرسید: این مرد کیست؟

یارانش به آن حضرت گفتند: این ابن حوزة است. حضرت فرمود: پروردگارا او را از ما به سوی آتش جدا کن.

ناگهان اسب ابن حوزه در میان چاله مضطرب شد و ابن حوزه در میان چاله افتاد، پایش به رکاب گیر کرد و سرش روی زمین قرار گرفت. اسب رم کرده تاخت، او را با خود برد و سرش را به سنگ‌ها و درخت‌ها کوبید تا این که بالأخره مُرد![۳]

مسروق بن وائل می‌گوید: من در ابتدای سپاهی که به سوی حسین می‌رفت قرار داشتم با خود گفتم: ابتدای سپاه باشم تا که شاید سر حسین به‌دست من بیفتد و بدین وسیله منزلتی نزد عبیدالله بن زیاد کسب کنم! ولی وقتی به حسین رسیدیم مردی از میان سپاه که ابن حوزه خوانده می‌شد جلو رفت و گفت: آیا حسین در میان شماست؟ حسین(ع) سکوت کرد. بار دوم کلامش را تکرار کرد، ولی دوباره حسین(ع) سکوت کرد. وقتی برای بار سوم سؤالش را تکرار نمود حسین(ع) فرمود: به او بگویید: بله، این حسین است، چه حاجتی داری؟

گفت: آی حسین! مژده باد تو را به آتش!

فرمود: دروغ گفتی، من بر پروردگار بخشنده و پیامبری شفیع و مطاع وارد خواهم شد، تو کیستی؟

گفت: ابن حوزة.

حسین(ع) دو دستش را بلند کرد به‌طوری که سفیدی لباس زیربغلش را دیدم آنگاه فرمود: خداوندا او را از ما جدا کن و به آتش بیفکن. ابن حوزة غضبناک گردید و رفت تا با اسب به سوی حسین(ع) حمله کند، ولی بین او و حسین(ع) آبراهه‌ای فاصله بود، و در حین حمله پایش به رکاب گیر کرد، اسب او را چرخاند و واژگون ساخت، به‌طوری که ساق و ران پایش قطع شد و یک طرف آن به رکاب اسب آویزان ماند.

عبدالجبار بن وائل حضرمی می‌گوید: مسروق برگشت و سپاه عمر بن سعد را از پشت سر ترک کرد، از او علت بازگشتش را پرسیدم، گفت: من از اهل این بیت خاندان پیامبر(ص) چیزی دیده‎‌ام که هرگز با آن‎ها نمی‌جنگم[۴].[۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. موسوعة العتبات المقدسه،ج ۸،ص ۶۳
  2. ر. ک. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۳۸.
  3. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۰-۴۳۱، به نقل از ابی مخنف از ابوجعفر حسین؛ ارشاد، ج۲، ص۱۰۲، همراه با اندکی تغییر.
  4. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۱، به نقل از ابی مخنف از عطاء بن سائب از عبدالجبار بن وائل حضرمی از برادرش مسروق بن وائل.
  5. یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴ ص۶۳.