احزاب بن اسید سمعی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

وی منسوب به سمع بن مالک بن زید از حمیر بود[۱]. نام پدرش را به اختلاف «اسد»[۲]، «اسید»[۳] و «سید»[۴] و «راشد»[۵] آورده‌اند. ابن ابی حاتم[۶] «راشد» را درست‌تر می‌داند، ولی بیشتر منابع و بنا بر مشهور نام پدرش را «اسید» گفته‌اند[۷]. کنیه‌اش ابورُهم بود [۸]، اما نسبتش را «سمعی»، «سماعی» [۹] سَمَعی[۱۰]، سِمَعی، طهوی[۱۱]، ظِهری[۱۲]، ظَهری[۱۳]، سمعی[۱۴]، سباعی و مقری[۱۵] گفته‌اند.

اختلاف در دو مورد نخست قطعاً به نگارش این قبیل اسامی و تلفظ آنها مربوط است که با الف ممدوده و بدون آن نوشته می‌شوند، ولی تلفظشان یکسان است و در اصل این دو نسبت یکی هستند. اما درباره برخی موارد دیگر، احتمال تصحیف وجود دارد. درباره تلفظ ظهری نیز ابن ماکولا [۱۶] با تأکید بر فتحه «ظاء» مکسور خواندن آن را خطا می‌داند، ولی به نظر ابن اثیر[۱۷] ظهری منسوب به ظهر- از تیره‌های حمیر - بوده و مکسور صحیح است.

در صحابی بودن احزاب بن اسید اختلاف است. برخی منابع[۱۸] به نقل از ابن سعد، او را از اصحابی می‌دانند که در شام ساکن شدند. ابونعیم[۱۹] روایتی را آورده که پس از ذکر کنیه‌اش، با عبارت «صاحب النبی» از او یاد شده است. اما در طبقات ابن سعد موجود[۲۰] تنها در سند یک روایت از «ابورُهم» یاد شده است که هیچ اشاره‌ای به نام او، در صحابی بودن و محل سکونتش ندارد و به نظر مغلطای[۲۱]، ممکن است وی ابورهم بن قیس اشعری باشد. ابن سعد[۲۲] از ابورهم دیگری نیز یاد کرده که نسبت او «بیماعی» است و چون ابن سعد، به جز عنوان «ابورهم بیماعی» هیچ اطلاع دیگری از وی نیاورده است، تطبیق او بر ابورهم، احزاب بن اسید سماعی دشوار می‌نماید؛ گرچه احتمال تصحیف «سماعی» به «بیماعی» وجود دارد.

براساس روایتی، ابو رهیمه سمعی به همراه ابونخیله لهبی (یکی دیگر از صحابه) با مقداری سنگ معدنی عقیق به حضور رسول خدا(ص) آمد. آن حضرت نامه‌ای برای آنان نوشت که مضمون آن این است: هر کس چیزی به دست آورد مال خودش است، و اموال پنهان در زمین خمس دارند، و زکات هر چهل دینار یک دینار است. اما در سلسله راویان این روایت کسانی وجود دارند که شناخته شده نیستند[۲۳]. برخی بر صحابی نبودن احزاب بن اسید تأکید کرده[۲۴] و بیشتر منابع او را جاهلی دانسته، در شمار تابعین آورده‌اند[۲۵].

ابن حجر[۲۶] پس از نقل روایت وی از رسول خدا(ص) درباره تعدی به مال دیگران می‌گوید: اگر این ابورهم که در سلسله سند آمده، همان احزاب بن أسید باشد، این روایت دلیل بر صحابی بودن او نیست؛ چون ممکن است به شکل مرسل نقل شده باشد. در برخی منابع از کسی دیگر نیز با عنوان ابورهم ظهری یاد شده است[۲۷] اما ابن حجر[۲۸] با تأکید بر اینکه او همان احزاب بن اسید است، صحابی بودن وی را رد کرده، نظر برخی که او را شخصی دیگر جز احزاب دانسته‌اند نادرست شمرده است. ابن حجر سپس به گزارش دیگری درباره ابورهم ظهری اشاره کرده است که در آن، مقدار سهم او از عطایا در حمص، خضاب کردن وی در زمان پیری و داشتن پسری به نام عماره - که این پسر در کنار یزید بن مهلب کشته شد - بیان شده است. به گفته ابن یونس[۲۹].

از احزاب بن اسید درباره برخی آیات قرآن سخنانی نقل شده است. او درباره آیه ﴿أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ[۳۰] گفته است: امروزه روی زمین (ملک) سرزمینی از سرزمین مصر بزرگ‌تر نیست و همه دنیا به مصر نیاز دارند. وی درباره ﴿فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ[۳۱]. ﴿وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ[۳۲]. نیز گوید: بهشت‌ها رود نیل را از ابتدا تا انتها از دو طرف دربر گرفته‌اند. وی درباره هفت خلیج و برخی ویژگی‌های جغرافیایی مصر نیز سخنانی دارد[۳۳].

به هر حال احزاب بن أسید را شامی و ثقه دانسته[۳۴] و گفته‌اند اهل شام و مصر از او روایت کرده‌اند[۳۵]. وی از ابوایوب انصاری روایت نقل کرده است و ابو الخیر و مکحول نیز از او روایت حدیث کرده‌اند[۳۶]. برخی روایات او را احمد بن حنبل[۳۷] و طبرانی[۳۸] آورده‌اند.[۳۹]

منابع

پانویس

  1. سمعانی، ج۳، ص۳۰۵؛ زبیدی، ج۱، ص۴۲۱.
  2. خلیفة بن خیاط، ص۵۳۶: بخاری، الکنی، ص۸۳.
  3. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۷۴ و ج۶، ص۱۱۲.
  4. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۳۳۱.
  5. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۴۸.
  6. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۴۸.
  7. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۲۳.
  8. ابونعیم، ج۵، ص۲۸۸۸؛ ابن عبد البر، ج۴، ص۲۲۳.
  9. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۴۸؛ ابونعیم، ج۵، ص۲۸۸۸.
  10. ابن ماکولا، ج۷، ص۹۴.
  11. سمعانی، ج۳، ص۳۰۵.
  12. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۶۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۲۳.
  13. سمعانی، ج۳، ص۳۰۵.
  14. سمعانی، ج۳، ص۳۰۵.
  15. بخاری، الکنی، ص۸۳.
  16. ابن ماکولا، ج۴، ص۴۵۹.
  17. اللباب، ج۲، ص۸۷.
  18. ر.ک: ابونعیم، ج۱، ص۳۶۵؛ سیوطی، ج۱، ص۲۰۳.
  19. ابونعیم، ج۱، ص۳۶۵.
  20. ابن سعد، ج۱، ص۳۹۴.
  21. مغلطای، ج۱، ص۵۰.
  22. ابن سعد، ج۷، ص۳۰۴.
  23. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۴۰.
  24. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۲۳.
  25. ابن حبان، ج۴، ص۶۰؛ ابن یونس، ج۱، ص۵۱۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۲۳؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۶۶؛ همو، الاصابه، ج۱، ص۳۳۱؛ فیروزآبادی، ج۳، ص۴۱.
  26. الاصابه، ج۱، ص۳۳۱.
  27. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۱۱۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۲۷.
  28. ابن حجر، ج۷، ص۱۲۷.
  29. ابن یونس، ج۱، ص۵۱۹ و ۵۲۰.
  30. «و فرعون در میان قوم خود بانگ برداشت و گفت: ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمی‌بینید؟» سوره زخرف، آیه ۵۱.
  31. «آنگاه آنان را از بوستان‌ها و (کنار) چشمه‌سارها» سوره شعراء، آیه ۵۷.
  32. «و از (کنار) گنج‌ها و جایگاهی ارزشمند که داشتند بیرون راندیم» سوره شعراء، آیه ۵۸.
  33. ر.ک: ابن یونس، ج۱، ص۵۲۰.
  34. عجلی، ص۴۹۸.
  35. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۶۵.
  36. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۶۵؛ مزی، ج۱، ص۴۷۶.
  37. احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۲۰.
  38. طبرانی، ج۴، ص۱۲۶-۱۳۰.
  39. خانجانی، قاسم، مقاله «احزاب بن اسید سمعی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۱-۱۲.