فلسفه بعثت
این جستار یک نوشتار آزمایشی است. مطالب اصلی دانشنامه در این باره، هنوز نهایی نشده است. |
فلسفه بعثت یا همان اهداف بعثت انبیا می توان در نکات متعددی نام برد.
برخی از روشنفکران معاصر معتقدند فلسفه بعثت به تبلیغ آموزههای فردی دینی منحصر شده و آنان در قبال مسائل اجتماعی و دنیوی هیچ مسئولیت و شأنی ندارند. سکولارها مدعیاند پیامبران در عرصههای سیاسی و اجتماعی وارد نشدهاند. در پاسخ باید گفت: منبع تاریخی معتبری از زندگی، سیاسی و اجتماعی پیامبران در دسترس نداریم. باری! یگانه منبع تاریخ مطمئن قرآن مجید است.
فلسفه نخست: حکومت و حاکمیت از آن خدا
قرآن مجید به مشروعیت حکومت پیامبران پرداخته و از جهت تعیین حاکم و نیز از جهت منشور حکومت، مبطل نظریه سکولاریسم است. خداوند، حکم و حکمرانی را به خود اختصاص داده و از غیر خود "مانند قیصرها" نفی میکند و برخی آیات حتی مردم را از مراجعه به چنین مراکزی منع کرده: ﴿﴿يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ﴾﴾ آیات دیگری وجود دارد که امر میکند بر الزام به حکمرانی، مطابق دین الهی: ﴿﴿مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ﴾﴾. این آیات، منشور حکومت را مشخص میکند [۱]. نخست به نقد نظریه عدهای از سکولاریستها که بهصورت صریح، منکر حاکمیت خداوند شدهاند میپردازیم: خداوند متعال انسان را از نیستی، جامه وجود پوشاند و بستر مناسب حیات و رشد مادی و معنوی را در اختیار او قرار داد. و انسان علاوه بر اصل خلقت، در ادامه حیاتش نیز به خداوند محتاج است. ﴿﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه...﴾﴾. پس انسان مملوک مطلق خداوند است و عقل تصدیق میکند که اختیار مملوک از آنِ مالک و فیاض است و مملوک باید فرمانبردار مالک خویش باشد و در تمام تصرفات محتاج اذن و تأیید مالک است چه در عرصه تصرف در خود یا در طبیعت. انسانی که برای تصرف در اعضای خود و استفاده از نعمتهای طبیعت به اذن تأیید خالق نیازمند است چگونه در ایجاد یک حکومت که تصرف و تسخیر در منابع طبیعی و ایجاد محدودیت برای مخلوقات خداوند است نیازمند اذن نباشد؟ در حالی که عقل هر نوع ایجاد محدودیت در زندگی دیگران را برنمیتابد. پس حاکمیت، هم عقلاً و هم از جهت قرآن به خداوند تعلق دارد: ﴿﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه﴾﴾. باری! ازآنجاکه حکومت از مقام قدسی خداوند، دور است، لذا در مواردی،انجام آن را به انسانهای شایسته واگذار میکند مانند حضرت داوود (ع). نظریه دوم سکولارها که میگوید خداوند حق مشروعیت و حاکمیت خویش را به مردم تفویض کرده است، اگر بهگونهای باشد که مشروعیت حکومت پیامبران را خارج کند، "برخلاف آیات"، به سکولاریسم منجر میشود اما اگر فقط منکر مشروعیت، الهی حاکم، غیر معصوم باشد، مثبِت سکولاریسم نیست [۲].
فلسفه دوم: عدالت اجتماعی
برخی آیات، ابلاغ قوانین اجتماعی و جامه عمل پوشاندن به آنها را موجب تحقق عدالت میداند: ﴿﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ﴾﴾. این آیه شریفه، به ساحت دنیوی مردم اهمیت داده است. زیرا عنوان "الکتاب" به احکام فردی و عبادی اختصاص داده نشده، چنانکه منافع آهن نیز برای مردم در همین جهان است. حاصل آنکه، در کارنامه پیامبران اصول ناظر به امور دنیوی هم وارد شده است. ﴿﴿وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ﴾﴾. آیات دیگری که در حوزه قضاوت و اقتصاد به اجرای عدالت توصیه میکند: ﴿﴿مَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقِيتًا﴾﴾ [۳]، ﴿﴿سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾﴾ [۴] و ﴿﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾﴾ [۵].
فلسفه سوم: آزادی اجتماعی
در طول تاریخ، چهبسا متفکران و فیلسوفانی که از سلطه و استثمار قشر اقلیت حاکم، پشتیبانی کردهاند. اما پیامبران در برابر چنین حکومتهایی به مقابله برخاستند: ﴿﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾﴾.
فلسفه چهارم: حکومت و رفع اختلاف مردم
یکی از شئون اصلی حکومتها، رفع اختلافهاست و برای الزامآور بودن حکم قاضی نیز باید راهکارهای عملی اتخاذ شود. نگاه قرآن کریم به نبوت اینچنین است: ﴿﴿وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ﴾﴾ آیه دیگری مردم را برای رفع اختلاف به انبیا و دین رجوع داده: ﴿﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ﴾﴾ [۶]. در ادامه این آیه، این را شرط ایمان میانگارد: ﴿﴿إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُون...﴾﴾. آیات فوق، نظر سکولاریستها را رد میکند که برای حفظ قداست و اعتبار دین، دین نباید وارد صحنه سیاست و حکومت گردد. اما باید گفت این امر نهتنها دون شأن الهی انبیا نیست، بلکه بهعنوان غایت انزال کتب آسمانی توصیف شده است. مثلاً امام رضا، تعلیم منافع و مضرات بعضی از اشیای طبیعت را یکی از ضروریات وجود رسول بیان میکند [۷]. علامه طباطبائی در تعریف نبی مینویسد: "النبی هو الذی یتبین الناس صلاح معاشهم و معادهم". باری! وضع قانون و حکومت، به منظور نیل انسان به قرب الهی که شریعت، نقش مقدمه موصله را ایفا میکند. امام خمینی: "تمام چیزهایی که انبیا آوردند، مقصود بالذات نبوده است، تشکیل حکومت مقصود بالذات نیست. لکن محل خلاف، در منشأ مشروعیت حکومت است که عدهای آن را آرای عمومی میداند حتی حکومت پیامبر گرامی اسلام را" [۸]. سکولاریستها اصرار دارند که با تمسک به تعریف اصطلاحی نبوت، حکومت را خارج از ماهیت آن نشان دهند، چراکه ماهیت نبوت، همان ابلاغ پیام الهی است اما باید گفت که ادعا این است که حکومت و اجرای عدالت یکی از اهداف پیامبر است و اگر اکثریت پیامبران به تشکیل حکومت دینی، موفق نشدهاند عمده دلیل آن، عدم زمینه لازم بوده است.
فلسفه پنجم: عدم دخالت، معلول عوامل مختلف
عدم مسئولیت برخی پیامبران در مقابل حکومت و سیاست ممکن است به خاطر شأن و مرتبه پایین خود نبی باشد و ممکن است به عدم اقبال مردم و یا نبود شرایط لازم حکومت برگردد. حاصل آنکه: نبی به مقام حکومت منصوب شده است اما عملاً زمینه آن فراهم نشده است.
فلسفه ششم: کارنامه اجتماعی بعضی پیامبران
- حضرت موسی: در چند جای قرآن به حضرت موسی و برادرش هارون مأموریت داده شده تا بنیاسرائیل را از ستم فرعون رها نماید: ﴿﴿اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى﴾﴾. موسی بذرهای امید تشکیل حکومت آزاد را در دل بنیاسرائیل میافشاند: ﴿﴿قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾﴾ حضرت موسی از فرعون میخواهد که بنیاسرائیل را در اختیار وی قرار دهد: ﴿﴿فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني إِسْرائيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُم﴾﴾.
- حضرت یحیی: به علت شدت اعتراض به طاغوت عصر خود به شهادت رسید.
- حضرت عیسی: هرچند این حضرت، به پیامبر صلح اشتهار یافته است اما درصدد مقابله با امپراتور وقت، یعنی هیرودیس بود و هنگامیکه تعقیب و دستگیری حضرت قطعی شد به حواریون خود دستور تهیه و خرید اسلحه داد اما آنها از پذیرفتن آن سرباز زدند. در انجیل، برای نشان دادن حضرت عیسی به شخصی سیاستگریز، تحریفاتی رخ داده است [۹].
- حضرت محمد مصطفی (ص): در عصر حضرت، حاکم خاصی در شبهجزیره عربستان حکومت نمیکرد، بلکه بیشتر طایفهای و قبیلهای بود. قرآن کریم یکی از اهداف بعثت حضرت را آزادی مردم از انواع یوغها و زنجیرهای دوره جاهلیت وصف میکند: ﴿﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾﴾ [۱۰]. رسول خدا انگیزه بعثت خود را چنین بیان میدارد: "إِنَ اللَّهَ بَعَثَنِي أَنْ أَقْتُلَ جَمِيعَ مُلُوكِ الدُّنْيَا". نکته قابلذکر اینکه خداوند به خود پیامبران نیز چنین هشدار میدهد که مبادا بعد از سرنگونی حاکمان ظالم خود به استعمار مردم بپردازند: ﴿﴿ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لي مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾﴾.
فلسفه هفتم: تفاوت اسلام با شرایع پیشین
اگر به فرض پذیرفتیم در طول تاریخ، پیامبران همگی از عرصه سیاست به دور بودند، دلیلی به غیرسیاسی بودن اسلام نیست. با مراجعه به قرآن، روشن میشود که حضرت رسول در قبال دنیا و حکومت مسئولیت الهی داشته است [۱۱].
اهداف پیامبران در نگاه حدیث
شأن تعلیمی پیامبران از زبان امام رضا (ع): "لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ ... يَقِفُهُمْ عَلَى مَا يَكُونُ بِهِ إِحْرَازُ مَنَافِعِهِمْ وَ دَفْعُ مَضَارِّهِم...". امیرمؤمنان علی (ع)، به اهداف دیگر بعثت پیامبران الهی اشاره فرموده: "فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول" [۱۲]. و در کافی شریف، پنج حدیث درباره لزوم بعثت انبیا و حجتهای الهی آمده است [۱۳].
منابع
جستارهای وابسته
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع نبوت
پانویس
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۶۳ و ۲۶۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۶۷-۲۷۰.
- ↑ سوره نساء، آیه: ۵۸.
- ↑ سوره مائده، آیه: ۴۲.
- ↑ سوره هود، آیه: ۸۵.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۷۰-۲۷۴.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۱، ص ۴۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۷۵-۲۷۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۷۸-۲۸۲.
- ↑ سوره اعراف، آیه: ۱۵۷.
- ↑ دین و نبوت، ص ۲۸۲-۲۸۴.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج۲، ص ۲۱.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۵۸.