ابن عبدیالیل در قرآن

مقدمه

مفسّران در ذیل آیه ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ[۱] در تعیین مصداقِ ﴿رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ در طائف، از مردی با نام‌های ابن عبدیالیل، کنانة بن عبد بن عمرو بن ‌عمیر،[۲] کنانة بن‌ عبدیالیل[۳] و عمیر بن‌ عبدیالیل[۴] یاد کرده‌اند که هر چهار نام، به دو روایتِ مجاهد و سدّی باز می‌گردد. از مقایسه و بررسی روایات برمی‌آید که این فرد، کنانه ‌بن عبدیالیل است و به احتمال قوی، "یالیل" در روایت سدّی، از کنانة بن‌ عبد بن ‌عمرو افتاده، و قرطبی به اجتهاد خود "عمیر" را به اوّل اسم افزوده است. در تفسیر طبری،[۵] ذیل آیه ﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۶] از او به ابن‌بالین یاد شده؛ هر چند در تاریخ طبری،[۷] کنانة بن ‌عبدیالیل آمده است که شاید آن چه در تفسیر آمده، از خطای مصحّحان بعدی باشد.

کنانه از بزرگان،[۸] شجاعان،[۹] شاعران،[۱۰] و دانایان [۱۱] طائف و ثقیف بود. این قبیله به دو گروه بزرگ احلاف و بنی‌مالک تقسیم می‌شد و کنانه از احلاف بود.[۱۲] وی در میان آنان، نفوذ و احترام بسیاری داشت؛ چنان‌که مردم در حل مشکلات گوناگون خود به او مراجعه می‌کردند.[۱۳] هنگام حرکت قبیله ثقیف برای شرکت در پیکار حنین بر ضدّ پیامبر (ص)، به پیشنهاد کنانه، برج و باروی طائف را تعمیر و استوار کردند.[۱۴] وی در بخشش هنگام قحطی و کمبود، نام‌دار بود[۱۵]

منابع درباره مسلمانی‌اش، گوناگون سخن گفته‌اند: به روایتی،[۱۶] وی یکی از اعضای بلندپایه هیأت‌ ثقیف بود که در رمضان سال ۹ هجری [۱۷] برای گفت‌وگو و مصالحه با پیامبر (ص) به مدینه آمدند و همگی مسلمان شدند؛ ولی ابن‌هشام[۱۸] و واقدی[۱۹] که نام تمام افراد هیأت ثقیف را بر شمرده‌اند، از او یاد نکرده‌اند. مدائنی،[۲۰] او را یکی از افراد هیأت دانسته؛ امّا مسلمانی‌اش را نپذیرفته است؛ زیرا اعتقاد دارد: سروری مردی قریشی را برنتابید و مشرک بازگشت. برابر این خبر، او از طائف به نجران و پس از مدّتی به روم نزد "هرقل" رفت و به ابوعامر راهب، پدر حنظله غسیل الملائکه و علقمة بن علاثه قیسی پیوست [۲۱]. پس از مرگ ابوعامر در روم، کنانه بر سر میراث او با علقمه به‌ نزاع برخاست و هِرْقِلْ در دعوای آن دو به این دلیل که ابوعامر و کنانه هر دو شهرنشین، و علقمه بدوی است، به سود کنانه داوری کرد. بر پایه این روایت، سرانجام کنانه در سرزمین روم، مشرک از دنیا رفت [۲۲]. به نقل طبری،[۲۳]کنانه و علقمه پس از مدّتی به مدینه بازگشته، مسلمان شدند و با پیامبر (ص) بیعت کردند؛ به هر حال از فرجام او اطلاعی در دست نیست؛ هر چند زرکلی مرگ او را حدود سال ۱۵ هجری دانسته است [۲۴][۲۵]

ابن عبدیالیل در شأن نزول

به گفته طبری،[۲۶] هنگامی که آیات قرآن به گوش مشرکان رسید، آن را سحر و باطل دانسته، گفتند: اگر حقّ و درست است، چرا بر مردی بزرگ از شهر طائف یا مکّه نازل نشد؟ خداوند با نزول آیه ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ[۲۷] سخنان آنان را پاسخ گفت. مفسّران درباره مرد بزرگ مکّه و طائف به اختلاف سخن گفته‌اند.[۲۸] به اعتقاد مجاهد، مقصود از مرد بزرگ مکّه، عتبة بن‌ ربیعه، و در طائف، ابن‌ عبدیالیل ثقفی است[۲۹][۳۰]

منابع

پانویس

  1. «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.
  2. جامع‌البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۸۴ و ۸۵.
  3. غرر التبیان، ص ۴۶۸.
  4. قرطبی، ج ۱۶، ص ۵۶.
  5. جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۱، ص ۳۵.
  6. «و کسانی هستند که مسجدی را برگزیده‌اند برای زیان رساندن (به مردم) و کفر و اختلاف افکندن میان مؤمنان و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود؛ و سوگند می‌خورند که ما جز سر نیکی نداریم و خداوند گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۱۰۷.
  7. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۰۰.
  8. الطبقات، ج ۶، ص ۴۷؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۳۸۶.
  9. المغازی، ج ۲، ص ۵۹۸.
  10. المفصّل، ج ۹، ص ۷۵۲؛ الاعلام، ج ۵، ص ۲۳۴.
  11. المغازی، ج ۳، ص ۸۸۶.
  12. المغازی، ج ۳، ص ۹۶۳؛ الطبقات، ج ۱، ص ۲۳۷؛ المفصّل، ج ۴، ص ۱۵۰.
  13. المغازی، ج ۳، ص ۸۸۶.
  14. المغازی، ج ۳، ص ۸۸۶.
  15. المفصّل، ج ۹، ص ۷۵۲.
  16. الطبقات، ج ۶، ص ۴۷؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۲۹ و ۳۸۶.
  17. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۸۰.
  18. سیره ابن‌هشام، ج ۲، ص ۵۳۹.
  19. المغازی، ج ۳، ص ۹۶۳.
  20. الإصابه، ج ۵، ص ۴۹۶.
  21. جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۱، ص ۳۵؛ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۷۳.
  22. اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۷۳؛ الإصابه، ج ۵، ص ۴۹۶.
  23. جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۱، ص ۳۵.
  24. الأعلام، ج ۵، ص ۲۳۴.
  25. الله‌اکبری، محمد، مقاله «ابن عبدیالیل»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 595-596.
  26. جامع‌البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۸۳.
  27. «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.
  28. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۷۱؛ قرطبی، ج ۱۶، ص ۵۶.
  29. جامع‌البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۸۴؛ غرر التبیان، ص ۴۶۸.
  30. الله‌اکبری، محمد، مقاله «ابن عبدیالیل»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 596-597.