اوس بن حارثه طائی

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

او فرزند حارثة بن لأم از بنوعدسه (شاخه‌ای از قبیله طی) بود[۱] و به فطرة بن طَیّ[۲] نسب می‌برد. مادرش «سُعدی» نام داشت؛ از این رو، ابن سعدی طائی نیز نامیده می‌شد[۳]. او در سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود[۴]. در شمار بزرگان، نام آوران[۵]، حکیمان و شاعران دوره جاهلی، همزمان با بشر بن ابی خازم و مهتر قومش بود[۶].

حاتم طائی، زید‌الخیل (الخیر) و «اوس طائی»، که از آن دو سن بیشتری داشت، در جاهلیت به دمشق رفتند و از ماویه دختر حجر غَسّانی، که عرب یمن و مُضَر خواهان وی بودند، خواستگاری کردند[۷]. حارث بن عوف بن ابی حارثه بزرگ عرب نیز از دختر اوس خواستگاری کرد و او نخست آن را با تندی رد نمود و سپس به توصیه همسرش، بُهَیسه دخترش را به تزویج وی درآورد. شرط‌های بُهیسه برای عروسی حارث، موجب اعتراف وی به همت، عقل و شرافت بُهیسه شد و درنتیجه حارث نبرد عَبس و ذُبیان را پایان داد[۸]. ام‌هلال، همسر سعد بن ابی وقاص، نبیره اوس[۹] و رباب دختر اوس، جده اعلای رباب، همسر امام حسین (ع) بود[۱۰].

میان اوس و حاتم طائی رابطه بسیار نزدیک و صمیمی وجود داشت. نعمان بن منذر به منظور تیره کردن روابط آن دو، خطاب به اوس گفت: چرا باید حاتم خود را برتر از تو بداند. او گفتار حاتم را تصدیق کرد و گفت: اگر حاتم نبود، من، فرزندان و اموالم یک‌جا غارت می‌شدیم. نعمان همان پرسش را از حاتم کرد و وی نیز با تصدیق گفتار اوس، پست‌ترین فرزندان اوس را از خود برتر شمرد. نعمان در وصف آن دو گفت: کریم‌تر از آن دو وجود نداشته است[۱۱]، و عمل آنان را نشانه سیادت دانست و به هر یک از آن دو یکصد شتر داد[۱۲]. طبق گزارشی، اوس در میان سی فرزند خود نشسته بود که از او درباره سیادت و مهتری وی بر حاتم پرسیدند[۱۳].

بر پایه روایت دیگری، اوس و بزرگان عرب در دربار نعمان بن منذر حضور یافتند. او برخلاف دیگران به لباس دُرنشان نعمان اعتنایی نکرد و در پاسخ وی گفت: این لباس هنگامی مورد اعتناست که در دست تاجر باشد، اما هنگامی که در تن پادشاه باشد، توجه‌ام به (مقام) پادشاه است نه آن لباس. نعمان عقل وی را ستود و برای اعطای آن لباس به یکی از سروران عرب، آنان را دوباره دعوت کرد. بزرگان با فآخرترین لباس‌ها و بهترین شمشیرها و اسبان به دربار رفتند. اوس که سیادت خود را شامل تمام عرب نمی‌دانست و از سویی، حضور بدون دریافت احتمالی لباس را منقصت می‌شمرد، از رفتن نزد نعمان خودداری کرد. بزرگان عرب با خرسندی از نیآمدن وی، بخت بیشتری برای دریافت آن لباس احساس می‌کردند. سرانجام، اوس با امان و اصرار نعمان و بدون پوشیدن لباسی جدید، به مجلس وی آمد و آن لباس گران‌بها و دُرنشان را از آن خود کرد. حسادت بزرگان عرب برانگیخته شد و پانصد شتر برای هجوگویی اوس قرار دادند. بشر بن ابی خازم، به طمع شتران، مادر اوس را هجو کرد. بِشر، پس از آگاهی از ارسال جاسوسان اوس برای دستگیری وی، به قبایل متعددی پناه برد، ولی آنان توان زنهار دادن کسی را بر ضد اوس نداشتند و سرانجام[۱۴] دستگیر و به قتل تهدید شد. اوس او را با دوراندیشی و توصیه‌های اخلاقی مادرش سُعدی، آزاد کرد، شترش را به وی بازگرداند و مانند آن را از دارایی خود و مادرش به او داد. بشر خدا را شاهد گرفت که در هر شعری اوس بن حارثه را مدح گوید[۱۵].

اِصمعی در پاسخ به پرسش هارون الرشید که کدام شاعر، پس از نابغه از عملکردش عذر خواست، از بشر بن ابی خازم اسدی نام برد که در برابر هر قصیدة هجایی، قصیده‌ای در مدح اوس سروده، از گذشته خود اظهار پشیمانی کرد[۱۶].

احتمال می‌رود نعمان با استفاده از پیوند زناشویی، رابطه صمیمی اوس و حاتم را تیره کرده باشد. بر پایه گزارشی که ابوالفرج اصفهانی[۱۷] نقل کرده، نعمان با دختر سعد بن حارثة بن لأم (برادر زاده اوس) ازدواج کرد و بدین مناسبت، یک چهارم راه بازرگانی منتهی به بازار حیره را به آنان بخشید. این کار موجب تیرگی روابط خاندان لأم با حاتم شد. آنان زنهار حاتم را به حکم بن ابی العاص، بازرگانِ عطر به حیره، نپذیرفته با یکدیگر درگیر شدند تا جایی که اوس راهکاری مناسب برای کشتن حاتم ارائه داد. اوس در جاهلیت به قبیله هوازن یورش برد و از آنان اسیرانی گرفت، ولی به دلیل حرکت ابوبراء، مالک بن عامر، آنان را لباس داد و آزاد کرد[۱۸].

درباره صحابی بودن او اتفاق نظر وجود ندارد. مستند صحابی بودن وی، روایت حُمید بن مُنهِب است که براساس آن، جدش، اوس به همراه هفتاد تن از سواران قبیله طی به حضور رسول خدا (ص) رسید و با ایشان بیعت کرد[۱۹]. اوس درباره وصف صحابه رسول خدا (ص) گوید: آن حضرت را زیر سایه درختی ملاقات کردیم، در حالی که عده‌ای در کمال آرامش، وقار، خضوع و خشوع دور ایشان حلقه زده بودند[۲۰]. حمید فرزند منهب بن حارثة بن خریم بن اوس است و روایت یادشده را از خُریم نقل کرده که صحابی بوده است. از این رو، منظور حمید از جدش در روایت بالا، خُریم بن أوس است، نه اوس[۲۱]

مستند دیگر صحابی بودن اوس، خبر موجود در کتاب تاریخ مظفری (نوشته ابن ابی الدم یاقوت حموی، م ۶۴۲) است که اوس با پذیرش توحید و رسالت، بدون هیچ گونه تردیدی با رسول خدا (ص) بیعت کرد و آمادگی خود را برای اجرای فرمان آن حضرت اعلام داشت. ابن حجر[۲۲] پس از نقل این خبر، صحابی بودن اوس را احتمال می‌دهد و سپس با ارائه شواهد ذیل، مرگ وی را در جاهلیت تقویت می‌کند:

به گفته ابومخنف در کتاب معمرین: «اوس از معمرانی بود که ۲۲۰ سال زندگی کرد و هوشیاری‌اش را در اواخر زندگی از دست داد. فرزندانش او را به دلیل پیری زیاد در زمین سرای خود ترک کرده، کوچیدند و اوس با وضع رقت‌باری درگذشت. این کار تا به امروز موجب لعن فرزندانش شد و اسحم بن حارث در این باره شعری سرود». مرزبانی نیز او را شاعر جاهلی نامیده، و ابن عبدالبر حتی در اسلام آوردن فرزند وی به نام بُجیر تردید کرده است و گوید: برخی نوادگان وی مانند عروه و هانی اسلام را درک کرده‌اند. افزون بر اینها، نصرانیت در خاندان وی تا دوره عمر ادامه داشت. به گزارش ابن کلبی، نواده وی، هانی پسر قبیص بن اوس، نصرانی بود و عمر به دلیل مسلمان شدن همسرش، میان آن دو جدایی انداخت. صحابی بودن اوس با نصرانی بودن نوه وی در زمان عمر، سازگار نیست.

در واقع، ابن حجر با تأکید بر دو معیار ذیل، صحابی بودن وی را رد کرده است: نخست آنکه لازمه مسلمان شدن پدر، مسلمان شدن فرزندان و نوادگان است، و دیگر آنکه لعن پسران، نشانه اسلام نیاوردن آنان و صحابی نبودن پدر است. با این حال، ابن حجر و دیگر صحابه‌شناسان، مضرّس، خُریم و جریر را فرزندان اوس و در شمار صحابیان رسول خدا (ص) دانسته‌اند که با شواهد پیش گفته تعارض دارد. از سوی دیگر، حاتم و زید در شمار معمرین نیستند و نمی‌توان فاصله سنی زیادی را میان اوس بن حارثه با حاتم طائی و زیدالخیل (الخیر) پذیرفت؛ زیرا آنان با هم از ماویه دختر حجر غسانی خواستگاری کردند و او پرسید: کدام یک از شما سن بیشتری دارید؟ و دانسته است که زید الخیر صحابی و درگذشته سال نهم هجری است.

عمر فروخ[۲۳] نصایح اوس بن حارثه، جد اعلای اوسیان مدینه و برادر خزرج را به اوس طائی نسبت داده است. اوس گوید: مرگ آری، زبونی هرگز؛ ننگ آری، آتش هرگز؛ توبیخ پیش از عقوبت است؛ قبر بهتر از فقر است؛ دفاع از ناموس، در شمار کَرَم کریمان است؛ تهیدست و بی‌کَس، ذلیل است؛ بهترین بی‌نیازی، قناعت است؛ بدترین فقر، ذلت است[۲۴]. از امام علی (ع) نیز چنین نصایحی نقل شده است[۲۵][۲۶]

منابع

پانویس

  1. ابن سلام، ص۳۲۷.
  2. ابن حزم، ص۳۹۹.
  3. ابن عساکر، ج۹، ص۴۰۷.
  4. یاقوت حموی، ج۴، ص۳۳۴.
  5. ابن حزم، ص۳۹۹.
  6. ر. ک: ابن سلام، ص۳۲۷.
  7. ابن عساکر، ج۹، ص۴۰۷ و ج۱۹، ص۵۱۷.
  8. ابوالفرج اصفهانی، اغانی، ج۱۰، ص۳۴۴.
  9. ابن سعد، ج۵، ص۱۳۰.
  10. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل، ص۵۹.
  11. ابن قتیبه، عیون، ج۱، ص۴۲۲.
  12. ابن عبدربه، ج۲، ص۱۴۵.
  13. ابن عساکر، ج۹، ص۴۰۸.
  14. به دست تیره بنوبهان از قبیلة طی [ابن قتیبه، الشعر، ص۱۵۱] و به گفته ابن سلام [ص۳۶۶]، به دست نعمان بن جبله از بنوسخمه تیره ای از قبیله قضاعه.
  15. ابن ابی طیفور، ص۱۷۴؛ ابوالفرج اصفهانی، اغانی، ج۲، ص۱۵۷.
  16. ابن قتیبه، الشعر، ص۱۵۱؛ سید مرتضی، ج۲، ص۱۱۴.
  17. ابوالفرج اصفهانی، اغانی، ج۱۷، ص۳۶۹-۳۷۳.
  18. یاقوت حموی، ج۱، ص۳۶۶.
  19. ابن اثیر، ج۱، ص۳۱۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۹۴.
  20. ابن قانع، ج۱، ص۳۲؛ ر. ک: زبیدی، ج۳، ص۳۶۶.
  21. ر. ک: سمعانی، ج۵، ص۶۷۱؛ حاکم، ج۳، ص۳۲۶؛ مزی، ج۹، ص۳۸۴؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۹۵.
  22. ابن حجر، ج۱، ص۲۹۵ و ۳۹۴.
  23. عمر فروخ، ج۱، ص۱۴۸.
  24. قیاس کنید با: ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۱۱۸ و ۱۱۹.
  25. ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۱۱۸ و ۱۱۹.
  26. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «اوس بن حارثه طائی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۵۹-۱۶۰.