بحث:عام الوفود
وفود
فتح مکه جایگاه ویژه رسول خدا(ص) را در جزیرة العرب استوار ساخت. از آن پس، ورود نمایندگان به حضور ایشان، پس از بازگشت به مدینه افزایش یافت؛ به گونهای که سال نهم هجری را «عام الوفود (سال نمایندگان سیاسی)» نامیدند. حضور وفود در مدینه به انگیزههای گوناگونی بود. پذیرش اسلام و آگاهی از اصول و برنامههای دین جدید، از جمله اهداف برخی از این هیئتها به شمار میآمد، ولی به نظر میرسد بسیاری از آنها که شمارشان به بیش از هفتاد میرسد، برای گرفتن تأمین از دولت مدینه که اینک قدرت و غلبه نظامی آن کاملاً آشکار شده بود، بدان شهر روی آوردند. تلاش رسول خدا(ص) در این دیدارها، آشنا کردن قبائل با تعالیم اسلام و آموزش حساسیتهای فرهنگی و سیاسی این دین نوپا بود. آن حضرت هر چند آگاه بود که پذیرش اسلام از سوی برخی از این قبائل ظاهری است، اما تلاش میکرد قبائل پراکنده در سراسر جزیرة العرب مطیع حکومت مرکزی مدینه شوند و از آن پیروی کنند[۱]. ایشان با وجود پذیرش تقاضاهای مالی این قبائل و اعطای امتیازهای مالی به آنها، از پذیرش تقاضاهای سیاسی و زیادهخواهی آنان خودداری کرد. برخی از نمایندگان مانند ثقیف خواستار حفظ بت لات به مدت سه سال و حذف برخی از دستورات اسلام مانند نماز و یا حرمت شراب بودند که پیامبر(ص) به شدت شروط آنان را رد کرد[۲]. شراکت در قدرت با پیامبر(ص) نیز خواسته و شرط برخی دیگر بود. از جمله این گروهها، بنی حنیفه بودند که تقسیم قدرت را میان خود و رسول خدا(ص) خواستار شدند[۳]، ولی آن حضرت با توجه به موضوع نبوت و مشروعیت ناشی از آن، بر یگانگی قدرت مرکزی اصرار داشت.
در حقیقت، اعلام اسلام از سوی نمایندگان قبائل، اعترافی ضمنی به یگانگی دولت و قدرت مرکزی مستقر در مدینه، آن هم بدون هیچگونه قید و شرطی بود.
رسول خدا(ص) بر قبائلی که اسلام آورده بودند، خواستههای سنگین و شرطهای سخت قرار نمیداد. آنان نیز همچون مسلمانان باید رسالت نبوی را میپذیرفتند و دستورهای دین را به جا میآوردند و حقوق مالی را به دولت مدینه میپرداختند، اما سرزمین، بزرگان و نظم خود را همچنان محفوظ نگاه میداشتند. بنابراین، با پذیرش اسلام، نظم کهن و روابط میان عشایر و قبائل و ساکنان دهکدهها و شهرها، همچنان پایدار بود. البته فردی که به عنوان امیر یا رئیس از سوی حکومت مرکزی تأیید میشد، لازم بود از دستورهای دولت مدینه پیروی کند و ارتباط خویش را با آن محفوظ دارد[۴].
پانویس
- ↑ ر.ک: مغلطای، الاشارة الی سیرة المصطفی، ص۳۴۱؛ کلاعی، الاکتفاء، ج۱، ص۵۸۹؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۸۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۱، ص۳۶۴.
- ↑ ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۱.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۶۸۳؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۲۹۲.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۲۰۵.