الحياة ج۱

  • الباب الثالث: العمل
  • الفصل ۱: اهمیة العمل
  • الفصل ۲: بین الایمان و العمل
  • الفصل ۳: العمل، کیف، لاکم
  • أ: العمل الحسن
  • ب: العمل مع التقوی
  • ج: جوهر العمل
  • د: السداد فی العمل
  • ه: احکام العمل
  • و: البعث علی العمل
  • الفصل ۴: الطریق الوسیط (الصورة الطبیعیة للعمل)
  • الفصل ۵: الاقدام ینفی الخوف
  • الفصل ۶: تصفیة العمل
  • الفصل ۷: استمرار العمل اتمامه والاستقامة فیه
  • الفصل ۸: العمل، لا الأمل
  • الفصل ۹: العمل طریق المعرفة
  • الفصل ۱۰: العمل، ثم القول
  • الفصل ۱۱: العمل الحق یذهب بالباطل
  • الفصل ۱۲: الدعوة بالعمل
  • الفصل ۱۳: الانسان رهین الاعمال
  • الفصل ۱۴: العمل، هو المقیاس
  • الفصل ۱۵: من البواعث علی العمل
  • الفصل ۱۶: من البواعث علی الرکود
  • أ: الکسل
  • ب: العجب
  • ج: التوانی
  • الفصل ۱۷: النظم فی العمل
  • الفصل ۱۸: اخذ التدابیر و تقییم النتائج
  • الفصل ۱۹: مراتب الأعمال و مراعاتها
  • الفصل ۲۰: الانتفاع الصحیح من القوی
  • الفصل ۲۱: الطریق، ثم العمل
  • الفصل ۲۲: اداة العمل
  • الفصل ۲۳: الاعمال فی ازمانها
  • الفصل ۲۴: اغتنام الفرص
  • الفصل ۲۵: التجنب عن التسویف
  • الفصل ۲۶: الواقع الملموس، لا الامانی
  • الفصل ۲۷: التطلع الی المستقبل
  • نظرة الی الباب

فعل در فرهنگ مطهر

فعل یعنی کلمه‌ای که دلالت بر معنای مستقل می‌کند به علاوه زمان[۱].[۲]

فعل اتفاقی

فعل اتفاقی آن فعلی است که بلاغایت است، یعنی در آن فعل رابطه‌ای میان غایت و مغیّی وجود ندارد، به این معنا که همان طور که در فعل عبث غایت وجود ندارد در اتفاق هم غایت وجود ندارد[۳].[۴]

فعل اخلاقی

فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف از آن، منافع مادی و فردی نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستی انجام دهد، خواه به خاطر زیبایی فعل، خواه به خاطر زیبایی روح خود، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خویش، و خواه به خاطر هوشیاری، همین قدر که “خودی” و منفعت فردی در کار نبود (البته آن نظریه آخر کمی مخدوش می‌شود) فعل، اخلاقی است[۵] پس فعل اخلاقی فعلی است که ناشی از یک هوش زیاد باشد که هوش انسان او را رهبری کند. به اینکه اگر می‌خواهی منفعت خود را در حدّ اعلی به دست آوری باید آن را در ضمن منفعت اجتماع به دست آوری. یعنی منافع خود را با منافع اجتماع هماهنگ کن، اگر برای اجتماع کار کنی منفعت بهتر تأمین می‌شود[۶]. به عبارت دیگر فعل اخلاقی، یعنی فعل ضد طبیعی، و ما هر فعلی را که بر ضد اقتضای طبیعت باشد فعل اخلاقی می‌نامیم. نه، مقصود این نیست که ملاک فعل اخلاقی این است که بر ضد طبیعت باشد، و هر کاری را که بر ضد طبیعت باشد کار اخلاقی بنامیم یک آدم مرتاض به خود رنج می‌دهد و برخلاف طبعش رفتار می‌کند، ولی ما نمی‌گوییم که چون او کاری ضد طبیعت خود انجام داده فعلش اخلاقی است[۷]. فعل اخلاقی، اعمّ از اخلاق خوب و اخلاق بد. بعد هم وقتی گفتیم فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف غیر باشد، یعنی اعمّ از آنکه هدف احسان به غیر باشد: اخلاق خوب، یا هدف زیان رساندن به غیر باشد: اخلاق بد[۸].[۹]

فعل اخلاقی از نظر کانت

فعل اخلاقی، یعنی فعلی که انسان آن را به عنوان یک تکلیف از وجدان خودش گرفته باشد. فعل اخلاقی یعنی فعلی که وجدان گفته بکن و انسان هم بدون چون و چرا، نه برای هدف و غرضی، صرفاً و صرفاً برای اطاعت امر و فرمان وجدان آن را انجام می‌دهد. پس فعل اخلاقی یعنی فعلی که ناشی از فرمان وجدان است[۱۰].[۱۱]

فعل اخلاقی در مکتب تکلیف

فعل اخلاقی آن است که از همه این گونه اغراض منزّه و ناشی از احساس تکلیف باشد، یعنی شخصی هر چه وجدان و وظیفه و تکلیف اقتضاء می‌کند، انجام می‌دهد و هیچ غایت و هدفی از کار خود جز انجام تکلیف نداشته باشد[۱۲].[۱۳]

فعل اخلاقی در مکتب مذهبی

فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف و انگیزه‌اش رضای حق باشد[۱۴].[۱۵]

فعل حکیمانه

فعل حکیمانه فعلی است که حتی به طور نسبی نیز فاقد عنایت و غرض نباشد، و به عبارت دیگر، غرض معقول داشته باشد، و علاوه بر غرض معقول داشتن، توأم با انتخاب اصلح و ارجح بوده باشد[۱۶].[۱۷]

فعل طبیعی

فعل طبیعی تعریفش این است که انسان کاری را از روی غریزه انجام دهد، خواه غریزه فردی و خواه غریزه جمعی[۱۸]. افعال طبیعی، افعال عادی است و انسان به موجب این افعال مورد ستایش و تحسین واقع نمی‌شود. مثلاً انسان گرسنه می‌شود، غذا می‌خورد، تشنه می‌شود، آب می‌آشامد. کسل می‌شود، می‌خوابد، عمل جنسی انجام می‌دهد، یک کسی به او اهانت می‌کند یا می‌خواهد حقش را برباید، از حق خودش دفاع می‌کند، اینها را می‌گویند فعل طبیعی یا کارهای عادی و طبیعی که حیوان‌ها هم در این کارها با انسان شرکت دارند[۱۹]. فعل طبیعی فعل غیر اکتسابی است. یعنی فعلی است که ریشه آن، احساسات غیر اکتسابی و طبیعی است[۲۰].[۲۱]

کار در فرهنگ مطهر

کار، در طول عرضه و در دسترس قرار دادن از یک طرف و مفید کردن و مورد تقاضا قرار دادن از طرف دیگر است، نه در عرض آنها[۲۲]. کار یعنی صَرف انرژی[۲۳].[۲۴]

کار اتفاقی

کاری را می‌گویند که آن کار خود می‌توانسته هدف باشد، ولی عامل آن را برای این هدف به وجود نیاورده است، اتفاقاً به وجود آمده است؛ ممکن بود یک فاعل آن را هدف خود قرار دهد، ولی آن کار بدون آنکه هدف فاعلی باشد به وجود آمده است[۲۵].[۲۶]

کار اخلاقی

کار اخلاقی کاری است که از عاطفه‌ای عالی‌تر از تمایلات فردی یعنی عاطفه غیر دوستی سرچشمه می‌گیرد. کارهای اخلاقی انسان‌ها کارهایی است [ناشی از این] که آن انسان‌ها غیر را هم دوست می‌دارند یعنی تنها خودشان را دوست ندارند، به سرنوشت دیگران هم مانند سرنوشت خودشان علاقه‌مند هستند و از اینکه به غیر سود یا لذّتی برسد، همان اندازه شادمان می‌شوند که به خودشان سودی برسد و خودشان به لذّتی برسند[۲۷]. [به عبارت دیگر] کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدأ، از میلی ناشی می‌شود که آن میل مربوط به خود انسان نیست، مربوط به دیگران است و اسمش را می‌گذاریم عاطفه غیر دوستی؛ و از نظر منظور، هدف انسان رسیدن خیر به خودش نیست، رسیدن خبر به دیگران است[۲۸]. کاری است که از وجدان الهام گرفته شده باشد[۲۹].[۳۰]

کار بایع

کار بایع این است که توزیع بکند، دائماً بخرد و بفروشد[۳۱].[۳۲]

کار حکیمانه انسان

کار حکیمانه انسان‌ها عبارت است از کاری که ما را به کمال لایق‌مان برساند[۳۳].[۳۴]

کار حکیمانه خداوند

کار حکیمانه خداوند عبارت است از کاری که مخلوق را به کمال لایق خود برساند و نسبت دادن کار و عبث به خداوند به این معنی است که مخلوقی را بیافریند بدون آنکه آن مخلوق را به کمال ممکن و لایقش برساند[۳۵].[۳۶]

کار طبیعی

کار طبیعی، کاری است که به وجدان مربوط نیست، به طبیعت ارتباط دارد. مثل غذاخوردن، آب نوشیدن و امثال اینها. ولی کار اخلاقی به طبیعت انسان ارتباط ندارد، به وجدان انسان ارتباط دارد، به فرمانی است که انسان از ضمیر خود می‌گیرد[۳۷].[۳۸]

کار عادی

گروهی رمز اخلاقی بودن را در عواطف بشر می‌دانند، می‌گویند کار عادی و معمولی کاری است که از انگیزه‌های خودخواهانه و میل‌های طبیعی انسان سرچشمه بگیرد و هدف از آن کار هم رساندن سودی به خود و یا رسیدن خود شخص به لذّتی باشد[۳۹].[۴۰]

کارهای غیر اختیاری

کارهای طبیعی که در بدن صورت می‌گیرد اصطلاحاً آنها را کارهای غیر اختیاری می‌نامند[۴۱].[۴۲]

پانویس

  با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۳۳۴.
  2. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۱۱.
  3. مجموعه آثار، ج۷، ص۳۸۹.
  4. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۱.
  5. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
  6. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۳۰.
  7. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۹۶.
  8. فلسفه اخلاق، ص۳۰۰.
  9. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۱۱.
  10. فلسفه اخلاق، ص۵۶.
  11. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۲.
  12. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۱۰.
  13. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۲.
  14. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۰۱.
  15. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۲.
  16. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۶.
  17. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۱۳.
  18. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۱۰.
  19. فلسفه اخلاق، ص۲۹۵.
  20. فلسفه اخلاق، ص۲۹۹.
  21. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۱۳.
  22. نظری به نظام اقتصای اسلام، ص۱۳۱.
  23. نظری به نظام اقتصای اسلام، ص۷۵.
  24. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۵۷.
  25. مجموعه آثار، ج۷، ص۴۰۲.
  26. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۷.
  27. فلسفه اخلاق، ص۳۸.
  28. فلسفه اخلاق، ص۳۹.
  29. فلسفه اخلاق، ص۵۴.
  30. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.
  31. مسأله ربا، ص۱۰۹.
  32. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.
  33. مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.
  34. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.
  35. مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.
  36. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۸.
  37. فلسفه اخلاق، ص۵۴.
  38. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.
  39. فلسفه اخلاق، ص۳۷.
  40. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.
  41. حرکت و زمان، ج۲، ص۶۹.
  42. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۵۹.
بازگشت به صفحهٔ «عمل».