خطبه امام حسین هنگام ورود به کربلا

مقدمه

قافله امام حسین (ع) با همراهی سپاهیان حر به حرکت خود ادامه دادند تا به منطقه نینوا رسیدند. در این منطقه بود که دستور اکید ابن زیاد به حر رسید که بر امام سختگیری کند و در همان منطقه ایشان را متوقف سازد. برخی از اصحاب آن حضرت که وضع را چنین دیدند پیشنهاد دادند قبل از رسیدن سپاهیان بیشتر، با همین تعداد بجنگند لکن امام نپذیرفتند و فرمودند: «مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ‌»، من هرگز شروع‌کننده جنگ نخواهم بود. پس از مدتی در نزدیکی رود فرات توقف کردند و امام از نام آن سرزمین سؤال کردند، جواب شنیدند اینجا سرزمین طف است. سپس امام دوباره پرسیدند آیا نام دیگری هم دارد؟ عرضه داشته شد کربلا هم نامیده می‌شود. آنگاه امام فرمودند: «اَللَّهُمَّ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلاءِ! ههُنا مَحَطُّ رِحالِنا وَ ههُنا وَاللَّهِ مَحَلُّ قُبورِنا وَ ههُنا وَاللَّهِ مَحْشَرُنا وَ مَنْشَرُنا وَ بِهذا وَعَدَني جَدّي رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ لا خَلافَ لِوَعْدِهِ»؛ «خدایا! از اندوه و بلا به تو پناه می‌برم! اینجاست، محل فرود آمدن ما و به خدا سوگند همین جاست محل قبرهای ما و به خدا سوگند از اینجاست که در قیامت محشور و منشور خواهیم گردید، و این وعده‌ای است از جدم رسول خدا (ص) که خلافی در آن نیست».

حضرت سیدالشهداء (ع) در دوم محرم الحرام سال ۶۱ه‍.ق وارد سرزمین کربلا شدند و پس از توقف کوتاهی در میان یاران و همراهان خود قرار گرفته و این خطبه را ایراد فرمودند: «أما بعد، فقد نزل بنا من الأمر ما قد ترون و إن الدنيا قد تغيّرت و تنكّرت و أدبر معروفها و لم يبق منها إلا صبابة كصبابة الإناء و خسيس عيش كالمرعى الوبيل. ألا ترون إلى الحق لا يعمل به و إلى الباطل لا يتناهى عنه، ليرغب المؤمن في لقاء الله، فإني لا أرى الموت إلا سعادة و الحياة مع الظالمين إلا برما. الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على ألسنتهم، يحوطونه ما درّت معايشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّيّانون»؛ «اما بعد، پیشامد ما همین است که می‌بینید؛ جداً اوضاع زمان دگرگون گردیده، زشتی‌ها آشکار و نیکی‎ها و فضلیت‌ها از محیط ما رخت بر بسته است، از فضائل انسانی باقی نمانده است مگر اندکی، مانند قطرات ته مانده ظرف آب. مردم در زندگی ننگین و ذلت‌باری به سر می‌برند که نه به حق، عمل و نه از باطل روگردانی می‌شود. شایسته است که در چنین محیط ننگین، شخص با ایمان و فضیلت، فداکاری و جانبازی کند و به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد، من در چنین محیط ذلت‌باری مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگی با این ستمگران را چیزی جز رنج و نکبت نمی‌دانم. این مردم برده‌های دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان می‌باشد، حمایت و پشتیبانی آنان از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است و آنگاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دینداران، کم خواهند بود».

بنا بر نقل تاریخ، عصر روز پنج شنبه نهم ماه محرم به فرمان عمر سعد، لشکر باطل علیه سپاه حق آماده نبرد شد. امام حسین (ع) که بر شمشیرش تکیه داده بود و خواب خفیفی بر چشمانش چیره شده بود، به خواهرش جناب زینب کبری فرمود: « إنّي رأيت رسول الله (ص) في المنام فقال لي إنك طائر إلينا عن قريب»؛ «من جدم رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که فرمود: فرزندم به زودی به نزد ما خواهی آمد!» آنگاه حضرت، برادرش اباالفضل را خطاب قرار داده و فرمود: برو از این‎ها سؤال کن چه برنامه‌ای دارند و بعد که فهمید قصد حمله دارند به برادرش فرمود: «ارْكَبْ بِنَفْسِي أَنْتَ يَا أَخِي حَتَّى تَلْقَاهُمْ وَ تَقُولَ لَهُمْ مَا لَكُمْ وَ مَا بَدَا لَكُمْ وَ تَسْأَلَهُمْ عَمَّا جَاءَ بِهِمْ... ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَى الْغُدْوَةِ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّةَ لَعَلَّنَا نُصَلِّي لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ»؛ «به سوی آنان باز گرد و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر و جنگ را به فردا موکول کن تا ما امشب را به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم؛ زیرا خدا می‌داند من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات با پروردگار عالاقه شدید دارم».[۱].

منابع

پانویس