سریه ابیسلمه بن عبدالاسد المخزومی
سریه چیست؟
علت وقوع سریه
آنچه موجب وقوع این سریه شد، آن بود که مردی از قبیله طَیّ[۱] به نام ولید بن زهیر طائی به مدینه آمد. او به خانه دامادش طلیب بن عمیر وارد شد که از اصحاب رسول خدا (ص) بود. وی به طلیب خبر داد که "طلیحه" و "سلمه" پسران "خُوَیلد" را در حالی ترک کرده است که خویشان و یاران خود را برای جنگ با رسول خدا (ص) فراخواندهاند[۲]. آنها قصد حرکت به سوی مدینه را داشتند و میگفتند: "ما به محل اصلی و خانه محمد حمله میکنیم و غنیمتی از اطراف مدینه به دست میآوریم؛ زیرا رمههای مسلمانان، نزدیک مدینهاند. ما با اسبهایمان، که در بهار کاملاً چریدهاند، حمله میکنیم و شتران تیزرو را نیز به همراه داریم. اگر موفق شویم چیزی به غارت ببریم، کسی به ما نخواهد رسید و اگر هم با مسلمانان مواجه شویم، آماده جنگ هستیم. ما اسب داریم؛ امّا آنها ندارند و شترانی تیزرو همراه ماست که همچون اسباند. وانگهی مسلمانان سرکوب شده و ترسیدهاند. مدتی پیش، قریش با آنان درافتادهاند و تا مدتها سر و سامان نخواهند گرفت و کسی گرد آنان جمع نخواهد شد"[۳].
ولید بن زهیر طائی بقیه ماجرا را این گونه نقل میکند: مردی از میان آنان، که نامش "قیس بن حارث" بود، برخاست و گفت: "ای قوم! به خدا این کار شما صحیح نیست. اولاً: آنها کسی از ما را نکشتهاند و ما خونی بر گردن آنها نداریم. به علاوه، آنها غارت آمادهای برای غارتگر نیستند. سرزمین ما از مدینه دور است و وضعیت ما مانند وضعیت قریش نیست. قریش مدتها صبر کرد و از همه اعراب یاریطلبید.
وانگهی، آنها از مسلمانان خون طلب داشتند و در حالی حمله کردند که اسبها و شتران فراوان و اسلحه زیاد و سه هزار جنگجو، غیر از اتباع خود، داشتند. حال آنکه تمام تلاش شما در این است که همراه سیصد نفر، آن هم اگر به این مقدار برسد، خود را به زحمت اندازید و از سرزمین خود بیرون بروید و من مطمئن نیستم که کار به زیان شما تمام نشود و از آنان شکست نخورید". اما آنان به حرف او توجهی نکردند[۴][۵].
اعزام محمد بن مسلمه
پیامبر (ص) در اول محرم سال سوم هجرت[۶]، ابوسلمه را احضار فرمود. پرچمی برای او بسته شد و رسول خدا (ص) به او فرمود: "تو را به سرپرستی و فرماندهی این سپاه منصوب میکنم. به سرزمینهای قبیله بنیاسد حرکت کن و پیش از آنکه با جمع آنان برخورد کنی، بر آنها شبیخون بزن".
پس از آن رسول خدا (ص) به ابی سلمه درباره پرهیزگاری و ترس از خدا و خوشرفتاری با مسلمانانی که همراه او میرفتند سفارش فرمود[۷][۸].
حرکت به سوی طَیّ
ابوسلمه همراه صد و پنجاه نفر به سوی دشمن در سرزمین طَیّ حرکت کرد[۹]. او، همان مرد طایی که گزارش حمله بنیاسد را آورده بود، با عنوان راهنما با خود برد [۱۰]. آنان شب و روز و از راههای فرعی، به سرعت حرکت کردند و پیش از آنکه خبر به دشمن برسد، به قَطَن[۱۱] رسیدند [۱۲]. در آنجا، گلهای که برای مشرکان بود به دست مسلمانان افتاد. از میان ساربانها هم سه نفر - که برده و مملوک بودند - را گرفتند؛ ولی بقیه فرار کرده، خود را به بنیاسد رساندند و خبر حمله مسلمانان را دادند. ساربانها به بنیاسد گفتند که سپاه آنها بسیار بزرگ است. بنیاسد که ترسیده بودند از هر طرف رو به فرار نهادند. ابوسلمه به محل آب آمد و متوجه شد که دشمنان پراکنده شده و فرار کردهاند. پس در همان مکان اردو زد و اصحاب خود را برای غنیمت گرفتن شتران و دیگر دامها اعزام کرد[۱۳][۱۴].
اعزام نفرات و تقسیم غنایم
ابوسلمه افراد را به سه دسته تقسیم کرد[۱۵]. به گروهی دستور داد که با خود او در همان مکان بمانند. دو گروه دیگر را نیز برای جمع کردن غنیمت به دو سوی مختلف فرستاد. برای هر گروهی فرماندهی منصوب کرد و دستور داد به راههای دور نروند، پراکنده نشوند و شب برگردند که همگی نزدیک هم باشند. هر دو گروه به سلامت، پیش ابوسلمه بازگشتند، بدون اینکه هیچ برخوردی پیش آمده باشد. آنها شتران و دامهای دیگری را به غنیمت گرفته بودند[۱۶].
ابوسلمه، همراه غنایم به سوی مدینه برگشت. هنگامی که یک شب راه پیمودند، فرمان داد تا غنایم را تقسیم کنند. او خمس غنایم را جدا کرد، سهمی را به مرد طایی راهنما داد و یکی از بردگان را هم برای پیامبر (ص) جدا کرد. بقیه غنیمتها میان یارانش تقسیم شد[۱۷].
در نتیجه این سریه، خطری که از جانب مشرکان بنیأسد متوجه مدینه و اسلام شده بود، دفع و غنایم زیادی نصیب مسلمانان شد[۱۸].
منابع
پانویس
- ↑ قبیلهای عربی قحطانی است که در یمن ساکن بودند؛ اما بعدها آن مکان را ترک کرده و در «سمیراء» و «فَیْد» و در نزدیکی بنیاسد ساکن شدند. محمد حسن شراب، محمد، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۱۷۶.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۳۴؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۱۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۳۴.
- ↑ اکبری، هادی، سریه ابیسلمه بن عبدالأسد به قطن، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۲۷-۴۲۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۳۲۰؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۵۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۳۲۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۳۴.
- ↑ اکبری، هادی، سریه ابیسلمه بن عبدالأسد به قطن، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۲۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۳۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۶۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۳۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۲؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ نام کوه معروفی است در سمت چپ وادی الرّمه، که راه مدینه به قصیم از آن میگذرد و با مدینه ۳۳۰ کیلومتر فاصله دارد. محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۲۲۷.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۱۸۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۳۲۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۲-۳۴۳؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۳۴.
- ↑ اکبری، هادی، سریه ابیسلمه بن عبدالأسد به قطن، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۲۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۳؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۵۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۳؛ این سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۵۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۳۲۱-۳۲۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸-۳۹.
- ↑ اکبری، هادی، سریه ابیسلمه بن عبدالأسد به قطن، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۲۹-۴۳۰.