فرضیه باطل "وحی نتیجه نبوغ فكرى"‏

وحی الهی نسبت به پیامبران، قابل توصیف با علل مادی و طبیعی نیست و فقط کسانی که به جهان غیب ایمان دارند، می‌‌توانند آن را پذیرا باشند. ولی در این میان کسانی که عالم غیب و ماوراء طبیعت را نپذیرفته‌اند، در مقابل چنین پدیده‌ای، به دست و پا افتاده‌اند که برای آن علت یا علل مادی جستجو کنند و در این مورد به فرضیه‌های سست و بی‌پایه ای دست زده‌اند که هرگز نمی‌توان چنین حادثه عظیمی را با آن علل محدود توجیه و تفسیر کرد. برخی قائلند دستگاه آفرینش، افراد نابغه و خیرخواهی را در دامن خویش پرورش می‌‌دهد و آنان روی نبوغ ذاتی و افکار عالی خود جامعه را به اخلاق نیک و اعمال شایسته و رعایت اجتماعی و.... دعوت نموده و از این رهگذر گام‌های موثری برای سعادت بشر بر می‌‌دارند و آنچه را که به عنوان دستور و قانون به مردم عرضه می‌‌دارند، جز نتیجه نبوغ و زاییده فکر عالی آنان چیز دیگری نیست و هرگز ارتباطی با جهان دیگر ندارند. این عده وحی را زاییده‌ نبوغ (و عقل انسانی) دانسته، گفته‌‌اند که نوابغ بشری با نبوغ ذاتی و درونی و روانی خویش، دارای افکاری بلند و نو و دارای خردهای عالی‌‌اند و از این راه به مردم خدمت می‌کنند[۱].

نقد و بررسی

این سخن در حقیقت انکار صریح نبوت انبیا و تکذیب گفته همه آنها و متهم ساختن آنها به انواع خلاف گویی‌ها است. برخی از اشکالات این نظریه عبارت‌اند از:

  1. اولا: دارندگان این تفسیر قبلا مدعا را مسلم گرفته و می‌‌خواهند برای آن دلیلی جستجو کنند آنان پذیرفته‌اند که وحی علت مادی دارد و مربوط به جهان غیب نیست، پس از آن دست و پا می‌‌کنند برای آن علل مادی پیدا کنند و از میان آنها به نظرشان رسیده است که پیامبران را نوابغ اجتماعی معرفی کنند که در سایه نبوغ، دارای چنین افکار و اندیشه‌های بالایی بوده‌اند.
  2. ثانیا: ما در جهان دو نوع مصلح داریم: گروهی برنامه‌های اصلاحی خود را به جهان بالا نسبت می‌‌دهند و گروه دیگر برنامه‌های خود را مولود اندیشه‌های خود می‌‌دانند. گروه نخست از طریق ایمان به خدا و سرای دیگر و وعده و وعیدهای الهی می‌‌خواهند برنامه‌های خود را پیاده کنند. در حالی که گروه دیگر از طریق دیگر می‌‌خواهند به هدف برسند. اگر وحی، زاییده نبوغ است پس چرا گروه نخست آن را به جهان غیب نسبت داده‌اند؟ تصور اینکه این انسان‌های بسیار، با تبانی و توافق قبلی، آنچه را محصول نبوغ خود بوده است، به جهان غیب نسبت داده‌اند، تصوری موهون و کاملا بی‌پایه است. چگونه متصور است انسان‌هایی در مناطق پراکنده و زمان‌های مختلف، به صورت هماهنگ یک شعار را سر داده و خود را رسولان الهی بنامند و بگویند:  إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ [۲]
  3. ثالثا: این نظریه، در عصر جاهلیت نیز مطرح بوده است، چیزی که هست در بیان گذشته در قالب به ظاهر علمی ریخته شده و بیان گردیده است و عرب جاهلی، قدرت نمایی پیامبر در میدان فصاحت و بلاغت را به قریحه خوش آن حضرت در شعر نسبت داده و او را شاعر می‌‌خواند. خداوند این مطلب را حکایت کرده می‌‌فرماید:  بَلْ هُوَ شاعِرٌ [۳]. آنگاه در پی نقد آن بر آمده و قرآن را بالاتر از آن می‌‌داند که محصول قریحه شعری و یا مقام نبوت مقام شاعری باشد، چنان که می‌‌فرماید:  وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ [۴]. و باز می‌‌فرماید:  وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي‏ لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ [۵].
  4. رابعا: هرگز نوابغ نمی‌توانند از آینده به صورت قطعی و جزمی خبر دهند و اگر هم خبری بدهند خبر خود را با کلمات: "شاید" و به نظر می‌‌رسد، حدس می‌‌زنم و مانند آن همراه می‌‌کنند، در حالی که پیامبران به صورت جزم از آینده‌های امت خود گزارش می‌‌دادند، گزارشی که آن را مانند آفتاب می‌‌دیدند، چنان که می‌‌فرماید:  تَمَتَّعُوا في‏ دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ [۶]. هیچ نابغه ای نمی‌تواند یک چنین خبر قطعی را درباره گروهی، بدهد. به گونه ای که حتی زمان دقیق وقوع حادثه را نیز تعیین نماید. روزی که ملت فارس مشرک بر مسیحیان به ظاهر موحد غالب گردیدند، هیچ کس باور نمی‌کرد که در مدت کمی ورق برگردد و ملت مغلوب، غالب و ملت غالب مغلوب شود. ولی پیامبر اسلام این گزارش را به صورت قطع و یقین مطرح کرد و گفت:  غُلِبَتِ الرُّومُ، فىِ أَدْنىَ الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ، فىِ بِضْعِ سِنِينَ [۷].

این نوع گزارش‌های قطعی از ویژگی‌های پیامبران الهی است که در پرتو ارتباط با مبدأ جهان از روی حوادث آینده پرده برداشته و گزارش می‌‌کنند و نمونه‌هایی از این نوع گزارش‌های غیبی را در فصل مربوط به علم و دانش پیامبران یادآور شدیم و دیدیم که منبع این گزارش‌های غیبی هم چیزی جز وحی الهی نیست. آری گاهی برخی از افراد مرتاض می‌‌توانند از آینده خبر دهند ولی این گزارش مربوط به نبوغ آنها نیست زیرا آنان اصولا نابغه نبوده بلکه در اثر قطع علاقه از جهان طبیعت و فرو رفتن در عالمروح و روان، می‌‌توانند به وسایلی این گزارش را انجام دهند و هرگز ادعا نمی‌کنند که این گزارش‌ها، نتیجه، محاسبات فکری و مغزی آنها است و به عبارت دیگر آگاهی‌های این گروه نیز از جهان غیب و ماوراء طبیعت سرچشمه می‌‌گیرد[۸].

منابع

پانویس

  1. سبحانی، جعفر، منشور جاوید ج۱۰، ص۲۲۲.
  2. جز آنچه بر من وحی شده است، از چیزی پیروی نمی‌کنم؛ سوره انعام؛ آیه ۵۰.
  3. سوره انبیاء؛ آیه۵.
  4. این قرآن گفتار شاعر نیست، اندکی از شما ایمان می‌‌آورید؛ سوره حاقه؛ آیه۴۱.
  5. ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او نبود، بلکه این قرآن، کتاب یادآوری و قرآن مبین است؛ سوره یس؛ آیه۶۹.
  6. صالح و قوم خود (پس از آنکه ناقه او را پی کردند) گفت: سه روز در خانه‌های خود از زندگی بهره ببرید و پس از سه روز همگی کشته خواهید شد. و این یک گزارش قطعی است؛ سوره هود؛ آیه۶۵.
  7. رومیان در نزدیکی‌های شما مغلوب شدند و آنان پس از مغلوب شدن در مدت کمتر از ده سال پیروز خواهند شد؛ سوره روم؛ آیه۱ـ۴.
  8. سبحانی، جعفر، منشور جاوید ج۱۰، ص۲۲۲.