جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
}} | }} | ||
'''ابوذر غفاری''' از بزرگترین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} و جزء [[اولین مسلمانان]] بود. او پیش از [[اسلام]] [[موحد]] بوده و پس از [[جنگ خندق]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} نیز از حامیان امام علی{{ع}} و از مخالفین جدی [[خلفا]] بود. اعتراض او به [[عثمان]] و پافشاری بر حقیقتِ [[دین داری]] و [[پارسایی]]، موجب تبعیدش به ربذه شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی کنار همسر یا تنها دخترش رحلت کرد. | '''ابوذر غفاری''' از بزرگترین [[صحابی پیامبر]] {{صل}} و جزء [[اولین مسلمانان]] بود. او پیش از [[اسلام]] [[موحد]] بوده و پس از [[جنگ خندق]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} نیز از حامیان امام علی {{ع}} و از مخالفین جدی [[خلفا]] بود. اعتراض او به [[عثمان]] و پافشاری بر حقیقتِ [[دین داری]] و [[پارسایی]]، موجب تبعیدش به ربذه شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی کنار همسر یا تنها دخترش رحلت کرد. | ||
== نام و نسب == | == نام و نسب == | ||
نام مشهور او [[جندب بن جناده غفاری]] است. برای وی نامهای دیگری نیز ذکر شده است، “[[برید بن عبدالله]]”، “[[بریر بن جنادة]]”، “[[بریر بن عشرقه]]”، “[[بریر بن جندب]]”، “[[جندب بن عبدالله]]” و “[[جندب بن سکن]]”، اما آنچه مشهور و صحیح است “[[جندب بن جناده]]” است. [[کنیه]] او [[ابوذر]] است و به این [[کنیه]] مشهور است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۷۲۶.</ref>. او از [[سابقین]] و از [[اصحاب]] [[برگزیده]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به شمار میآید. مؤرخان مینویسند: "وی چهارمین<ref>ر. ک: مستدرک حاکم ج۳، ص۳۸۴، و معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح خود، ج۱۳، ص۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و چنین مینویسد: همه محدثان گفتهاند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام میبرد: ۱. علی بن ابی طالب ۲. جعفر بن ابی طالب ۳. زید بن حارثه ۴. ابوذر غفاری ۵. عمرو بن عنبسه سلمی ۶. خالد بن سعید بن عاص ۷. خباب بن ارت. و میگوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شد.</ref> یا پنجمین نفری بود که به نبوت و [[رسالت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} [[ایمان]] آورده است"<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۶.</ref>. | نام مشهور او [[جندب بن جناده غفاری]] است. برای وی نامهای دیگری نیز ذکر شده است، “[[برید بن عبدالله]]”، “[[بریر بن جنادة]]”، “[[بریر بن عشرقه]]”، “[[بریر بن جندب]]”، “[[جندب بن عبدالله]]” و “[[جندب بن سکن]]”، اما آنچه مشهور و صحیح است “[[جندب بن جناده]]” است. [[کنیه]] او [[ابوذر]] است و به این [[کنیه]] مشهور است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۷۲۶.</ref>. او از [[سابقین]] و از [[اصحاب]] [[برگزیده]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} به شمار میآید. مؤرخان مینویسند: "وی چهارمین<ref>ر. ک: مستدرک حاکم ج۳، ص۳۸۴، و معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح خود، ج۱۳، ص۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و چنین مینویسد: همه محدثان گفتهاند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام میبرد: ۱. علی بن ابی طالب ۲. جعفر بن ابی طالب ۳. زید بن حارثه ۴. ابوذر غفاری ۵. عمرو بن عنبسه سلمی ۶. خالد بن سعید بن عاص ۷. خباب بن ارت. و میگوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شد.</ref> یا پنجمین نفری بود که به نبوت و [[رسالت پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} [[ایمان]] آورده است"<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۶.</ref>. | ||
ابوذر مردی [[زاهد]] و [[راستگو]]، [[حکیم]] و دانشمند بود که سخنان عالمانه و حکیمانه او هنوز هم مورد توجه همگان بوده و در [[صداقت]] گفتار و صراحت لهجه زبانزد [[عام و خاص]] است. [[ابن حجر]] مینویسد: "[[مناقب]] و [[فضایل]] [[ابوذر]] به طور جد بسیار زیاد بوده است"<ref>تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۱۰۲.</ref>. او [[اسلام]] آورد و به [[دستور پیامبر]]{{صل}} به [[محل زندگی]] خود بازگشت تا وقتی که به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد و به [[رسول اکرم]]{{صل}} ملحق شد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. | ابوذر مردی [[زاهد]] و [[راستگو]]، [[حکیم]] و دانشمند بود که سخنان عالمانه و حکیمانه او هنوز هم مورد توجه همگان بوده و در [[صداقت]] گفتار و صراحت لهجه زبانزد [[عام و خاص]] است. [[ابن حجر]] مینویسد: "[[مناقب]] و [[فضایل]] [[ابوذر]] به طور جد بسیار زیاد بوده است"<ref>تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۱۰۲.</ref>. او [[اسلام]] آورد و به [[دستور پیامبر]] {{صل}} به [[محل زندگی]] خود بازگشت تا وقتی که به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد و به [[رسول اکرم]] {{صل}} ملحق شد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. | ||
او نخستین کسی بود که [[رسالت پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[نبوت]] آن حضرت را به ایشان تبریک و تهنیت گفته است و همین موضوع در ماجرای [[مسلمان]] شدنش مشهور است. او سه سال [[قبل از بعثت]] [[عبادت]] و [[شب زندهداری]] میکرد. بعد از [[اسلام]] آوردن با [[پیامبر]]{{صل}} [[پیمان]] بست که در [[راه خدا]] ملامت ملامتکنندهای او را از راه [[حق]] باز ندارد. وی از نظر [[عبادت]] و [[مناسک]] چون [[عیسی بن مریم]]{{ع}} بود و [[آسمان]] بر راستگوتر از او سایه نیفکنده است<ref>معرفة الصحابه، ج۱ ص۴۵۷؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۱ و الاصابه، ج۷، ص۱۲۷.</ref>. | او نخستین کسی بود که [[رسالت پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[نبوت]] آن حضرت را به ایشان تبریک و تهنیت گفته است و همین موضوع در ماجرای [[مسلمان]] شدنش مشهور است. او سه سال [[قبل از بعثت]] [[عبادت]] و [[شب زندهداری]] میکرد. بعد از [[اسلام]] آوردن با [[پیامبر]] {{صل}} [[پیمان]] بست که در [[راه خدا]] ملامت ملامتکنندهای او را از راه [[حق]] باز ندارد. وی از نظر [[عبادت]] و [[مناسک]] چون [[عیسی بن مریم]] {{ع}} بود و [[آسمان]] بر راستگوتر از او سایه نیفکنده است<ref>معرفة الصحابه، ج۱ ص۴۵۷؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۱ و الاصابه، ج۷، ص۱۲۷.</ref>. | ||
[[ابوذر]] از افرادی است که [[قبل از ظهور اسلام]] یکتاپرست بود؛ واحدی در [[اسباب نزول]] [[قرآن]] و [[ابن ابی حاتم]] در [[تفسیر]] خود در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ}}<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.</ref>، گفته که این [[آیه شریفه]] در [[شأن]] سه نفر که در زمان [[جاهلیت]] یکتاپرست شدند و {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} گفتند، نازل شده است و آن سه نفر عبارتند از: [[زید]] بن [[عمر]]، [[ابوذر غفاری]] و [[سلمان فارسی]]<ref>تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ اسباب نزول القرآن، واحدی، ص۳۸۳.</ref>. | [[ابوذر]] از افرادی است که [[قبل از ظهور اسلام]] یکتاپرست بود؛ واحدی در [[اسباب نزول]] [[قرآن]] و [[ابن ابی حاتم]] در [[تفسیر]] خود در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ}}<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.</ref>، گفته که این [[آیه شریفه]] در [[شأن]] سه نفر که در زمان [[جاهلیت]] یکتاپرست شدند و {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} گفتند، نازل شده است و آن سه نفر عبارتند از: [[زید]] بن [[عمر]]، [[ابوذر غفاری]] و [[سلمان فارسی]]<ref>تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ اسباب نزول القرآن، واحدی، ص۳۸۳.</ref>. | ||
زمانی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} وارد [[مدینه]] شدند بین [[مسلمانان]] [[عقد اخوت]] بستند. درباره [[عقد اخوت]] [[ابوذر]] دو [[نقل]] وجود دارد: قول اول آنکه [[پیامبر]]{{صل}} بین [[ابوذر]] و [[سلمان]] [[عقد اخوت]] بست و با [[ابوذر]] شرط کرد که از [[سلمان]] [[نافرمانی]] نکند و قول دوم آنکه [[پیامبر]]{{صل}} بین [[ابوذر]] و [[منذر بن عمر]] [[عقد اخوت]] بست<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۱۶۳.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۵ و [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۱؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۰-۹۲.</ref>. | زمانی که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} وارد [[مدینه]] شدند بین [[مسلمانان]] [[عقد اخوت]] بستند. درباره [[عقد اخوت]] [[ابوذر]] دو [[نقل]] وجود دارد: قول اول آنکه [[پیامبر]] {{صل}} بین [[ابوذر]] و [[سلمان]] [[عقد اخوت]] بست و با [[ابوذر]] شرط کرد که از [[سلمان]] [[نافرمانی]] نکند و قول دوم آنکه [[پیامبر]] {{صل}} بین [[ابوذر]] و [[منذر بن عمر]] [[عقد اخوت]] بست<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۱۶۳.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۵ و [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۱؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۰-۹۲.</ref>. | ||
== [[اسلام آوردن]] [[ابوذر]] == | == [[اسلام آوردن]] [[ابوذر]] == | ||
هنگامی که [[ابوذر]] شنید در [[مکه]] شخصی به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شده است به برادرش، انیس، گفت: "سوار شو و به [[مکه]] برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است [[وحی]] بر او نازل میشود و از [[آسمان]] به او اطلاع میرسد برای من خبر بیاور". [[برادر]] [[ابوذر]] به [[مکه]] آمد و مطالبی از [[پیامبر]]{{صل}} شنید و سپس به محل خود بازگشت. | هنگامی که [[ابوذر]] شنید در [[مکه]] شخصی به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شده است به برادرش، انیس، گفت: "سوار شو و به [[مکه]] برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است [[وحی]] بر او نازل میشود و از [[آسمان]] به او اطلاع میرسد برای من خبر بیاور". [[برادر]] [[ابوذر]] به [[مکه]] آمد و مطالبی از [[پیامبر]] {{صل}} شنید و سپس به محل خود بازگشت. | ||
او پس از بازگشت، به [[ابوذر]] چنین گفت: "وی را دیدم که به [[نیکی]] [[امر]] میکند و از [[زشتیها]] باز میدارد و به [[اخلاق پسندیده]] [[دستور]] میدهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به [[شعر]] هم شباهتی ندارد". [[ابوذر]] گفت: "آتش [[قلب]] مرا خاموش نکردی و آنچه میخواستم نیاوردی". پس خود مهیای [[سفر]] شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه [[مکه]] را در پیش گرفت. چون به [[مکه]] رسید داخل [[مسجد]] شد؛ در حالی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را جستجو میکرد ولی نمیتوانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون [[شب]] فرا رسید او در گوشهای از [[مسجد]] خوابید. [[علی]]{{ع}} که او را دید دانست او مردی [[غریب]] است، پس او را به [[خانه]] برد و از او [[پذیرایی]] کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام [[ابوذر]] وسایلش را برداشت و به [[مسجد]] رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب هنگام [[ابوذر]] به خوابگاه خود رفت. [[علی]]{{ع}} نزد او رفت و فرمود: "آیا وقت آن نشده که مرد، [[منزل]] خود را بداند!" و او را همراه خود به [[منزل]] برد و شب دوم هم همینگونه گذشت. در [[شب]] سوم [[علی]]{{ع}} فرمود: "نمیگویی که چه کاری تو را به این [[شهر]] آورده است؟" [[ابوذر]] گفت: "اگر با من [[عهد]] میکنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا [[راهنمایی]] نمایی به تو خواهم گفت". [[علی]]{{ع}} فرمود: "آری، چنین خواهم کرد". | او پس از بازگشت، به [[ابوذر]] چنین گفت: "وی را دیدم که به [[نیکی]] [[امر]] میکند و از [[زشتیها]] باز میدارد و به [[اخلاق پسندیده]] [[دستور]] میدهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به [[شعر]] هم شباهتی ندارد". [[ابوذر]] گفت: "آتش [[قلب]] مرا خاموش نکردی و آنچه میخواستم نیاوردی". پس خود مهیای [[سفر]] شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه [[مکه]] را در پیش گرفت. چون به [[مکه]] رسید داخل [[مسجد]] شد؛ در حالی که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} را جستجو میکرد ولی نمیتوانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون [[شب]] فرا رسید او در گوشهای از [[مسجد]] خوابید. [[علی]] {{ع}} که او را دید دانست او مردی [[غریب]] است، پس او را به [[خانه]] برد و از او [[پذیرایی]] کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام [[ابوذر]] وسایلش را برداشت و به [[مسجد]] رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب هنگام [[ابوذر]] به خوابگاه خود رفت. [[علی]] {{ع}} نزد او رفت و فرمود: "آیا وقت آن نشده که مرد، [[منزل]] خود را بداند!" و او را همراه خود به [[منزل]] برد و شب دوم هم همینگونه گذشت. در [[شب]] سوم [[علی]] {{ع}} فرمود: "نمیگویی که چه کاری تو را به این [[شهر]] آورده است؟" [[ابوذر]] گفت: "اگر با من [[عهد]] میکنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا [[راهنمایی]] نمایی به تو خواهم گفت". [[علی]] {{ع}} فرمود: "آری، چنین خواهم کرد". | ||
سپس [[ابوذر]] مقصود و [[هدف]] خود را بیان داشت، [[علی]] فرمود: "آری، وی مرد [[حق]] و [[پیامبر]] مرسل است، چون بامداد شود من به طرف [[منزل]] [[پیامبر]] میروم و تو از پی من بیا، اگر [[احساس]] خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری مینشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانهای که داخل شدم تو هم وارد شو". | سپس [[ابوذر]] مقصود و [[هدف]] خود را بیان داشت، [[علی]] فرمود: "آری، وی مرد [[حق]] و [[پیامبر]] مرسل است، چون بامداد شود من به طرف [[منزل]] [[پیامبر]] میروم و تو از پی من بیا، اگر [[احساس]] خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری مینشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانهای که داخل شدم تو هم وارد شو". | ||
صبح [[علی]]{{ع}} از جلو و [[ابوذر]] از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]]{{صل}} شدند. [[ابوذر]] بر [[پیامبر]]{{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به [[دستور]] [[اسلام]] [[سلام]] نمود) و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از جواب [[سلام]]، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از [[طایفه]] [[غفار]]. [[ابوذر]] آنچه را که میخواست دید و شنید و در همان مجلس [[مسلمان]] شد. هنگامی که خواست بازگردد [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. [[ابوذر]] گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان [[مردم]] [[مکه]] فریاد میکشم و به آواز بلند [[اسلام]] را اظهار میکنم". | صبح [[علی]] {{ع}} از جلو و [[ابوذر]] از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]] {{صل}} شدند. [[ابوذر]] بر [[پیامبر]] {{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به [[دستور]] [[اسلام]] [[سلام]] نمود) و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از جواب [[سلام]]، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از [[طایفه]] [[غفار]]. [[ابوذر]] آنچه را که میخواست دید و شنید و در همان مجلس [[مسلمان]] شد. هنگامی که خواست بازگردد [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. [[ابوذر]] گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان [[مردم]] [[مکه]] فریاد میکشم و به آواز بلند [[اسلام]] را اظهار میکنم". | ||
[[ابوذر]] از همان جا به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند و رسا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ [[مردم]] به او حمله کرده و آنقدر او را زدند تا از هوش رفت. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] که او را دید خود را به روی وی انداخت و گفت: "مردم! وای بر شما، مگر نمیدانید این مرد از [[طایفه]] [[غفار]] است و ایشان در [[سفر]] [[شام]] بر سر راه شما هستند" و به این ترتیب او را از چنگال [[مردم]] [[مکه]] [[نجات]] داد. روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره [[عباس]] او را از کشته شدن [[نجات]] داد و او پس از این ماجرا به [[محل زندگی]] خود برگشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۶.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۶.</ref> | [[ابوذر]] از همان جا به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند و رسا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ [[مردم]] به او حمله کرده و آنقدر او را زدند تا از هوش رفت. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] که او را دید خود را به روی وی انداخت و گفت: "مردم! وای بر شما، مگر نمیدانید این مرد از [[طایفه]] [[غفار]] است و ایشان در [[سفر]] [[شام]] بر سر راه شما هستند" و به این ترتیب او را از چنگال [[مردم]] [[مکه]] [[نجات]] داد. روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره [[عباس]] او را از کشته شدن [[نجات]] داد و او پس از این ماجرا به [[محل زندگی]] خود برگشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۶.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۶.</ref> | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
== [[مسلمان]] شدن [[ابوذر غفاری]] == | == [[مسلمان]] شدن [[ابوذر غفاری]] == | ||
ابوذرغفاری دیگر شخصی است که در همین مرحله به [[پیامبر]] [[ایمان]] آورد. چون خبر [[ظهور]] [[پیامبری]] در [[مکه]] به اطلاع [[ابوذر]] رسید، برادرش را فرستاده و به او گفت: برای تحقیق به مکه برو و خبر این مرد را و آنچه درباره او شنیدی به من گزارش کن. وی به مکه آمد و خبری از [[رسول خدا]] گرفت و سپس بازگشته و به ابوذر گفت: او مردی است که [[مردم]] را [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکند و به [[مکارم اخلاق]] دستور میدهد. | ابوذرغفاری دیگر شخصی است که در همین مرحله به [[پیامبر]] [[ایمان]] آورد. چون خبر [[ظهور]] [[پیامبری]] در [[مکه]] به اطلاع [[ابوذر]] رسید، برادرش را فرستاده و به او گفت: برای تحقیق به مکه برو و خبر این مرد را و آنچه درباره او شنیدی به من گزارش کن. وی به مکه آمد و خبری از [[رسول خدا]] گرفت و سپس بازگشته و به ابوذر گفت: او مردی است که [[مردم]] را [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکند و به [[مکارم اخلاق]] دستور میدهد. | ||
ابوذر گفت: خواسته مرا انجام ندادی!... و به دنبال این سخن ظرف آبی و توشه راهی برداشته و خود به مکه آمد ولی پیش از آنکه رسول خدا را شخصاً [[دیدار]] کند [[احتیاط]] میکرد که خواسته خویش را به کسی اظهار کند. آن [[روز]] را تا شب در [[مسجدالحرام]] گذراند و چون پاسی از شب گذشت، علی{{ع}} را آنجا دید. | ابوذر گفت: خواسته مرا انجام ندادی!... و به دنبال این سخن ظرف آبی و توشه راهی برداشته و خود به مکه آمد ولی پیش از آنکه رسول خدا را شخصاً [[دیدار]] کند [[احتیاط]] میکرد که خواسته خویش را به کسی اظهار کند. آن [[روز]] را تا شب در [[مسجدالحرام]] گذراند و چون پاسی از شب گذشت، علی {{ع}} را آنجا دید. | ||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمود: از کدام [[قبیله]] هستی؟ | [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به او فرمود: از کدام [[قبیله]] هستی؟ | ||
پاسخ داد: مردی از [[بنی غفار]] هستم. | پاسخ داد: مردی از [[بنی غفار]] هستم. | ||
امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: برخیز و به [[خانه]] خود بیا! | امیرالمؤمنین {{ع}} فرمود: برخیز و به [[خانه]] خود بیا! | ||
و بدین ترتیب امیرالمؤمنین{{ع}} در آن شب او را به خانه خود برد و از وی [[پذیرایی]] کرد؛ ولی هیچ کدام سخن دیگری با هم نگفتند. آن شب گذشت و روز دیگر را نیز ابوذر تا غروب به جستوجوی رسول خدا گذراند. ولی آن [[حضرت]] را دیدار نکرد و از کسی هم سئوالی نکرد و چون شب شد، دوباره برای استراحت به [[مسجد]] رفت و بار دیگر امیرالمؤمنین{{ع}} را دید. حضرت به او فرمود: هنوز جایی پیدا نکردهای؟ این گونه شد که مانند شب گذشته او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد و هیچ کدام با یکدیگر سخنی نگفتند، [[شب]] سوم نیز به همین ترتیب گذشت. | و بدین ترتیب امیرالمؤمنین {{ع}} در آن شب او را به خانه خود برد و از وی [[پذیرایی]] کرد؛ ولی هیچ کدام سخن دیگری با هم نگفتند. آن شب گذشت و روز دیگر را نیز ابوذر تا غروب به جستوجوی رسول خدا گذراند. ولی آن [[حضرت]] را دیدار نکرد و از کسی هم سئوالی نکرد و چون شب شد، دوباره برای استراحت به [[مسجد]] رفت و بار دیگر امیرالمؤمنین {{ع}} را دید. حضرت به او فرمود: هنوز جایی پیدا نکردهای؟ این گونه شد که مانند شب گذشته او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد و هیچ کدام با یکدیگر سخنی نگفتند، [[شب]] سوم نیز به همین ترتیب گذشت. | ||
چون روز سوم شد، ابوذر به امیرالمؤمنین{{ع}} عرض کرد: اگر منظور خود را از آمدن به [[شهر مکه]] اظهار کنم، قول میدهی آن را [[مکتوم]] و پنهان داری؟ [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} این قول را به او داد و [[ابوذر]] اظهار داشت: من آمدهام تا از [[پیامبری]] که [[مبعوث]] شده است اطلاعی پیدا کنم، قبلاً نیز برادرم را فرستادم ولی خبر صحیح و کاملی برای من نیاورد و از این رو ناچار شدم خودم جستوجو کنم! | چون روز سوم شد، ابوذر به امیرالمؤمنین {{ع}} عرض کرد: اگر منظور خود را از آمدن به [[شهر مکه]] اظهار کنم، قول میدهی آن را [[مکتوم]] و پنهان داری؟ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} این قول را به او داد و [[ابوذر]] اظهار داشت: من آمدهام تا از [[پیامبری]] که [[مبعوث]] شده است اطلاعی پیدا کنم، قبلاً نیز برادرم را فرستادم ولی خبر صحیح و کاملی برای من نیاورد و از این رو ناچار شدم خودم جستوجو کنم! | ||
علی{{ع}} بدو فرمود: امروز به دنبال من بیا، هر کجا که من [[احساس]] خطری برای تو کردم، میایستم و همانند کسی که کاری دارد به سوی تو باز میگردم، اگر کسی را ندیدم (و خطری احساس نکردم)، هم چنان میروم و تو نیز دنبال سر من بیا و به هر خانهای که وارد شدم، تو هم وارد شو! | علی {{ع}} بدو فرمود: امروز به دنبال من بیا، هر کجا که من [[احساس]] خطری برای تو کردم، میایستم و همانند کسی که کاری دارد به سوی تو باز میگردم، اگر کسی را ندیدم (و خطری احساس نکردم)، هم چنان میروم و تو نیز دنبال سر من بیا و به هر خانهای که وارد شدم، تو هم وارد شو! | ||
ابوذر به دنبال علی{{ع}} رفت تا به [[خانه رسول خدا]]{{صل}} وارد شدند و [[هدف]] خود را از ورود به [[مکه]] و [[تشرف]] [[خدمت]] آن [[حضرت]] ابراز کرده و [[مسلمان]] شد و آنگاه عرض کرد: ای [[رسول خدا]] اکنون چه [[دستوری]] به من میدهی؟ حضرت فرمود: به نزد [[قوم]] خود باز گرد تا خبر من به تو برسد! ابوذر عرض کرد: به خدایی که [[جان]] من در دست او است باز نگردم تا اینکه [[دین اسلام]] را آشکارا در [[مسجد]] به [[مردم]] مکه [[ابلاغ]] کنم! این را گفت و به مسجد آمده با صدای بلند فریاد زد: | ابوذر به دنبال علی {{ع}} رفت تا به [[خانه رسول خدا]] {{صل}} وارد شدند و [[هدف]] خود را از ورود به [[مکه]] و [[تشرف]] [[خدمت]] آن [[حضرت]] ابراز کرده و [[مسلمان]] شد و آنگاه عرض کرد: ای [[رسول خدا]] اکنون چه [[دستوری]] به من میدهی؟ حضرت فرمود: به نزد [[قوم]] خود باز گرد تا خبر من به تو برسد! ابوذر عرض کرد: به خدایی که [[جان]] من در دست او است باز نگردم تا اینکه [[دین اسلام]] را آشکارا در [[مسجد]] به [[مردم]] مکه [[ابلاغ]] کنم! این را گفت و به مسجد آمده با صدای بلند فریاد زد: | ||
{{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ | {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
== [[فضایل]] [[ابوذر]] == | == [[فضایل]] [[ابوذر]] == | ||
اولین کسی که [[پیامبر]]{{صل}} به روش [[اسلام]] به او [[درود]] و [[سلام]] فرستاد، [[ابوذر غفاری]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.</ref> و همچنین اولین کسی که از آب [[زمزم]] به عنوان یک [[مسلمان]] نوشید [[ابوذر]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.</ref>. برای [[ابوذر غفاری]] [[فضائل]] و [[مناقب]] زیادی [[نقل]] شده است: | اولین کسی که [[پیامبر]] {{صل}} به روش [[اسلام]] به او [[درود]] و [[سلام]] فرستاد، [[ابوذر غفاری]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.</ref> و همچنین اولین کسی که از آب [[زمزم]] به عنوان یک [[مسلمان]] نوشید [[ابوذر]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.</ref>. برای [[ابوذر غفاری]] [[فضائل]] و [[مناقب]] زیادی [[نقل]] شده است: | ||
# [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: [[زهد]] و [[پاکی]] [[ابوذر]] در میان [[امت]] من مانند [[زهد]] [[عیسی بن مریم]] است<ref>{{متن حدیث|قَالَ النَّبِيِّ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ فِي أُمَّتِي عَلَى زُهْدِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | # [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: [[زهد]] و [[پاکی]] [[ابوذر]] در میان [[امت]] من مانند [[زهد]] [[عیسی بن مریم]] است<ref>{{متن حدیث|قَالَ النَّبِيِّ {{صل}}: أَبُو ذَرٍّ فِي أُمَّتِي عَلَى زُهْدِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | ||
# [[علی]]{{ع}} فرمود: [[ابوذر]] علومی را در سینه جا داده که تمام [[مردم]] از [[آموختن]] آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | # [[علی]] {{ع}} فرمود: [[ابوذر]] علومی را در سینه جا داده که تمام [[مردم]] از [[آموختن]] آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ عَلِيٌّ {{ع}}: وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | ||
# [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[آسمان]] [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد؛ او تنها [[زندگی]] میکند، تنها میمیرد، تنها برانگیخته میشود و تنها داخل [[بهشت]] میگردد<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ}}؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>. این [[روایت]] را از [[ابوهریره]] و [[ابودرداء]] و مالک دنیار نیز [[روایت]] کردهاند. | # [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: [[آسمان]] [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد؛ او تنها [[زندگی]] میکند، تنها میمیرد، تنها برانگیخته میشود و تنها داخل [[بهشت]] میگردد<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ}}؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>. این [[روایت]] را از [[ابوهریره]] و [[ابودرداء]] و مالک دنیار نیز [[روایت]] کردهاند. | ||
# [[مرحوم صدوق]] از [[حضرت رضا]]{{ع}}، از پدرانش، از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: [[ابوذر]] جدّاً راستگوی این [[امت]] است<ref>{{متن حدیث|روى الصدوق في العيون بإسناده عن الرضا{{ع}} عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ{{ع}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ}}؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۰.</ref>. | # [[مرحوم صدوق]] از [[حضرت رضا]] {{ع}}، از پدرانش، از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[روایت]] کرده است که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} فرمود: [[ابوذر]] جدّاً راستگوی این [[امت]] است<ref>{{متن حدیث|روى الصدوق في العيون بإسناده عن الرضا {{ع}} عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ {{ع}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: أَبُو ذَرٍّ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ}}؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۰.</ref>. | ||
# [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[بهشت]] به چهار نفر [[مشتاق]] است و ایشان: [[علی]]{{ع}}، [[عمار یاسر]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] میباشند<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: عَلِيٍّ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۰۳.</ref>. | # [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: [[بهشت]] به چهار نفر [[مشتاق]] است و ایشان: [[علی]] {{ع}}، [[عمار یاسر]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] میباشند<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: عَلِيٍّ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۰۳.</ref>. | ||
# صفوان میگوید: از [[حضرت صادق]]{{ع}} شنیدم که [[پیامبر]] میفرماید: [[خدا]] به من [[فرمان]] داده است تا چهار نفر را [[دوست]] بدارم. از او پرسیدند: یا [[رسول الله]] آنها چه کسانی هستند؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: [[علی بن ابیطالب]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[سلمان فارسی]]<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ}}؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.</ref>. | # صفوان میگوید: از [[حضرت صادق]] {{ع}} شنیدم که [[پیامبر]] میفرماید: [[خدا]] به من [[فرمان]] داده است تا چهار نفر را [[دوست]] بدارم. از او پرسیدند: یا [[رسول الله]] آنها چه کسانی هستند؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: [[علی بن ابیطالب]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[سلمان فارسی]]<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ}}؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.</ref>. | ||
# [[امام موسی کاظم]]{{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم [[رسول خدا]] بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] [[قیام]] میکنند؛ یعنی ماییم آن [[حواریون]]<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>. | # [[امام موسی کاظم]] {{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم [[رسول خدا]] بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] [[قیام]] میکنند؛ یعنی ماییم آن [[حواریون]]<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى {{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>. | ||
# از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است: روزی [[ابوذر]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد در حالی که [[جبرئیل]]{{ع}} با قیافه دحیه کلبی نزد آن حضرت بود. وقتی [[ابوذر]] آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. [[جبرئیل]] گفت: "یا [[محمد]]{{صل}} این [[ابوذر]] است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما [[سلام]] نکرد، اگر بر ما [[سلام]] میکرد حتماً جواب میشنید. ای [[محمد]]! برای [[ابوذر]] [[دعا]] و نیایشی است که بسیار [[نیک]] و [[پسندیده]] است و [[اهل آسمان]]، زمانی که میخواهند [[عروج]] کنند، آن [[دعا]] را میخوانند". وقتی [[جبرئیل]]{{ع}} از نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت [[ابوذر]] نزد آن حضرت آمد. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چه چیز مانع شد بر ما [[سلام]] نکنی؟" [[ابوذر]] گفت: "گمان کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت میکنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آن کسی را که دیدی، [[جبرئیل]] بود و اگر بر ما [[سلام]] میکردی حتماً جواب میشنیدی". وقتی [[ابوذر]] متوجه شد که او [[جبرئیل]] بوده است، ناراحت شد که چرا بر او [[سلام]] نکرده است. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "چه دعائی میخوانی که [[جبرئیل]] به من خبر داد که آن [[دعا]] در [[آسمان]] دعای معروف و پسندیدهای است؟" [[ابوذر]] گفت: "یا [[رسول الله]]! دعای من این است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ}}؛ خدایا! از تو [[امنیت]] و [[ایمان]]، [[تصدیق]] پیامبرت، به [[سلامت]] بودن از تمام [[گرفتاریها]]، [[توفیق]] [[شکر]] نمودن برای تمام خوشیها و [[بینیازی از مردم]] [[پست]] را میخواهم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۵۸۷، ح۲۵.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۸.</ref>. | # از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] شده است: روزی [[ابوذر]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد در حالی که [[جبرئیل]] {{ع}} با قیافه دحیه کلبی نزد آن حضرت بود. وقتی [[ابوذر]] آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. [[جبرئیل]] گفت: "یا [[محمد]] {{صل}} این [[ابوذر]] است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما [[سلام]] نکرد، اگر بر ما [[سلام]] میکرد حتماً جواب میشنید. ای [[محمد]]! برای [[ابوذر]] [[دعا]] و نیایشی است که بسیار [[نیک]] و [[پسندیده]] است و [[اهل آسمان]]، زمانی که میخواهند [[عروج]] کنند، آن [[دعا]] را میخوانند". وقتی [[جبرئیل]] {{ع}} از نزد [[پیامبر]] {{صل}} رفت [[ابوذر]] نزد آن حضرت آمد. [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "چه چیز مانع شد بر ما [[سلام]] نکنی؟" [[ابوذر]] گفت: "گمان کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت میکنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "آن کسی را که دیدی، [[جبرئیل]] بود و اگر بر ما [[سلام]] میکردی حتماً جواب میشنیدی". وقتی [[ابوذر]] متوجه شد که او [[جبرئیل]] بوده است، ناراحت شد که چرا بر او [[سلام]] نکرده است. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "چه دعائی میخوانی که [[جبرئیل]] به من خبر داد که آن [[دعا]] در [[آسمان]] دعای معروف و پسندیدهای است؟" [[ابوذر]] گفت: "یا [[رسول الله]]! دعای من این است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ}}؛ خدایا! از تو [[امنیت]] و [[ایمان]]، [[تصدیق]] پیامبرت، به [[سلامت]] بودن از تمام [[گرفتاریها]]، [[توفیق]] [[شکر]] نمودن برای تمام خوشیها و [[بینیازی از مردم]] [[پست]] را میخواهم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۵۸۷، ح۲۵.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۸.</ref>. | ||
== [[زهد]] و تقوای [[ابوذر]] == | == [[زهد]] و تقوای [[ابوذر]] == | ||
نقل شده است که [[ابوذر]] از [[خوف]] [[خدا]] آنقدر گریست که چشمش آسیب دید، به حدی که احتمال میرفت [[نابینا]] شود. به او گفتند: از [[خدا]] بخواه تا [[بیماری]] چشمت را [[شفا]] دهد. گفت: "غصهای دارم که مرا از توجه به درد چشم بازداشته است". گفتند: چه غمی داری؟ گفت: "دو چیز بزرگ: [[بهشت]] و جهنم". به او گفتند: چه داری؟ گفت: "اعمالی که انجام دادهام". گفتند: ما از طلا و نقره میپرسیم! [[ابوذر]] گفت: "آنچه صبح به دستم میآمد تا [[شب]] نگه نمیداشتم و آنچه [[شب]] به دستم میرسید تا صبح نگه نمیداشتم. کندویی داریم که [[بهترین]] اموالمان را در آن میگذاریم؛ از دوستم، [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "کندوی [[مؤمن]] [[قبر]] اوست"<ref>رجال الکشی، کشی، ص۲۸، ح۵۴.</ref>. | نقل شده است که [[ابوذر]] از [[خوف]] [[خدا]] آنقدر گریست که چشمش آسیب دید، به حدی که احتمال میرفت [[نابینا]] شود. به او گفتند: از [[خدا]] بخواه تا [[بیماری]] چشمت را [[شفا]] دهد. گفت: "غصهای دارم که مرا از توجه به درد چشم بازداشته است". گفتند: چه غمی داری؟ گفت: "دو چیز بزرگ: [[بهشت]] و جهنم". به او گفتند: چه داری؟ گفت: "اعمالی که انجام دادهام". گفتند: ما از طلا و نقره میپرسیم! [[ابوذر]] گفت: "آنچه صبح به دستم میآمد تا [[شب]] نگه نمیداشتم و آنچه [[شب]] به دستم میرسید تا صبح نگه نمیداشتم. کندویی داریم که [[بهترین]] اموالمان را در آن میگذاریم؛ از دوستم، [[پیامبر خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: "کندوی [[مؤمن]] [[قبر]] اوست"<ref>رجال الکشی، کشی، ص۲۸، ح۵۴.</ref>. | ||
از سعید بن عطاء و از پسرش [[روایت]] شده است که گفت: [[ابوذر]] را دیدم که با [[لباس]] کهنهای [[نماز]] میخواند، گفتم: [[ابوذر]]! مگر [[لباس]] بهتری نداری؟ گفت: "اگر داشتم میپوشیدم". گفتم: مدتی تو را با دو [[جامه]] میدیدم! گفت: "ای پسر [[برادر]]، آن را به محتاجتر از خودم دادم"، گفتم: به [[خدا]] تو خود محتاجی. او سر را به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: "آری، بارخدایا! به [[آمرزش]] تو محتاجم" و سپس گفت: "گویا [[دنیا]] را خیلی مهم گرفتهای؛ [[دارایی]] من این لباسی است که بر تنم میبینی و [[لباس]] دیگری که مخصوص [[مسجد]] است، چند بز برای دوشیدن و چارپایی که آذوقه را با آن حمل میکنم و زنی که مرا از زحمت تهیه [[غذا]] آسوده میکند؛ چه نعمتی [[برتر]] از آنچه من دارم؟"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. | از سعید بن عطاء و از پسرش [[روایت]] شده است که گفت: [[ابوذر]] را دیدم که با [[لباس]] کهنهای [[نماز]] میخواند، گفتم: [[ابوذر]]! مگر [[لباس]] بهتری نداری؟ گفت: "اگر داشتم میپوشیدم". گفتم: مدتی تو را با دو [[جامه]] میدیدم! گفت: "ای پسر [[برادر]]، آن را به محتاجتر از خودم دادم"، گفتم: به [[خدا]] تو خود محتاجی. او سر را به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: "آری، بارخدایا! به [[آمرزش]] تو محتاجم" و سپس گفت: "گویا [[دنیا]] را خیلی مهم گرفتهای؛ [[دارایی]] من این لباسی است که بر تنم میبینی و [[لباس]] دیگری که مخصوص [[مسجد]] است، چند بز برای دوشیدن و چارپایی که آذوقه را با آن حمل میکنم و زنی که مرا از زحمت تهیه [[غذا]] آسوده میکند؛ چه نعمتی [[برتر]] از آنچه من دارم؟"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. | ||
دو عدد [[جامه]] برای [[ابوذر]] آوردند، یکی را خود به جای پیراهن پوشید و [[لباس]] کهنه را بر روی آن به تن کرد و یکی از دو [[جامه]] را به [[غلام]] خود پوشاند. چون میان جمعیت آمد، به وی گفتند: اگر هر دو [[جامه]] را خود میپوشیدی زیباتر بود، [[ابوذر]] گفت: آری، چنین است، لکن از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "از آنچه میخورید به بردگانتان هم بخورانید و از آنچه میپوشید به ایشان هم بپوشانید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۹؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>. | دو عدد [[جامه]] برای [[ابوذر]] آوردند، یکی را خود به جای پیراهن پوشید و [[لباس]] کهنه را بر روی آن به تن کرد و یکی از دو [[جامه]] را به [[غلام]] خود پوشاند. چون میان جمعیت آمد، به وی گفتند: اگر هر دو [[جامه]] را خود میپوشیدی زیباتر بود، [[ابوذر]] گفت: آری، چنین است، لکن از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدم که فرمود: "از آنچه میخورید به بردگانتان هم بخورانید و از آنچه میپوشید به ایشان هم بپوشانید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۹؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>. | ||
[[عبدالله بن ابی خراش]] میگوید: [[ابوذر]] را در [[ربذه]] در [[خیمه]] کوچکی دیدم که [[زن]] سیاهرویی نیز در کنار او و بر روی پاره گلیمی نشسته بود. از او پرسیدند: چرا با زنی بهتر [[ازدواج]] نکردی؟ گفت: "زنی را که [[مقام]] مرا [[پست]] کند بیشتر دوست دارم تا آنکه به خاطر او مقامم بالا برود". به او گفتند: فرزندانت برایت نماندند! گفت: "خدا را [[حمد]] و [[ستایش]] میکنم که آنها را در این [[خانه]] ناپایدار گرفت و برای سرای جاودانه [[ذخیره]] کرد". از او پرسیدند: چرا فرش نرمتری تهیه نمیکنی؟ گفت: "خدایا! مرا بیامرز". سپس به [[طعنه]] گفت: "از اندوختههایم هرچه بخواهم تهیه میکنم"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹، به نقل از حلیة الأولیاء.</ref>. | [[عبدالله بن ابی خراش]] میگوید: [[ابوذر]] را در [[ربذه]] در [[خیمه]] کوچکی دیدم که [[زن]] سیاهرویی نیز در کنار او و بر روی پاره گلیمی نشسته بود. از او پرسیدند: چرا با زنی بهتر [[ازدواج]] نکردی؟ گفت: "زنی را که [[مقام]] مرا [[پست]] کند بیشتر دوست دارم تا آنکه به خاطر او مقامم بالا برود". به او گفتند: فرزندانت برایت نماندند! گفت: "خدا را [[حمد]] و [[ستایش]] میکنم که آنها را در این [[خانه]] ناپایدار گرفت و برای سرای جاودانه [[ذخیره]] کرد". از او پرسیدند: چرا فرش نرمتری تهیه نمیکنی؟ گفت: "خدایا! مرا بیامرز". سپس به [[طعنه]] گفت: "از اندوختههایم هرچه بخواهم تهیه میکنم"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹، به نقل از حلیة الأولیاء.</ref>. | ||
ابو اسماء میگوید: در [[ربذه]] نزد [[ابوذر]] رفتم، نزد او زنی ژولیدهموی و سیاهروی بود، [[ابوذر]] گفت: میبینی این [[زن]] سیاهچهره چه میگوید؟ میگوید به [[عراق]] برو. اگر به [[عراق]] بروم، [[مردم]] [[مال]] و ثروتشان را به من واگذار میکنند؛ در حالی که حبیبم [[پیامبر]]{{صل}} به من فرمود: "پل [[جهنم]] لغزشگاه [[سختی]] است، آنقدر بار با خودتان بردارید که بتوانید حمل کنید"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>. | ابو اسماء میگوید: در [[ربذه]] نزد [[ابوذر]] رفتم، نزد او زنی ژولیدهموی و سیاهروی بود، [[ابوذر]] گفت: میبینی این [[زن]] سیاهچهره چه میگوید؟ میگوید به [[عراق]] برو. اگر به [[عراق]] بروم، [[مردم]] [[مال]] و ثروتشان را به من واگذار میکنند؛ در حالی که حبیبم [[پیامبر]] {{صل}} به من فرمود: "پل [[جهنم]] لغزشگاه [[سختی]] است، آنقدر بار با خودتان بردارید که بتوانید حمل کنید"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>. | ||
به [[ابوذر]] گفتند: آیا ملکی تهیه نمیکنی چنانکه برخی افراد تهیه کردهاند؟ گفت: "میخواهم چه کنم! برای اینکه آقا و ارباب شوم؟ آیا روزی یک ظرف آب یا شیر و هفتهای یک پیمانه گندم برای من کافی نیست؟"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۰.</ref> | به [[ابوذر]] گفتند: آیا ملکی تهیه نمیکنی چنانکه برخی افراد تهیه کردهاند؟ گفت: "میخواهم چه کنم! برای اینکه آقا و ارباب شوم؟ آیا روزی یک ظرف آب یا شیر و هفتهای یک پیمانه گندم برای من کافی نیست؟"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۰.</ref> | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] [[فرزند]] [[ابوذر]]، برای [[تسلیت]] گفتن به [[خانه]] وی رفت، از همسرش پرسید: [[عبادت]] [[ابوذر]] چگونه است؟ گفت: “بیشتر [[عبادت]] وی [[تفکر]] است و تمام روز را تنها نشسته و [[فکر]] میکند”. | مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] [[فرزند]] [[ابوذر]]، برای [[تسلیت]] گفتن به [[خانه]] وی رفت، از همسرش پرسید: [[عبادت]] [[ابوذر]] چگونه است؟ گفت: “بیشتر [[عبادت]] وی [[تفکر]] است و تمام روز را تنها نشسته و [[فکر]] میکند”. | ||
[[ابن اثیر]] آورده است که [[ابوذر]] سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را [[عبادت]] میکرد و از [[بتپرستی]] [[دست]] برداشته بود. در هنگام [[بیعت]]، [[پیامبر]]{{صل}} با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد [[حق]] را بگوید و در [[راه خدا]] از ملامت و [[سرزنش]] هیچ ملامتکنندهای نهراسد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۵۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۲.</ref> | [[ابن اثیر]] آورده است که [[ابوذر]] سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را [[عبادت]] میکرد و از [[بتپرستی]] [[دست]] برداشته بود. در هنگام [[بیعت]]، [[پیامبر]] {{صل}} با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد [[حق]] را بگوید و در [[راه خدا]] از ملامت و [[سرزنش]] هیچ ملامتکنندهای نهراسد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۵۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۲.</ref> | ||
== [[ابوذر]] در [[غزوه تبوک]] == | == [[ابوذر]] در [[غزوه تبوک]] == | ||
[[ابوذر]] در [[جنگ بدر]] و [[احد]] شرکت نداشت، زیرا او بعد از این دو [[جنگ]] به [[مدینه]] آمد و به [[پیامبر]] ملحق شد<ref>البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۹۴.</ref>. اما در [[جنگ تبوک]] حضور داشت. در [[جنگ تبوک]] افرادی بودند که از [[لشکر]] عقب میماندند. [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} وقتی میدیدند شخصی عقب مانده به [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش میدادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها میفرمود: “او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد [[خدا]] او را به شما ملحق میسازد”. تا آنکه به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: [[ابوذر]] هم عقب مانده، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “او را رها کنید که اگر در او خیری باشد [[خداوند]] او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، [[خدا]] اینطور خواسته است”. هنگامی که [[ابوذر]] از شترش [[مأیوس]] شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال [[لشکر]]، پیاده به راه افتاد. | [[ابوذر]] در [[جنگ بدر]] و [[احد]] شرکت نداشت، زیرا او بعد از این دو [[جنگ]] به [[مدینه]] آمد و به [[پیامبر]] ملحق شد<ref>البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۹۴.</ref>. اما در [[جنگ تبوک]] حضور داشت. در [[جنگ تبوک]] افرادی بودند که از [[لشکر]] عقب میماندند. [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} وقتی میدیدند شخصی عقب مانده به [[رسول خدا]] {{صل}} گزارش میدادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها میفرمود: “او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد [[خدا]] او را به شما ملحق میسازد”. تا آنکه به [[پیامبر]] {{صل}} گفتند: [[ابوذر]] هم عقب مانده، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: “او را رها کنید که اگر در او خیری باشد [[خداوند]] او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، [[خدا]] اینطور خواسته است”. هنگامی که [[ابوذر]] از شترش [[مأیوس]] شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال [[لشکر]]، پیاده به راه افتاد. | ||
[[پیامبر]]{{صل}} در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از [[مسلمانان]] به راه نگاه کرد و گفت: “یا [[رسول الله]]! یک نفر پیاده به طرف ما میآید”، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “خدا کند [[ابوذر]] باشد” و چون خوب دقت کردند دیدند که [[ابوذر]] است، سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “خدا بیامرزد [[ابوذر]] را، تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود”. همین که [[پیامبر]]{{صل}} او را دید، فرمود: “به او آب دهید که [[تشنه]] است”، پس او را [[سیراب]] کردند. اما هنگامی که [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمود: “ابوذر! آب به همراه داشتی و [[تشنگی]] کشیدی؟ ” [[ابوذر]] گفت: “آری، یا [[رسول الله]]، [[پدر]] و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمیخورم مگر آنکه [[پیامبر]] بخورد”. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ابوذر! [[خدا]] تو را بیامرزد! تنها [[زندگی]] میکنی و غریبانه میمیری و تنها داخل [[بهشت]] میشوی و مردمی به خاطر تو [[سعادتمند]] میشوند”<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۹۴.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۳.</ref> | [[پیامبر]] {{صل}} در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از [[مسلمانان]] به راه نگاه کرد و گفت: “یا [[رسول الله]]! یک نفر پیاده به طرف ما میآید”، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: “خدا کند [[ابوذر]] باشد” و چون خوب دقت کردند دیدند که [[ابوذر]] است، سپس [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: “خدا بیامرزد [[ابوذر]] را، تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود”. همین که [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، فرمود: “به او آب دهید که [[تشنه]] است”، پس او را [[سیراب]] کردند. اما هنگامی که [[خدمت]] [[پیامبر]] {{صل}} رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمود: “ابوذر! آب به همراه داشتی و [[تشنگی]] کشیدی؟ ” [[ابوذر]] گفت: “آری، یا [[رسول الله]]، [[پدر]] و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمیخورم مگر آنکه [[پیامبر]] بخورد”. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: “ابوذر! [[خدا]] تو را بیامرزد! تنها [[زندگی]] میکنی و غریبانه میمیری و تنها داخل [[بهشت]] میشوی و مردمی به خاطر تو [[سعادتمند]] میشوند”<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۹۴.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۳.</ref> | ||
== [[ابوذر]] و [[اهل بیت]]{{عم}}== | == [[ابوذر]] و [[اهل بیت]] {{عم}} == | ||
[[ابوذر]] هرگز در راه [[حق]] از [[سرزنش]] ملامت کنندگان نهراسید و در راه [[ایمان]] و [[عقیده]] [[راستین]] خود در مواجهه با دشواریها و در مقابله با [[تبعیضها]] کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به [[اراده]] [[استوار]] او راه نیافت. وی به تمام [[پیمانها]] و تعهدات خود در قبال [[اسلام]] و شخص [[نبی اکرم]]{{صل}} [[وفادار]] ماند. او به همه [[دستورها]] و وصایای [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کرد، و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر [[عمر]] از [[سیره]] سیدالمرسلین{{صل}} [[منحرف]] نشد. | [[ابوذر]] هرگز در راه [[حق]] از [[سرزنش]] ملامت کنندگان نهراسید و در راه [[ایمان]] و [[عقیده]] [[راستین]] خود در مواجهه با دشواریها و در مقابله با [[تبعیضها]] کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به [[اراده]] [[استوار]] او راه نیافت. وی به تمام [[پیمانها]] و تعهدات خود در قبال [[اسلام]] و شخص [[نبی اکرم]] {{صل}} [[وفادار]] ماند. او به همه [[دستورها]] و وصایای [[رسول خدا]] {{صل}} عمل کرد، و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر [[عمر]] از [[سیره]] سیدالمرسلین {{صل}} [[منحرف]] نشد. | ||
او در بیشترین جنگهای [[عصر رسالت]] در رکاب [[پیامبر اسلام]]{{صل}} علیه کفار و [[مشرکان]] [[شمشیر]] زد و پس از [[رحلت]] آن بزرگوار نیز بر اساس سفارشهای آشکار و [[نهان]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} از ملازمان [[راستین]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود و آشکارا [[مناقب]] و [[فضائل]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را [[ترویج]] میکرد. وی به [[راستی]] مصداق، معروف پیامبر اسلام{{صل}} بود که فرمود: "در زیر [[آسمان]] کبود و در پهنه زمنی، راستگوتر از [[ابوذر]] یافت نمیشود". [[ابوذر]] با برخورداری از چنین معنای بینظیری به نشر [[معارف]] [[آل پیامبر]] و [[ترویج]] و تحکیم [[منزلت]] آنان پرداخت و در [[گرایش]] [[مردم]] به [[اهل بیت]] نقش مهمی ایفا کرد<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۲.</ref>. | او در بیشترین جنگهای [[عصر رسالت]] در رکاب [[پیامبر اسلام]] {{صل}} علیه کفار و [[مشرکان]] [[شمشیر]] زد و پس از [[رحلت]] آن بزرگوار نیز بر اساس سفارشهای آشکار و [[نهان]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} از ملازمان [[راستین]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} بود و آشکارا [[مناقب]] و [[فضائل]] [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} را [[ترویج]] میکرد. وی به [[راستی]] مصداق، معروف پیامبر اسلام {{صل}} بود که فرمود: "در زیر [[آسمان]] کبود و در پهنه زمنی، راستگوتر از [[ابوذر]] یافت نمیشود". [[ابوذر]] با برخورداری از چنین معنای بینظیری به نشر [[معارف]] [[آل پیامبر]] و [[ترویج]] و تحکیم [[منزلت]] آنان پرداخت و در [[گرایش]] [[مردم]] به [[اهل بیت]] نقش مهمی ایفا کرد<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۲.</ref>. | ||
از آنجا که [[ابوذر]] همواره [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} را اول [[مسلمان]] میدانست و از هر نظر او را بر دیگران [[برتری]] میداد<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.</ref>، [[مردم]] را به [[برتری]] آن [[امام]]{{ع}} سفارش مینمودند و در هر فرصتی که پیش میآمد، این [[حقیقت]] را بازگو میکرد تا [[حجت]] بر همگان تمام شود. | از آنجا که [[ابوذر]] همواره [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} را اول [[مسلمان]] میدانست و از هر نظر او را بر دیگران [[برتری]] میداد<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.</ref>، [[مردم]] را به [[برتری]] آن [[امام]] {{ع}} سفارش مینمودند و در هر فرصتی که پیش میآمد، این [[حقیقت]] را بازگو میکرد تا [[حجت]] بر همگان تمام شود. | ||
روزی [[علی]]{{ع}} در [[مسجد]] مشغول [[نماز]] بود و [[ابوذر]] نیز در گوشهای نشسته بود، مردی نزد او رفت و گفت: “چه کسی را از همه بیشتر [[دوست]] میداری؟ زیرا به [[خدا]] [[سوگند]]، میدانم که محبوبترین فرد نزد تو محبوبترین فرد نزد [[رسول]] خداست”. [[ابوذر]] جواب داد: “آری، همینطور است که گفتی، به [[خدا]] [[سوگند]]، آن شخص همان است که در حال [[نماز]] است” و به [[علی]]{{ع}} اشاره کرد<ref>المناقب، خوارزمی، ص۶۹؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۹، ص۲۷۶؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۷ – ۳۶۵.</ref>. | روزی [[علی]] {{ع}} در [[مسجد]] مشغول [[نماز]] بود و [[ابوذر]] نیز در گوشهای نشسته بود، مردی نزد او رفت و گفت: “چه کسی را از همه بیشتر [[دوست]] میداری؟ زیرا به [[خدا]] [[سوگند]]، میدانم که محبوبترین فرد نزد تو محبوبترین فرد نزد [[رسول]] خداست”. [[ابوذر]] جواب داد: “آری، همینطور است که گفتی، به [[خدا]] [[سوگند]]، آن شخص همان است که در حال [[نماز]] است” و به [[علی]] {{ع}} اشاره کرد<ref>المناقب، خوارزمی، ص۶۹؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۹، ص۲۷۶؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۷ – ۳۶۵.</ref>. | ||
[[ابن ابی الحدید]] از [[ابو رافع]] [[صحابی پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] میکند: من برای [[عیادت]] [[ابوذر]] به صحرا [[ربذه]] رفتم، چون میخواستم با او [[وداع]] کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنهای به پا خواهد شد؛ بنابراین از [[خدا]] بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، از دامن او دست برندارید و از او [[پیروی]] کنید؛ چراکه از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که به او میفرمود: "ای [[علی]]، تو نخستین کسی بودی که به من [[ایمان]] آوردهای و اولین کسی خواهی بود که در [[روز قیامت]] با من دست خواهی داد، تو [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اعظمی که میان [[حق و باطل]] جدایی میاندازی و تو سالار مؤمنانی و [[اموال]] [[دنیوی]] سالار [[کافران]] است، تو برادر من و [[وزیر]] [[منی]]، تو [[بهترین]] بازمانده [[منی]] که [[دین]] مرا ادا میکنی و وعدههای مرا برآورده خواهی کرد"<ref>{{متن حدیث|أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّيقُ اَلْأَكْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِينَ، وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي، وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِي}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.</ref>. | [[ابن ابی الحدید]] از [[ابو رافع]] [[صحابی پیامبر]] {{صل}} [[نقل]] میکند: من برای [[عیادت]] [[ابوذر]] به صحرا [[ربذه]] رفتم، چون میخواستم با او [[وداع]] کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنهای به پا خواهد شد؛ بنابراین از [[خدا]] بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}، از دامن او دست برندارید و از او [[پیروی]] کنید؛ چراکه از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که به او میفرمود: "ای [[علی]]، تو نخستین کسی بودی که به من [[ایمان]] آوردهای و اولین کسی خواهی بود که در [[روز قیامت]] با من دست خواهی داد، تو [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اعظمی که میان [[حق و باطل]] جدایی میاندازی و تو سالار مؤمنانی و [[اموال]] [[دنیوی]] سالار [[کافران]] است، تو برادر من و [[وزیر]] [[منی]]، تو [[بهترین]] بازمانده [[منی]] که [[دین]] مرا ادا میکنی و وعدههای مرا برآورده خواهی کرد"<ref>{{متن حدیث|أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّيقُ اَلْأَكْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِينَ، وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي، وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِي}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.</ref>. | ||
[[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]] میگوید: بعد از ماجرای [[سقیفه بنی ساعده]]، [[علی]]{{ع}} شبها [[فاطمه]]{{س}} را بر مرکب سوار میکردند و در حالی که دو فرزندش نیز همراه آنها بودند، نزد [[انصار]] میرفتند و از آنها [[یاری]] و کمک میخواستند. در این ماجرا چهل نفر [[وعده]] [[یاری]] و [[همکاری]] دادند و تا پای [[جان]] با وی [[بیعت]] کردند. [[علی]]{{ع}} به آنها فرمود: “شما هنگام صبح با سرهای تراشیده و [[سلاح]] به دست مقابل [[منزل]] من حاضر شوید”. وقتی سپیده دمید از آن گروه تنها چهار نفر آمدند که عبارت بودند از: [[زبیر]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]]<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۲۱۶.</ref>. [[علی]]{{ع}} میفرماید: “زمین به خاطر هفت نفر [[خلق]] شد و به [[برکت]] اینها [[باران]] نازل میشود و [[رزق]] [[الهی]] و [[امداد الهی]] به خاطر اینها میرسد، این هفت نفر عبارتند از: [[ابوذر]]، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[عمار]]، [[حذیفه]] و [[عبدالله بن مسعود]]”. سپس حضرت فرمود: “من [[امام]] اینهایم و اینها کسانی بودند که در [[نماز]] بر زهرا{{س}} حاضر بودند”. [[شیخ صدوق]] در توضیح این [[حدیث]] میگوید: این [[حدیث]] به این معنا نیست که از ابتدا تا انتهای [[خلقت]]، این اشخاص مؤثر باشند بلکه به این معناست که در آن زمان تمام فوائدی که به [[زمین]] میرسید به خاطر اینها بود، چون در [[نماز]] بر زهرا{{س}} حاضر بودند. پس منظور از [[خلقت]] در [[کلام امام]] [[خلقت]] تقدیری است نه [[خلقت]] [[تکوینی]]<ref>الخصال، شیخ صدوق، ص۳۶۰-۳۶۱.</ref>. | [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]] میگوید: بعد از ماجرای [[سقیفه بنی ساعده]]، [[علی]] {{ع}} شبها [[فاطمه]] {{س}} را بر مرکب سوار میکردند و در حالی که دو فرزندش نیز همراه آنها بودند، نزد [[انصار]] میرفتند و از آنها [[یاری]] و کمک میخواستند. در این ماجرا چهل نفر [[وعده]] [[یاری]] و [[همکاری]] دادند و تا پای [[جان]] با وی [[بیعت]] کردند. [[علی]] {{ع}} به آنها فرمود: “شما هنگام صبح با سرهای تراشیده و [[سلاح]] به دست مقابل [[منزل]] من حاضر شوید”. وقتی سپیده دمید از آن گروه تنها چهار نفر آمدند که عبارت بودند از: [[زبیر]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]]<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۲۱۶.</ref>. [[علی]] {{ع}} میفرماید: “زمین به خاطر هفت نفر [[خلق]] شد و به [[برکت]] اینها [[باران]] نازل میشود و [[رزق]] [[الهی]] و [[امداد الهی]] به خاطر اینها میرسد، این هفت نفر عبارتند از: [[ابوذر]]، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[عمار]]، [[حذیفه]] و [[عبدالله بن مسعود]]”. سپس حضرت فرمود: “من [[امام]] اینهایم و اینها کسانی بودند که در [[نماز]] بر زهرا {{س}} حاضر بودند”. [[شیخ صدوق]] در توضیح این [[حدیث]] میگوید: این [[حدیث]] به این معنا نیست که از ابتدا تا انتهای [[خلقت]]، این اشخاص مؤثر باشند بلکه به این معناست که در آن زمان تمام فوائدی که به [[زمین]] میرسید به خاطر اینها بود، چون در [[نماز]] بر زهرا {{س}} حاضر بودند. پس منظور از [[خلقت]] در [[کلام امام]] [[خلقت]] تقدیری است نه [[خلقت]] [[تکوینی]]<ref>الخصال، شیخ صدوق، ص۳۶۰-۳۶۱.</ref>. | ||
ابی سخیله [[نقل]] میکند که به همراه [[سلمان بن ربیعه]] عازم [[حج]] بودیم، در راه به [[ربذه]] رفتیم و [[ابوذر]] را [[ملاقات]] کردیم. [[ابوذر]] به ما گفت: به شما توصیه میکنم که در زمان [[فتنه]] به [[کتاب خداوند]] و [[علی بن ابیطالب]] [[رجوع]] کنید که من از [[رسول خدا]] شنیدم که فرمود: “اولین کسی که به من [[ایمان]] آورد و مرا [[تصدیق]] کرد و اولین کسی که در [[قیامت]] با من خواهد بود، [[علی]] است، او [[صدیق اکبر]] است و جداکننده [[حق]] از [[باطل]] بعد از من است“<ref>رجال الکشی، کشی جزء اول، ص۲۷.</ref>. | ابی سخیله [[نقل]] میکند که به همراه [[سلمان بن ربیعه]] عازم [[حج]] بودیم، در راه به [[ربذه]] رفتیم و [[ابوذر]] را [[ملاقات]] کردیم. [[ابوذر]] به ما گفت: به شما توصیه میکنم که در زمان [[فتنه]] به [[کتاب خداوند]] و [[علی بن ابیطالب]] [[رجوع]] کنید که من از [[رسول خدا]] شنیدم که فرمود: “اولین کسی که به من [[ایمان]] آورد و مرا [[تصدیق]] کرد و اولین کسی که در [[قیامت]] با من خواهد بود، [[علی]] است، او [[صدیق اکبر]] است و جداکننده [[حق]] از [[باطل]] بعد از من است“<ref>رجال الکشی، کشی جزء اول، ص۲۷.</ref>. | ||
از مجموع آنچه در این بخش گذشت، به خوبی پیداست که [[ابوذر غفاری]] در طول زندگانی و عمر با [[برکت]] خود [[مطیع]] و پیرو امیرالمؤمنین علی{{ع}} بوده و او را [[امام]] و پیشوای خود و همه [[مسلمانان]] میدانسته و در راه [[دفاع از ولایت]] و [[حقانیت]] آن حضرت هیچگاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است. حتی در وصیت ابوذر هم سفارش درباره امیرالمؤمنین {{ع}} وجود دارد: | از مجموع آنچه در این بخش گذشت، به خوبی پیداست که [[ابوذر غفاری]] در طول زندگانی و عمر با [[برکت]] خود [[مطیع]] و پیرو امیرالمؤمنین علی {{ع}} بوده و او را [[امام]] و پیشوای خود و همه [[مسلمانان]] میدانسته و در راه [[دفاع از ولایت]] و [[حقانیت]] آن حضرت هیچگاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است. حتی در وصیت ابوذر هم سفارش درباره امیرالمؤمنین {{ع}} وجود دارد: | ||
[[داود بن أبی عوف]] میگوید: [[معاویة بن ثعلبه لیثی]] به من گفت: آیا میخواهی تو را به [[حدیثی]] که در آن شکی نیست، [[آگاه]] سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که [[ابوذر]] [[بیمار]] شد، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را [[وصی]] خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای [[ابوذر]] بهتر و زیبندهتر آن بود که [[امیرالمؤمنین]] [[عثمان]] را [[وصی]] خود قرار میدادی؟ [[ابوذر]] گفت: من به [[حق]]، [[امیرالمؤمنین]] را [[وصی]] خود قرار دادهام؛ به [[خدا]] [[سوگند]] که وی ([[علی]]{{ع}}) [[بهار]] [[دل]] و آرام [[جان]] است، اگر روزی سایهاش برسرتان نباشد، نه [[زمین]] را خواهید [[شناخت]] و نه [[اهل]] آنرا<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۴؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۲-۹۳.</ref>. | [[داود بن أبی عوف]] میگوید: [[معاویة بن ثعلبه لیثی]] به من گفت: آیا میخواهی تو را به [[حدیثی]] که در آن شکی نیست، [[آگاه]] سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که [[ابوذر]] [[بیمار]] شد، [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را [[وصی]] خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای [[ابوذر]] بهتر و زیبندهتر آن بود که [[امیرالمؤمنین]] [[عثمان]] را [[وصی]] خود قرار میدادی؟ [[ابوذر]] گفت: من به [[حق]]، [[امیرالمؤمنین]] را [[وصی]] خود قرار دادهام؛ به [[خدا]] [[سوگند]] که وی ([[علی]] {{ع}}) [[بهار]] [[دل]] و آرام [[جان]] است، اگر روزی سایهاش برسرتان نباشد، نه [[زمین]] را خواهید [[شناخت]] و نه [[اهل]] آنرا<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۴؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۲-۹۳.</ref>. | ||
== [[ابوذر]] و [[دفاع]] از [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}}== | == [[ابوذر]] و [[دفاع]] از [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} == | ||
هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنهسازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} معرفی کرد، [[دوازده نفر]] از [[صحابه پیامبر]] [[تصمیم]] گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه [[ابوذر]] برخاست و گفت: “ای [[جماعت]] [[قریش]]! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و [[احترام]] [[رسول اکرم]] را رعایت نکردید. به [[خدا]] قسم، گروهی از [[عرب]] به [[دلیل]] این عمل، از [[دین]] خارج میشوند و دستهای هم در [[دین]] [[متزلزل]] و مضطرب خواهند شد. اگر [[خلافت]] را در [[خانواده]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار میدادید هرگز اختلافی در میان [[مسلمانان]] رخ نمیداد؛ پس از این، هر کس به این امر [[طمع]] میورزد و چشمهای [[مردم]] دنیاپرست به سوی آن متوجه خواهد شد و خونهای زیادی در راه به دست آوردن آن به [[زمین]] خواهد ریخت و [[اهل]] [[دنیا]] آن را با [[جنگ]] و [[حکم]] به یکدیگر به دست خواهند آورد. | هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنهسازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]] {{صل}} معرفی کرد، [[دوازده نفر]] از [[صحابه پیامبر]] [[تصمیم]] گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه [[ابوذر]] برخاست و گفت: “ای [[جماعت]] [[قریش]]! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و [[احترام]] [[رسول اکرم]] را رعایت نکردید. به [[خدا]] قسم، گروهی از [[عرب]] به [[دلیل]] این عمل، از [[دین]] خارج میشوند و دستهای هم در [[دین]] [[متزلزل]] و مضطرب خواهند شد. اگر [[خلافت]] را در [[خانواده]] [[پیامبر]] {{صل}} قرار میدادید هرگز اختلافی در میان [[مسلمانان]] رخ نمیداد؛ پس از این، هر کس به این امر [[طمع]] میورزد و چشمهای [[مردم]] دنیاپرست به سوی آن متوجه خواهد شد و خونهای زیادی در راه به دست آوردن آن به [[زمین]] خواهد ریخت و [[اهل]] [[دنیا]] آن را با [[جنگ]] و [[حکم]] به یکدیگر به دست خواهند آورد. | ||
شما همه میدانید و [[مردم]] [[صالح]] هم گواهند که [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: "خلیفه، پس از من [[علی بن ابیطالب]] است و پس از او فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] هستند و پس از آنها نیز از میان [[فرزندان]] [[پاک]] من خواهد بود". شما گفته [[پیامبر]]{{صل}} را نادیده گرفتید و [[عهد]] و [[وصیت]] او را فراموش کردید، از لذتهای [[زندگی دنیا]] [[پیروی]] نمودید و از نعمتهای پاینده و [[زندگی]] همیشگی [[آخرت]] [[دست]] کشیدید. شما نیز چون امتهای گذشته که پس از درگذشت [[پیامبران الهی]]، گفتههای آنان را فراموش کرده، [[دستورها]] و وصیتهای ایشان را ترک نمودند و از راه [[دین]] و [[حقیقت]] [[منحرف]] شدند، وصیتهای پیامبرتان را ترک کردید و [[آیین]] و [[احکام]] او را [[تحریف]] کردید، اما به زودی به [[کیفر]] [[اعمال ناشایست]] خود خواهید رسید”<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۵.</ref> | شما همه میدانید و [[مردم]] [[صالح]] هم گواهند که [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمود: "خلیفه، پس از من [[علی بن ابیطالب]] است و پس از او فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] هستند و پس از آنها نیز از میان [[فرزندان]] [[پاک]] من خواهد بود". شما گفته [[پیامبر]] {{صل}} را نادیده گرفتید و [[عهد]] و [[وصیت]] او را فراموش کردید، از لذتهای [[زندگی دنیا]] [[پیروی]] نمودید و از نعمتهای پاینده و [[زندگی]] همیشگی [[آخرت]] [[دست]] کشیدید. شما نیز چون امتهای گذشته که پس از درگذشت [[پیامبران الهی]]، گفتههای آنان را فراموش کرده، [[دستورها]] و وصیتهای ایشان را ترک نمودند و از راه [[دین]] و [[حقیقت]] [[منحرف]] شدند، وصیتهای پیامبرتان را ترک کردید و [[آیین]] و [[احکام]] او را [[تحریف]] کردید، اما به زودی به [[کیفر]] [[اعمال ناشایست]] خود خواهید رسید”<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۵.</ref> | ||
== خبر دادن [[پیامبر]]{{صل}} از سختی کشیدن [[ابوذر]] == | == خبر دادن [[پیامبر]] {{صل}} از سختی کشیدن [[ابوذر]] == | ||
از [[ابوذر]] [[نقل]] کردهاند که [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: “ابوذر! چگونه خواهی بود وقتی که در میان [[مردم]] [[پست]] قرارگیری که تو را این چنین ([[پیامبر]]{{صل}} انگشتان دست مبارکش را داخل یکدیگر نموده و فشرد) بفشارند؟ ” [[ابوذر]] گفت: “یا [[رسول الله]]! چه [[دستور]] میدهی؟ ” فرمود: “صبر کن، [[صبر]] کن، [[صبر]] کن و با [[احترام]] با [[مردم]] [[رفتار]] کن و با [[کردار زشت]] [[مخالفت]] نما”<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۶.</ref>. | از [[ابوذر]] [[نقل]] کردهاند که [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: “ابوذر! چگونه خواهی بود وقتی که در میان [[مردم]] [[پست]] قرارگیری که تو را این چنین ([[پیامبر]] {{صل}} انگشتان دست مبارکش را داخل یکدیگر نموده و فشرد) بفشارند؟ ” [[ابوذر]] گفت: “یا [[رسول الله]]! چه [[دستور]] میدهی؟ ” فرمود: “صبر کن، [[صبر]] کن، [[صبر]] کن و با [[احترام]] با [[مردم]] [[رفتار]] کن و با [[کردار زشت]] [[مخالفت]] نما”<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۶.</ref>. | ||
در [[روایت]] دیگری است که [[پیامبر]]{{صل}} به وی فرمود: “ابوذر! تو [[مرد]] [[نیکی]] هستی ولی بعد از من به [[سرنوشت]] [[سختی]] دچار خواهی شد”، [[ابوذر]] گفت: “در [[راه خدا]]؟ ” فرمود: “آری، در راه خدا”. [[ابوذر]] گفت: “حال که در راه خداست پس من هم از خواسته او استقبال میکنم”<ref>حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج۱، ص۱۹۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۹۲؛ کنز العمال فی سنن الاقوال، متقی هندی، ج۵، ص۹۵۴.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۶.</ref> | در [[روایت]] دیگری است که [[پیامبر]] {{صل}} به وی فرمود: “ابوذر! تو [[مرد]] [[نیکی]] هستی ولی بعد از من به [[سرنوشت]] [[سختی]] دچار خواهی شد”، [[ابوذر]] گفت: “در [[راه خدا]]؟ ” فرمود: “آری، در راه خدا”. [[ابوذر]] گفت: “حال که در راه خداست پس من هم از خواسته او استقبال میکنم”<ref>حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج۱، ص۱۹۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۹۲؛ کنز العمال فی سنن الاقوال، متقی هندی، ج۵، ص۹۵۴.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۶.</ref> | ||
== برخورد [[ابوذر]] با کجرویهای [[عثمان]] == | == برخورد [[ابوذر]] با کجرویهای [[عثمان]] == | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۰: | ||
[[عثمان]] که دید نمیتواند با [[تهدید]] [[ابوذر]] را از این کار بازدارد، خواست با دادن [[پول]] او را ساکت کند، و [[تصور]] کرد او هم مانند مانند [[طلحه]] و [[زبیر]] و دیگران است تا بتواند به دینش دستبرد بزند و او را ساکت کند. پس کیسهای طلا به یکی از غلامانش داد تا برای [[ابوذر]] ببرد و به او گفت: “اگر بتوانی به او بدهی، تو را [[آزاد]] میکنم”. [[غلام]] کیسه طلا را نزد [[ابوذر]] آورد اما هر چه [[اصرار]] کرد او نپذیرفت، تا آنکه به او گفت: “ای [[ابوذر]]! اگر به خاطر [[عثمان]] نمیپذیری به خاطر من قبول کن که اگر بپذیری [[آزاد]] خواهم شد”، [[ابوذر]] گفت: “آری، تو [[آزاد]] میشوی اما من [[بنده]] خواهم شد”<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۱، به نقل از لباب الآداب.</ref>. | [[عثمان]] که دید نمیتواند با [[تهدید]] [[ابوذر]] را از این کار بازدارد، خواست با دادن [[پول]] او را ساکت کند، و [[تصور]] کرد او هم مانند مانند [[طلحه]] و [[زبیر]] و دیگران است تا بتواند به دینش دستبرد بزند و او را ساکت کند. پس کیسهای طلا به یکی از غلامانش داد تا برای [[ابوذر]] ببرد و به او گفت: “اگر بتوانی به او بدهی، تو را [[آزاد]] میکنم”. [[غلام]] کیسه طلا را نزد [[ابوذر]] آورد اما هر چه [[اصرار]] کرد او نپذیرفت، تا آنکه به او گفت: “ای [[ابوذر]]! اگر به خاطر [[عثمان]] نمیپذیری به خاطر من قبول کن که اگر بپذیری [[آزاد]] خواهم شد”، [[ابوذر]] گفت: “آری، تو [[آزاد]] میشوی اما من [[بنده]] خواهم شد”<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۱، به نقل از لباب الآداب.</ref>. | ||
روزی [[ابوذر]] مریض بود با کمک [[عصا]] به نزد [[عثمان]] رفت و دید صدهزار [[درهم]] جلوی [[عثمان]] است و جمعیتی هم اطرافش نشسته، منتظرند این [[مال]] را میانشان قسمت کند. [[ابوذر]] گفت: “این چه [[مالی]] است، از کجا آمده و برای چه [[مصرف]] خواهد شد؟ ” [[عثمان]] گفت: “این، صدهزار [[درهم]] است که از محلی آوردهاند، منتظرم این مقدار هم بر آن افزوده شود تا بعد [[تصمیم]] بگیرم”. [[ابوذر]] گفت: “صدهزار [[درهم]] بیشتر است یا چهار [[دینار]]؟ ” [[عثمان]] گفت: “البته صدهزار درهم”. [[ابوذر]] گفت: به یاد داری شبی با تو [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رفتیم، حضرت به اندازهای غمناک بود که جواب [[سلام]] ما را به [[درستی]] نداد. اما روز بعد که خدمتش رسیدیم او را خندان و خوشحال یافتیم، گفتیم: [[پدر]] و مادرمان به قربانت، دیشب شما را چنان محزون دیدیم و امروز چنین خندان؟ فرمود: “آری، دیشب چهار [[دینار]] از [[بیتالمال]] [[مسلمین]] پیش من بود که تقسیم نکرده بودم و از آن میترسیدم که مرگم فرا رسد و این [[مال]] نزد من بماند، اما امروز به [[مصرف]] رساندم و بسیار خوشحالم”. | روزی [[ابوذر]] مریض بود با کمک [[عصا]] به نزد [[عثمان]] رفت و دید صدهزار [[درهم]] جلوی [[عثمان]] است و جمعیتی هم اطرافش نشسته، منتظرند این [[مال]] را میانشان قسمت کند. [[ابوذر]] گفت: “این چه [[مالی]] است، از کجا آمده و برای چه [[مصرف]] خواهد شد؟ ” [[عثمان]] گفت: “این، صدهزار [[درهم]] است که از محلی آوردهاند، منتظرم این مقدار هم بر آن افزوده شود تا بعد [[تصمیم]] بگیرم”. [[ابوذر]] گفت: “صدهزار [[درهم]] بیشتر است یا چهار [[دینار]]؟ ” [[عثمان]] گفت: “البته صدهزار درهم”. [[ابوذر]] گفت: به یاد داری شبی با تو [[خدمت]] [[پیامبر]] {{صل}} رفتیم، حضرت به اندازهای غمناک بود که جواب [[سلام]] ما را به [[درستی]] نداد. اما روز بعد که خدمتش رسیدیم او را خندان و خوشحال یافتیم، گفتیم: [[پدر]] و مادرمان به قربانت، دیشب شما را چنان محزون دیدیم و امروز چنین خندان؟ فرمود: “آری، دیشب چهار [[دینار]] از [[بیتالمال]] [[مسلمین]] پیش من بود که تقسیم نکرده بودم و از آن میترسیدم که مرگم فرا رسد و این [[مال]] نزد من بماند، اما امروز به [[مصرف]] رساندم و بسیار خوشحالم”. | ||
[[عثمان]] رو به [[کعب الاحبار]] کرد و گفت: “کسی که [[زکات]] مالش را داده است آیا بعد از آن نیز چیزی بر او [[واجب]] است؟ ” [[کعب الاحبار]] گفت: “نه، اگر خانهای از خشت طلا و خشت نقره نیز بسازد بر او چیزی نیست”. [[ابوذر]] عصایش را بلند کرد و بر سر کعب کوبید و گفت: “ای پسر [[یهودی]]! تو چه کسی هستی تا درباره [[احکام]] [[مسلمین]] نظر بدهی، گفتار [[خدا]] مقدم بر گفته توست، [[خدا]] میفرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref>”. [[عثمان]] گفت: “ابوذر! تو پیر و خرفت شدهای و عقلت را از دست دادهای و اگر به خاطر [[مصاحبت]] [[پیامبر]]{{صل}} نبود تو را میکشتم”. [[ابوذر]] گفت: “حبیبم [[پیامبر خدا]]{{صل}} به من خبر داد که نه میتوانید مرا بفریبید و نه آنکه بکشید! اما عقلم آنقدر باقی است تا خبری را که از [[پیامبر خدا]] شنیدم، [[حفظ]] داشته باشم”. | [[عثمان]] رو به [[کعب الاحبار]] کرد و گفت: “کسی که [[زکات]] مالش را داده است آیا بعد از آن نیز چیزی بر او [[واجب]] است؟ ” [[کعب الاحبار]] گفت: “نه، اگر خانهای از خشت طلا و خشت نقره نیز بسازد بر او چیزی نیست”. [[ابوذر]] عصایش را بلند کرد و بر سر کعب کوبید و گفت: “ای پسر [[یهودی]]! تو چه کسی هستی تا درباره [[احکام]] [[مسلمین]] نظر بدهی، گفتار [[خدا]] مقدم بر گفته توست، [[خدا]] میفرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref>”. [[عثمان]] گفت: “ابوذر! تو پیر و خرفت شدهای و عقلت را از دست دادهای و اگر به خاطر [[مصاحبت]] [[پیامبر]] {{صل}} نبود تو را میکشتم”. [[ابوذر]] گفت: “حبیبم [[پیامبر خدا]] {{صل}} به من خبر داد که نه میتوانید مرا بفریبید و نه آنکه بکشید! اما عقلم آنقدر باقی است تا خبری را که از [[پیامبر خدا]] شنیدم، [[حفظ]] داشته باشم”. | ||
[[عثمان]] گفت: “از [[پیامبر]]{{صل}} چه شنیدهای؟ ” [[ابوذر]] گفت: از [[پیامبر خدا]] شنیدم که فرمود: “هرگاه [[خاندان]] [[ابیالعاص]] به سی نفر برسند [[مال]] [[خدا]] را [[مال]] خود میخوانند، [[قرآن]] را وسیله [[مکر]] و [[فریب]] میسازند و [[بندگان]] را بردگان خود میپندارند“. [[عثمان]] گفت: “ای گروه [[یاران محمد]]! هیچ یک از شما این خبر را از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده است؟ ” همه گفتند: نه. [[عثمان]]، [[علی]]{{ع}} را فراخواند، [[علی]]{{ع}} آمد، [[عثمان]] گفت: “یا ابا الحسن! ببین این [[مرد]] [[دروغگو]] چه میگوید!” [[علی]]{{ع}} فرمود: “این چنین مگو، زیرا از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که فرمود: “آسمان سایه نیفکند و [[زمین]] حمل نکند مردی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد!“ همه گفتند: [[ابوذر]] راستگوست و این مطلب را درباره وی از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدهایم<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref>. | [[عثمان]] گفت: “از [[پیامبر]] {{صل}} چه شنیدهای؟ ” [[ابوذر]] گفت: از [[پیامبر خدا]] شنیدم که فرمود: “هرگاه [[خاندان]] [[ابیالعاص]] به سی نفر برسند [[مال]] [[خدا]] را [[مال]] خود میخوانند، [[قرآن]] را وسیله [[مکر]] و [[فریب]] میسازند و [[بندگان]] را بردگان خود میپندارند“. [[عثمان]] گفت: “ای گروه [[یاران محمد]]! هیچ یک از شما این خبر را از [[پیامبر]] {{صل}} شنیده است؟ ” همه گفتند: نه. [[عثمان]]، [[علی]] {{ع}} را فراخواند، [[علی]] {{ع}} آمد، [[عثمان]] گفت: “یا ابا الحسن! ببین این [[مرد]] [[دروغگو]] چه میگوید!” [[علی]] {{ع}} فرمود: “این چنین مگو، زیرا از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدم که فرمود: “آسمان سایه نیفکند و [[زمین]] حمل نکند مردی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد!“ همه گفتند: [[ابوذر]] راستگوست و این مطلب را درباره وی از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدهایم<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref>. | ||
اعتراضات [[ابوذر]] به [[عثمان]] روز به روز زیادتر میشد، یک روز که جمعیت بسیاری اطراف [[عثمان]] بودند از او پرسید: آیا برای [[خلیفه]] جایز است [[مالی]] را از [[بیتالمال]] [[قرض]] بردارد تا وقتی که ممکن شد بپردازد؟ [[کعب الاحبار]] گفت: “مانعی ندارد”. در اینجا باز هم [[ابوذر]] نتوانست [[تحمل]] کند و رو به کعب نمود و گفت: “یهودیزاده! تو میخواهی [[احکام دین]] خودمان را به ما بیاموزی؟ ” [[عثمان]] به [[ابوذر]] گفت: “ابوذر! خیلی ما را [[اذیت]] میکنی و [[یاران]] و [[اصحاب]] مرا ملامت مینمایی، از پیش من برو!”<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۴.</ref>. | اعتراضات [[ابوذر]] به [[عثمان]] روز به روز زیادتر میشد، یک روز که جمعیت بسیاری اطراف [[عثمان]] بودند از او پرسید: آیا برای [[خلیفه]] جایز است [[مالی]] را از [[بیتالمال]] [[قرض]] بردارد تا وقتی که ممکن شد بپردازد؟ [[کعب الاحبار]] گفت: “مانعی ندارد”. در اینجا باز هم [[ابوذر]] نتوانست [[تحمل]] کند و رو به کعب نمود و گفت: “یهودیزاده! تو میخواهی [[احکام دین]] خودمان را به ما بیاموزی؟ ” [[عثمان]] به [[ابوذر]] گفت: “ابوذر! خیلی ما را [[اذیت]] میکنی و [[یاران]] و [[اصحاب]] مرا ملامت مینمایی، از پیش من برو!”<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۴.</ref>. | ||
در مجلس دیگری [[عثمان]] به [[ابوذر]] مطالبی گفت، [[ابوذر]] به او گفت: من تو را [[نصیحت]] کردم ولی تو درباره من بدگمان بودی، همانطور که همراهان تو را نیز پند دادم و آنها نیز درباره من بدگمان بودند. [[عثمان]] گفت: “تو [[دروغ]] میگویی، بلکه میخواهی فتنهگری کنی و دوستدار فتنهای، اما این را بدان که [[شام]] پیش روی ماست”، [[ابوذر]] گفت: “به [[خدا]] [[سوگند]]، گناهی بر من نیست جز اینکه خواستم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم”. [[عثمان]] غضبناک شد و گفت: “به من بگویید که با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم؟ آیا او را بزنم یا زندانی کنم و یا او را بکشم، زیرا او میخواهد که بین [[مسلمانان]] جدایی بیندازد؛ یا اینکه او را به جای دوری [[تبعید]] کنم”. در این موقع [[علی]]{{ع}} که حاضر بود لب به سخن گشود گفت، و فرمود: “درباره این مرد همان مطلبی را به تو میگویم که [[مؤمن آل فرعون]] گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ}}<ref>«و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. [[عثمان]] جواب حضرت را با [[درشتی]] داد و حضرت نیز جواب [[عثمان]] را داد. بدین ترتیب [[عثمان]] [[ابوذر]] را به [[شام]] [[تبعید]] کرد<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶.</ref> | در مجلس دیگری [[عثمان]] به [[ابوذر]] مطالبی گفت، [[ابوذر]] به او گفت: من تو را [[نصیحت]] کردم ولی تو درباره من بدگمان بودی، همانطور که همراهان تو را نیز پند دادم و آنها نیز درباره من بدگمان بودند. [[عثمان]] گفت: “تو [[دروغ]] میگویی، بلکه میخواهی فتنهگری کنی و دوستدار فتنهای، اما این را بدان که [[شام]] پیش روی ماست”، [[ابوذر]] گفت: “به [[خدا]] [[سوگند]]، گناهی بر من نیست جز اینکه خواستم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم”. [[عثمان]] غضبناک شد و گفت: “به من بگویید که با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم؟ آیا او را بزنم یا زندانی کنم و یا او را بکشم، زیرا او میخواهد که بین [[مسلمانان]] جدایی بیندازد؛ یا اینکه او را به جای دوری [[تبعید]] کنم”. در این موقع [[علی]] {{ع}} که حاضر بود لب به سخن گشود گفت، و فرمود: “درباره این مرد همان مطلبی را به تو میگویم که [[مؤمن آل فرعون]] گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ}}<ref>«و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. [[عثمان]] جواب حضرت را با [[درشتی]] داد و حضرت نیز جواب [[عثمان]] را داد. بدین ترتیب [[عثمان]] [[ابوذر]] را به [[شام]] [[تبعید]] کرد<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶.</ref> | ||
== [[ابوذر]] در [[شام]] == | == [[ابوذر]] در [[شام]] == | ||
وقتی [[عثمان]] [[ابوذر]] را به [[شام]] [[تبعید]] کرد، او هر روز در میان [[اجتماع]] [[مردم]] [[شام]] [[سخنرانی]] و آنان را به [[اطاعت خدا]] و [[ترک گناهان]] [[دعوت]] میکرد. همچنین روایاتی که از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره [[فضائل اهل بیت]] شنیده بود، بیان میکرد و ایشان را به [[پیروی]] از [[خاندان]] [[عترت پیامبر]] توصیه میفرمود تا آنکه بسیاری از [[مردم]] آنجا به [[اهل بیت]]{{عم}} علاقهمند شدند. | وقتی [[عثمان]] [[ابوذر]] را به [[شام]] [[تبعید]] کرد، او هر روز در میان [[اجتماع]] [[مردم]] [[شام]] [[سخنرانی]] و آنان را به [[اطاعت خدا]] و [[ترک گناهان]] [[دعوت]] میکرد. همچنین روایاتی که از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} درباره [[فضائل اهل بیت]] شنیده بود، بیان میکرد و ایشان را به [[پیروی]] از [[خاندان]] [[عترت پیامبر]] توصیه میفرمود تا آنکه بسیاری از [[مردم]] آنجا به [[اهل بیت]] {{عم}} علاقهمند شدند. | ||
چون [[ابوذر]] مرد [[حق]] بود و هرچه را که با [[حق]] و [[دستورات اسلام]] سازگار نبود نمیتوانست [[تحمل]] کند، در [[شام]] هم دست از [[نهی از منکر]] برنداشت. وقتی که [[معاویه]] کاخ “الخضراء” را ساخت، [[ابوذر]] به او گفت: “معاویه! اگر این کاخ را از [[مال]] [[خدا]] ساختهای [[خیانت]] کردهای و اگر از [[مال]] شخصی بنا کردی، [[اسراف]] نمودهای و [[خدا]] اسرافکنندگان را [[دوست]] نمیدارد”<ref>انساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۴۲؛ البلدان، ابن الفقیه، ص۴۴۳.</ref>. | چون [[ابوذر]] مرد [[حق]] بود و هرچه را که با [[حق]] و [[دستورات اسلام]] سازگار نبود نمیتوانست [[تحمل]] کند، در [[شام]] هم دست از [[نهی از منکر]] برنداشت. وقتی که [[معاویه]] کاخ “الخضراء” را ساخت، [[ابوذر]] به او گفت: “معاویه! اگر این کاخ را از [[مال]] [[خدا]] ساختهای [[خیانت]] کردهای و اگر از [[مال]] شخصی بنا کردی، [[اسراف]] نمودهای و [[خدا]] اسرافکنندگان را [[دوست]] نمیدارد”<ref>انساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۴۲؛ البلدان، ابن الفقیه، ص۴۴۳.</ref>. | ||
خط ۲۲۰: | خط ۲۲۰: | ||
== [[تبعید]] [[ابوذر]] به [[ربذه]]<ref>ربذه در نزدیکی مدینه و در سر راه حجاج به طرف مکه معظمه قرار دارد و فاصلهاش با مدینه منوره در حدود سه روز است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۴.</ref>== | == [[تبعید]] [[ابوذر]] به [[ربذه]]<ref>ربذه در نزدیکی مدینه و در سر راه حجاج به طرف مکه معظمه قرار دارد و فاصلهاش با مدینه منوره در حدود سه روز است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۴.</ref>== | ||
[[عثمان]] [[دستور]] داد هنگام [[تبعید]]، کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نگوید و او را بدرقه ننماید و به [[مروان حکم]] [[دستور]] داد تا فرمانش را [[اجرا]] کند. لذا جز [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[عقیل]] ([[برادر]] [[امیرالمؤمنین]]) و [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} و [[عمار]] و عده کمی از [[بنیهاشم]] کسی جرأت نکرد [[ابوذر]] را بدرقه کند. هنگامی که [[حسن بن علی]]{{ع}} با [[ابوذر]] [[سخن]] میگفت، [[مروان]] گفت: “با او سخن نگو! مگر امر [[خلیفه]] را نشنیدهای که کسی نباید با این مرد سخن بگوید، اگر نشنیدهای اینک بشنو و با او سخن مگو”. | [[عثمان]] [[دستور]] داد هنگام [[تبعید]]، کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نگوید و او را بدرقه ننماید و به [[مروان حکم]] [[دستور]] داد تا فرمانش را [[اجرا]] کند. لذا جز [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} و [[عقیل]] ([[برادر]] [[امیرالمؤمنین]]) و [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} و [[عمار]] و عده کمی از [[بنیهاشم]] کسی جرأت نکرد [[ابوذر]] را بدرقه کند. هنگامی که [[حسن بن علی]] {{ع}} با [[ابوذر]] [[سخن]] میگفت، [[مروان]] گفت: “با او سخن نگو! مگر امر [[خلیفه]] را نشنیدهای که کسی نباید با این مرد سخن بگوید، اگر نشنیدهای اینک بشنو و با او سخن مگو”. | ||
در این موقع [[علی]]{{ع}} تازیانهای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: “دور شو! [[خدا]] تو را هلاک کند”. [[مروان]] به [[عثمان]] [[شکایت]] کرد و [[عثمان]] هم سخت بر [[علی]]{{ع}} خشمناک شد. | در این موقع [[علی]] {{ع}} تازیانهای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: “دور شو! [[خدا]] تو را هلاک کند”. [[مروان]] به [[عثمان]] [[شکایت]] کرد و [[عثمان]] هم سخت بر [[علی]] {{ع}} خشمناک شد. | ||
وقتی [[ابوذر]] برای خداحافظی از بدرقهکنندگان ایستاد، [[علی]]{{ع}} به او فرمود: “ابوذر! آسوده باش و از این پیشامد نگران مباش، زیرا به خاطر [[خدا]] [[غضب]] کردهای و به او [[امیدوار]] باش. [[مردم]] درباره [[زندگی]] [[دنیایی]] خود میترسند و تو هم از آنها درباره دینت ترسناکی، از این جهت تو را به زحمت انداخته، به بیابانها تبعیدت کردند. به [[خدا]] قسم، اگر [[آسمان]] و [[زمین]] بر بندهای سخت بگیرد و او [[پرهیزکاری]] پیشه کند، [[خدای متعال]] برای او [[گشایش]] قرار میدهد. [[ابوذر]]! جز از [[باطل]] مترس و با غیر [[حق]] [[دوستی]] مکن”<ref>نهج البلاغه، کلمات امیرالمؤمنین، کلام، ص۱۳۰.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} به همراهان خود فرمود: “با عمویتان خداحافظی کنید، [[عقیل]]! تو هم با برادرت [[وداع]] کن”. | وقتی [[ابوذر]] برای خداحافظی از بدرقهکنندگان ایستاد، [[علی]] {{ع}} به او فرمود: “ابوذر! آسوده باش و از این پیشامد نگران مباش، زیرا به خاطر [[خدا]] [[غضب]] کردهای و به او [[امیدوار]] باش. [[مردم]] درباره [[زندگی]] [[دنیایی]] خود میترسند و تو هم از آنها درباره دینت ترسناکی، از این جهت تو را به زحمت انداخته، به بیابانها تبعیدت کردند. به [[خدا]] قسم، اگر [[آسمان]] و [[زمین]] بر بندهای سخت بگیرد و او [[پرهیزکاری]] پیشه کند، [[خدای متعال]] برای او [[گشایش]] قرار میدهد. [[ابوذر]]! جز از [[باطل]] مترس و با غیر [[حق]] [[دوستی]] مکن”<ref>نهج البلاغه، کلمات امیرالمؤمنین، کلام، ص۱۳۰.</ref>. سپس [[امام]] {{ع}} به همراهان خود فرمود: “با عمویتان خداحافظی کنید، [[عقیل]]! تو هم با برادرت [[وداع]] کن”. | ||
[[عقیل]] گفت: “ابوذر! چگونه با تو سخن بگویم با آنکه میدانی تو را [[دوست]] میداریم و تو هم ما را [[دوست]] داری و جدایی از تو بر ما سخت است، اما [[تقوا]] پیشه کن، زیرا [[نجات]] و [[رستگاری]] در آن است و بردبار باش که [[بردباری]]، [[بزرگواری]] است؛ بدان که سنگین و دشوار دانستن [[صبر]] از [[ناتوانی]] است و دور دانستن [[عافیت]] و [[نجات]] [[ناامیدی]] است، بنابراین از [[ناامیدی]] و [[ناشکیبایی]] دوری کن”. | [[عقیل]] گفت: “ابوذر! چگونه با تو سخن بگویم با آنکه میدانی تو را [[دوست]] میداریم و تو هم ما را [[دوست]] داری و جدایی از تو بر ما سخت است، اما [[تقوا]] پیشه کن، زیرا [[نجات]] و [[رستگاری]] در آن است و بردبار باش که [[بردباری]]، [[بزرگواری]] است؛ بدان که سنگین و دشوار دانستن [[صبر]] از [[ناتوانی]] است و دور دانستن [[عافیت]] و [[نجات]] [[ناامیدی]] است، بنابراین از [[ناامیدی]] و [[ناشکیبایی]] دوری کن”. | ||
خط ۲۳۰: | خط ۲۳۰: | ||
[[عمار یاسر]] در حالی که [[بغض]] گلویش را گرفته بود، گفت: “خدا کسانی را که تو را به [[وحشت]] انداختهاند، مورد [[رحمت]] قرار ندهد و کسانی را که تو را ترساندند، ایمن نگرداند. [[ابوذر]]! [[آگاه]] باش که اگر دنیادوست بودی و از [[ثروت]] [[دنیا]] میپذیرفتی تو را محترم میشمردند و اگر از کردارشان [[انتقاد]] نمیکردی تو را برمیگزیدند. مردمی که با تو همصدا نمیشوند و [[اعمال]] آنها را درست میدانند، همان کسانی هستند که به [[دنیا]] علاقهمندند و از [[مرگ]] هراساناند؛ چنین جمعیتی به موضوعات از نظر [[دین]] نگاه نمیکنند بلکه تمام همتشان جلب [[رضایت]] [[زمامداران]] است؛ اینان سوداگراناند که دینشان را به [[دنیا]] فروختند: {{متن قرآن|خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ}}<ref>«در این جهان و در جهان واپسین زیان دیده است؛ این همان زیان آشکار است» سوره حج، آیه ۱۱.</ref>”. | [[عمار یاسر]] در حالی که [[بغض]] گلویش را گرفته بود، گفت: “خدا کسانی را که تو را به [[وحشت]] انداختهاند، مورد [[رحمت]] قرار ندهد و کسانی را که تو را ترساندند، ایمن نگرداند. [[ابوذر]]! [[آگاه]] باش که اگر دنیادوست بودی و از [[ثروت]] [[دنیا]] میپذیرفتی تو را محترم میشمردند و اگر از کردارشان [[انتقاد]] نمیکردی تو را برمیگزیدند. مردمی که با تو همصدا نمیشوند و [[اعمال]] آنها را درست میدانند، همان کسانی هستند که به [[دنیا]] علاقهمندند و از [[مرگ]] هراساناند؛ چنین جمعیتی به موضوعات از نظر [[دین]] نگاه نمیکنند بلکه تمام همتشان جلب [[رضایت]] [[زمامداران]] است؛ اینان سوداگراناند که دینشان را به [[دنیا]] فروختند: {{متن قرآن|خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ}}<ref>«در این جهان و در جهان واپسین زیان دیده است؛ این همان زیان آشکار است» سوره حج، آیه ۱۱.</ref>”. | ||
قطرات [[اشک]] [[ابوذر]] بر گونهاش جاری شد و گفت: [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند ای [[خاندان]] [[نبوت]]. آری، جدایی از [[دوستان]] از هر دردی سختتر است، چنانکه شاعر شیرینزبان [[عرب]] گفته: {{عربی|یقولونَ اِنَّ الْمَوْتَ صَعْبٌ عَلَی الْفَتی *** مُفارَقَةُ الْأَحْبابِ وَ اللهِ أَصْعَبُ}}؛ میگویند که [[مرگ]]، بر [[جوان]] دشوار است، اما من میگویم مفارقت و دوری از [[دوستان]] از مردن سختتر است. سپس گفت: “ای [[خاندان]] [[نبوت]]! مفارقت شما بر من دشوار است، هرگاه شما را میبینم [[پیامبر خدا]] را به یاد میآورم و در [[مدینه]] به جز شما به کسی [[دلبستگی]] نداشتم. در [[حجاز]] بر [[عثمان]] گران بودم و در [[شام]] بر [[معاویه]]. [[مردم]] آنها را تحریک کردند تا آنکه مرا به جایی میفرستند که هیچ [[یار]] و مددکار و هیچ مونسی جز [[خدا]] ندارم. به [[خدا]] قسم که جز او [[یاوری]] نمیخواهم و با وجود او از چیزی [[وحشت]] ندارم”. [[ابوذر]] به راه افتاد و [[علی]]{{ع}} و همراهان به [[مدینه]] برگشتند<ref>السقیفه و فدک، جوهری، ص۷۸-۸۰.</ref>. | قطرات [[اشک]] [[ابوذر]] بر گونهاش جاری شد و گفت: [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند ای [[خاندان]] [[نبوت]]. آری، جدایی از [[دوستان]] از هر دردی سختتر است، چنانکه شاعر شیرینزبان [[عرب]] گفته: {{عربی|یقولونَ اِنَّ الْمَوْتَ صَعْبٌ عَلَی الْفَتی *** مُفارَقَةُ الْأَحْبابِ وَ اللهِ أَصْعَبُ}}؛ میگویند که [[مرگ]]، بر [[جوان]] دشوار است، اما من میگویم مفارقت و دوری از [[دوستان]] از مردن سختتر است. سپس گفت: “ای [[خاندان]] [[نبوت]]! مفارقت شما بر من دشوار است، هرگاه شما را میبینم [[پیامبر خدا]] را به یاد میآورم و در [[مدینه]] به جز شما به کسی [[دلبستگی]] نداشتم. در [[حجاز]] بر [[عثمان]] گران بودم و در [[شام]] بر [[معاویه]]. [[مردم]] آنها را تحریک کردند تا آنکه مرا به جایی میفرستند که هیچ [[یار]] و مددکار و هیچ مونسی جز [[خدا]] ندارم. به [[خدا]] قسم که جز او [[یاوری]] نمیخواهم و با وجود او از چیزی [[وحشت]] ندارم”. [[ابوذر]] به راه افتاد و [[علی]] {{ع}} و همراهان به [[مدینه]] برگشتند<ref>السقیفه و فدک، جوهری، ص۷۸-۸۰.</ref>. | ||
نقل شده است پس از بازگشت، به [[امیرالمؤمنین]] گفتند که [[عثمان]] به خاطر بدرقه [[ابوذر]] بر تو [[غضب]] کرده است، فرمود: {{متن حدیث|غَضِبَ الْخَيْلُ عَلَى صُمِّ اللَّجَمِ}}<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref>؛ مثل اینکه اسب بر دهنهاش [[غضب]] کند؛ یعنی چه اهمیتی دارد. | نقل شده است پس از بازگشت، به [[امیرالمؤمنین]] گفتند که [[عثمان]] به خاطر بدرقه [[ابوذر]] بر تو [[غضب]] کرده است، فرمود: {{متن حدیث|غَضِبَ الْخَيْلُ عَلَى صُمِّ اللَّجَمِ}}<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref>؛ مثل اینکه اسب بر دهنهاش [[غضب]] کند؛ یعنی چه اهمیتی دارد. | ||
هنگامی که [[علی]]{{ع}} از مشایعت [[ابوذر]] برگشت، [[عثمان]] به او گفت: “چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر [[دستور]] من به تو نرسیده بود؟ ” [[علی]]{{ع}} فرمود: “اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، ولی امر تو را کوچک نشمردم”. عثمان گفت: “مگر نشنیدی که گفتم کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نگوید؟ ” [[علی]]{{ع}} فرمود: “مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آن را [[اطاعت]] کنم؟ ”<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۶؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶-۱۰۱.</ref> | هنگامی که [[علی]] {{ع}} از مشایعت [[ابوذر]] برگشت، [[عثمان]] به او گفت: “چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر [[دستور]] من به تو نرسیده بود؟ ” [[علی]] {{ع}} فرمود: “اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، ولی امر تو را کوچک نشمردم”. عثمان گفت: “مگر نشنیدی که گفتم کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نگوید؟ ” [[علی]] {{ع}} فرمود: “مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آن را [[اطاعت]] کنم؟ ”<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۶؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶-۱۰۱.</ref> | ||
== [[ابوذر]] و [[حقطلبی]] == | == [[ابوذر]] و [[حقطلبی]] == | ||
خط ۲۴۱: | خط ۲۴۱: | ||
[[ابوذر]] برای بار دوم نیز، به دیدن [[عثمان]] رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم [[عثمان]] اعتنایی نکرد. [[حبیب بن سلمه]] به حال [[ابوذر]] [[دلسوزی]] نمود. و گفت: “ابوذر! من هزار [[درهم]] و یک [[خادم]] و پانصد گوسفند به تو خواهم داد”. [[ابوذر]] پاسخ داد: “هزار [[درهم]] و [[خادم]] و گوسفندانت را به کسی بده که محتاج باشد! من به خاطر [[فقر]] و [[تنگدستی]] [[طلب]] نمیکنم، بلکه [[حق]] خود را از [[بیتالمال]] که [[خدا]] در کتابش برای من قرار داده است، میخواهم”. | [[ابوذر]] برای بار دوم نیز، به دیدن [[عثمان]] رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم [[عثمان]] اعتنایی نکرد. [[حبیب بن سلمه]] به حال [[ابوذر]] [[دلسوزی]] نمود. و گفت: “ابوذر! من هزار [[درهم]] و یک [[خادم]] و پانصد گوسفند به تو خواهم داد”. [[ابوذر]] پاسخ داد: “هزار [[درهم]] و [[خادم]] و گوسفندانت را به کسی بده که محتاج باشد! من به خاطر [[فقر]] و [[تنگدستی]] [[طلب]] نمیکنم، بلکه [[حق]] خود را از [[بیتالمال]] که [[خدا]] در کتابش برای من قرار داده است، میخواهم”. | ||
در این هنگام [[علی]]{{ع}} وارد شد و [[عثمان]] به ایشان گفت: “یا [[علی]]! این مرد سفیه و [[نادان]] را از ما دور کن”. حضرت فرمود: “سفیه کیست؟ ” [[عثمان]] گفت: “ابوذر!” [[امام]]{{ع}} فرمود: او سفیه نیست؛ از [[پیامبر]] شنیدم که فرمود: “آسمان سایه نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد. او را به منزله [[مؤمن آل فرعون]] قرار بده، اگر [[دروغ]] بگوید دروغش علیه اوست و اگر راست بگوید بیشتر از آنچه از [[عذاب]] به شما [[وعده]] میدهد، خواهید دید“<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۵.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۹.</ref> | در این هنگام [[علی]] {{ع}} وارد شد و [[عثمان]] به ایشان گفت: “یا [[علی]]! این مرد سفیه و [[نادان]] را از ما دور کن”. حضرت فرمود: “سفیه کیست؟ ” [[عثمان]] گفت: “ابوذر!” [[امام]] {{ع}} فرمود: او سفیه نیست؛ از [[پیامبر]] شنیدم که فرمود: “آسمان سایه نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد. او را به منزله [[مؤمن آل فرعون]] قرار بده، اگر [[دروغ]] بگوید دروغش علیه اوست و اگر راست بگوید بیشتر از آنچه از [[عذاب]] به شما [[وعده]] میدهد، خواهید دید“<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۵.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۹.</ref> | ||
== [[نامه]] [[ابوذر]] به [[حذیفه]] == | == [[نامه]] [[ابوذر]] به [[حذیفه]] == | ||
خط ۲۷۷: | خط ۲۷۷: | ||
== سرانجام [[ابوذر]] == | == سرانجام [[ابوذر]] == | ||
[[ابوذر]] در سال ۳۱ یا ۳۲ [[هجری]] در [[ربذه]] [[وفات]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵.</ref>. از [[همسر]] [[ابوذر]] [[نقل]] شده است: همین که آثار [[مرگ]] بر چهره [[ابوذر]] ظاهر شد، من شروع به [[گریه]] نمودم، پرسید: چرا [[گریه]] میکنی؟ گفتم: چگونه [[گریه]] نکنم در حالی که در این بیابان کفنی ندارم که تو را با آن [[کفن]] کنم! گفت: “گریه نکن، وقتی که مُردم، روی مرا بپوشان و در کنار جاده بنشین، جمعیتی از راه میرسند و مرا [[دفن]] میکنند. روزی من و جماعتی در [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} بودیم، حضرت فرمود: “یکی از شما در بیابانی از [[دنیا]] خواهد رفت، جمعیتی از [[مؤمنین]] بر جنازه او حاضر خواهند شد”. همه کسانی که در آن مجلس با من بودند، در میان جمعیت و یا در [[شهر]] و قریه از [[دنیا]] رفتند و غیر از من کسی نمانده است و آن منم که در بیابان خواهم مرد. مواظب جاده باش که به زودی آنچه میگویم خواهی دید، زیرا نه من [[دروغ]] میگویم و نه به من [[دروغ]] گفتهاند”. گفتم: [[حجاج]] همه رفتهاند، جمعیت از کجا خواهد آمد؟ گفت: “مواظب راه باش”. | [[ابوذر]] در سال ۳۱ یا ۳۲ [[هجری]] در [[ربذه]] [[وفات]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵.</ref>. از [[همسر]] [[ابوذر]] [[نقل]] شده است: همین که آثار [[مرگ]] بر چهره [[ابوذر]] ظاهر شد، من شروع به [[گریه]] نمودم، پرسید: چرا [[گریه]] میکنی؟ گفتم: چگونه [[گریه]] نکنم در حالی که در این بیابان کفنی ندارم که تو را با آن [[کفن]] کنم! گفت: “گریه نکن، وقتی که مُردم، روی مرا بپوشان و در کنار جاده بنشین، جمعیتی از راه میرسند و مرا [[دفن]] میکنند. روزی من و جماعتی در [[خدمت]] [[پیامبر]] {{صل}} بودیم، حضرت فرمود: “یکی از شما در بیابانی از [[دنیا]] خواهد رفت، جمعیتی از [[مؤمنین]] بر جنازه او حاضر خواهند شد”. همه کسانی که در آن مجلس با من بودند، در میان جمعیت و یا در [[شهر]] و قریه از [[دنیا]] رفتند و غیر از من کسی نمانده است و آن منم که در بیابان خواهم مرد. مواظب جاده باش که به زودی آنچه میگویم خواهی دید، زیرا نه من [[دروغ]] میگویم و نه به من [[دروغ]] گفتهاند”. گفتم: [[حجاج]] همه رفتهاند، جمعیت از کجا خواهد آمد؟ گفت: “مواظب راه باش”. | ||
در همین هنگام صدای قافلهای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای [[زن]]! در این بیابان چه میکنی؟ گفتم: مردی از [[مسلمانان]] در حال [[مرگ]] است، او را [[کفن]] کنید، [[خدا]] به شما [[اجر]] دهد. گفتند: او کیست؟ گفتم: [[ابوذر غفاری]]. همه گفتند: آه! [[پدر]] و مادرمان فدای [[ابوذر]]. همگی عنان مرکبها را بر گردن آنها انداخته، دوان دوان خود را به [[ابوذر]] رساندند. [[ابوذر]] به آنها گفت: “بر شما مژده باد که [[پیامبر خدا]] شما را یاد کرده و از امروز شما خبر داده بود، بدانید اگر [[لباس]] بزرگی داشتم حتماً آن را [[کفن]] خود قرار میدادم. شما را به [[خدا]] قسم میدهم کسی که [[امیر]] یا [[رئیس]] جمعیتی است یا نامهرسان است مرا [[کفن]] نکند”. | در همین هنگام صدای قافلهای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای [[زن]]! در این بیابان چه میکنی؟ گفتم: مردی از [[مسلمانان]] در حال [[مرگ]] است، او را [[کفن]] کنید، [[خدا]] به شما [[اجر]] دهد. گفتند: او کیست؟ گفتم: [[ابوذر غفاری]]. همه گفتند: آه! [[پدر]] و مادرمان فدای [[ابوذر]]. همگی عنان مرکبها را بر گردن آنها انداخته، دوان دوان خود را به [[ابوذر]] رساندند. [[ابوذر]] به آنها گفت: “بر شما مژده باد که [[پیامبر خدا]] شما را یاد کرده و از امروز شما خبر داده بود، بدانید اگر [[لباس]] بزرگی داشتم حتماً آن را [[کفن]] خود قرار میدادم. شما را به [[خدا]] قسم میدهم کسی که [[امیر]] یا [[رئیس]] جمعیتی است یا نامهرسان است مرا [[کفن]] نکند”. | ||
خط ۲۹۸: | خط ۲۹۸: | ||
در [[وصف]] راهزنی و [[شجاعت]] وی آمده است که در شجاعت مانند درندهای بود که به [[تنهایی]] کاروانها را [[غارت]] میکرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۹- ۱۶۸.</ref>. [[قبیله غفار]] در جاهلیت، مانند بسیاری دیگر از [[قبایل]] میانه راه، به [[غارت]] کاروانهای تجاری میپرداخت. این [[قبیله]] افزون بر آن، به بیحرمتی نسبت به [[ماههای حرام]] معروف بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.</ref>. شاید نسبت دادن [[راهزنی]] به وی، از آن روی باشد که او پس از [[مسلمان]] شدن، به قبیله خود بازگشت و در عُسفان در پایین ثنیة الغزال، با [[حمله]] به کاروانهای [[قریش]] از آنها [[انتقام]] میگرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>. | در [[وصف]] راهزنی و [[شجاعت]] وی آمده است که در شجاعت مانند درندهای بود که به [[تنهایی]] کاروانها را [[غارت]] میکرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۹- ۱۶۸.</ref>. [[قبیله غفار]] در جاهلیت، مانند بسیاری دیگر از [[قبایل]] میانه راه، به [[غارت]] کاروانهای تجاری میپرداخت. این [[قبیله]] افزون بر آن، به بیحرمتی نسبت به [[ماههای حرام]] معروف بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.</ref>. شاید نسبت دادن [[راهزنی]] به وی، از آن روی باشد که او پس از [[مسلمان]] شدن، به قبیله خود بازگشت و در عُسفان در پایین ثنیة الغزال، با [[حمله]] به کاروانهای [[قریش]] از آنها [[انتقام]] میگرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>. | ||
=== [[اسلام]] [[ابوذر]] === | === [[اسلام]] [[ابوذر]] === | ||
درباره اسلام ابوذر دو دسته [[روایت]] وجود دارد: روایاتی نقش داستانی<ref>کلینی، ج۸، ص۲۹۷-۲۹۸؛ صدوق، امالی، ص۵۶۸؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۸۷.</ref> و روایاتی تأثیر [[تفکر]] و [[اندیشه]] را در اسلام پذیری وی برجسته میکند. این دسته از [[روایات]] را با تفاوتهایی [[عبدالله بن صامت]]، [[خفاف بن ایماء]]، ابومعشر، [[ابن عباس]] و [[مروان]] نقل کردهاند<ref>ر. ک: ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۷۰؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۱۲۴.</ref>. [[أبوذر]] بر اساس زمینههای [[فکری]] و [[آگاهی]] از [[ظهور]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مکه]] آمد. برخی این [[سفر]] را همراه عدهای، از جمله [[نعیم غفاری]] دانستهاند<ref>ابن حجر، ج۶، ص۳۶۵.</ref>. بنا بر گزارش ابو معشر و ابن عباس، وی با [[راهنمایی]] [[امام علی]]{{ع}} با [[حضرت]] [[دیدار]] کرد و پیش از آنکه [[آداب]] [[سلام]] [[تغییر]] یابد، به جای تحیت [[جاهلی]]، [[سلام]] علیک (تحت [[اسلامی]]) گفت. اما ابو معشر که خود یکتاپرست بودن او را در [[جاهلیت]] گزارش کرده، برخلاف دیگران، تصریح نموده که انعم صباحاً گفته است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۷.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} از اسلام فردی از غفاریان [[راهزن]] [[تعجب]] کرد و فرمود: {{متن حدیث |إِنَّ اَللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ }}. | درباره اسلام ابوذر دو دسته [[روایت]] وجود دارد: روایاتی نقش داستانی<ref>کلینی، ج۸، ص۲۹۷-۲۹۸؛ صدوق، امالی، ص۵۶۸؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۸۷.</ref> و روایاتی تأثیر [[تفکر]] و [[اندیشه]] را در اسلام پذیری وی برجسته میکند. این دسته از [[روایات]] را با تفاوتهایی [[عبدالله بن صامت]]، [[خفاف بن ایماء]]، ابومعشر، [[ابن عباس]] و [[مروان]] نقل کردهاند<ref>ر. ک: ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۷۰؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۱۲۴.</ref>. [[أبوذر]] بر اساس زمینههای [[فکری]] و [[آگاهی]] از [[ظهور]] [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مکه]] آمد. برخی این [[سفر]] را همراه عدهای، از جمله [[نعیم غفاری]] دانستهاند<ref>ابن حجر، ج۶، ص۳۶۵.</ref>. بنا بر گزارش ابو معشر و ابن عباس، وی با [[راهنمایی]] [[امام علی]] {{ع}} با [[حضرت]] [[دیدار]] کرد و پیش از آنکه [[آداب]] [[سلام]] [[تغییر]] یابد، به جای تحیت [[جاهلی]]، [[سلام]] علیک (تحت [[اسلامی]]) گفت. اما ابو معشر که خود یکتاپرست بودن او را در [[جاهلیت]] گزارش کرده، برخلاف دیگران، تصریح نموده که انعم صباحاً گفته است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۷.</ref>. [[پیامبر خدا]] {{صل}} از اسلام فردی از غفاریان [[راهزن]] [[تعجب]] کرد و فرمود: {{متن حدیث |إِنَّ اَللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ }}. | ||
ابوذر در این [[ملاقات]]، با دریافت [[حقیقت]] و شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، چهارمین یا پنجمین نفری بود که مسلمان شد. گفتهاند ابوذر با شرط حقگویی و [[هراس]] نداشتن از [[سرزنش]] کنندگان، با رسول خدا{{صل}} [[بیعت]] کرد <ref>طبرانی، ج۶، ص۱۲۶؛ ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۸۴.</ref>. شاید این [[بیعت]]، برگرفته از وصایای رسول خدا{{صل}} به ابوذر در [[مدینه]] باشد<ref>ر. ک: طوسی، امالی، ص۵۴۱.</ref>، ولی اگر در مکه و به هنگام [[مسلمانی]] وی باشد، باید آن را قدیمترین [[بیعت]] در [[سیره رسول خدا]]{{صل}} دانست. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۳.</ref> تصریح کرده است که [[اسلام]] او بعد از [[خدیجه]]، [[امام علی]]{{ع}} و [[زید بن حارثه]] و پیش از [[ابوبکر]] بوده است. | ابوذر در این [[ملاقات]]، با دریافت [[حقیقت]] و شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، چهارمین یا پنجمین نفری بود که مسلمان شد. گفتهاند ابوذر با شرط حقگویی و [[هراس]] نداشتن از [[سرزنش]] کنندگان، با رسول خدا {{صل}} [[بیعت]] کرد <ref>طبرانی، ج۶، ص۱۲۶؛ ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۸۴.</ref>. شاید این [[بیعت]]، برگرفته از وصایای رسول خدا {{صل}} به ابوذر در [[مدینه]] باشد<ref>ر. ک: طوسی، امالی، ص۵۴۱.</ref>، ولی اگر در مکه و به هنگام [[مسلمانی]] وی باشد، باید آن را قدیمترین [[بیعت]] در [[سیره رسول خدا]] {{صل}} دانست. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۳.</ref> تصریح کرده است که [[اسلام]] او بعد از [[خدیجه]]، [[امام علی]] {{ع}} و [[زید بن حارثه]] و پیش از [[ابوبکر]] بوده است. | ||
[[ابن شهر آشوب]]<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸۸.</ref> نیز در این خصوص ادعای [[استفاضه]] کرده است. وی پس از [[اسلام آوردن]]، در [[مسجد الحرام]] اسلام خود را آشکار کرد و با [[مشرکان]] درگیر شد. [[قریش]] او را سخت آزرد و بر پایه گزارش [[ابن عباس]]، او با وساطت [[عباس]] [[نجات]] یافت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۰.</ref>. | [[ابن شهر آشوب]]<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸۸.</ref> نیز در این خصوص ادعای [[استفاضه]] کرده است. وی پس از [[اسلام آوردن]]، در [[مسجد الحرام]] اسلام خود را آشکار کرد و با [[مشرکان]] درگیر شد. [[قریش]] او را سخت آزرد و بر پایه گزارش [[ابن عباس]]، او با وساطت [[عباس]] [[نجات]] یافت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۰.</ref>. | ||
وی به [[فرمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} و به روایتی برای [[اداره امور]] جاری خود، تا [[زمان]] دریافت فرمان ایشان، به قبیلهاش بازگشت و به [[تبلیغ اسلام]] پرداخت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. نوع عملکرد و شیوه [[تبلیغی]] [[ابوذر]] مشخص نیست، ولی به استناد برخی [[روایات]]، کاروانهای [[قریش]] را متوقف و آنان را به اسلام [[دعوت]] میکرد و در صورت [[مخالفت]]، اموالشان را میگرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸.</ref>. نتیجه فعالیت تبلیغی او، موجب مسلمانی [[برادر]] بزرگترش آنیس، مادرش [[رمله]] و به قولی همسرش أمذر و نیمی از [[قبیله غفار]] شد<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۸۴ و ۳۱۵ و ج۸، ص۳۸۷.</ref>. بر پایه [[روایت]] [[عبدالله بن صامت]]، ایماء بن رحضه، [[رئیس]] قبیله غفار نیز از [[ایمان]] آوردگان بود، ولی طبق روایاتی، ایماء، [[تشویق]] کننده مشرکان در [[جنگ بدر]] بود و اندکی پیش از [[حدیبیه]] اسلام آورد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۷۳؛ بلاذری، أنساب، ج۱۱، ص۱۲۸.</ref>. به احتمال، خُفاف فرزند ایماء در آن زمان [[مسلمان]] بوده است. | وی به [[فرمان]] [[رسول خدا]] {{صل}} و به روایتی برای [[اداره امور]] جاری خود، تا [[زمان]] دریافت فرمان ایشان، به قبیلهاش بازگشت و به [[تبلیغ اسلام]] پرداخت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. نوع عملکرد و شیوه [[تبلیغی]] [[ابوذر]] مشخص نیست، ولی به استناد برخی [[روایات]]، کاروانهای [[قریش]] را متوقف و آنان را به اسلام [[دعوت]] میکرد و در صورت [[مخالفت]]، اموالشان را میگرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸.</ref>. نتیجه فعالیت تبلیغی او، موجب مسلمانی [[برادر]] بزرگترش آنیس، مادرش [[رمله]] و به قولی همسرش أمذر و نیمی از [[قبیله غفار]] شد<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۸۴ و ۳۱۵ و ج۸، ص۳۸۷.</ref>. بر پایه [[روایت]] [[عبدالله بن صامت]]، ایماء بن رحضه، [[رئیس]] قبیله غفار نیز از [[ایمان]] آوردگان بود، ولی طبق روایاتی، ایماء، [[تشویق]] کننده مشرکان در [[جنگ بدر]] بود و اندکی پیش از [[حدیبیه]] اسلام آورد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۷۳؛ بلاذری، أنساب، ج۱۱، ص۱۲۸.</ref>. به احتمال، خُفاف فرزند ایماء در آن زمان [[مسلمان]] بوده است. | ||
=== [[هجرت]] ابوذر === | === [[هجرت]] ابوذر === | ||
درباره هجرت ابوذر به [[مدینه]]، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بیشتر تاریخنگاران، هجرت وی را پس از غزوہ [[خندق]] و برخی پس از [[نبرد احد]] دانستهاند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸ و ۱۷۰.</ref>. بنا بر خبر [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.</ref>، ابوذر تا پس از جنگ بدر همچنان در [[قبیله]] خود بود. او پس از هجرت، در شمار صفهنشینان قرار گرفت<ref>ابونعیم، حلیه، ج۱، ص۵۳.</ref>. براساس نقل [[اسماء]]، وی [[خادم]] [[رسول خدا]]{{صل}} بود و در [[مسجد]] [[مسکن]] گزید<ref>طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. رسول خدا{{صل}} او و [[سلمان فارسی]]، را به شرط [[عصیان]] نکردن بر [[سلمان]]<ref>کلینی، ج۸، ص۲۹۹-۲۹۷.</ref> و به قولی با [[منذر بن عمرو]]<ref>واقدی، ج۳، ص۴۱۹.</ref> یا [[بلال]] [[مولی]] [[مغیرة بن شعبه]]<ref>طبرانی، ج۶، ص۶۰.</ref> یا [[عبدالله بن مسعود]]<ref>ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲.</ref> [[پیمان برادری]] بست. نقش وی در تحولات عصر [[نبوی]] در چند محور قابل بررسی است: | درباره هجرت ابوذر به [[مدینه]]، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بیشتر تاریخنگاران، هجرت وی را پس از غزوہ [[خندق]] و برخی پس از [[نبرد احد]] دانستهاند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸ و ۱۷۰.</ref>. بنا بر خبر [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.</ref>، ابوذر تا پس از جنگ بدر همچنان در [[قبیله]] خود بود. او پس از هجرت، در شمار صفهنشینان قرار گرفت<ref>ابونعیم، حلیه، ج۱، ص۵۳.</ref>. براساس نقل [[اسماء]]، وی [[خادم]] [[رسول خدا]] {{صل}} بود و در [[مسجد]] [[مسکن]] گزید<ref>طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. رسول خدا {{صل}} او و [[سلمان فارسی]]، را به شرط [[عصیان]] نکردن بر [[سلمان]]<ref>کلینی، ج۸، ص۲۹۹-۲۹۷.</ref> و به قولی با [[منذر بن عمرو]]<ref>واقدی، ج۳، ص۴۱۹.</ref> یا [[بلال]] [[مولی]] [[مغیرة بن شعبه]]<ref>طبرانی، ج۶، ص۶۰.</ref> یا [[عبدالله بن مسعود]]<ref>ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲.</ref> [[پیمان برادری]] بست. نقش وی در تحولات عصر [[نبوی]] در چند محور قابل بررسی است: | ||
#'''[[جانشینی پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} در [[مدینه]]:''' او در سال چهارم در [[جنگ ذات الرقاع]] و در سال ششم در [[جنگ]] بنو مصطعلق، [[جانشین]] [[حضرت]] در مدینه بود<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۱۳ و ۳۰۲.</ref>. واقدی<ref>واقدی، ج۲، ص۶۳۷.</ref> به [[جانشینی]] [[سباع بن عرفطه غفاری]] در [[جنگ خیبر]] [[معتقد]] است، ولی [[روایت]] دیگری هم درباره جانشینی [[ابوذر]] آورده است. بنا بر روایتی، او در عمرةالقضا نیز جانشین حضرت بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۶۱۹.</ref>. [[ابن شهرآشوب]]<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۱.</ref> فقط جانشینی عمرة القضا و [[حدیبیه]] را پذیرفته است. | # '''[[جانشینی پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} در [[مدینه]]:''' او در سال چهارم در [[جنگ ذات الرقاع]] و در سال ششم در [[جنگ]] بنو مصطعلق، [[جانشین]] [[حضرت]] در مدینه بود<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۱۳ و ۳۰۲.</ref>. واقدی<ref>واقدی، ج۲، ص۶۳۷.</ref> به [[جانشینی]] [[سباع بن عرفطه غفاری]] در [[جنگ خیبر]] [[معتقد]] است، ولی [[روایت]] دیگری هم درباره جانشینی [[ابوذر]] آورده است. بنا بر روایتی، او در عمرةالقضا نیز جانشین حضرت بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۶۱۹.</ref>. [[ابن شهرآشوب]]<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۱.</ref> فقط جانشینی عمرة القضا و [[حدیبیه]] را پذیرفته است. | ||
#'''نگهداری شتران رسول خدا{{صل}}:''' شتران ماده [[پیامبر خدا]]{{صل}} در صحرای [[غابه]]، واقع در دو کیلومتری مدینه، نگهداری میشد. ابوذر در سال ششم از رسول خدا{{صل}} تقاضا کرد [[سرپرستی]] شتران را بر عهده داشته باشد. این پیشنهاد با [[چوپانی]] وی در بلن مز همخوانی دارد<ref>صدوق، امالی، ص۴۲۶.</ref>. احتمالا [[دامداری]]، [[شغل]] وی و شغل رایج غفاریها بوده است<ref>ر. ک: واقدی، ج۲، ص۵۷۱.</ref>. حضرت وی را از خطرات احتمالی [[آگاه]] کرد، ولی [[اصرار]] [[أبوذر]] موجب شد رسول خدا{{صل}} با خواسته او موافقت کند. آنگاه حضرت فرمود: گویی پسرت را کشته و همسرت را [[اسیر]] میبینم و تو نیز در حالی که به عصایی تکیه زده باشی، بازخواهی گشت (و خبر [[غارت]] شتران را خواهی داد). [[عیینة بن حصن]] با چهل سوار به آنجا [[حمله]] کرد، فرزند ابوذر را کشت، همسرش را اسیر و شتران شیرده را غارت کرد. این غارت به [[غزوه ذی قرد]] انجامید. پس از این، [[همسر]] ابوذر، سوار بر [[ناقه]] قصوای [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] بازگشت و ایشان را از آنچه رخ داده بود، [[آگاه]] کرد و گفت: [[نذر]] کردهام این شتر را برای آزادیام بکشم. [[حضرت]]، نذر در [[مال]] دیگری را صحیح ندانست. [[ابوذر]] بعدها از این گفتار و پافشاری اظهار [[شگفتی]] میکرد و [[سوگند]] میخورد آنچه رسول خدا{{صل}} فرمود، همان شد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۹۴ و ۲۹۷.</ref>. روایتی دیگر، شخص کشته شده را در این حادثه، برادرزاده ابوذر دانسته است<ref>کلینی، ج۸، ص۱۲۷.</ref>. | # '''نگهداری شتران رسول خدا {{صل}}:''' شتران ماده [[پیامبر خدا]] {{صل}} در صحرای [[غابه]]، واقع در دو کیلومتری مدینه، نگهداری میشد. ابوذر در سال ششم از رسول خدا {{صل}} تقاضا کرد [[سرپرستی]] شتران را بر عهده داشته باشد. این پیشنهاد با [[چوپانی]] وی در بلن مز همخوانی دارد<ref>صدوق، امالی، ص۴۲۶.</ref>. احتمالا [[دامداری]]، [[شغل]] وی و شغل رایج غفاریها بوده است<ref>ر. ک: واقدی، ج۲، ص۵۷۱.</ref>. حضرت وی را از خطرات احتمالی [[آگاه]] کرد، ولی [[اصرار]] [[أبوذر]] موجب شد رسول خدا {{صل}} با خواسته او موافقت کند. آنگاه حضرت فرمود: گویی پسرت را کشته و همسرت را [[اسیر]] میبینم و تو نیز در حالی که به عصایی تکیه زده باشی، بازخواهی گشت (و خبر [[غارت]] شتران را خواهی داد). [[عیینة بن حصن]] با چهل سوار به آنجا [[حمله]] کرد، فرزند ابوذر را کشت، همسرش را اسیر و شتران شیرده را غارت کرد. این غارت به [[غزوه ذی قرد]] انجامید. پس از این، [[همسر]] ابوذر، سوار بر [[ناقه]] قصوای [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مدینه]] بازگشت و ایشان را از آنچه رخ داده بود، [[آگاه]] کرد و گفت: [[نذر]] کردهام این شتر را برای آزادیام بکشم. [[حضرت]]، نذر در [[مال]] دیگری را صحیح ندانست. [[ابوذر]] بعدها از این گفتار و پافشاری اظهار [[شگفتی]] میکرد و [[سوگند]] میخورد آنچه رسول خدا {{صل}} فرمود، همان شد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۹۴ و ۲۹۷.</ref>. روایتی دیگر، شخص کشته شده را در این حادثه، برادرزاده ابوذر دانسته است<ref>کلینی، ج۸، ص۱۲۷.</ref>. | ||
#'''شرکت در [[نبردها]]:''' بنا بر روایتی، ابوذر در [[غزوه]] د شرکت کرد و چشمش آسیب دید که با [[معجزه]] رسول خدا{{صل}} بهبود یافت و از چشم دیگرش سالمتر شد<ref>ابویعلی، ص۶۴.</ref>. این [[روایت]]، از متفردات [[ابویعلی]] است. در [[روایات]] [[تاریخی]]، گزارشی از شرکت ابوذر در نبردهای احد و [[خندق]] وجود ندارد و شامی<ref>شامی، ج۴، ص۲۴.</ref> نیز گزارش بالا را رد کرده است. بر پایه خبر [[سلمة بن اکوع]]، [[ابوهم غفاری]] و ابوذر در سال ششم در سریه [[کرز بن جابر]] شرکت داشتند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۷۱.</ref>. در گزارش نیز از شرکت ابوذر در [[فتح مکه]] در دست است: یکی اینکه [[پرچم]] قبیلة [[غفار]] را از مقابل [[ابوسفیان]] حرکت داد و ابوسفیان با دیدن آن گفت: ما با بنو غفار کاری نداریم<ref>واقدی، ج۲، ص۸۱۹.</ref>. گزارشی نیز از [[موسی بن عقبه]] است که به نقل از ابن [[جهم]] میگوید: [[حویطب بن عبدالعزی]] در فتح مکه گریخت و به نخلستان [[عوف]] [[پناه]] برد. ابوذر برای انجام کاری وارد نخلستان شد. حویطلب با دیدن وی گریخت. ابوذر با صدای بلند او را صدا زد، امانش داد و آنگاه به خانهاش رساند و بر در [[خانه]] وی ایستاد و [[مردم]] را از [[امان]] خود آگاه کرد. سپس [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسید و حادثه را برای ایشان بیان کرد. [[پیامبر خدا]]{{صل}} با [[تعجب]] از کار وی فرمود: "مگر ما همه مردم را جز چند نفر، [[امان]] ندادهایم؟!"<ref>واقدی، ج۲، ص۸۵۰-۸۴۹.</ref> ابوذر در [[حنین]] نیز [[پرچمدار]] [[قبیله غفار]] بود<ref>واقدی، ج۲، ص۶۸۴.</ref>. همو در سال نهم در [[جنگ تبوک]] شرکت کرد، ولی به دلیل [[ناتوانی]] شترش، از [[سپاه اسلام]] دور ماند. عدهای وی را در شمار متخلفان از [[جنگ]] یاد کردند (شاید ذهنیت این عده به این دلیل بود که عذر آورندگان از شرکت در این [[غزوه]]، همه [[غفاری]] بودند)<ref>واقدی، ج۲، ص۹۹۵ و ۱۰۷۰.</ref>. او خود را پیاده و با [[زحمت]] فراوانی به [[لشکریان]] رساند. [[حضرت]] فرمود: [[ابوذر]] تنها حرکت میکند (و به تعبیری تنها [[زندگی]] میکند)، تنها میمیرد و تنها [[محشور]] میشود. ایشان دوری وی را مانند دوری عزیزان خانوادهاش، غمافزا خواند و در [[حق]] وی [[دعا]] کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۶۷؛ واقدی، ج۳، ص۱۰۰۲.</ref>. | # '''شرکت در [[نبردها]]:''' بنا بر روایتی، ابوذر در [[غزوه]] د شرکت کرد و چشمش آسیب دید که با [[معجزه]] رسول خدا {{صل}} بهبود یافت و از چشم دیگرش سالمتر شد<ref>ابویعلی، ص۶۴.</ref>. این [[روایت]]، از متفردات [[ابویعلی]] است. در [[روایات]] [[تاریخی]]، گزارشی از شرکت ابوذر در نبردهای احد و [[خندق]] وجود ندارد و شامی<ref>شامی، ج۴، ص۲۴.</ref> نیز گزارش بالا را رد کرده است. بر پایه خبر [[سلمة بن اکوع]]، [[ابوهم غفاری]] و ابوذر در سال ششم در سریه [[کرز بن جابر]] شرکت داشتند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۷۱.</ref>. در گزارش نیز از شرکت ابوذر در [[فتح مکه]] در دست است: یکی اینکه [[پرچم]] قبیلة [[غفار]] را از مقابل [[ابوسفیان]] حرکت داد و ابوسفیان با دیدن آن گفت: ما با بنو غفار کاری نداریم<ref>واقدی، ج۲، ص۸۱۹.</ref>. گزارشی نیز از [[موسی بن عقبه]] است که به نقل از ابن [[جهم]] میگوید: [[حویطب بن عبدالعزی]] در فتح مکه گریخت و به نخلستان [[عوف]] [[پناه]] برد. ابوذر برای انجام کاری وارد نخلستان شد. حویطلب با دیدن وی گریخت. ابوذر با صدای بلند او را صدا زد، امانش داد و آنگاه به خانهاش رساند و بر در [[خانه]] وی ایستاد و [[مردم]] را از [[امان]] خود آگاه کرد. سپس [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} رسید و حادثه را برای ایشان بیان کرد. [[پیامبر خدا]] {{صل}} با [[تعجب]] از کار وی فرمود: "مگر ما همه مردم را جز چند نفر، [[امان]] ندادهایم؟!"<ref>واقدی، ج۲، ص۸۵۰-۸۴۹.</ref> ابوذر در [[حنین]] نیز [[پرچمدار]] [[قبیله غفار]] بود<ref>واقدی، ج۲، ص۶۸۴.</ref>. همو در سال نهم در [[جنگ تبوک]] شرکت کرد، ولی به دلیل [[ناتوانی]] شترش، از [[سپاه اسلام]] دور ماند. عدهای وی را در شمار متخلفان از [[جنگ]] یاد کردند (شاید ذهنیت این عده به این دلیل بود که عذر آورندگان از شرکت در این [[غزوه]]، همه [[غفاری]] بودند)<ref>واقدی، ج۲، ص۹۹۵ و ۱۰۷۰.</ref>. او خود را پیاده و با [[زحمت]] فراوانی به [[لشکریان]] رساند. [[حضرت]] فرمود: [[ابوذر]] تنها حرکت میکند (و به تعبیری تنها [[زندگی]] میکند)، تنها میمیرد و تنها [[محشور]] میشود. ایشان دوری وی را مانند دوری عزیزان خانوادهاش، غمافزا خواند و در [[حق]] وی [[دعا]] کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۶۷؛ واقدی، ج۳، ص۱۰۰۲.</ref>. | ||
=== ابوذر در [[عصر خلفا]] === | === ابوذر در [[عصر خلفا]] === | ||
از زندگانی ابوذر در دوره [[خلافت ابوبکر]] و عمر در [[مدینه]]، اطلاع زیادی در دست نیست. او با [[اعتقاد]] به [[جانشینی امام علی]]{{ع}}، با [[حکومت]] [[سقیفه]] [[مخالفت]] کرد و [[اهل بیت]]{{ع}} را به چشم برای سر، سر برای تن، [[آسمان]] برافراشته، [[کوه]] [[استوار]]، [[خورشید]] نیمروز و درخت زیتون [[تشبیه]] کرد<ref>بلاذری، أنساب، ج۲، ص۱۱۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ آبی، ج۲، ص۷۷.</ref>. او در شمار چند نفری است که از [[مسیر حق]] [[منحرف]] نشد<ref>کلینی، ج۸، ص۲۴۵</ref>، [[مردم]] را به [[امام علی]]{{ع}} [[دعوت]] کرد<ref>صدوق، امالی، ص۲۷۴.</ref> و در [[مراسم]] [[دفن]] حضرت [[فاطمه]] شرکت داشت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۱۵ و ۱۲۴.</ref>. احتمالاً همین [[روایات]] سبب شد تا از [[ارکان اربعه]] [[شیعه]] دانسته شود<ref>طوسی، رجال، ص۵۹.</ref>. | از زندگانی ابوذر در دوره [[خلافت ابوبکر]] و عمر در [[مدینه]]، اطلاع زیادی در دست نیست. او با [[اعتقاد]] به [[جانشینی امام علی]] {{ع}}، با [[حکومت]] [[سقیفه]] [[مخالفت]] کرد و [[اهل بیت]] {{ع}} را به چشم برای سر، سر برای تن، [[آسمان]] برافراشته، [[کوه]] [[استوار]]، [[خورشید]] نیمروز و درخت زیتون [[تشبیه]] کرد<ref>بلاذری، أنساب، ج۲، ص۱۱۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ آبی، ج۲، ص۷۷.</ref>. او در شمار چند نفری است که از [[مسیر حق]] [[منحرف]] نشد<ref>کلینی، ج۸، ص۲۴۵</ref>، [[مردم]] را به [[امام علی]] {{ع}} [[دعوت]] کرد<ref>صدوق، امالی، ص۲۷۴.</ref> و در [[مراسم]] [[دفن]] حضرت [[فاطمه]] شرکت داشت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۱۵ و ۱۲۴.</ref>. احتمالاً همین [[روایات]] سبب شد تا از [[ارکان اربعه]] [[شیعه]] دانسته شود<ref>طوسی، رجال، ص۵۹.</ref>. | ||
امام علی{{ع}} به موجب مسائل [[سیاسی]] پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، او را به [[سکوت]] و توجه نکردن به [[سرزنش]] سرزنش کنندگان [[فرمان]] داد<ref>کلینی، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. او پس از رحلت رسول خدا{{صل}}، از مدینه به قصد مرزهای جهادی به [[شام]] رفت و همچنان تا دوره [[عثمان]] آنجا بود<ref>ابن سلام، ج۴، ص۳۴؛ ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. [[خلیفه دوم]] او را (سهم او را) در شمار شرکت کنندگان در [[جنگ بدر]] قرار داد و ابوذر نیز خود را [[بدری]] مینامید<ref>ابن بطریق، ص۱۲۰.</ref>، وی به همراه [[عمرو بن عاص]] در سال نوزدهم در [[فتح مصر]] شرکت کرد<ref>مالک، ج۶، ص۴۷۱.</ref> و آنجا خانهای بنا نهاد<ref>طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. آنگاه به [[شام]] رفت و در [[فتح]] [[بیت المقدس]] و [[جابیه]] حضور داشت<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.</ref>. همچنین در سال ۲۳، در [[لشکرکشی]] [[معاویه]] به عموریه و در سال ۲۷، در فتح قبرس شرکت داشت<ref>بلاذری، فتوح، ص۱۵۵؛ طبری، ج۴، ص۲۴۱ و ۲۵۷.</ref>. | امام علی {{ع}} به موجب مسائل [[سیاسی]] پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}}، او را به [[سکوت]] و توجه نکردن به [[سرزنش]] سرزنش کنندگان [[فرمان]] داد<ref>کلینی، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. او پس از رحلت رسول خدا {{صل}}، از مدینه به قصد مرزهای جهادی به [[شام]] رفت و همچنان تا دوره [[عثمان]] آنجا بود<ref>ابن سلام، ج۴، ص۳۴؛ ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. [[خلیفه دوم]] او را (سهم او را) در شمار شرکت کنندگان در [[جنگ بدر]] قرار داد و ابوذر نیز خود را [[بدری]] مینامید<ref>ابن بطریق، ص۱۲۰.</ref>، وی به همراه [[عمرو بن عاص]] در سال نوزدهم در [[فتح مصر]] شرکت کرد<ref>مالک، ج۶، ص۴۷۱.</ref> و آنجا خانهای بنا نهاد<ref>طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. آنگاه به [[شام]] رفت و در [[فتح]] [[بیت المقدس]] و [[جابیه]] حضور داشت<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.</ref>. همچنین در سال ۲۳، در [[لشکرکشی]] [[معاویه]] به عموریه و در سال ۲۷، در فتح قبرس شرکت داشت<ref>بلاذری، فتوح، ص۱۵۵؛ طبری، ج۴، ص۲۴۱ و ۲۵۷.</ref>. | ||
[[ابوذر]] به عملکرد [[عثمان]] [[اعتراض]] شدیدی داشت و هر از چند گاهی که به قصد انجام [[مراسم حج]] به [[حجاز]] میآمد، در [[مدینه]] با عثمان و [[کعب الاحبار]] درگیر میشد. عثمان او را از ماندن در مدینه منع میکرد و از وی میخواست به شام بازگردد<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۵۱۲ و ۵۴۲.</ref>. [[اسراف]] و [[تبذیر]] معاویه در [[اموال عمومی]]، ابوذر را در کار خود مصممتر و با [[ترغیب]] [[نیازمندان]] به مشارکتشان در [[اموال]] [[ثروتمندان]]، شام را برای معاویه [[ناامن]] کرد<ref>طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. بخشی از [[اختلاف]] ابوذر با عثمان و معاویه، به [[زکات]] و چگونگی استفاده از اموال عمومی مربوط بود. البته بنا بر روایتی از [[زراره]]، [[امام صادق]]{{ع}} ریشه [[نزاع]] [[أبوذر]] و عثمان را، درباره زکات از عصر [[نبوی]]{{صل}} دانسته و [[رسول خدا]]{{صل}} در آن [[زمان]] به نفع ابوذر [[حکم]] کرده است<ref>طوسی، استبصار، ج۲، ص۱۰.</ref>. | [[ابوذر]] به عملکرد [[عثمان]] [[اعتراض]] شدیدی داشت و هر از چند گاهی که به قصد انجام [[مراسم حج]] به [[حجاز]] میآمد، در [[مدینه]] با عثمان و [[کعب الاحبار]] درگیر میشد. عثمان او را از ماندن در مدینه منع میکرد و از وی میخواست به شام بازگردد<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۵۱۲ و ۵۴۲.</ref>. [[اسراف]] و [[تبذیر]] معاویه در [[اموال عمومی]]، ابوذر را در کار خود مصممتر و با [[ترغیب]] [[نیازمندان]] به مشارکتشان در [[اموال]] [[ثروتمندان]]، شام را برای معاویه [[ناامن]] کرد<ref>طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. بخشی از [[اختلاف]] ابوذر با عثمان و معاویه، به [[زکات]] و چگونگی استفاده از اموال عمومی مربوط بود. البته بنا بر روایتی از [[زراره]]، [[امام صادق]] {{ع}} ریشه [[نزاع]] [[أبوذر]] و عثمان را، درباره زکات از عصر [[نبوی]] {{صل}} دانسته و [[رسول خدا]] {{صل}} در آن [[زمان]] به نفع ابوذر [[حکم]] کرده است<ref>طوسی، استبصار، ج۲، ص۱۰.</ref>. | ||
در سال سی با [[فرمان]] عثمان، ابوذر در بدترین شرایط به مدینه بازگردانده شد<ref>ابن اعثم، ج۲، ص۱۵؛ طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. او با [[دفاع]] از مواضع خود، دیگران را [[منحرف]] و خود را به رسول خدا{{صل}} نزدیکتر میدانست <ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۴.</ref> و [[خلیفه]] را [[نکوهش]] میکرد. گاهی نیز با خواندن [[آیه]] {{متن قرآن|يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ}}<ref> «روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند» سوره توبه، آیه ۳۵.</ref>. وی را در شمار [[دوزخیان]] میشمرد. برای نخستین بار، [[ابوذر]] [[برادری]] را در این دوره [[تفسیر]] کرد و ملاکهای معینی برای آن ارائه داد. او داشتن کارهای [[حکومتی]]، [[املاک]] و مرکبها را ناقض برادری خواند و بر همین مبنا، برادری با [[ابو موسی اشعری]] را رد کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۴.</ref>. | در سال سی با [[فرمان]] عثمان، ابوذر در بدترین شرایط به مدینه بازگردانده شد<ref>ابن اعثم، ج۲، ص۱۵؛ طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. او با [[دفاع]] از مواضع خود، دیگران را [[منحرف]] و خود را به رسول خدا {{صل}} نزدیکتر میدانست <ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۴.</ref> و [[خلیفه]] را [[نکوهش]] میکرد. گاهی نیز با خواندن [[آیه]] {{متن قرآن|يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ}}<ref> «روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند» سوره توبه، آیه ۳۵.</ref>. وی را در شمار [[دوزخیان]] میشمرد. برای نخستین بار، [[ابوذر]] [[برادری]] را در این دوره [[تفسیر]] کرد و ملاکهای معینی برای آن ارائه داد. او داشتن کارهای [[حکومتی]]، [[املاک]] و مرکبها را ناقض برادری خواند و بر همین مبنا، برادری با [[ابو موسی اشعری]] را رد کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۴.</ref>. | ||
[[عثمان]]، [[حق]] صدور [[فتوا]] را از وی گرفت و به ربذه. در مسیر [[مدینه]] به [[عراق]] و محل نگهداری شتران [[بیت المال]] - تبعیدش کرد، ولی ابوذر [[سوگند]] یاد کرد پیش از آنکه [[شمشیر]] سرش را جدا کند، شنیدههای خود را از [[رسول خدا]]{{صل}} بازگو کند<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۷۰.</ref>. ابوذر تا پایان [[عمر]] در [[ربذه]] [[زندگی]] کرد و در توجیه [[تنهایی]] خود گفت: [[امر به معروف و نهی از منکر]]، هیچ [[دوستی]] برای من باقی نگذاشت. او در تنهایی [[پیش بینی]] شده از سوی رسول خدا{{صل}}، در ربذه به سال ۳۲ درگذشت و [[عبدالله بن مسعود]] همراه با گروهی از یارانش مانند [[حجر بن ادبر]] و [[مالک اشتر]] - که از عراق عازم [[حج]] بودند - بر وی [[نماز]] خواند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. | [[عثمان]]، [[حق]] صدور [[فتوا]] را از وی گرفت و به ربذه. در مسیر [[مدینه]] به [[عراق]] و محل نگهداری شتران [[بیت المال]] - تبعیدش کرد، ولی ابوذر [[سوگند]] یاد کرد پیش از آنکه [[شمشیر]] سرش را جدا کند، شنیدههای خود را از [[رسول خدا]] {{صل}} بازگو کند<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۷۰.</ref>. ابوذر تا پایان [[عمر]] در [[ربذه]] [[زندگی]] کرد و در توجیه [[تنهایی]] خود گفت: [[امر به معروف و نهی از منکر]]، هیچ [[دوستی]] برای من باقی نگذاشت. او در تنهایی [[پیش بینی]] شده از سوی رسول خدا {{صل}}، در ربذه به سال ۳۲ درگذشت و [[عبدالله بن مسعود]] همراه با گروهی از یارانش مانند [[حجر بن ادبر]] و [[مالک اشتر]] - که از عراق عازم [[حج]] بودند - بر وی [[نماز]] خواند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. | ||
عدهای به استناد [[روایت]] [[کمیل]]، ابوذر را تبعیدی عثمان به [[سرزمین شام]] دانسته و مدت اقامت وی را در آنجا یک سال گفتهاند<ref>بلاذری، أنساب، ج۵، ص۵۴۳.</ref>. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.</ref> و مفید <ref>امالی، ص۱۲۱ و ۱۶۲.</ref> تصریح کردهاند که ابوذر، تبعیدی عثمان به [[شام]] است. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۵-۲۵۶.</ref> این سخن را، نظر بیشتر [[سیره]] نویسان و علمای [[اخبار]] دانسته است. شاید منظور اینان، ممانعت عثمان از ادامه اقامت وی در مدینه باشد و این ادعا را گفتار عثمان در خطاب به ابوذر، {{عربی |"ألحق بمكتبك وكان مكتبه بالشام"}}؛ [[تأیید]] میکند<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۵۱۲ و ۵۴۲.</ref>. | عدهای به استناد [[روایت]] [[کمیل]]، ابوذر را تبعیدی عثمان به [[سرزمین شام]] دانسته و مدت اقامت وی را در آنجا یک سال گفتهاند<ref>بلاذری، أنساب، ج۵، ص۵۴۳.</ref>. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.</ref> و مفید <ref>امالی، ص۱۲۱ و ۱۶۲.</ref> تصریح کردهاند که ابوذر، تبعیدی عثمان به [[شام]] است. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۵-۲۵۶.</ref> این سخن را، نظر بیشتر [[سیره]] نویسان و علمای [[اخبار]] دانسته است. شاید منظور اینان، ممانعت عثمان از ادامه اقامت وی در مدینه باشد و این ادعا را گفتار عثمان در خطاب به ابوذر، {{عربی |"ألحق بمكتبك وكان مكتبه بالشام"}}؛ [[تأیید]] میکند<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۵۱۲ و ۵۴۲.</ref>. | ||
خط ۳۲۵: | خط ۳۲۵: | ||
برخی از [[جبل]] عاملیها افزودهاند [[معاویه]] نیز، او را به روستاهای دوردست جبل عامل [[تبعید]] کرد تا سخنانش تأثیری در مرکز [[فرمانروایی]] او نداشته باشد. از اینرو، [[تشیع]] جبل عامل را، نتیجه تلاشهای [[ابوذر]] دانستهاند<ref>حر عاملی، ج۱، ص۱۳؛ امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵؛ همو، خطط، ص۸۴؛ مروه، ص۱۳.</ref>. [[محسن امین]] با [[حدیثی]] از [[امام صادق]]: {{متن حدیث | هؤلاء شیعتنا حقا}}؛ و روایتی از [[عمار]] و [[زید بن ارقم]]، خواسته است نشان دهد که بیشتر ساکنان [[جبل]] عامل، از دیرباز [[شیعه]] بودهاند<ref>ر. ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵.</ref>. اینان وجود مساجدی به نام ابوذر را در روستاهای صرفند و مخالیس جبل عامل، شاهدی بر گفتار خود دانستهاند<ref>امین، خطط، ص۶۵؛ نقیه، ص۳۴-۳۵.</ref>، اما هیچ نقل کهنی، بیانگر حضور وی در جبل عامل نیست. | برخی از [[جبل]] عاملیها افزودهاند [[معاویه]] نیز، او را به روستاهای دوردست جبل عامل [[تبعید]] کرد تا سخنانش تأثیری در مرکز [[فرمانروایی]] او نداشته باشد. از اینرو، [[تشیع]] جبل عامل را، نتیجه تلاشهای [[ابوذر]] دانستهاند<ref>حر عاملی، ج۱، ص۱۳؛ امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵؛ همو، خطط، ص۸۴؛ مروه، ص۱۳.</ref>. [[محسن امین]] با [[حدیثی]] از [[امام صادق]]: {{متن حدیث | هؤلاء شیعتنا حقا}}؛ و روایتی از [[عمار]] و [[زید بن ارقم]]، خواسته است نشان دهد که بیشتر ساکنان [[جبل]] عامل، از دیرباز [[شیعه]] بودهاند<ref>ر. ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵.</ref>. اینان وجود مساجدی به نام ابوذر را در روستاهای صرفند و مخالیس جبل عامل، شاهدی بر گفتار خود دانستهاند<ref>امین، خطط، ص۶۵؛ نقیه، ص۳۴-۳۵.</ref>، اما هیچ نقل کهنی، بیانگر حضور وی در جبل عامل نیست. | ||
=== ویژگیهای ابوذر === | === ویژگیهای ابوذر === | ||
وی بادپا و مرد شجاعی بود با قامتی کشیده، جسمی تکیده و نیرومند، چهرهای گندمگون و جذاب، چشمانی گود و موهایی سفید<ref>بلاذری، أنساب، ج۱، ص۱۳۸.</ref> در گفتار، [[راستگوترین]] [[خلق]] [[خدا]] و در [[کردار]]، مانند [[عیسی بن مریم]]{{ع}} [[زاهد]]، [[عابد]]، [[فروتن]] و در [[دانش اندوزی]] [[حریص]] بود. هر موضوعی، حتی پرواز پرندگان را از [[رسول خدا]]{{صل}} میپرسید و بهره [[علمی]] میبرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۲ و ۱۷۵ و ج۲، ص۲۷۰؛ صدوق، امالی، ص۵۲۵.</ref>. | وی بادپا و مرد شجاعی بود با قامتی کشیده، جسمی تکیده و نیرومند، چهرهای گندمگون و جذاب، چشمانی گود و موهایی سفید<ref>بلاذری، أنساب، ج۱، ص۱۳۸.</ref> در گفتار، [[راستگوترین]] [[خلق]] [[خدا]] و در [[کردار]]، مانند [[عیسی بن مریم]] {{ع}} [[زاهد]]، [[عابد]]، [[فروتن]] و در [[دانش اندوزی]] [[حریص]] بود. هر موضوعی، حتی پرواز پرندگان را از [[رسول خدا]] {{صل}} میپرسید و بهره [[علمی]] میبرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۲ و ۱۷۵ و ج۲، ص۲۷۰؛ صدوق، امالی، ص۵۲۵.</ref>. | ||
فضیلتهای فراوانی برای او نقل شده است؛ از جمله اینکه: وی از هفت نفری شمرده شده که [[زمین]] برای آنان خلق شد و [[مردم]] به واسطه آنان روزی میخورند و [[یاری]] میشوند<ref>صدوق، خصال، ص۳۶۱.</ref>. دعای او در میان [[اهل آسمان]] معروف بود<ref>کلینی، ص۵۸۷؛ صدوقی، امالی، ص۴۲۶.</ref>. [[خداوند]] [[دوستان]] او را [[دوست]] و [[دشمنان]] وی را [[دشمن]] میدارد، رسول خدا{{صل}} و به وی بسیار علاقه داشت و او را در شمار دوستان اصیل و وزرای خود قرار داد<ref>طبرانی، ج۶، ص۲۱۶.</ref>. گاه هر دو بر یک مرکب سوار میشدند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۲.</ref> و درباره وی فرمود: "او از ما [[اهل بیت]] است"<ref>طوسی، امالی، ص۵۲۵.</ref>. همچنین فرمود: "یحشر أمة واحدة"<ref>طبری شیعی، ص۲۱۷.</ref>. شاید این سخن، [[تفسیر]] "یحشر وحدة" باشد که در [[غزوه تبوک]] فرموده است. رسول خدا{{صل}} او را از [[پذیرفتن]] [[مسئولیت]] [[رهبری]]، [[قضاوت]] و حتی [[مال یتیم]] [[نهی]] کرد<ref> احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۴۵ و ۴۵۲.</ref>. همچنین وی را [[طرید]] الأمة نامید <ref>([[هیثمی]]، ۳۰۳)</ref>. [[امام علی]]{{ع}} نیز او را عالمی دانست که حقش را ضایع کردند <ref>([[طبرانی]]، ۲۱۳ / ۶)</ref>. همچنین امام <ref>[[نهج البلاغه]]، [[حکمت]] ۲۸۹.</ref> از وجود [[برادری]] برای خود درگذشته با ویژگیهای زیر یاد کرده است؛ برخی، مراد [[امام]] را از آن [[برادر]]، [[ابوذر]] دانستهاند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۱۸۳؛ مجلسی، ج۶۶، ص۲۹۴ و ج۷۸، ص۲۰۴.</ref>. | فضیلتهای فراوانی برای او نقل شده است؛ از جمله اینکه: وی از هفت نفری شمرده شده که [[زمین]] برای آنان خلق شد و [[مردم]] به واسطه آنان روزی میخورند و [[یاری]] میشوند<ref>صدوق، خصال، ص۳۶۱.</ref>. دعای او در میان [[اهل آسمان]] معروف بود<ref>کلینی، ص۵۸۷؛ صدوقی، امالی، ص۴۲۶.</ref>. [[خداوند]] [[دوستان]] او را [[دوست]] و [[دشمنان]] وی را [[دشمن]] میدارد، رسول خدا {{صل}} و به وی بسیار علاقه داشت و او را در شمار دوستان اصیل و وزرای خود قرار داد<ref>طبرانی، ج۶، ص۲۱۶.</ref>. گاه هر دو بر یک مرکب سوار میشدند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۲.</ref> و درباره وی فرمود: "او از ما [[اهل بیت]] است"<ref>طوسی، امالی، ص۵۲۵.</ref>. همچنین فرمود: "یحشر أمة واحدة"<ref>طبری شیعی، ص۲۱۷.</ref>. شاید این سخن، [[تفسیر]] "یحشر وحدة" باشد که در [[غزوه تبوک]] فرموده است. رسول خدا {{صل}} او را از [[پذیرفتن]] [[مسئولیت]] [[رهبری]]، [[قضاوت]] و حتی [[مال یتیم]] [[نهی]] کرد<ref> احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۴۵ و ۴۵۲.</ref>. همچنین وی را [[طرید]] الأمة نامید <ref>([[هیثمی]]، ۳۰۳)</ref>. [[امام علی]] {{ع}} نیز او را عالمی دانست که حقش را ضایع کردند <ref>([[طبرانی]]، ۲۱۳ / ۶)</ref>. همچنین امام <ref>[[نهج البلاغه]]، [[حکمت]] ۲۸۹.</ref> از وجود [[برادری]] برای خود درگذشته با ویژگیهای زیر یاد کرده است؛ برخی، مراد [[امام]] را از آن [[برادر]]، [[ابوذر]] دانستهاند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۱۸۳؛ مجلسی، ج۶۶، ص۲۹۴ و ج۷۸، ص۲۰۴.</ref>. | ||
بیمقداری [[دنیا]] در نگاهش، سبب بزرگی وی نزد من بود. از قلمرو [[حاکمیت]] شکم بیرون بود. به نیافتهها [[تمایل]] نداشت و در یافتهها [[زیاده روی]] نمیکرد. بیشتر [[روزگار]] را به [[سکوت]] میگذراند، ولی به هنگام [[سخن گفتن]]، گویندگان را خاموش میکرد و [[عطش]] [[پرسشگران]] را فرو مینشاند. افتادهای بود در دیدهها [[ناتوان]]، ولی به هنگام کار، مانند شیر بیشه و مار بیابان بود. [[حجت]] جز در نزد [[قاضی]] نمیآورد. صاحبان عذر را سرزنش نمیکرد تا عذر آنان را بشنود. از درد، جز پس از بهبود یافتن شکوه نمیکرد. آنچه میگفت، به آن عمل میکرد و آنچه نمیکرد، نمیگفت. اگر در گفتار مغلوب میشد، در سکوت بر وی چیره نمیشدند. بر شنیدن حریصتر از گفتن بود. در [[تزاحم]] دو کار، با کاری که هوای نفسش با آن موافق بود، [[مخالفت]] میکرد. | بیمقداری [[دنیا]] در نگاهش، سبب بزرگی وی نزد من بود. از قلمرو [[حاکمیت]] شکم بیرون بود. به نیافتهها [[تمایل]] نداشت و در یافتهها [[زیاده روی]] نمیکرد. بیشتر [[روزگار]] را به [[سکوت]] میگذراند، ولی به هنگام [[سخن گفتن]]، گویندگان را خاموش میکرد و [[عطش]] [[پرسشگران]] را فرو مینشاند. افتادهای بود در دیدهها [[ناتوان]]، ولی به هنگام کار، مانند شیر بیشه و مار بیابان بود. [[حجت]] جز در نزد [[قاضی]] نمیآورد. صاحبان عذر را سرزنش نمیکرد تا عذر آنان را بشنود. از درد، جز پس از بهبود یافتن شکوه نمیکرد. آنچه میگفت، به آن عمل میکرد و آنچه نمیکرد، نمیگفت. اگر در گفتار مغلوب میشد، در سکوت بر وی چیره نمیشدند. بر شنیدن حریصتر از گفتن بود. در [[تزاحم]] دو کار، با کاری که هوای نفسش با آن موافق بود، [[مخالفت]] میکرد. | ||
خط ۳۳۶: | خط ۳۳۶: | ||
او از [[عالمان]] و [[مفتیان]] [[صحابه]] بود<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۶۷.</ref> که بسیاری از صحابه و [[تابعین]] با گرایشهای متفاوت [[فکری]] از وی [[روایت]] کردهاند. [[عمر بن خطاب]]، [[عبدالله بن عمر]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[ابوالاسود دئلی]] و [[احنف بن قیس]] در شمار روایاتی [[اخبار]] ابوذر هستند<ref>ر. ک: احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۲۱۶-۴۵۳؛ ابونعیم، معرفه، ج۲، ص۵۵۸.</ref>؛ [[محمد علی أسبر]]، [[روایات]] ابوذر را در کتاب مستقلی گردآوری کرده و با نام "مسند ابی ذر" منتشر کرده است. [[احمد بن حنبل]] در مسند، ۱۲۷ روایت به لحاظ [[راوی]] و ۹۸ روایت به لحاظ موضوع، از ابوذر نقل کرده است. [[عبدالله بن صامت]] با نقل شانزده [[حدیث]] و ابوالاسود و [[معرور بن سوید]] هر کدام با نقل هشت [[حدیث]]، بیشترین سهم را در [[نقل احادیث]] [[ابوذر]] داشتهاند. همچنین [[روایات]] نقل شده از ابوذر با حذف مکررات، به پنج بخش [[اخلاقی]]، [[فقهی]]، [[سیاسی]]، [[اعتقادی]] و [[اجتماعی]] [[فرهنگی]] تقسیم میشود: [[روایات اخلاقی]] ۵۴ درصد، [[روایات فقهی]] شانزده درصد، [[روایات سیاسی]] سیزده درصد، [[روایات اعتقادی]] ده درصد، روایات اجتماعی فرهنگی شش درصد. البته برخی روایات غیر سیاسی ابوذر نیز به مسائل سیاسی آن دوره نظر دارد<ref>ر. ک: احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۵۳-۲۱۶.</ref>. | او از [[عالمان]] و [[مفتیان]] [[صحابه]] بود<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۶۷.</ref> که بسیاری از صحابه و [[تابعین]] با گرایشهای متفاوت [[فکری]] از وی [[روایت]] کردهاند. [[عمر بن خطاب]]، [[عبدالله بن عمر]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[ابوالاسود دئلی]] و [[احنف بن قیس]] در شمار روایاتی [[اخبار]] ابوذر هستند<ref>ر. ک: احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۲۱۶-۴۵۳؛ ابونعیم، معرفه، ج۲، ص۵۵۸.</ref>؛ [[محمد علی أسبر]]، [[روایات]] ابوذر را در کتاب مستقلی گردآوری کرده و با نام "مسند ابی ذر" منتشر کرده است. [[احمد بن حنبل]] در مسند، ۱۲۷ روایت به لحاظ [[راوی]] و ۹۸ روایت به لحاظ موضوع، از ابوذر نقل کرده است. [[عبدالله بن صامت]] با نقل شانزده [[حدیث]] و ابوالاسود و [[معرور بن سوید]] هر کدام با نقل هشت [[حدیث]]، بیشترین سهم را در [[نقل احادیث]] [[ابوذر]] داشتهاند. همچنین [[روایات]] نقل شده از ابوذر با حذف مکررات، به پنج بخش [[اخلاقی]]، [[فقهی]]، [[سیاسی]]، [[اعتقادی]] و [[اجتماعی]] [[فرهنگی]] تقسیم میشود: [[روایات اخلاقی]] ۵۴ درصد، [[روایات فقهی]] شانزده درصد، [[روایات سیاسی]] سیزده درصد، [[روایات اعتقادی]] ده درصد، روایات اجتماعی فرهنگی شش درصد. البته برخی روایات غیر سیاسی ابوذر نیز به مسائل سیاسی آن دوره نظر دارد<ref>ر. ک: احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۵۳-۲۱۶.</ref>. | ||
منابع دیگری در خصوص [[فضایل امام علی]]{{ع}} و [[اهل بیت]]، روایاتی از ابوذر نقل کردهاند که در [[مسند احمد]] نیست<ref>ر. ک: طبرانی، ج۲، ص۱۵۱، ج۳، ص۴۶۴۵ و ج۶، ص۲۶۹؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۵۴، ج۲، ص۱۹، ۷۵، ۱۴۴ و ۲۰۹.</ref>. [[سلیم بن قیس هلالی]]، از ابوذر، [[سلمان]] و [[مقداد]] مطالب [[تفسیری]] و روایاتی از [[رسول خدا]]{{صل}} شنید که در دسترس [[مردم]] نبود و آنچه را که دیگران [[روایت]] میکردند، این چند نفر [[باطل]] میشمردند و آنگاه از [[امام]] پرسید آیا مردم [[دروغ]] میگویند؟ [[حضرت]] در پاسخ وی فرمود: [[حق و باطل]] در این دوره به هم آمیخته شده و دروغ، فزونی یافته است<ref>کلینی، ج۱، ص۶۲؛ ابن بابویه، ص۳۳ و ۱۱۱.</ref>، گزارش عنزی نشان میدهد ابوذر به داشتن چنین روایاتی از رسول خدا{{صل}} شهره بود، ولی از نقل آنها برای همگان خودداری میکرد و میگفت اینها [[اسرار]] رسول خدا{{صل}} است<ref>احمد بن حنبل، ج۳۰، ص۳۴۹ و ۳۷۸؛ نعمانی، ص۹۶.</ref>. از این رو، [[کتاب سلیم]] برگرفته از روایات مقداد، سلمان، ابوذر و دیگر افراد هم ردیف آنان است<ref>نعمانی، ص۷۵.</ref>. | منابع دیگری در خصوص [[فضایل امام علی]] {{ع}} و [[اهل بیت]]، روایاتی از ابوذر نقل کردهاند که در [[مسند احمد]] نیست<ref>ر. ک: طبرانی، ج۲، ص۱۵۱، ج۳، ص۴۶۴۵ و ج۶، ص۲۶۹؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۵۴، ج۲، ص۱۹، ۷۵، ۱۴۴ و ۲۰۹.</ref>. [[سلیم بن قیس هلالی]]، از ابوذر، [[سلمان]] و [[مقداد]] مطالب [[تفسیری]] و روایاتی از [[رسول خدا]] {{صل}} شنید که در دسترس [[مردم]] نبود و آنچه را که دیگران [[روایت]] میکردند، این چند نفر [[باطل]] میشمردند و آنگاه از [[امام]] پرسید آیا مردم [[دروغ]] میگویند؟ [[حضرت]] در پاسخ وی فرمود: [[حق و باطل]] در این دوره به هم آمیخته شده و دروغ، فزونی یافته است<ref>کلینی، ج۱، ص۶۲؛ ابن بابویه، ص۳۳ و ۱۱۱.</ref>، گزارش عنزی نشان میدهد ابوذر به داشتن چنین روایاتی از رسول خدا {{صل}} شهره بود، ولی از نقل آنها برای همگان خودداری میکرد و میگفت اینها [[اسرار]] رسول خدا {{صل}} است<ref>احمد بن حنبل، ج۳۰، ص۳۴۹ و ۳۷۸؛ نعمانی، ص۹۶.</ref>. از این رو، [[کتاب سلیم]] برگرفته از روایات مقداد، سلمان، ابوذر و دیگر افراد هم ردیف آنان است<ref>نعمانی، ص۷۵.</ref>. | ||
از دیرباز سفارشهای اخلاقی رسول خدا{{صل}} به ابوذر، مورد توجه بوده و در [[کتابهای حدیثی]] آمده و در شرح آن کتابهایی نوشته شده است مانند: "عین الحیوة"، [[محمد باقر مجلسی]]؛ "دریای نور" در سه هزار [[بیت]]، میرزا [[محمد علی قمی؛ "پندهای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به ابوذر"، [[محمد تقی مصباح]]؛ "پندهای گرانمایه پیامبر اکرم به ابوذر"، ترجمه و شرح "ابوطالب تجلیل؛ صحیفة اسلام، حاج شریفی. | از دیرباز سفارشهای اخلاقی رسول خدا {{صل}} به ابوذر، مورد توجه بوده و در [[کتابهای حدیثی]] آمده و در شرح آن کتابهایی نوشته شده است مانند: "عین الحیوة"، [[محمد باقر مجلسی]]؛ "دریای نور" در سه هزار [[بیت]]، میرزا [[محمد علی قمی؛ "پندهای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به ابوذر"، [[محمد تقی مصباح]]؛ "پندهای گرانمایه پیامبر اکرم به ابوذر"، ترجمه و شرح "ابوطالب تجلیل؛ صحیفة اسلام، حاج شریفی. | ||
درباره [[ابوذر]] و [[شخصیت]] وی، کتابهای مستقل و زیادی نوشته شده است از جمله: "أخبار أبیذر و فضائله"، [[صدوق]] <ref>([[نجاشی]]، ۳۹۱)</ref>؛ کتاب "نفی أبیذر"، [[ابراهیم بن اسحاق احمری ابواسحاق نهاوندی]]<ref>نجاشی، ص۱۹.</ref> کتاب "أخبار أبی ذر"، [[ابومنصور ظفر بن حمدون بادرائی]]<ref>نجاشی، ص۲۰۹.</ref> "وفاة أبی ذر"، [[علی بن مهزیار اهوازی]]<ref>ابن شهر آشوب، ص۹۸.</ref> "[[ابوذر غفاری]] [[خداپرست]] یا سوسیالیست"، [[جعفر مرتضی عاملی]]، ترجمه مرتضی العاملی، "ابوذر غفاری اولین انقلابی [[مسلمان]]"، ترجمه و [[نگارش]] [[جعفر شهیدی]]؛ "[[ابوذر الغفاری]] رمز الیقظة فی الضمیر الانسانی"، [[محمد تقی فقیه]]؛ [[آل]] فقیه، محمد جواد، ابوذر غفاری و أبی ذر الغفاری؛ [[محمد علی قطب]].<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۸۱-۲۸۵.</ref> | درباره [[ابوذر]] و [[شخصیت]] وی، کتابهای مستقل و زیادی نوشته شده است از جمله: "أخبار أبیذر و فضائله"، [[صدوق]] <ref>([[نجاشی]]، ۳۹۱)</ref>؛ کتاب "نفی أبیذر"، [[ابراهیم بن اسحاق احمری ابواسحاق نهاوندی]]<ref>نجاشی، ص۱۹.</ref> کتاب "أخبار أبی ذر"، [[ابومنصور ظفر بن حمدون بادرائی]]<ref>نجاشی، ص۲۰۹.</ref> "وفاة أبی ذر"، [[علی بن مهزیار اهوازی]]<ref>ابن شهر آشوب، ص۹۸.</ref> "[[ابوذر غفاری]] [[خداپرست]] یا سوسیالیست"، [[جعفر مرتضی عاملی]]، ترجمه مرتضی العاملی، "ابوذر غفاری اولین انقلابی [[مسلمان]]"، ترجمه و [[نگارش]] [[جعفر شهیدی]]؛ "[[ابوذر الغفاری]] رمز الیقظة فی الضمیر الانسانی"، [[محمد تقی فقیه]]؛ [[آل]] فقیه، محمد جواد، ابوذر غفاری و أبی ذر الغفاری؛ [[محمد علی قطب]].<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۸۱-۲۸۵.</ref> | ||
== [[شکنجه]] [[ابوذر]] == | == [[شکنجه]] [[ابوذر]] == | ||
هنگامی که ابوذر [[اسلام]] آورد، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به طور پنهانی [[مردم]] را به سوی اسلام [[دعوت]] میکرد و هنوز زمینه دعوت آشکار، فراهم نشده بود. آن [[روز]] [[پیروان اسلام]]، منحصر به خود [[پیامبر]]{{صل}} و پنج نفری بود که به او [[ایمان]] آورده بودند. با توجه به این شرایط، بر حسب ظاهر در برابر ابوذر جز این راهی نبود که ایمان خود را پنهان نموده و بیسر و صدا [[مکه]] را به سوی [[قبیله]] خود ترک گوید. | هنگامی که ابوذر [[اسلام]] آورد، [[پیامبر اسلام]] {{صل}} به طور پنهانی [[مردم]] را به سوی اسلام [[دعوت]] میکرد و هنوز زمینه دعوت آشکار، فراهم نشده بود. آن [[روز]] [[پیروان اسلام]]، منحصر به خود [[پیامبر]] {{صل}} و پنج نفری بود که به او [[ایمان]] آورده بودند. با توجه به این شرایط، بر حسب ظاهر در برابر ابوذر جز این راهی نبود که ایمان خود را پنهان نموده و بیسر و صدا [[مکه]] را به سوی [[قبیله]] خود ترک گوید. | ||
ابوذر، [[روح]] پر جنب و [[جوش]] و مبارزی داشت. روزی به پیامبر اسلام عرض کرد: من چه کنم و برایم چه وظیفهای معین میکنید؟ پیامبر{{صل}} فرمود: تو میتوانی مبلّغ اسلام در میان قبیله خود باشی. اینک میان [[قوم]] خود برگرد تا دستور من به تو برسد. | ابوذر، [[روح]] پر جنب و [[جوش]] و مبارزی داشت. روزی به پیامبر اسلام عرض کرد: من چه کنم و برایم چه وظیفهای معین میکنید؟ پیامبر {{صل}} فرمود: تو میتوانی مبلّغ اسلام در میان قبیله خود باشی. اینک میان [[قوم]] خود برگرد تا دستور من به تو برسد. | ||
ابوذر گفت: [[سوگند]] به [[خدا]] باید پیش از آنکه به میان قبیله خود برگردم، ندای اسلام را به گوش این مردم برسانم و این سد ممنوعیت [[شعار]] اسلام و [[آیین]] [[یکتاپرستی]] در مکه را بشکنم. او به دنبال این [[تصمیم]]، هنگامی که [[قریش]] در [[مسجد الحرام]] سرگرم گفتوگو بودند وارد [[مسجد]] شد و با صدای بلند ندا در داد: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}} تا آنجا که [[تاریخ اسلام]] نشان میدهد، آن نخستین ندایی بود که آشکارا، [[عظمت]] و [[جبروت]] قریش را به مبارزهطلبید. این ندا، از حنجره مرد غریبی درآمد که نه حامی و [[پشتیبانی]] در مکه داشت و نه قوم و [[خویشی]]. | ابوذر گفت: [[سوگند]] به [[خدا]] باید پیش از آنکه به میان قبیله خود برگردم، ندای اسلام را به گوش این مردم برسانم و این سد ممنوعیت [[شعار]] اسلام و [[آیین]] [[یکتاپرستی]] در مکه را بشکنم. او به دنبال این [[تصمیم]]، هنگامی که [[قریش]] در [[مسجد الحرام]] سرگرم گفتوگو بودند وارد [[مسجد]] شد و با صدای بلند ندا در داد: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}} تا آنجا که [[تاریخ اسلام]] نشان میدهد، آن نخستین ندایی بود که آشکارا، [[عظمت]] و [[جبروت]] قریش را به مبارزهطلبید. این ندا، از حنجره مرد غریبی درآمد که نه حامی و [[پشتیبانی]] در مکه داشت و نه قوم و [[خویشی]]. | ||
اتفاقاً، آن چه پیامبر اسلام{{صل}} [[پیشبینی]] کرده بود، رخ داد و صدای ابوذر در [[مسجدالحرام]] طنین افکند؛ قریش حلقه انجمن را شکسته به سوی او [[هجوم]] بردند و او را با بیرحمی آن قدر زدند که بیهوش نقش بر [[زمین]] گشت. | اتفاقاً، آن چه پیامبر اسلام {{صل}} [[پیشبینی]] کرده بود، رخ داد و صدای ابوذر در [[مسجدالحرام]] طنین افکند؛ قریش حلقه انجمن را شکسته به سوی او [[هجوم]] بردند و او را با بیرحمی آن قدر زدند که بیهوش نقش بر [[زمین]] گشت. | ||
خبر به گوش عباس [[عموی پیامبر]] رسید. او فوراً به مسجدالحرام آمد و خود را روی پیکر ابوذر افکند و برای این که بتواند او را از چنگال [[مشرکان]] [[نجات]] بدهد، به [[تدبیر]] لطیفی [[متوسل]] شد و گفت: شما همگی بازرگانید، راه تجارتی شما از میان [[طایفه]] [[غفار]] میگذرد و این [[جوان]] از [[قبیله غفار]] است؛ اگر او کشته شود، فردا [[تجارت]] [[قریش]] به خطر میافتد و هیچ کاروانی نمیتواند از میان این طایفه بگذرد. | خبر به گوش عباس [[عموی پیامبر]] رسید. او فوراً به مسجدالحرام آمد و خود را روی پیکر ابوذر افکند و برای این که بتواند او را از چنگال [[مشرکان]] [[نجات]] بدهد، به [[تدبیر]] لطیفی [[متوسل]] شد و گفت: شما همگی بازرگانید، راه تجارتی شما از میان [[طایفه]] [[غفار]] میگذرد و این [[جوان]] از [[قبیله غفار]] است؛ اگر او کشته شود، فردا [[تجارت]] [[قریش]] به خطر میافتد و هیچ کاروانی نمیتواند از میان این طایفه بگذرد. | ||
خط ۳۵۶: | خط ۳۵۶: | ||
ابوذر از [[نادانی]] این [[زن]]، سخت ناراحت شد و برای این که به او بفهماند آن دو بت فاقد [[ادراک]] و شعورند، گفت: این دو بت را به [[ازدواج]] یکدیگر درآور. زن از سخن ابوذر برآشفت و فریاد زد: تو «صائبی» هستی. با فریاد زن، [[جوانان]] قریش بر سر ابوذر ریختند و او را کتک زدند ولی گروهی از [[قبیله]] [[بنی بکر]] به یاریش شتافتند و او را از چنگال جوانان قریش نجات دادند. | ابوذر از [[نادانی]] این [[زن]]، سخت ناراحت شد و برای این که به او بفهماند آن دو بت فاقد [[ادراک]] و شعورند، گفت: این دو بت را به [[ازدواج]] یکدیگر درآور. زن از سخن ابوذر برآشفت و فریاد زد: تو «صائبی» هستی. با فریاد زن، [[جوانان]] قریش بر سر ابوذر ریختند و او را کتک زدند ولی گروهی از [[قبیله]] [[بنی بکر]] به یاریش شتافتند و او را از چنگال جوانان قریش نجات دادند. | ||
در [[مسلمان]] شدن قبیله غفار باید اشاره کرد: [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[استعداد]] [[شاگرد]] جدید و [[قدرت]] [[خیره]] کنندهاش را در [[مبارزه با باطل]] به خوبی [[درک]] میکرد، ولی چون هنوز وقت [[شدت عمل]] و [[مبارزه]] نرسیده بود، به او دستور داد به میان [[طایفه]] خود برگردد و آنان را به سوی [[اسلام]] [[دعوت]] کند. | در [[مسلمان]] شدن قبیله غفار باید اشاره کرد: [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[استعداد]] [[شاگرد]] جدید و [[قدرت]] [[خیره]] کنندهاش را در [[مبارزه با باطل]] به خوبی [[درک]] میکرد، ولی چون هنوز وقت [[شدت عمل]] و [[مبارزه]] نرسیده بود، به او دستور داد به میان [[طایفه]] خود برگردد و آنان را به سوی [[اسلام]] [[دعوت]] کند. | ||
[[ابوذر]] به سوی [[قوم]] و طایفه خود برگشت و کمکم با آنان درباره موضوع [[قیام]] [[پیامبری]] که از جانب [[خدا]] برانگیخته شده و [[مردم]] را به [[پرستش]] خدای یگانه و [[اخلاق نیک]] دعوت میکند، سخن گفت. ابتدا [[برادر]] و [[مادر]] ابوذر اسلام آوردند. بعد، نصف افراد [[قبیله]] «[[غفار]]» [[مسلمان]] شدند و پس از [[هجرت پیامبر اسلام]]{{صل}} به [[شهر]] [[یثرب]]«[[مدینه]]»، نصف دیگر نیز اسلام [[اختیار]] کردند. قبیله «[[اسلم]]» نیز به [[پیروی]] از «غفار» به محضر [[پیامبر]]{{صل}} شرفیاب شده، اسلام آوردند. ابوذر، پس از [[جنگ بدر]] و [[احد]]، در مدینه به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پیوست و در آن شهر اقامت گزید<ref>الدرجات الرفیعه، ص۲۲۵؛ طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۲؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۸۲.</ref>..<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۶۶.</ref>. | [[ابوذر]] به سوی [[قوم]] و طایفه خود برگشت و کمکم با آنان درباره موضوع [[قیام]] [[پیامبری]] که از جانب [[خدا]] برانگیخته شده و [[مردم]] را به [[پرستش]] خدای یگانه و [[اخلاق نیک]] دعوت میکند، سخن گفت. ابتدا [[برادر]] و [[مادر]] ابوذر اسلام آوردند. بعد، نصف افراد [[قبیله]] «[[غفار]]» [[مسلمان]] شدند و پس از [[هجرت پیامبر اسلام]] {{صل}} به [[شهر]] [[یثرب]]«[[مدینه]]»، نصف دیگر نیز اسلام [[اختیار]] کردند. قبیله «[[اسلم]]» نیز به [[پیروی]] از «غفار» به محضر [[پیامبر]] {{صل}} شرفیاب شده، اسلام آوردند. ابوذر، پس از [[جنگ بدر]] و [[احد]]، در مدینه به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} پیوست و در آن شهر اقامت گزید<ref>الدرجات الرفیعه، ص۲۲۵؛ طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۲؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۸۲.</ref>..<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۶۶.</ref>. | ||
== [[قیام]] [[ابوذر غفاری]] == | == [[قیام]] [[ابوذر غفاری]] == | ||
[[ابوذر]] بر [[تجملگرایی]] [[ثروتمندان]] که پدیدهای [[بیگانه]] با [[اسلام]] بود، [[اعتراض]] کرد و به ویژه بر [[سیاست معاویه]] و [[امویان]] که این تجملگرایی را میپذیرفت و موجب رواج و افزایش آن میشد، اعتراض نمود. او [[عثمان]] را نیز [[نکوهش]] میکرد که چرا صدها و هزارها درهم و دینار را از محل [[بیت المال]] به پای این ثروتمندان تجملگرا میریزد و بر [[ثروت]] و تجملگرایی آنان میافزاید. | [[ابوذر]] بر [[تجملگرایی]] [[ثروتمندان]] که پدیدهای [[بیگانه]] با [[اسلام]] بود، [[اعتراض]] کرد و به ویژه بر [[سیاست معاویه]] و [[امویان]] که این تجملگرایی را میپذیرفت و موجب رواج و افزایش آن میشد، اعتراض نمود. او [[عثمان]] را نیز [[نکوهش]] میکرد که چرا صدها و هزارها درهم و دینار را از محل [[بیت المال]] به پای این ثروتمندان تجملگرا میریزد و بر [[ثروت]] و تجملگرایی آنان میافزاید. | ||
ابوذر خبر یافت که عثمان [[خمس]] [[خراج]] افریقیه را به [[مروان بن حکم]]، دویست هزار درهم به [[حارث بن حکم]] و صد هزار درهم به [[زید بن ثابت]] و.... داده است! [[وجدان]] ابوذر این ریخت و پاشها را تاب نمیآورد، از این روی در میان [[مردم]] به سخن ایستاد و گفت: «کارهایی سرزده است که با آنها بیگانهام و به [[خدا]] [[سوگند]] آنها را نه در کتاب [[پروردگار]] و نه در [[سنت پیامبر]] سراغ ندارم. به خدا سوگند من حقی را میبینم که خاموش و باطلی را میبینم که زنده داشته میشود و [[راستگویی]] را میبینم که [[تکذیب]] و ترجیحی را میبینم که به ناروا و بدون [[پرهیزکاری]] [[اعمال]] میگردد. آنان را که زر و سیم روی هم انباشته میسازند و در [[راه خدا]] [[انفاق]] نمیکنند [[بشارت]] ده که [[آتش دوزخ]]، [[پیشانی]]، پهلو و پشتهای آنان را میسوزاند... ای آنکه ثروت میاندوزی! بدان که در اموالت سه [[شریک]] داری: تقدیر که از تو [[فرمان]] نمیگیرد تا بد و خوب [[اموال]] تو را بر باد دهد یا بمیراند، [[وارث]] که [[منتظر]] است تا سر بر [[زمین]] [[نهی]] و اموالت را از آن خویش سازد در حالی که [[نکوهیده]] تویی، و تو که سومین شریکی. پس اگر میتوانی که ناتوانترین این سه نفر نباشی، مباش... [[خداوند عزوجل]] میفرماید: {{متن قرآن|لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ}}<ref>«هرگز به نیکی دست نخواهید یافت مگر از آنچه دوست دارید (به دیگران) ببخشید و هر چیزی ببخشید بیگمان خداوند آن را میداند» سوره آل عمران، آیه ۹۲.</ref>. پردههای حریر و بافتههای دیبا را برای خویش خواستهاید و بر رختخوابهایی از پشم میخوابید، حال آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[حصیر]] میخوابید، و غذاهای رنگ رنگ را در برابر شما مینهند و از برابرتان بر میدارند، حال آنکه رسول خدا{{صل}} از نان جو [[سیر]] نمیشد». | ابوذر خبر یافت که عثمان [[خمس]] [[خراج]] افریقیه را به [[مروان بن حکم]]، دویست هزار درهم به [[حارث بن حکم]] و صد هزار درهم به [[زید بن ثابت]] و.... داده است! [[وجدان]] ابوذر این ریخت و پاشها را تاب نمیآورد، از این روی در میان [[مردم]] به سخن ایستاد و گفت: «کارهایی سرزده است که با آنها بیگانهام و به [[خدا]] [[سوگند]] آنها را نه در کتاب [[پروردگار]] و نه در [[سنت پیامبر]] سراغ ندارم. به خدا سوگند من حقی را میبینم که خاموش و باطلی را میبینم که زنده داشته میشود و [[راستگویی]] را میبینم که [[تکذیب]] و ترجیحی را میبینم که به ناروا و بدون [[پرهیزکاری]] [[اعمال]] میگردد. آنان را که زر و سیم روی هم انباشته میسازند و در [[راه خدا]] [[انفاق]] نمیکنند [[بشارت]] ده که [[آتش دوزخ]]، [[پیشانی]]، پهلو و پشتهای آنان را میسوزاند... ای آنکه ثروت میاندوزی! بدان که در اموالت سه [[شریک]] داری: تقدیر که از تو [[فرمان]] نمیگیرد تا بد و خوب [[اموال]] تو را بر باد دهد یا بمیراند، [[وارث]] که [[منتظر]] است تا سر بر [[زمین]] [[نهی]] و اموالت را از آن خویش سازد در حالی که [[نکوهیده]] تویی، و تو که سومین شریکی. پس اگر میتوانی که ناتوانترین این سه نفر نباشی، مباش... [[خداوند عزوجل]] میفرماید: {{متن قرآن|لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ}}<ref>«هرگز به نیکی دست نخواهید یافت مگر از آنچه دوست دارید (به دیگران) ببخشید و هر چیزی ببخشید بیگمان خداوند آن را میداند» سوره آل عمران، آیه ۹۲.</ref>. پردههای حریر و بافتههای دیبا را برای خویش خواستهاید و بر رختخوابهایی از پشم میخوابید، حال آنکه [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[حصیر]] میخوابید، و غذاهای رنگ رنگ را در برابر شما مینهند و از برابرتان بر میدارند، حال آنکه رسول خدا {{صل}} از نان جو [[سیر]] نمیشد». | ||
[[مالک بن عبدالله زیادی]] از [[ابوذر]] [[روایت]] میکند که او از [[عثمان]] اجازه ورود خواست و چون اجازه یافت، با عصایی که در دست داشت به مجلس او وارد شد. عثمان گفت: «ای کعب! [[عبدالرحمن]] درگذشت و اموالی را برجای نهاد، درباره این [[اموال]] چه نظری داری»؟ کعب پاسخ داد: «اگر [[حق خدا]] را از آن داده است، بر او ایرادی وارد نیست». ابوذر عصای خویش را بالا برد و بر کعب زد و گفت: از رسول خدا{{صل}} شنیدم که میفرمود: «اگر کوهی از طلا داشته باشم و آن را [[انفاق]] کنم و از من قبول شود، [[دوست]] ندارم حتی به اندازه شش اوقیه از آن را پشت سر بر جای نهم». ای عثمان! تو را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم (سه بار سوگندش داد) که آیا این سخن را از رسول خدا{{صل}} نشنیدی؟ عثمان گفت: آری، شنیدم». | [[مالک بن عبدالله زیادی]] از [[ابوذر]] [[روایت]] میکند که او از [[عثمان]] اجازه ورود خواست و چون اجازه یافت، با عصایی که در دست داشت به مجلس او وارد شد. عثمان گفت: «ای کعب! [[عبدالرحمن]] درگذشت و اموالی را برجای نهاد، درباره این [[اموال]] چه نظری داری»؟ کعب پاسخ داد: «اگر [[حق خدا]] را از آن داده است، بر او ایرادی وارد نیست». ابوذر عصای خویش را بالا برد و بر کعب زد و گفت: از رسول خدا {{صل}} شنیدم که میفرمود: «اگر کوهی از طلا داشته باشم و آن را [[انفاق]] کنم و از من قبول شود، [[دوست]] ندارم حتی به اندازه شش اوقیه از آن را پشت سر بر جای نهم». ای عثمان! تو را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم (سه بار سوگندش داد) که آیا این سخن را از رسول خدا {{صل}} نشنیدی؟ عثمان گفت: آری، شنیدم». | ||
چنین دعوتهایی را کسانی چون [[معاویه]] و [[مروان بن حکم]] تاب نمیآوردند، از این رو همواره عثمان را بر [[ضد]] ابوذر تحریک میکردند تا اینکه وی را، بدون اینکه به [[جنگ]] خدا و رسولش رفته باشد یا بر روی [[زمین]] به [[فساد]] دست زده باشد – آنگونه که [[شریعت اسلام]] میگوید - به [[ربذه]] [[تبعید]] کردند<ref>سید قطب، العدالة الاجتماعیة، ص۲۳۱ و ۲۳۳.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۴۷.</ref> | چنین دعوتهایی را کسانی چون [[معاویه]] و [[مروان بن حکم]] تاب نمیآوردند، از این رو همواره عثمان را بر [[ضد]] ابوذر تحریک میکردند تا اینکه وی را، بدون اینکه به [[جنگ]] خدا و رسولش رفته باشد یا بر روی [[زمین]] به [[فساد]] دست زده باشد – آنگونه که [[شریعت اسلام]] میگوید - به [[ربذه]] [[تبعید]] کردند<ref>سید قطب، العدالة الاجتماعیة، ص۲۳۱ و ۲۳۳.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۴۷.</ref> | ||