ابوعامر انصاری فاسق: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۴: خط ۴:
نام او [[عبد عمرو]] یا [[عمرو بن صیفی]]، از تیره [[بنوضُبَیعة بن زید اوسی انصاری]] است. [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۴.</ref>، واقدی<ref>واقدی، ج۱، ص۲۲۳.</ref>، [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۲، ص۳۸۲.</ref> و [[ابن ابی حاتم]]<ref>ابن ابی حاتم، ج۳، ص۲۳۹.</ref> نام وی را [[عبد عمرو بن صیفی]] نیز آورده‌اند. [[نسب]] او با [[اختلاف]]، [[عمرو بن صیفی بن زید بن امیة بن ضبیعه]]<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۵۹؛ به نقل از ابن اسحاق.</ref>، و [[عمرو بن صیفی بن نعمان بن مالک بن میة بن ضبیعة بن زید بن عوف بن عمرو بن عوف]] آمده است<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۵۹؛ به نقل از ابن کلبی.</ref>. او پسر خاله [[عبدالله بن أبی]] بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۰۸.</ref>. برای او تنها یک [[کنیه]] گزارش شده است و در [[جاهلیت]] [[لقب]] وی را به دلیل [[خداپرستی]] و زیادی عباداتش و [[پوشیدن]] لباس‌های [[خشن]]، "[[راهب]]" می‌گفتند و البته [[پیامبر]] وی را "[[فاسق]]" نامید<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۸.</ref>. ابن سعد می‌گوید: او از جمله کسانی بود که در جاهلیت [[مردم]] را به [[ظهور]] [[پیامبری]] [[بشارت]] می‌داد، از او یاد می‌کرد و می‌گفت به وی [[ایمان]] خواهد آورد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۰۸.</ref>.
نام او [[عبد عمرو]] یا [[عمرو بن صیفی]]، از تیره [[بنوضُبَیعة بن زید اوسی انصاری]] است. [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۴.</ref>، واقدی<ref>واقدی، ج۱، ص۲۲۳.</ref>، [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۲، ص۳۸۲.</ref> و [[ابن ابی حاتم]]<ref>ابن ابی حاتم، ج۳، ص۲۳۹.</ref> نام وی را [[عبد عمرو بن صیفی]] نیز آورده‌اند. [[نسب]] او با [[اختلاف]]، [[عمرو بن صیفی بن زید بن امیة بن ضبیعه]]<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۵۹؛ به نقل از ابن اسحاق.</ref>، و [[عمرو بن صیفی بن نعمان بن مالک بن میة بن ضبیعة بن زید بن عوف بن عمرو بن عوف]] آمده است<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۵۹؛ به نقل از ابن کلبی.</ref>. او پسر خاله [[عبدالله بن أبی]] بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۰۸.</ref>. برای او تنها یک [[کنیه]] گزارش شده است و در [[جاهلیت]] [[لقب]] وی را به دلیل [[خداپرستی]] و زیادی عباداتش و [[پوشیدن]] لباس‌های [[خشن]]، "[[راهب]]" می‌گفتند و البته [[پیامبر]] وی را "[[فاسق]]" نامید<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۸.</ref>. ابن سعد می‌گوید: او از جمله کسانی بود که در جاهلیت [[مردم]] را به [[ظهور]] [[پیامبری]] [[بشارت]] می‌داد، از او یاد می‌کرد و می‌گفت به وی [[ایمان]] خواهد آورد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۰۸.</ref>.


در مورد [[مسلمان]] شدن و [[صحابی]] بودن ابوعامر اختلاف است. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۵۳.</ref> نام وی را در بخش چهارم کتابش، (توهمات)، قرار داده است. علت [[اشتباه]] و [[خطا]] در صحابی شمردن وی این است که او در شمار چند [[نماینده]] [[اهل]] [[مدینه]] بود که در جریان [[بیعت عقبه اول]] به [[مکه]] رفتند و [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[مسجدالحرام]] دیدند. آنان، نخستین مدنی‌هایی بودند که [[حضرت]] را [[ملاقات]] کردند. ابن حجر <ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۵۳.</ref> می‌گوید: البته این دلیل بر [[اسلام]] او نیست و کسی نام وی را در فهرست [[بیعت کنندگان]] با پیامبر نیاورده است. وی می‌افزاید: اگر فرض کنیم چنان باشد، او پس از بازگشت [[مرتد]] شد و [[دشمنی]] و اقدامات وی، دلیل بر [[کفر]] اوست<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۵۴.</ref>. بر اساس اخباری که ابوعامر را در شمار [[منافقان]] آورده است و اینکه منافقان می‌گفتند ابو عامر می‌آید و در مسجدشان [[نماز]] خواهد خواند <ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۶؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۵۳.</ref> می‌توان استفاده کرد که او نخست [[مسلمان]] شده بود، سپس [[منافق]] و [[مرتد]] گردید؛ البته [[اخبار]]، به روشنی بر نامسلمانی وی [[گواهی]] می‌دهند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۴-۲۲۳.</ref>.
در مورد [[مسلمان]] شدن و [[صحابی]] بودن ابوعامر اختلاف است. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۵۳.</ref> نام وی را در بخش چهارم کتابش، (توهمات)، قرار داده است. علت [[اشتباه]] و [[خطا]] در صحابی شمردن وی این است که او در شمار چند [[نماینده]] [[اهل]] [[مدینه]] بود که در جریان [[بیعت عقبه اول]] به [[مکه]] رفتند و [[رسول خدا]] {{صل}} را در [[مسجدالحرام]] دیدند. آنان، نخستین مدنی‌هایی بودند که [[حضرت]] را [[ملاقات]] کردند. ابن حجر <ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۵۳.</ref> می‌گوید: البته این دلیل بر [[اسلام]] او نیست و کسی نام وی را در فهرست [[بیعت کنندگان]] با پیامبر نیاورده است. وی می‌افزاید: اگر فرض کنیم چنان باشد، او پس از بازگشت [[مرتد]] شد و [[دشمنی]] و اقدامات وی، دلیل بر [[کفر]] اوست<ref>ابن حجر، ج۷، ص۲۵۴.</ref>. بر اساس اخباری که ابوعامر را در شمار [[منافقان]] آورده است و اینکه منافقان می‌گفتند ابو عامر می‌آید و در مسجدشان [[نماز]] خواهد خواند <ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۶؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۵۳.</ref> می‌توان استفاده کرد که او نخست [[مسلمان]] شده بود، سپس [[منافق]] و [[مرتد]] گردید؛ البته [[اخبار]]، به روشنی بر نامسلمانی وی [[گواهی]] می‌دهند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۴-۲۲۳.</ref>.


واقدی در گزارشی مربوط به [[غزوه بنی نضیر]] آورده است که [[محمد بن مسلمه]]، [[مأمور]] [[ابلاغ پیام]] [[حضرت]] بر بیرون راندن [[بنو نضیر]] از [[مدینه]] بود. پیش از آن، [[یهودیان]] وی را به [[دین یهود]] [[دعوت]] کرده بودند و برای نمونه، ابوعامر را که [[دین اسلام]] را نپذیرفت و بر [[آیین حنیف]] وارد نشد، یادآور شدند. در آن [[زمان]]، محمد بن مسلمه پاسخ آنان را با [[حکم]] [[پیامبر]] داد<ref>واقدی، ج۱، ص۳۶۷.</ref>. [[ابن اسحاق]] به [[روایت]] از [[عاصم بن عمر بن قتاده]] می‌گوید: هنگام ورود [[رسول خدا]]{{صل}} به یثرب، [[عبدالله بن أبی]] از [[خزرج]] و ابوعامر از [[اوس]]، دو تن از اشراف و بزرگان مورد توجه و [[اطاعت]] [[مردم]] بودند که با [[گرایش]] مردم به [[اسلام]]، [[کینه]] پیامبر را در [[دل]] می‌پروراندند. آنها به حضرت [[حسادت]] می‌ورزیدند<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۵۹.</ref> و به [[شرافت]] و موقعیت خویش [[مغرور]] شدند و برخی در هجو ابوعامر چنین سرودند: {{عربی|"فاما قُلتَ لی شَرفٌ و مالٌ}}<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۴.</ref>؛ [[عبدالله بن ابی]] به ظاهر اسلام آورد، ولی ابو عامر پیش از خروج از مدینه، نزد حضرت رفت و گفت: چه [[دینی]] آورده‌ای؟ رسول خدا{{صل}} فرمود: [[دین ابراهیم]] [[حنیف]]. ابوعامر گفت: من بر آن آیینم و حضرت وی را [[بیگانه]] از آن دانست. او گفت: همین طور است، تو در دین ابراهیم [[بدعت]] گذاری کردی! حضرت فرمود: من چنان نکردم، ولی [[نورانیت]] بی‌آلایش آن را نمایاندم. ابوعامر با [[جسارت]] افزود: [[خداوند]]، [[دروغگو]] (از ما دو تن) را، [[غریب]]، تنها و [[رانده شده]] بمی‌راند. حضرت فرمود: چنین باد! [[ابوعامر]] برای دور شدن از [[پیامبر]] و تازه [[مسلمانان]]، با بیش از ده (و به روایتی پانزده) یا پنجاه نفر از اوسیان به [[مکه]] رفتند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۴؛ واقدی، ج۱، ص۲۰۵_۲۰۶؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۷.</ref>. [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۱، ص۳۸۳.</ref> [[زمان]] آن [[سفر]] را هنگام [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} دانسته است. [[طبرسی]]<ref>طبرسی، ج۴، ص۳۹۵.</ref> در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا}}<ref>«و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.</ref> ابوعامر را مصداق آن و یکی از احتمالات [[شأن نزول]] [[آیه]] می‌داند، که [[آیات]] و نشانه‌هایی بر او روشن شد، ولی [[امتناع]] ورزید و بر [[کفر]] خویش باقی ماند.
واقدی در گزارشی مربوط به [[غزوه بنی نضیر]] آورده است که [[محمد بن مسلمه]]، [[مأمور]] [[ابلاغ پیام]] [[حضرت]] بر بیرون راندن [[بنو نضیر]] از [[مدینه]] بود. پیش از آن، [[یهودیان]] وی را به [[دین یهود]] [[دعوت]] کرده بودند و برای نمونه، ابوعامر را که [[دین اسلام]] را نپذیرفت و بر [[آیین حنیف]] وارد نشد، یادآور شدند. در آن [[زمان]]، محمد بن مسلمه پاسخ آنان را با [[حکم]] [[پیامبر]] داد<ref>واقدی، ج۱، ص۳۶۷.</ref>. [[ابن اسحاق]] به [[روایت]] از [[عاصم بن عمر بن قتاده]] می‌گوید: هنگام ورود [[رسول خدا]] {{صل}} به یثرب، [[عبدالله بن أبی]] از [[خزرج]] و ابوعامر از [[اوس]]، دو تن از اشراف و بزرگان مورد توجه و [[اطاعت]] [[مردم]] بودند که با [[گرایش]] مردم به [[اسلام]]، [[کینه]] پیامبر را در [[دل]] می‌پروراندند. آنها به حضرت [[حسادت]] می‌ورزیدند<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۵۹.</ref> و به [[شرافت]] و موقعیت خویش [[مغرور]] شدند و برخی در هجو ابوعامر چنین سرودند: {{عربی|"فاما قُلتَ لی شَرفٌ و مالٌ}}<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۴.</ref>؛ [[عبدالله بن ابی]] به ظاهر اسلام آورد، ولی ابو عامر پیش از خروج از مدینه، نزد حضرت رفت و گفت: چه [[دینی]] آورده‌ای؟ رسول خدا {{صل}} فرمود: [[دین ابراهیم]] [[حنیف]]. ابوعامر گفت: من بر آن آیینم و حضرت وی را [[بیگانه]] از آن دانست. او گفت: همین طور است، تو در دین ابراهیم [[بدعت]] گذاری کردی! حضرت فرمود: من چنان نکردم، ولی [[نورانیت]] بی‌آلایش آن را نمایاندم. ابوعامر با [[جسارت]] افزود: [[خداوند]]، [[دروغگو]] (از ما دو تن) را، [[غریب]]، تنها و [[رانده شده]] بمی‌راند. حضرت فرمود: چنین باد! [[ابوعامر]] برای دور شدن از [[پیامبر]] و تازه [[مسلمانان]]، با بیش از ده (و به روایتی پانزده) یا پنجاه نفر از اوسیان به [[مکه]] رفتند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۴؛ واقدی، ج۱، ص۲۰۵_۲۰۶؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۷.</ref>. [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۱، ص۳۸۳.</ref> [[زمان]] آن [[سفر]] را هنگام [[هجرت]] [[رسول خدا]] {{صل}} دانسته است. [[طبرسی]]<ref>طبرسی، ج۴، ص۳۹۵.</ref> در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا}}<ref>«و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.</ref> ابوعامر را مصداق آن و یکی از احتمالات [[شأن نزول]] [[آیه]] می‌داند، که [[آیات]] و نشانه‌هایی بر او روشن شد، ولی [[امتناع]] ورزید و بر [[کفر]] خویش باقی ماند.


[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۰۸.</ref> می‌گوید: او بر کفر خویش پای فشرد و همراه [[مشرکان قریش]] در [[بدر]] با پیامبر جنگید. وی پس از [[فتح مکه]] به [[طائف]] [[پناه]] برد و با [[مسلمان]] شدن آنان، به [[شام]] گریخت <ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۵.</ref>. [[مسافرت]] وی را به [[روم]] در دو [[تاریخ]]، پس از [[شکست]] [[احزاب]] در سال پنجم<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۳۴.</ref> و پس از فتح مکه در سال هشتم گفته‌اند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن اثیر، ج۲، ص۵۹ و ج۵، ص۲۴۰.</ref>. فرض نخست را [[نادرست]] می‌دانیم؛ زیرا [[کنانة بن عبد یالیل ثقفی]] که همراه ابوعامر به روم رفت، همراه [[وفد]] ثقیف بود و مسلمان شد<ref>ابن سعد، ج۵، ص۵۰۶.</ref>. [[ابن اثیر]] به نقل از [[موسی بن عقبه]] و مداینی می‌گوید: همه وفد ثقیف، جز [[کنانه]] که [[رئیس]] ثقیف بود، مسلمان شدند و او به روم رفت و همانجا درگذشت<ref>ابن اثیر، ج۴، ص۲۵۵؛ ابن حجر، ج۵، ص۴۹۶.</ref>.
[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴۰۸.</ref> می‌گوید: او بر کفر خویش پای فشرد و همراه [[مشرکان قریش]] در [[بدر]] با پیامبر جنگید. وی پس از [[فتح مکه]] به [[طائف]] [[پناه]] برد و با [[مسلمان]] شدن آنان، به [[شام]] گریخت <ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۵.</ref>. [[مسافرت]] وی را به [[روم]] در دو [[تاریخ]]، پس از [[شکست]] [[احزاب]] در سال پنجم<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۳۴.</ref> و پس از فتح مکه در سال هشتم گفته‌اند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن اثیر، ج۲، ص۵۹ و ج۵، ص۲۴۰.</ref>. فرض نخست را [[نادرست]] می‌دانیم؛ زیرا [[کنانة بن عبد یالیل ثقفی]] که همراه ابوعامر به روم رفت، همراه [[وفد]] ثقیف بود و مسلمان شد<ref>ابن سعد، ج۵، ص۵۰۶.</ref>. [[ابن اثیر]] به نقل از [[موسی بن عقبه]] و مداینی می‌گوید: همه وفد ثقیف، جز [[کنانه]] که [[رئیس]] ثقیف بود، مسلمان شدند و او به روم رفت و همانجا درگذشت<ref>ابن اثیر، ج۴، ص۲۵۵؛ ابن حجر، ج۵، ص۴۹۶.</ref>.
خط ۱۴: خط ۱۴:
از جمله [[دشمنی‌ها]] و اقدامات [[ابوعامر]] برضد [[اسلام]]، تحریک و [[همکاری]] با [[قریش]] بر [[جنگ]] با پیامبر بود که ایشان را به [[حمایت]] [[قبیله]] خویش [[امیدوار]] کرد و قریش به [[یاری]] او دلبسته بود. او قریش را در [[غزوه بدر]] [[همراهی]] نکرد، ولی هنگامی که نیروهای قریش به [[احد]] می‌آمدند، ابوعامر با پنجاه تن از [[اوسیان]] همراهش، پیشاپیش [[سپاه]] حرکت می‌کردند. او فریاد می‌زد: ای اوسیان! من ابوعامر هستم. اوسیان [[مسلمان]] پاسخ دادند: [[خدا]] چشمت را بگیرد ای [[فاسق]]! ابوعامر با شنیدن چنین پاسخی گفت: قومم پس از من به شری [[مبتلا]] شده است. او نخستین کسی بود که جنگ را آغاز کرد. [[سپاهیان]] با یکدیگر درگیر شدند و ابوعامر به [[سختی]] می‌جنگید و اوسیان مسلمان را با سنگ می‌زد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۰۵ و ۲۰۶ و ۲۲۳؛ بلاذری، ج۱، ص۳۸۳-۳۹۱؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۲.</ref>.
از جمله [[دشمنی‌ها]] و اقدامات [[ابوعامر]] برضد [[اسلام]]، تحریک و [[همکاری]] با [[قریش]] بر [[جنگ]] با پیامبر بود که ایشان را به [[حمایت]] [[قبیله]] خویش [[امیدوار]] کرد و قریش به [[یاری]] او دلبسته بود. او قریش را در [[غزوه بدر]] [[همراهی]] نکرد، ولی هنگامی که نیروهای قریش به [[احد]] می‌آمدند، ابوعامر با پنجاه تن از [[اوسیان]] همراهش، پیشاپیش [[سپاه]] حرکت می‌کردند. او فریاد می‌زد: ای اوسیان! من ابوعامر هستم. اوسیان [[مسلمان]] پاسخ دادند: [[خدا]] چشمت را بگیرد ای [[فاسق]]! ابوعامر با شنیدن چنین پاسخی گفت: قومم پس از من به شری [[مبتلا]] شده است. او نخستین کسی بود که جنگ را آغاز کرد. [[سپاهیان]] با یکدیگر درگیر شدند و ابوعامر به [[سختی]] می‌جنگید و اوسیان مسلمان را با سنگ می‌زد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۰۵ و ۲۰۶ و ۲۲۳؛ بلاذری، ج۱، ص۳۸۳-۳۹۱؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۲.</ref>.


ابوعامر از [[فرصت]] استفاده کرده بود و پیش از آغاز جنگ، گودال‌هایی به مثابه تله برای [[مسلمانان]] حفر کرده بود که [[رسول خدا]]{{صل}} در یکی از آنها افتاد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۴۴ و ۲۵۲.</ref>. هنگامی که [[شایعه]] کشته شدن [[حضرت]] مطرح شد، [[ابوسفیان]] با ابوعامر در میان شهدای احد به دنبال کشته ایشان می‌گشتند. ابوعامر چند تن از بزرگان [[انصار]] را که [[شهید]] شده بودند به ابوسفیان معرفی کرد. چون ابوسفیان به جنازه [[حنظله]] رسید از او پرسید، گفت: او [[فرزند من]] است و [[مرگ]] او بر من ناگوار است<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷.</ref>. [[ابوعامر]] پایش را بر سینه [[حنظله]] زد و گفت: تو مرتکب دو [[گناه]] شدی. من تو را از [[پیروی]] [[محمد]] و حضور در [[جنگ]]، به شدت [[نهی]] کردم. به [[خدا]] سوگند تو [[صله رحم]] را رعایت و به پدرت [[احسان]] می‌کردی. ابوعامر، [[نافرمانی]] فرزندش را [[قطع رحم]] و [[آزردن]] [[پدر]] می‌دانست و این دو را از [[گناهان]] حنظله می‌شمرد<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۲۲.</ref>. هنگامی که ابوعامر [[مثله]] شدن [[حمزه]] و [[عبدالله بن جحش]] را دید، به [[قریش]] گفت: حنظله گرچه به [[مخالفت]] با من و شما برخاست، مثله‌اش نکنید<ref>بلاذری، ج۱، ص۴۰۲.</ref>.
ابوعامر از [[فرصت]] استفاده کرده بود و پیش از آغاز جنگ، گودال‌هایی به مثابه تله برای [[مسلمانان]] حفر کرده بود که [[رسول خدا]] {{صل}} در یکی از آنها افتاد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۴۴ و ۲۵۲.</ref>. هنگامی که [[شایعه]] کشته شدن [[حضرت]] مطرح شد، [[ابوسفیان]] با ابوعامر در میان شهدای احد به دنبال کشته ایشان می‌گشتند. ابوعامر چند تن از بزرگان [[انصار]] را که [[شهید]] شده بودند به ابوسفیان معرفی کرد. چون ابوسفیان به جنازه [[حنظله]] رسید از او پرسید، گفت: او [[فرزند من]] است و [[مرگ]] او بر من ناگوار است<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷.</ref>. [[ابوعامر]] پایش را بر سینه [[حنظله]] زد و گفت: تو مرتکب دو [[گناه]] شدی. من تو را از [[پیروی]] [[محمد]] و حضور در [[جنگ]]، به شدت [[نهی]] کردم. به [[خدا]] سوگند تو [[صله رحم]] را رعایت و به پدرت [[احسان]] می‌کردی. ابوعامر، [[نافرمانی]] فرزندش را [[قطع رحم]] و [[آزردن]] [[پدر]] می‌دانست و این دو را از [[گناهان]] حنظله می‌شمرد<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۲۲.</ref>. هنگامی که ابوعامر [[مثله]] شدن [[حمزه]] و [[عبدالله بن جحش]] را دید، به [[قریش]] گفت: حنظله گرچه به [[مخالفت]] با من و شما برخاست، مثله‌اش نکنید<ref>بلاذری، ج۱، ص۴۰۲.</ref>.


پس از [[تبعید]] [[بنونضیر]] به [[خیبر]]، [[حیی بن أخطب]] و [[کنانة بن ابی حُقَیق]] همراه ابوعامر [[فاسق]]، با بیش از ده تن از سران [[یهود]] به [[مکه]] رفتند تا برای جنگ با [[پیامبر]] از قریش کمک بگیرند. او در تحریک و [[سازماندهی]] [[احزاب]] برای جنگ با [[رسول خدا]]{{صل}} مهم‌ترین نقش را داشت. آنان با [[ابوسفیان]] [[پیمان]] بستند و همگی زیر [[پرده کعبه]] رفتند و شکم‌های خویش را به [[دیوار کعبه]] چسباندند و قسم خوردند تا پای [[جان]] همدیگر را رها نکنند. ابوسفیان در میان قریش، از [[عالمان]] و بزرگان یهود، از جمله ابوعامر در مورد [[برتری]] [[بت پرستی]] بر [[دین اسلام]] نظر خواست و آنان [[گواهی]] دادند که [[دین]] قریش [[برتر]] از دین محمد{{صل}} است. [[آیة]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا}}<ref>«آیا به کسانی ننگریسته‌ای که بهره‌ای از کتاب‌های (آسمانی) دارند» سوره آل عمران، آیه ۲۳.</ref> در [[شأن]] آنان نازل شد<ref>واقدی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۱.</ref>. از مفاد این گزارش به دست می‌آید ابوعامر که در مکه مستقر بود، پس از شنیدن خبر تبعید بنونضیر از [[مدینه]]، به سوی خیبر [[مسافرت]] می‌کند و آنجا با [[یهودیان]] هم داستان می‌شود و به تحریک یهود و قریش [[اقدام]] می‌کند تا [[آتش]] جنگ شعله می‌کشد. ادامه [[اخبار]] مربوط به وی را در [[سفر]] به [[روم]] داریم که وی از آنجا برای [[منافقان]] نامه‌هایی مینوشت و ایشان را به ساختن پایگاه [[نفاق]] [[ترغیب]] می‌کرد. [[خداوند]] پرده از [[اسرار]] آنان برداشت. در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا}}<ref>«و کسانی هستند که مسجدی را برگزیده‌اند برای زیان رساندن (به مردم)» سوره توبه، آیه ۱۰۷.</ref> گفته‌اند: [[مسجد ضرار]] را تیره [[بنوغنم بن عوف]] از شاخه بنو [[عمرو بن عوف]] از [[اوسیان]] ساکن [[قبا]]، با اشاره [[ابوعامر]] تأسیس کردند (وی را از روسای منافقان شمرده‌اند) و {{متن قرآن|وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ}}<ref>«و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود» سوره توبه، آیه ۱۰۷.</ref> را بر ابوعامر [[تطبیق]] کرده‌اند؛ یعنی "ارصادا لابی عامر"، منافقان می‌گفتند: این را ساختیم تا ابوعامر بیاید و در آن [[نماز]] بخواند؛ زیرا ابوعامر به [[مسجد]] [[بنی عمرو بن عوف]] (قبا) وارد نخواهد شد<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۶ و ۱۰۷۳؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۳۴.</ref>.
پس از [[تبعید]] [[بنونضیر]] به [[خیبر]]، [[حیی بن أخطب]] و [[کنانة بن ابی حُقَیق]] همراه ابوعامر [[فاسق]]، با بیش از ده تن از سران [[یهود]] به [[مکه]] رفتند تا برای جنگ با [[پیامبر]] از قریش کمک بگیرند. او در تحریک و [[سازماندهی]] [[احزاب]] برای جنگ با [[رسول خدا]] {{صل}} مهم‌ترین نقش را داشت. آنان با [[ابوسفیان]] [[پیمان]] بستند و همگی زیر [[پرده کعبه]] رفتند و شکم‌های خویش را به [[دیوار کعبه]] چسباندند و قسم خوردند تا پای [[جان]] همدیگر را رها نکنند. ابوسفیان در میان قریش، از [[عالمان]] و بزرگان یهود، از جمله ابوعامر در مورد [[برتری]] [[بت پرستی]] بر [[دین اسلام]] نظر خواست و آنان [[گواهی]] دادند که [[دین]] قریش [[برتر]] از دین محمد {{صل}} است. [[آیة]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا}}<ref>«آیا به کسانی ننگریسته‌ای که بهره‌ای از کتاب‌های (آسمانی) دارند» سوره آل عمران، آیه ۲۳.</ref> در [[شأن]] آنان نازل شد<ref>واقدی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۱.</ref>. از مفاد این گزارش به دست می‌آید ابوعامر که در مکه مستقر بود، پس از شنیدن خبر تبعید بنونضیر از [[مدینه]]، به سوی خیبر [[مسافرت]] می‌کند و آنجا با [[یهودیان]] هم داستان می‌شود و به تحریک یهود و قریش [[اقدام]] می‌کند تا [[آتش]] جنگ شعله می‌کشد. ادامه [[اخبار]] مربوط به وی را در [[سفر]] به [[روم]] داریم که وی از آنجا برای [[منافقان]] نامه‌هایی مینوشت و ایشان را به ساختن پایگاه [[نفاق]] [[ترغیب]] می‌کرد. [[خداوند]] پرده از [[اسرار]] آنان برداشت. در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا}}<ref>«و کسانی هستند که مسجدی را برگزیده‌اند برای زیان رساندن (به مردم)» سوره توبه، آیه ۱۰۷.</ref> گفته‌اند: [[مسجد ضرار]] را تیره [[بنوغنم بن عوف]] از شاخه بنو [[عمرو بن عوف]] از [[اوسیان]] ساکن [[قبا]]، با اشاره [[ابوعامر]] تأسیس کردند (وی را از روسای منافقان شمرده‌اند) و {{متن قرآن|وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ}}<ref>«و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود» سوره توبه، آیه ۱۰۷.</ref> را بر ابوعامر [[تطبیق]] کرده‌اند؛ یعنی "ارصادا لابی عامر"، منافقان می‌گفتند: این را ساختیم تا ابوعامر بیاید و در آن [[نماز]] بخواند؛ زیرا ابوعامر به [[مسجد]] [[بنی عمرو بن عوف]] (قبا) وارد نخواهد شد<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۶ و ۱۰۷۳؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۳۴.</ref>.


مسجد ضرار را در بخشی از [[زمین]] خانه‌های [[خِذام بن خالد]] و [[ودیعة بن ثابت]]، کنار [[خانه]] ابوعامر ساختند و هنگامی که مسجد را سوزاندند، [[خانه]] ابوعامر نیز در [[آتش]] سوخت<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۶، ۱۰۴۸.</ref>.
مسجد ضرار را در بخشی از [[زمین]] خانه‌های [[خِذام بن خالد]] و [[ودیعة بن ثابت]]، کنار [[خانه]] ابوعامر ساختند و هنگامی که مسجد را سوزاندند، [[خانه]] ابوعامر نیز در [[آتش]] سوخت<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۶، ۱۰۴۸.</ref>.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش