اصبغ بن نباته در رجال و تراجم: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۸: خط ۴۸:
#'''[[ثواب]] نام [[محمد]] داشتن:''' [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند، [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: "هیچ خانه‌ای نیست که اسم [[پیامبر خدا]] در آن [[خانه]] باشد، مگر اینکه [[خداوند متعال]] فرشته‌ای را بر میانگیزاند که [[صبح و شام]] [[اهل]] آن [[خانه]] را [[تقدیس]] و [[تنزیه]] کند"<ref>ذیل تاریخ مدینة السلام، ابن دبیثی، ج۱، ص۲۵۱- ۲۵۲؛ أخبار أصبهان، حافظ اصبهانی، ج۱، ص۲۶۶؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۶، ص۳۵۵- ۳۵۶؛ الموضوعات، ابن الجوزی، ج۱، ص۱۵۴.</ref>.
#'''[[ثواب]] نام [[محمد]] داشتن:''' [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند، [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: "هیچ خانه‌ای نیست که اسم [[پیامبر خدا]] در آن [[خانه]] باشد، مگر اینکه [[خداوند متعال]] فرشته‌ای را بر میانگیزاند که [[صبح و شام]] [[اهل]] آن [[خانه]] را [[تقدیس]] و [[تنزیه]] کند"<ref>ذیل تاریخ مدینة السلام، ابن دبیثی، ج۱، ص۲۵۱- ۲۵۲؛ أخبار أصبهان، حافظ اصبهانی، ج۱، ص۲۶۶؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۶، ص۳۵۵- ۳۵۶؛ الموضوعات، ابن الجوزی، ج۱، ص۱۵۴.</ref>.
#'''[[ایمان آوردن]] [[عبدالمطلب]] و [[ابوطالب]]:''' از مسائل مهم و اساسی در [[تاریخ اسلام]] بحث [[ایمان آوردن]] [[پدران]] و اجداد [[رسول گرامی اسلام]] و [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} است؛ طبق نظر محققان و [[اندیشمندان]] [[اسلامی]] که از [[باورهای اساسی]] [[شیعیان]] و بیشتر [[مسلمانان]] است، ایشان یکتاپرست و [[موحد]] بوده‌اند و [[روایات]] فراوانی از [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} در این باره [[نقل]] شده که یکی از آنها را [[اصبغ بن نباته]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نقل]] کرده است؛ [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} درباره [[ایمان]] [[پدر]] و اجداد خود فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]! پدرم و جدّم، [[عبدالمطلب]] و [[هاشم]] و [[عبدمناف]] بتی را نپرستیدند"؛ پرسیدند: ای [[امیرمؤمنان]] آنان در دوران [[جاهلی]] چه چیزی را می‌پرستیدند؟! فرمود: "بر [[آیین]] [[ابراهیم]]{{ع}} به سوی بیت‌الله [[نماز]] می‌خواندند و از [[آیین]] او جدا نبودند"<ref>کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ۱، ص۱۷۵.</ref>.
#'''[[ایمان آوردن]] [[عبدالمطلب]] و [[ابوطالب]]:''' از مسائل مهم و اساسی در [[تاریخ اسلام]] بحث [[ایمان آوردن]] [[پدران]] و اجداد [[رسول گرامی اسلام]] و [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} است؛ طبق نظر محققان و [[اندیشمندان]] [[اسلامی]] که از [[باورهای اساسی]] [[شیعیان]] و بیشتر [[مسلمانان]] است، ایشان یکتاپرست و [[موحد]] بوده‌اند و [[روایات]] فراوانی از [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} در این باره [[نقل]] شده که یکی از آنها را [[اصبغ بن نباته]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نقل]] کرده است؛ [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} درباره [[ایمان]] [[پدر]] و اجداد خود فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]! پدرم و جدّم، [[عبدالمطلب]] و [[هاشم]] و [[عبدمناف]] بتی را نپرستیدند"؛ پرسیدند: ای [[امیرمؤمنان]] آنان در دوران [[جاهلی]] چه چیزی را می‌پرستیدند؟! فرمود: "بر [[آیین]] [[ابراهیم]]{{ع}} به سوی بیت‌الله [[نماز]] می‌خواندند و از [[آیین]] او جدا نبودند"<ref>کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ۱، ص۱۷۵.</ref>.
#'''[[امام]]؛ مخزن [[علوم]] [[الهی]]:''' [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: "وقتی [[امام علی]]{{ع}} به [[خلافت]] رسید و [[مردم]] با او [[بیعت]] کردند، [[امام]]{{ع}} به [[مسجد]] آمد در حالی که [[عمامه]] [[رسول خدا]] را بر سر و ردای او را بر تن و نعلین او را در پا و [[شمشیر]] او را بر کمر داشت؛ پس بر فراز [[منبر]] نشست و تحت الحنک قرار داد و انگشتان خود را در هم کرد و زیر شکم نهاد و فرمود: "ای گروه [[مردم]]! از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید؛ این، سبد [[علم]] است و این، شیره دهان [[رسول]] خداست؛ این است که [[رسول خدا]] به خوبی در نای من فروریخته است؛ از من بپرسید که [[علم]] اولین و آخرین نزد من است و اگر [[مسند]] برایم بیندازند و بر آن بنشینم، برای با [[اهل تورات]] از [[تورات]] خودشان [[فتوا]] می‌دهم تا جایی که [[تورات]] به سخن آید و گوید، [[علی]]{{ع}} درست گفت و [[دروغ]] نگفت و به [[راستی]] برای شما همان‌گونه [[فتوا]] داد که در من نازل شده است و برای [[اهل انجیل]] از [[انجیل]] خودشان [[فتوا]] دهم، تا جایی که [[انجیل]] به سخن آید و گوید، [[علی]]{{ع}} درست گفت و [[دروغ]] نگفت و به [[راستی]] برای شما همان گونه [[فتوا]] داد که در من نازل شده است و برای [[اهل قرآن]] از [[قرآن]] [[فتوا]] دهم تا اینکه [[قرآن]] به سخن آید و گوید، [[علی]]{{ع}} راست گفته و [[دروغ]] نگفته است و هر آینه برای شما همان‌گونه [[فتوا]] داده که در من نازل شده است. شما که [[شب]] و روز [[قرآن]] می‌خوانید، آیا در میان شما کسی هست که بدان چه در آن نازل شده است، [[آگاه]] باشد؟ و اگر یک [[آیه]] در [[قرآن]] نبود، به شما خبر می‌دادم به آن چه بود و باشد و تا [[روز قیامت]] خواهد بود و آن [[آیه]] این است:{{متن قرآن|يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ}}<ref>«خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ  نزد اوست» سوره رعد، آیه ۳۹.</ref>. سپس فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید؛ به آنکه دانه را شکافد، اگر از من از هر [[آیه]] بپرسید که در [[شب]] نازل شده است؛ یا روز؛ در [[مکه]]، یا در [[مدینه]]؛ در [[سفر]] یا حضر؛ [[ناسخ]] است یا [[منسوخ]]؛ محکم است یا [[متشابه]]؛ از [[تأویل]] آن یا تنزیل آن؛ به شما خبر می‌دهم". پس مردی به نام [[ذعلب]] سخنور و پردل گفت: "پسر [[ابی‌طالب]] به جای بسیار بلندی گام نهاده است؛ امروز او را نزد شما با پرسشی که از او خواهم کرد، شرمسار می‌کنم"، سپس گفت: "یا [[امیرالمؤمنین]]! آیا [[پروردگار]] خود را دیده‌ای؟! فرمود: "ای [[ذعلب]]! من کسی نیستم که خدای را که ندیده‌ام، بپرستم"؛ گفت: "چطور او را دیده‌ای؛ او را برای ما [[وصف]] کن"؛ فرمود: "وای بر تو! او را با چشم سر که دیده‌ای ظاهر است، نمی‌تواند دید، و لیکن [[دل‌ها]] به [[حقیقت]] [[ایمان]] او را می‌بینند. وای بر تو ای [[ذعلب]]! به [[راستی]] پروردگارم به دوری و نزدیکی، و حرکت و سکون، و [[ایستاده]] بر قامت و رفتن و آمدن [[وصف]] نمی‌شود؛ او به اندازه‌ای لطیف است که به اندازه لطفش نمی‌توان او را ستود کرد و توصیف کرد و به حدی بزرگ است که [[وصف]] نشود و به حدی سترکی است که نمی‌توان او را [[وصف]] کرد و به حدی [[جلیل]] است که [[خشونت]] ندارد و [[مهربان]] و [[رحیم]] است و [[رقت قلب]] ندارد؛ [[مؤمن]] است ولی [[عادت]] ندارد؛ [[درک]] می‌کند ولی با [[حس]] جسمانی نیست؛ گوینده است ولی تلفظ ندارد؛ در همه چیز هست نه به طور آمیزش و از همه چیز بیرون است، ولی نه به طور جدائی؛ بالای همه چیز است، ولی نه به صورت مکانی و جلو هر چیز است، ولی نمی‌گویند او جلو است؛ داخل هر چیز است ولی نه مانند وجود چیزی درون چیزی؛ از هر چیز بیرون است ولی نه مانند بیرون بودن چیزی از چیزی دیگر". [[ذعلب]] مدهوش شد و گفت: "به [[خدا]] هرگز چنین جوابی نشنیده بودم؛ به [[خدا]] دیگر چنین پرسشی نکنم". سپس آن [[حضرت]] فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید". پس [[اشعث بن قیس]] برخاست و گفت: "ای [[امیرالمؤمنین]]! چگونه از زردشتیان [[جزیه]] گرفته می‌شود، با آنکه [[کتاب آسمانی]] و [[پیغمبری]] ندارند؟". فرمود: "آری، ای [[اشعث]]! [[خدا]] بر آنها کتابی نازل کرد و [[پیغمبری]] فرستاد و آنها [[پادشاهی]] داشتند که شبی مست شد و دختر خود را به بستر خود کشید و با او در آمیخت؛ وقتی صبح این خبر به گوش [[مردم]] رسید، و مقابل در کاخش شدند و گفتند: "ای [[پادشاه]]، [[دین]] ما را [[آلوده]] کردی و نابود ساختی؛ بیرون بیا تا تو را [[تطهیر]] کنیم و بر تو حد بزنیم"؛ او به آنها گفت: "همه گرد آئید و سخن مرا بشنوید؛ اگر در آن چه کرده‌ام، عذری نداشتم، شما هر کاری می‌خواهید بکنید"؛ وقتی جمع شدند به آنها گفت: " می‌دانید که خدای عز و جل خلقی گرامی‌تر از [[پدر]] ما [[آدم]] و [[مادر]] ما حواء نیافریده است"؛ گفتند: "راست می‌گویی ای [[پادشاه]]؟"؛ گفت: "مگر او نبود که پسران و [[دختران]] خود را به همسری هم در آورد؟" گفتند: "بله، چنین است"؛ گفت: "پس [[دین]]، همین است"؛ و آن را پذیرفتند و [[خدا]] آن‌چه [[دانش]] در سینه آنان بود، محو کرد و کتاب را از آنها گرفت و آنها کافران‌اند که بی‌حساب به [[دوزخ]] در می‌آیند و [[منافقان]] از آنها بدتر هستند". [[اشعث]] گفت: "من تاکنون چنین پاسخی نشنیده بودم و به [[خدا]] دیگر چنین سؤالی نخواهم پرسید". سپس [[امام]]{{ع}} فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید"؛ پس مردی که در دورترین نقاط [[مسجد]] بود، در حالی که تکیه بر [[عصا]] گام بر روی [[مردم]] می‌نهاد، آمد تا نزدیک آن [[حضرت]] رسید و گفت: "یا [[امیرالمؤمنین]] مرا به کاری رهنمایی کن که چون آن را انجام دهم مرا از [[دوزخ]] [[نجات]] دهد"؛ فرمود: "ای شخص حاضر، بشنو و بفهم و [[یقین]] کن که [[دنیا]] بر سه کس [[استوار]] است: به دانشمند [[سخنوری]] که به [[علم]] خود عمل کند؛ و به [[توانگری]] که [[مال]] خود بر [[دینداران]] [[بخل]] نورزد؛ و به [[درویش]] [[شکیبا]]؛ چون دانشمند [[علم]] خود را نهفته دارد و توانگر از مالش دریغ کند و [[فقیر]]، [[صبر]] نکند؛ وای! [[صد]] وای! در این حال است که [[عارفان]] [[درک]] می‌کنند که [[دنیا]] به [[کفر]] برگشته است؛ ای سؤال‌ کننده! زیادی افراد [[مساجد]] تو را نفریبد و جماعتی که تنشان با هم است و دلهایشان از هم پراکنده است، تو را [[مغرور]] نکند. ای [[مردم]]! همانا [[انسان‌ها]] سه قسم‌اند: [[زاهد]] و راغب و [[صابر]]؛ [[زاهد]] برای به دست آوردن [[دنیا]] شاد نمی‌شود و به خاطر آن‌چه از دستش می‌رود، [[غمگین]] نمی‌شود، [[صابر]]، در [[دل]] آرزوی [[دنیا]] دارد و اگر به چیزی از آن دست بیابد، از آن روی می‌گرداند، برای اینکه بدانجامی (سرانجام [[ناپسند]]) آن را می‌داند؛ ولی راغب به [[دنیا]] باک ندارد که از حلالش به دست آورد یا از حرامش بهره‌مند شود". گفت: "یا [[امیرالمؤمنین]] نشانه [[مؤمن]] در این زمان چیست؟" فرمود: "ببینید که [[خدا]] بر او چه حقی [[واجب]] کرده است و آن را [[دوست]] دارد و ببینید چه کسی با او مخالف است و از او [[بیزاری]] جوید؛ اگر چه [[دوست]] و خویش او باشد"؛ گفت: "به [[خدا]] قسم راست گفتی یا [[امیرالمؤمنین]]! "سپس آن مرد، [[غائب]] شد و ما او را ندیدیم و [[مردم]] دنبال او گردیدند اما او را نیافتند. سپس [[علی]]{{ع}} بر روی [[منبر]] لبخندی زد و فرمود: "چه می‌خواهید؟ او برادرم، [[خضر]] بود"؛ سپس فرمود: "بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید"؛ پس کسی برنخاست؛ سپس [[امام]]{{ع}} [[خدا]] را ستود و بر [[پیغمبر]] [[صلوات]] فرستاد و سپس فرمود: "ای [[حسن]]، بر [[منبر]] برو و [[سخنرانی]] کن؛ مبادا [[قریش]] پس از من تو را نشناسند و بگویند که [[حسن]] نمی‌تواند سخن بگوید"؟ فرمود: "پدرجان! چگونه در حضور شما بالای [[منبر]] بروم و [[سخنرانی]] کنم، در حالی که شما در میان [[مردم]] هستید و مرا می‌بینید و سخنم را می‌شنوید"؛
فرمود: "پدر و مادرم به قربانت! من خود را از تو [[پنهان]] خواهم کرد و سخن تو را خواهم شنید و تو را خواهم دید و تو مرا نخواهی دید"؛ پس [[امام حسن]]{{ع}} بالای [[منبر]] رفت و [[خدا]] را به صفات شریفی ستود و بر [[محمد و آلش]]{{عم}} [[درود]] فرستاد و گفت: "ای [[مردم]]! من از جدم، [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: "من [[شهر]] دانشم و [[علی]]{{ع}} در آن است؛ آیا جز از در [[شهر]] می‌توان به آن وارد آن شد؟" [[حسن]]{{ع}} پس از [[سخنرانی]] کوتاه خود، از [[منبر]] فرود آمد؛ پس [[علی]]{{ع}} بلند شد و او را به سینه چسبانید و سپس به [[حسین]]{{عم}} فرمود: "پسر جانم، برخیز و به [[منبر]] برو و تو هم [[سخنرانی]] کن تا [[قریش]] نسبت به حال تو [[نادان]] نمانند و پس از من نگویند که [[حسین بن علی]] چیزی نمی‌داند (از [[دانش]] بهره‌ای ندارد) و نمی‌تواند [[سخنرانی]] کند؛ باید سخن برادرت را ادامه بدهی"؛ پس [[حسین]]{{ع}} بر فراز [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و ثنای [[خدا]] و [[ستایش]] [[درود فرستادن]] بر [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[مردم]]! از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: "علی{{ع}} پس از من [[شهر علم]] است و هر کس وارد آن شود، [[نجات]] می‌یابد و هر کس از او [[منحرف]] شود و [[تخلف]] کند، هلاک می‌شود". [[علی]]{{ع}} برخاست و او را در آغوش کشید و بوسید و فرمود: "ای [[مردم]]! [[گواه]] باشید که این دو، دو [[فرزند]] [[رسول]] خدایند و دو امانتی هستند که به من سپرده است و من آنها را به شما می‌سپارم و [[رسول خدا]]{{صل}} از شما نسبت به آنها خواهد پرسید"<ref>مناقب آل أبی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۸-۳۹.</ref>.
#'''[[امام]]؛ [[اهل]] [[اسرار الهی]]:''' [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: "روزی به [[امام حسین]]{{ع}} گفتم: ای آقای من! می‌خواهم از شما سؤالی بپرسم درباره موضوعی که به آن [[یقین]] دارم و آن از [[اسرار خدا]] است و شما از آن [[آگاه]] هستید؛ آن [[حضرت]] فرمود: "ای [[اصبغ بن نباته]]! می‌خواهی از گفت‌وگویی که [[پیغمبر اسلام]]{{صل}} با أبی دون کنار [[مسجد قبا]] داشت، [[آگاه]] شوی؟". گفتم: آری؛ فرمود: "برخیز!" وقتی برخاستم، ناگاه دیدم با آن [[حضرت]] در [[کوفه]] هستم و [[مسجد]] را دیدم؛ پس [[امام حسین]]{{ع}} پس از اینکه به صورت من لبخند زد، فرمود: "ای [[اصبغ بن نباته]]! [[خدا]] باد را در [[اختیار]] [[حضرت سلیمان]] [[پیامبر]] قرار داد که صبحگاه به [[قدر]] یک ماه و شبانگاه هم به [[قدر]] یک ماه راه [[طی]] می‌کرد؛ به من بیشتر از آنچه به [[سلیمان]]{{ع}} داده شده بود، عطا شده است"؛ گفتم: یا بن [[رسول الله]]! راست می‌گویی؛ [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: "مائیم که [[علم]] و بیان [[قرآن]] نزد ماست و آن‌چه نزد ماست، نزد کسی نیست؛ چون ما اهلیت [[اسرار خدا]] را داریم". سپس به صورت من خندید و فرمود: "ما [[آل الله]] و وارث‌های [[رسول]] او هستیم"؛ گفتم: [[خدا]] را سپاسگزارم؛ آن‌گاه به من فرمود: "به [[مسجد]] داخل شو!" وقتی داخل شدم، دیدم [[پیامبر خدا]]{{صل}} رداء خود را جمع کرده و در میان [[محراب]] نشسته است و دیدم که [[حضرت علی بن ابی طالب]]{{ع}} دامن اولی را گرفته است و [[پیامبر خدا]] انگشت [[عبرت]] به دندان گرفته است و به اولی می‌فرماید: "تو و بارانت بد [[جانشینی]] بودید برای من! [[لعنت خدا]] و من بر شما باد!" <ref>مناقب آل أبی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۲؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۸۸ (معجزات امام{{ع}}).</ref>.
#'''[[برائت]] از افراط‌گرایی:''' [[شیخ طوسی]] در این باره در امالی از [[اصبغ بن نباته]] چنین [[نقل]] می‌کند:[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: "خدایا! من از [[غالیان]] بیزارم، مانند [[عیسی بن مریم]]{{س}} که از [[نصارا]] بیزار بود؛ خدایا! آنها را برای همیشه [[خوار]] کن و هیچ کدام را [[یاری]] نفرما!" <ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۶۳.</ref>.
#'''[[امام دوازدهم]]{{ع}}:''' [[اصبغ بن نباته]] گوید: "روزی [[علی]]{{ع}} در حالی که دست [[حسن]]{{ع}} را گرفته بود، به نزد ما وارد شد و گفت: "روزی در حالی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[دست]] مرا بدین‌گونه گرفته بود، به نزد عده‌ای از [[مردم]] وارد شدیم و ایشان فرمود: "بهترین [[مردم]] و [[سرور]] ایشان پس از من، این برادرم است و او [[امام]] هر [[مسلمانی]] و مولای هر [[مؤمن]] پس از [[وفات]] من است"؛ من می‌گویم: [[بهترین]] [[مردم]] و [[سرور]] ایشان پس از من این فرزندم است و او [[امام]] و مولای هر [[مؤمن]] پس از [[وفات]] من است؛ بدانید که به او [[ستم]] می‌شود، همچنان که پس از [[رسول خدا]]{{صل}} به من [[ستم]] شد، و پس از فرزندم [[حسن]]، [[بهترین]] [[مردم]] و [[سرور]] ایشان، برادرش، [[حسین]] [[مظلوم]] است که در سرزمین [[کربلا]] کشته می‌شود؛بدانید که او و اصحابش از سروران [[شهداء]] در [[روز قیامت]] هستند؛ و پس از [[حسین]]، نه تن از صلب او [[خلفای خدا]] در [[زمین]] و حجّت‌های او بر بندگانش و امناء او بر وحی‌اش هستند که [[امامت]] [[مسلمین]] و [[رهبری]] [[مؤمنین]] و [[سروری]] متّقین با ایشان است، و نهمین آنان [[قائم]] است که [[خدای تعالی]] با او [[زمین]] را [[نورانی]] می‌کند، پس از آنکه از [[ظلمت]] آکنده باشد؛ و قسم به خدایی که برادرم، [[محمد]]{{صل}} را به [[نبوّت]] برانگیخت و مرا به [[امامت]] [[انتخاب]] کرد، این مطلب، [[وحی]] آسمانی است که بر زبان [[جبرئیل]] [[روح]] الأمین جاری شده است و من نزد [[رسول خدا]]{{صل}} بودم که از آن [[حضرت]] از [[امامان]] پس از او پرسیده شد و ایشان به سؤال‌کننده فرمودند: "سوگند به آسمانی که صاحب بروج است؛ عدد [[ائمه]] به تعداد بروج است، و قسم به [[پروردگار]] شب‌ها و روزها و ماه‌ها که عدد ائمّه به تعداد ماه‌هاست"؛ سؤال‌ کننده گفت: "ای [[رسول خدا]]! آنان چه کسانی هستند؟ [[رسول خدا]]{{صل}} دستشان را بر سرم نهادند و فرمودند: "اولین آنها این است و آخرین ایشان، [[مهدی]] است؛ هر که آنان را به [[ولایت]] برگزیند، مرا ولی خود دانسته است و هر کس با آنان [[دشمنی]] بورزد، با من [[دشمنی]] کرده است، و هر کس ایشان را [[دوست]] بدارد، مرا [[دوست]] داشته و هر کس [[کینه]] ایشان را داشته باشد، [[کینه]] مرا به [[دل]] گرفته است و هر کس آنان را [[انکار]] کند، مرا [[انکار]] کرده و هر کس آنان را بشناسد، مرا شناخته است؛ [[خداوند متعال]] با ایشان دینش را [[حفظ]] و [[شهرها]] را آباد می‌کند و به بندگانش روزی می‌دهد، و به خاطر ایشان است که [[باران]] از [[آسمان]] فرو می‌بارد و [[برکات]] [[زمین]] را بیرون می‌آورد؛ آنان برگزیدگان و خلفای من و [[ائمه]] [[مسلمانان]] و [[موالی]] مؤمنان‌اند"<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸؛ کمال الدین، شیخ صدوق (ترجمه: پهلوان)، ج۱، ص۴۸۹، باب ۲۴ روایات پیامبر اکرم{{صل}} در نص بر قائم{{ع}}.</ref>.
#'''[[مهدی]]{{ع}}:''' [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: "روزی [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]] [[علی بن ابی‌طالب]] رسیدم و دیدم در [[اندیشه]] فرو رفته است و انگشت به [[زمین]] می‌کوبد؛ گفتم: یا [[امیرالمؤمنین]]! چه اتفاقی افتاده که شما را اندیشناک می‌بینم و با انگشت به [[زمین]] می‌کوبید؟ آیا در [[خلافت]] رغبت کرده‌اید؟ فرمود: "نه به [[خدا]]! هیچ‌گاه به آن و به [[دنیا]] هرگز رغبتی نداشته‌ام (هیچ‌گاه به [[خلافت]] و [[دنیا]] رغبت نداشته‌ام) ولی در [[فکر]] مولودی هستم که [[فرزند]] یازدهمین فرزندم است و او همان [[مهدی]] است که [[زمین]] را از [[عدل]] پر می‌کند، چنانکه از [[جور]] و [[ستم]] پر شده است؛ برای او [[حیرت]] و غیبتی است که عده‌ای در آن، [[گمراه]] و عده دیگری [[هدایت]] می‌شوند"؛ گفتم: یا [[امیرالمؤمنین]]! چنین چیزی خواهد بود؟ آن [[حضرت]] فرمودند: "آری؛ او [[آفریده]] شده است ای [[اصبغ بن نباته]]؛ کجا شما آن را می‌دانید؟ آنان بهتران این [[امت]] خواهند بود که با [[نیکان]] [[عترت]] هستند"؛ گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: "او هر چه [[خدا]] خواهد، می‌کند؛ زیرا برای او [[اراده]] و غایات و نهایاتی است"<ref>کمال الدین، شیخ صدوق، ص۲۸۸- ۲۸۹، باب ۲۶، ح۱.</ref>.
#'''[[قائم آل محمد]]{{ع}}:''' [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند: "روزی [[علی]]{{ع}} نام [[قائم]] را برد و فرمود: "هر آینه او [[غائب]] شود تا آنکه [[انسان]] [[جاهل]] گوید: دیگر برای [[خدا]] در [[آل محمد]] حاجتی نیست"<ref>کمال الدین، شیخ صدوق، ص۳۰۲، باب ۲۶، ح۹.</ref>.
#'''[[پیامبر]] و [[جانشینان]] راستینش معصوم‌اند:''' [[ابن شهر آشوب]] در فصلی از [[کتاب]] [[مناقب]] روایاتی را که [[رسول گرامی اسلام]] درباره [[ولایت]] [[پیشوایان معصوم]] [[دینی]] فرموده، گرد آورده است<ref>مناقب آل ابی‌طالب{{ع}}، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸۵ - ۲۹۴.</ref> که از [[راویان]] این [[احادیث]]، [[اصبغ بن نباته]] است و او [[روایات]] زیادی را از [[ابن عباس]] [[نقل]] کرده است؛ مثلاً [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند که [[ابن عباس]] گفت: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: "من و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] و نه [[فرزند]] از [[نسل]] [[حسین]]{{ع}} [[پاکیزه]] و [[معصوم]] هستیم"<ref>{{متن حدیث|مَا رَوَاهُ الْأَصْبَغُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ}} (مناقب آل ابی‌طالب{{ع}}، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۹۵).</ref>
#'''علامت‌های اسراف‌کاران:''' [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: اسراف‌کننده سه نشانه دارد:
##چیزی را که از آن او نیست، می‌خورد (از آن استفاده می‌کند)؛
##چیزی را که به آن نیاز ندارد؛ می‌خرد؛
##چیزی را که از آن او نیست می‌پوشد<ref>مجمع البحرین، ماده «سرف»؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۶۵، ح۴.</ref>.
#'''[[فراگیری احکام]] ضروری:''' [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: "شنیدم که [[امیرالمؤمنین]] بالای [[منبر]] می‌فرمود: "ای تاجران نخست! [[احکام]] [[تجارت]] را فرا گیرید و سپس به [[تجارت]] بپردازید؛ نخست، [[احکام]] [[تجارت]] را فرا گیرید و سپس [[تجارت]] کنید؛ نخست، [[احکام]] [[تجارت]] را فراگیرید؛ سپس [[تجارت]] کنید؛ [[سوگند]] به [[خداوند سبحان]]! [[ربا]] در این [[امت]] پوشیده‌تر است از حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه؛ ایمانتان را با راست آمیخته کنید؛ زیرا تاجر (بدون داشتن [[صداقت]] و عمل به [[احکام]] [[تجارت]]) [[فاجر]] می‌شود، و جای [[فاجر]] در [[آتش جهنم]] است، مگر تاجری که به [[حق]] کار کند و [[حق]] را به [[مردم]] نشان دهد"<ref>الموسوعة الفقهیة المیسرة، محمدعلی انصاری، ج۸، ص۱۳.</ref>.
#'''رمز [[سلامتی]]:''' [[اصبغ بن نباته]] می‌گوید: "روزی [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} به فرزندش [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: "آیا چهار [[خصلت]] به تو بیاموزم که به کمک آنها از [[علم]] طب (از مراجعه به پزشک) بی‌نیاز شوی؟" گفت: "آری یا [[امیرالمؤمنین]]!" آن [[حضرت]] فرمود:
##تا گرسنه نشده‌ای بر سر سفره [[غذا]] ننشین؛
##و تا هنوز میل به خوردن داری، از کنار سفره [[غذا]] برخیز؛
##و جویدن [[غذا]] را [[نیکو]] انجام بده؛
##و چون خواستی بخوابی، قضای [[حاجت]] کن؛ چون این چهار کار را انجام دادی، از طب بی‌نیاز خواهی بود (و به [[بیماری‌ها]] و [[مشکلات]] جسمی دچار نمی‌شوی تا مجبور شوی برای مداوا به طبیب مراجعه کنی)" <ref>الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۲۹.</ref>.
#'''[[وضو]] گرفتن [[پیامبر]]{{صل}} به [[نقل]] از [[امام علی]]{{ع}}:''' [[نصر بن مزاحم]] در [[وقعة صفین]] از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند که وی گفته است: در [[مدائن]] مردی از [[امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} درباره چگونگی [[وضو]] گرفتن [[پیامبر خدا]]{{صل}} پرسید؛ پس آن [[حضرت]] ظرف آبی خواست<ref>متن: «مخضب من برام»؛ طشتی از سنگ که در آن جامه شویند. که به تحریف، «قدر نصفه الماء»؛ دیگی که نیمی آب داشت، نقل شده است.</ref> و (چون آوردند) فرمود: "چه کسی چگونگی وضوی [[پیامبر خدا]]{{صل}} را پرسید؟" پس آن مرد برخاست؛ آن‌گاه [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} سه به سه [[وضو]] ساخت<ref>ظاهرا مراد از «سه به سه» شستن هر دو دست و صورت است که جمعاً سه اندام‌اند. از آنجا که در حدیث از مسح بر پا سخنی نیامده است، برخی گویند: شاید مراد از «سه به سه» سه اندام: شستن دست‌ها و پاها و صورت باشد.</ref> و بر سرش یک بار مسح کشید و فرمود: "دیدم که [[پیامبر خدا]] چنین [[وضو]] می‌گیرد"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۶ (پیکار صفین: ترجمه وقعة صفین، ص۲۰۲-۲۰۳).</ref>.
#'''[[جایگاه]] [[آموزگار]]:''' از [[حضرت]] سؤال شد: منظور از والدینی که در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ}}<ref>«که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است» سوره لقمان، آیه ۱۴.</ref> آمده است، چه کسانی هستند؟ [[حضرت]] در پاسخ فرمود: "مقصود [[خداوند متعال]] از [[والدین]] در این [[آیه کریمه]]، پدرانی هستند که [[دانش]] و [[حکم]] ([[حلم]]) را به یادگار گذاشته، آن را به دیگران آموختند"<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم، ج۲، ص۱۴۸.</ref>
#'''توصیه به [[عبادت]] و [[بندگی]] و مراعات اوقات آن:''' [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند: روزی [[حضرت علی]]{{ع}} [[سخن]] پس از ثنای [[خداوند]] و فرستادن [[درود]] و [[سلام]] بر [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "اما بعد؛ شما را به [[ترس از خدا]] سفارش می‌کنم؛ خدایی که دوستانش از [[اطاعت]] او سود میبرند و دشمنانش از [[معصیت]] او زیانمند می‌شوند. و بدانید که عذر کسی که به عمد [[ضلالت]] را [[هدایت]] پندارد و [[حق]] را به بهانه اینکه [[ضلالت]] است، ترک گوید؛ پذیرفته نیست. و هر آینه، [[شایسته‌ترین]] چیزی که [[رهبر]] باید درباره رعیتش بر عهده گیرد، این است که آنان را به [[وظایف]] دینی‌شان آشنا سازد و بر ماست که شما را به انجام [[فرایض]] [[امر]] کنیم، همان‌گونه که [[خدا]] امر کرده است و از آن‌چه [[خدای تعالی]] [[نهی]] کرده است، [[نهی]] و امر [[خدا]] را در میان [[مردم]] دور و نزدیک، اقامه کنیم. و از کسی که حکمی درباره او صادر شده است، باک نداریم؛ ما می‌دانیم، مردمی هستند که در [[دین]] خود در پی [[آرزوها]] و هواهای خویشتن هستند و می‌گویند که ما با نمازگزاران [[نماز]] می‌گزاریم و همراه با جهاد کنندگان، [[جهاد]] و [[رنج]] [[هجرت]] را [[تحمل]] می‌کنیم و [[دشمن]] را می‌کشیم؛ همه اینها کارهایی است که [[مردم]] دیگر هم انجام می‌دهند؛ [[ایمان]]، به [[ظاهرسازی]] و [[آرزو]] در [[دل]] پروردن نیست؛ [[نماز]]، وقتی دارد که آن را [[رسول خدا]]{{صل}} مقرر کرده است و جز در آن وقت، [[نماز]]، درست نخواهد بود. پس وقت [[نماز صبح]]، هنگامی است که [[شب]]، سپری و [[خوردن و آشامیدن]] بر [[روزه‌دار]] [[حرام]] شود. و وقت [[نماز ظهر]] در گرمای تابستان وقتی است که سایه تو به اندازه تو شود و در زمستان از وقت [[زوال]] [[خورشید]] از فلک است و این زمانی است که [[آفتاب]] را بر ابروی راست خود ببینی. با شروطی که [[خداوند]] در [[رکوع]] و [[سجود]] مقرر فرموده. وقت [[نماز عصر]]، هنگامی است که [[خورشید]] هنوز سفید و تابناک و به زردی نگراییده است و مدت آن به اندازه زمانی است که مردی بر شتری سنگین بتواند دو فرسخ راه بپیماید و آنگاه [[خورشید]] غروب کند. وقت [[مغرب]] زمان [[غروب]] [[خورشید]] است که [[روزه‌دار]] [[افطار]] می‌کند و وقت عشاء زمانی است که [[شب]] فرا رسد و سرخی افق برود تا ثلثی از [[شب]] و هر کس [[نماز]] عشاء ناخوانده در این هنگام بخوابد، [[خدا]] [[خواب]] را از چشمانش ببرد. اینها اوقات [[نماز]] بود: "نماز بر [[مؤمنان]] در وقت‌های معین [[واجب]] شده است"؛ کسی می‌گوید: [[مهاجرت]] کرده‌ام. در حالی که [[مهاجرت]] نکرده است؛ [[مهاجران]] کسانی هستند که از [[بدی‌ها]] [[مهاجرت]] کرده، از آنها و دوری می‌گزینند و هرگز به آنها باز نمی‌گردند. دیگری می‌گوید: [[جهاد]] کرده‌ام؛ در حالی که [[جهاد]] نکرده است؛ [[جهاد]]، اجتناب از حرام‌ها و [[مجاهدت]] با [[دشمن]] است. گاه مردمی به [[جنگ]] می‌روند و [[نیکو]] هم می‌جنگند و جز [[ذکر خدا]] و [[اجر]] [[اخروی]] نمی‌خواهند؛ اما مردی می‌جنگد به سبب [[خصلت]] [[دلیری]] که در اوست و از هر کس [[حمایت]] می‌کند، چه او را بشناسد و چه نشناسد، مردی به سبب [[خصلت]] [[ترس]] که در اوست، به [[پیکار]] نمی‌رود و در این حال، [[پدر]] و مادرش را هم به [[دشمن]] [[تسلیم]] می‌کند. ثمره [[پیکار]] کردن [[مرگ]] باشد، و [[ارزش]] هر پیکارگری در چیزی است که به خاطر آن [[پیکار]] می‌کند و گرنه سگ هم به [[دفاع]] از لانه و بچه‌هایش می‌جنگد. [[روزه]]، اجتناب از حرام‌هاست، همچنان که باید از [[خوردن و آشامیدن]] اجتناب کرد. زکاتی را که [[پیامبر]]{{صل}} مقرر داشته است، به طیب خاطر بپردازید و نگذارید سال بر آن بگذرد. اندرزی را که به شما می‌دهم، [[نیک]] دریابید؛ غارت‌زده کسی است که دینش را از او ربوده باشند و نیکبخت، کسی است که از دیگران [[پند]] گیرد. بدانید که شما را [[موعظه]] و برای شما نیک‌خواهی کردم و دیگر بهانه‌ای در برابر [[خدا]] نخواهید داشت. حرف خود را می‌زنم و برای خود و شما از [[خدا]] [[آمرزش]] می‌خواهم"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۰۱- ۵۰۳.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۰۷-۲۲۳.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش