برهان فطرت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
فطرت در لغت به معنای خلقت است که آن نیز از ماده «فطر» مشتق شده که به معنای شق و پاره نمودن است، گویا با خلقت پرده عدم و حجاب غیب پاره میشود. فطرة الله در اصطلاح حالت و هیئتی است که سرشت آدمی را بر آن اساس خلق کرده است. فطرت به این عام بوده شامل گرایشهای ذاتی انسان به سوی انواع کمال مانند اعتقاد به اصل مبدأ، توحید، دین، معرفت را در برمیگیرد[۱]. مورد بحث در این مقال مصداق خداشناسی است که به توضیح اجمالی آن میپردازیم.
امام بر این باور است که عشق به کمال و محبت به آن در سرشت تمام آدمیان وجود دارد، اگرچه در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، اختلاف دارند. هر یک معشوق خود را در چیزی یافته و گمان کرده و کعبه آمال خود را در چیزی توهم کرده و متوجه به آن شده از دل و جان آن را خواهان است. اهل دنیا ثروت و نعمتهای دنیوی، اهل علوم، علوم خود؛ حاکمان، سلطنت و اقتدار بر رعیت خود را کمال دانند.
ولی باید دانست که با همه وصف، هیچ یک از آنها عشقشان و محبتشان، راجع به آنچه گمان کردند، نیست، و معشوق آنها و کعبه آمال آنها آنچه را توهم کردند، نمیباشد؛ زیرا هر کس به فطرت خود رجوع کند؛ مییابد که قلبش به هرچه متوجه است، اگر مرتبه بالاتری از آن بیابد فوراً قلب از اوّلی منصرف شود و به دیگری که کاملتر است متوجه گردد، و وقتی که به آن کاملتر رسید، به اکمل از آن متوجه گردد، بلکه آتش عشق و سوز و اشتیاق روزافزون گردد و قلب در هیچ مرتبه از مراتب و در هیچ حدی از حدود رحل اقامت نیندازد. تمام موجودات و عایله بشری با زبان فصیح یکدل و یک جهت گویند ما عاشق کمال مطلق هستیم، ما حب به جمال و جلال مطلق داریم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم.
حال که انسان، طالب کمال مطلق است، این سؤال مطرح است که آیا انسانها در طول تاریخ به مقصود و کمالات فرضی خود نایل آمدهاند؟ ظاهراً بلکه قطعاً پاسخ منفی است، چون اگر محبوب انسانها این جمالهای ناقص و این کمالهای محدود بود، چرا به وصول به آنها آتش اشتیاق شما فرونشست؟ و شعله شوق شما افزون گردید؟ پس چون از یک سو، غرایز و فطریات فوق در انسان بالفعل وجود دارد؛ لذا متعلق آنها نیز باید بالفعل باشد؛ چراکه نسبت غرایز و فطریات فوق با متعلقشان نسبت تلازم و تضایف است که وجود یکی دلیل بر وجود دیگری است. از آنجا آن کمالات با کمالات مجازی و محدود بهدست نمیآید، پس یک کمال مطلقی به نام خداوند و مبدأ متعالی وجود دارد که تمام کمالات به آن ختم میشوند[۲].
توضیح اینکه: در وجود و نهاد اندرونی انسان، یک سری خواستها و کششها و میلهایی وجود دارد که انسان را به طور غریزی برای پاسخ مثبت به آنها سوق میدهد؛ انسان گرسنه و تشنه میشود، انسان با شروع دوران بلوغ در صدد ارضاء آن برمیآید و امیال دیگر. با نگاهی به طبیعت درمییابیم که در عالم خارج متعلق و مایه تأمین امیال فوق وجود دارد، انسان تشنه و گرسنه با دریافت آب و غذا به میل خود پاسخ مثبت میدهد، انسان بالغ در عالم بیرونی عامل اشباع غریزه جنسی خود را مییابد. نکته قابل توجه اینکه به نظر میرسد انسان با رسیدن به تعلق امیال فوق، اشباع شده و خود را قانع و نایل به مقصود میانگارد، اما امیال دیگری بر انسان وجود دارد که انسان متعلق و مایه تأمین آنها را نه در عالم مادی بلکه در عالم فرامادی حس میکند مانند میل به کمال مطلق که مصداق بارز آن عشق و محبت است که حس کمالخواهی و محبت و عشق انسان به دلیل مطلق خواهی، یا معشوقها و محبوبهای مادی محدود نمیشود و به دنبال معشوق و محبوب مطلق است و در واقع آن گمشده و متعلق واقعی حس کمال خواهی وی است.
چنانکه در قسم اول، امیال درونی انسان پاسخ مثبت و متعلق آن در عالم خارج یافت میشود در قسم دوم امیال انسان نیز باید چنین باشد،؛ چراکه هر دو قسم از امیال غریزی انسان است که وصف واقع نما را دارد و نمیتوان بین امیال غریزی تفاوت گذاشت. به تعبیر منطقی، بین عاشق و معشوق، محب و محبوب، نسبت تضایف وجود دارد، مانند نسبت بین دو برادر یا فوقیت و تحتیت که وجود یکی مقتضی وجود بالفعل دیگر از سنخ آن است. بر این اساس چون انسان به معشوق و محبوب کامل عشق بالفعل دارد، باید متعلق آن نیز نه در ذهن که در عالم واقع وجود داشته باشد[۳]. استاد جوادی آملی به ترویج و تبلیغ برهان فوق پرداخته است[۴][۵]
منابع
پانویس
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۷۹ و ۱۸۴؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲-۸۰؛ أنوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة، ج۲، ص۲۷.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۸۲-۱۸۴؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲-۸۰، ۹۹؛ طلب و اراده، ص۸۷ - ۸۵؛ صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۱۸ و ۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۵۳.
- ↑ ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص۱۱۱؛ تفسیر موضوعی، ج۱۲، ص۲۹۹، ۳۱۲؛ تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۸۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۳۶.