یوم‌الدار در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۳۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

یوم‌الدار اشاره به داستانی دارد که پیامبر اکرم(ص) پس از سه سال تبیلغ مخفیانه با نزول آیه انذار مامور به دعوت و انذار خویشان خود شد. در این دعوت حضرت آنان را به اسلام دعوت کرد و تنها کسی که به آن حضرت جواب داد، امیرالمؤمنین(ع) بودند و به عنوان جانشین و خلیفه پس از پیامبر معرفی شدند.

یوم الانذار و دعوت خویشاوندان

بعد از سه سال تبلیغ غیرعلنی و کاملاً مخفی، پیامبر مأموریت یافت دعوتش را آشکار کند. دستور قرآن این بود که نزدیک‌ترین خویشان خود را انذار کن[۱]. پیامبر با همه صعوبت و سختی این مأموریت را به انجام رسانید[۲].[۳]

چگونگی انذار نزدیکان و خویشان

اسلام در طول سه سال اول، علنی نشده و مخفی مانده بود، پس از این سال‌ها اولین بار دستور رسید که دعوت آشکار شود[۴]. خداوند نخست به پیامبر امر فرمود که باید خویشاوندان نزدیکت را انذار کنی. به دنبال این دستور امیرالمؤمنین علی (ع) مأموریت یافت که همه خویشان «بسیار نزدیک» را به یک مهمانی دعوت کند. آنها در حدود چهل نفر بودند، عموهاً، پسرعموها و عمه‌زاده‌ها.

با پختن دستی از یک گوسفند غذا درست کرده بودند، یک قدح هم دوغ آماده شد که این غذا کفاف بخش کوچکی از آن جمعیت را می‌داد؛ اما همه آن میهمانان آن را خوردند و سیر شدند و قدح دوغ بین چهل نفر آنها گشت و همه سیراب شدند، آن روز تا پیامبر اراده فرمود با آنها سخن بگوید، ابولهب عموی ایشان با طرح ساحرانه بودن رفتار پیامبر، سخن گفتن آن حضرت را تخریب کرده و از اثر انداخت. پیامبر دیگر نباید سخن می‌گفت. سکوت کرد. میهمانان بی‌نتیجه رفتند.

روز دوم بایستی ابولهب دعوت نشود یا به طریقی اجازه سخن نیابد. این چنین شد. پیامبر در شرایط آرام جلسه فرمود: من هیچ جوانی از عرب نمی‌شناسم که برتر از آن چیزی که من برای شما آورده‌ام، برای قوم خویش آورده باشد. من برای شما خیر دنیا و آخرت آورده‌ام. خداوند به من امر کرده است که شما را به او دعوت کنم. کیست که به من در این راه کمک و همراهی کند که برادر من و وصی من و خلیفه من باشد؟ هیچ کس از جای برنخاست، هیچ‌کس جواب نداد، همه روی‌گردان شدند[۵].[۶]

تصریح پیامبر به جانشینی امیرالمؤمنین (ع)

در نقل دیگری فرمود: «مَنْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي»: چه کسی با من بیعت می‌کند به اینکه برادرم، همراهم و بعد از من سرپرست همه شما باشد؟ اینجا اولین بار است که پیامبر از ولایت امیرالمؤمنین بر عموم مسلمانان سخن گفته است. امیرالمؤمنین بعدها می‌فرماید: من که از همه آن جمعیت از نظر سن کوچک‌تر بودم از جای برخاستم و عرضه داشتم: «أنا یا رسول الله! أنا وزیرک!» من حاضرم! من کمک کار و وزیر تو خواهم بود، تو را کمک خواهم کرد. پیامبر فرمود: بنشین یا علی! برای دومین مرتبه ایشان سوال فرمود. هیچ‌کس جوابی نداد. این بار هم علی برخاست، همراهی خودش را اظهار کرد! پیامبر فرمود: بنشین یا علی! برای بار سوم سوال فرمود. این بار هم کسی برنخاست، و تنها علی بود که ایستاد، اظهار آمادگی کرد.

در اینجا عبارت متون تاریخی چنین است: پیامبر خدا دست پشت سر علی گذاشت، گردن او را گرفته فرمود: این علی برادر من و وصی من، خلیفه من و وزیر من است، فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید[۷]. در اینجا برای بار دوم بود که می‌فرمود: علی وزیر من است و جملات جدید و تازه‌ای هم فرمود، در آن علی را به عنوان وصی، خلیفه خود و ولی بعد از خود معرفی فرمود[۸].[۹]

منابع

پانویس

  1. ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  2. تفسیر الطبری، ج۱۹، ص۷۶؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۳؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۳۳، ش۳۶۴۱۹؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۹؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۳، ص۲۱۱؛ الکافی، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴؛ الخصال، ج۱، ص۲۸۰؛ جامع البیان، ج۶، ص۴۹۳۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص۱۳۲-۱۳۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۷۱؛ الارشاد، ج۱، ص۵۱؛ الامالی (طوسی)، ص۵۸۴؛ تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۹۷.
  3. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۱.
  4. ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴. همچنین نک به: السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۵.
  5. حضرت ابوطالب از کنه حوادث اطلاع داشت و پیامبری پیامبر را به خوبی می‌شناخت، به آن ایمان کامل داشت. ایشان به عنوان آخرین وصی و در سلسله اوصیاء حضرت اسماعیل، اجازه نداشت که ایمان خودش را ابراز کند و برای حفظ پیامبر (ص) مجبور بود که نشان ندهد که مسلمان است.
  6. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۱.
  7. سنن الکبری، ج۷، ص۴۳۲، ش۸۳۹۷ (روایت صحیح است)؛ المسند، ج۲، ص۴۶۵، ش۱۳۷۱ (همه راویان آن توثیق شده است)؛ خصائص (نسائی)، ج۱، ص۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل، ج۲، ص۶۲-۶۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۰. (البته این روایت را طبری درحالی که در تاریخ خود نقل می‌کند اما در تفسیرش و ابن کثیر نیز در البدایة و النهایة با حذف عبارات اصلی آن یعنی «وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ...» و تبدیل آن به «کذا وکذا» تحریف می‌کنند)؛ تفسیر البغوی، ج۶، ص۱۳۱؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج۹، ص۲۸۲۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۷، ص۱۸۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۰۶.
  8. در روز اول اسلام پیامبر از وزارت علی سخن گفت، در روز عرضه علتی اسلام، امیرالمؤمنین (ع) به عنوان وصی و خلیفه پیامبر معرفی شد، اما اینکه ایشان به عنوان وصی معرفی شده، مقصود این است که ایشان وصی مقام رسالت و پیامبری پیامبر است؛ یعنی وصی شخصیت آن حضرت است، نه وصی شخص محمد بن عبد الله؛ ایشان وصی مرتبت و مقام پیامبری است، که به معنای ادامه دهنده راه و کار پیامبر است. خلیفه هم به همین معنی است. در واقع خلیفه پیامبر کسی است که کار پیامبری را که تبلیغ دین است ادامه می‌دهد. بدین ترتیب خلافت و وصایت کاملاً به یک معناست.
  9. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۴۲.