بحث:عصمت قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت قرآن، یکی از ویژگی‌های اساسی قرآن است. عصمت قرآن دارای ابعاد و مراتب متعددی که عصمت معنوی یا تفسیری و عصمت لفظی یا همان مصونیت قرآن از تحریف از آن جمله است. عصمت لفظی به معنای عدم راهیابی باطل، کژی، ناراستی و تحریف در ساحت مقدس کلام الهی است. عصمت قرآن آثار و کارکردهای متعددی نیز دارد که اهم آنها عبارت است از: حجیت ظواهر قرآن، نفی تضاد و تعارض در قرآن، حجیت دلالت لفظی و معنوی قرآن و برتری قرآن بر سایر کلام‌ها و کتاب‌ها. برهان نقض غرض مهمترین دلیل عقلی بر عصمت قرآن است.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

اثبات عصمت قرآن

برهان نقض غرض

مراحل و مراتب عصمت قرآن

  1. عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)
  2. عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر
  3. عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر
  4. عصمت در حفظ و نگهداری وحی از سوی پیامبر
  5. عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر
  6. عصمت در تبیین و تفسیر توسط پیامبر و دیگر حجت‌های واقعی و معصوم الهی
  7. عصمت در بقا، در میان بشر، تا پایان تاریخ.

در نگرش اسلامی، وحی نازل شده بر همه پیامبران برخوردار از عصمت در شش مرحله نخست می‌باشد؛ اما مرحله هفتم از اختصاصات وحی قرآنی است.[۱۱][۱۲].

ابعاد عصمت قرآن

عصمت قرآن به گونه‌های دیگری نیز قابل تقسیم است، از جمله به اعتبار پاره‌ای از وجوه و ابعاد آن. به این لحاظ مهمترین ابعاد عصمت قرآن عبارت است از عصمت معنوی و لفظی.

  1. عصمت معنوی همان عصمت در تبیین و تفسیر است که در مرحله ششم از آن یاد شد. مراد از عصمت معنوی یا تفسیری، وجود تفسیر معصومانه از قرآن و دسترس پذیری فی الجمله آن است، هر چند در کنار آن باب فهم‌ها و تفسیرهای غیر معصومانه و خطاپذیر نیز باز است.
  2. مراد از عصمت لفظی مصونیت قرآن از کاربست واژگان و ترکیبات نادرست از ناحیه صادر کننده و نیز محفوظ ماندن از هرگونه تحریف لفظی در مراحل پس از صدور است.[۱۳]

تحریف لفظی پس از صدور، دارای اقسامی است که هیچ یک از آنها به ساحت قرآن کریم راه ندارد؛ این اقسام عبارتند از:

  1. تحریف به تغییر کلمات؛ یعنی، کلمه‌ای را برداشتن و کلمه‌ای دیگر را جایگزین آن ساختن.
  2. تحریف به زیاده؛ یعنی، افزودن کلمه یا جمله‌ای به آیات قرآن.
  3. تحریف به نقیصه؛ یعنی، ساقط کردن کلماتی از قرآن و یا اعتقاد به اینکه کلمه، آیه یا سوره‌ای از قرآن کریم ساقط شده است.
  4. تحریف به جابجایی کلمات و ترکیب آنها.[۱۴]

اساساً مراد از نفی تحریف کتاب آسمانی، به این معناست که این تغییرات به گونه‌ای انجام پذیرد که دیگر کلام الهی، به درستی شناخته نشود و از دسترس بشر خارج گردد و یا چیزی به طور معمول، کلام خدا انگاشته شود که سخن او نیست. در مقابل مصونیت قرآن از تحریف، به معنای ماندگاری متن اصلی قرآن و آشنایی با آن در میان مردم است؛ به گونه‌ای که هیچ گاه جوامع بشری، از شناخت و دسترسی به متن اصلی آن محروم نشده و کلام خدا را از غیر آن با وضوح و آشنایی تمیز بتوانند داد.[۱۵]

آثار و کارکردهای معصوم بودن قرآن

بودن محتوا و الفاظ و عصمت تام قرآن، نتایج چندی در عرصه فهم و معرفت دینی دارد که به اختصار آنها را مرور می‌کنیم:

نخست: قداست قرآن

از لوازم الهی بودن قرآن قداست آن است. با پذیرش قدوسیت خداوند، قداست قرآن، نیز که سخن سراپا حکیمانه اوست اثبات می‌شود. قداست دارای معانی متعددی است.[۱۶] مراد از قداست قرآن در اینجا عبارت است از: ۱. احترام پذیری قرآن ۲. تنزه قرآن از هر عیب، کاستی و خطا ۳. نقدناپذیری قرآن.[۱۷]

دوم: صدق و واقع نمایی قرآن

خدا بنیاد بودن قرآن با توجه به حکمت، علم، صدق و قدوسیت مطلق خداوند، مستلزم صدق تام، واقع نمایی گزاره‌ها و واقع‌مندی آموزه‌های آن و هماهنگی کتاب تکوین و کتاب تدوین است. در نتیجه اگر فهمی از قرآن با درکی قطعی از واقعیت در تعارض افتد، آنچه مورد بازنگری قرار خواهد گرفت فهم ما از قرآن است، نه ارزش و اعتبار کتاب آسمانی. لاجرم پدیده ای به نام تعارض عقل و دین یا علم صادق و دین وجود نتواند داشت.[۱۸]

سوم: فهم پذیری زبان قرآن

الهی بودن قرآن با توجه به حکمت و هدف داری شارع از نزول آن، که همان هدایت و راهنمایی بشر است، مستلزم نفی زبان خصوصی شارع و کاربست زبانی فهم پذیر برای نوع انسان‌هاست.[۱۹]

چهارم: نفی تکثر قرائت پذیری

صدق و واقع نمایی قرآن مستلزم نفی قرائت پذیری این کتاب آسمانی است. هیچ واقعیت و حقیقت عینی و نفس الامری برداشت‌ها و تفسیرهای متضاد و متعارض را بر نمی‌تابد؛ لاجرم متنی که به واقعیت و حقیقت عینی دلالت دارد نیز معانی متکثر عرضی را نمی‌پذیرد. بنابراین در میان فهم‌های متعارض از قرآن تنها یکی امکان صدق دارد و بقیه مردود خواهند بود. از طرف دیگر عصمت تفسیری قرآن بر وجود قرائتی معصومانه، ثابت، حجت، مرجع و به تعبیر برخی رسمی، از قرآن دلالت دارد و بدین سان قرائت ناپذیری و نفی تصویب انگاری فهم قرآن را تأکید می‌کند.[۲۰]

پنچم: مؤلف مداری فهم و تفسیر قرآن

صدور قرآن از سوی خداوند با توجه به حکمت الهی، هدایت گری و هدفداری او از نزول قرآن راهنما به سوی محوریت مراد شارع در فهم این کتاب آسمانی است. به عبارت دیگر اگر بپذیریم که:

  1. خداوند خالق، پروردگار و هدایتگر انسان است؛
  2. انسان حیاتی جاودان و مانا دارد؛
  3. قرآن کتاب جامع و جاودان الهی برای هدایت و راهنمایی بشر است؛
  4. خداوند کتاب و پیام رستگاری بخش خود را، به زبان انسان و قابل فهم برای او عرضه کرده است؛
  5. انسان تنها در پرتو فهم و کاربست تعالیم او، به سعادت پایا و جاودانه خواهد رسید؛ پس: انسان می‌تواند و باید پیام خدای خود را از متون دینی دریافت، و آنچه را که حضرت حق، از ارائه این پیام منظور داشته است، کشف و فهم کند. بنابراین: اولاً انسان بر این کار تواناست، زیرا شارع به زبان انسان سخن گفته و زبان خصوصی ندارد. ثانیاً انسان گریزی از آن ندارد، زیرا سعادت پایا و فرجامین بشر، تنها از این راه فراچنگ می‌آید.[۲۱]

ششم: حجیت دلالت‌های قرآنی

خدا بنیاد بودن قرآن، حکیمانه و هدفدار بودن نزول، صدق و واقع نمایی آموزه‌های آن و نفی زبان خصوصی شارع مستلزم حجیت دلالت‌های قرآن است. این حجیت هم به لحاظ منطقی و ارزش نظری واقعی است و هم به لحاظ اعتباری و ارزش عملی. به بیان دیگر آنچه را که قرآن بر آن دلالت می‌کند هم قابل استناد در اثبات واقعیات است و هم حجت خدا بر بنده و بنده برمولا در بایدها و نبایدهای عملی و رفتاری است.[۲۲]

هفتم: تقدم قرآن بر دیگر نصوص دینی

نزول متن قرآن از ناحیه خداوند، بدون اندک تغییر و دگرگونی، مستلزم تقدم آن بر دیگر نصوص دینی است. سایر نصوص دینی اعتبار خود را وابسته و وامدار قرآنند و قرآن می‌تواند نسبت به اعتبار و عدم اعتبار آنها تعیین تکلیف کند، اما دیگر نصوص صلاحیت اعتبار بخشیدن یا سلب اعتبار از آیات قرآن را ندارند؛ بلکه کارکرد اساسی آنها در ارتباط با قرآن، نقش تفسیری و تبیینی آنهاست. این مسأله همواره مورد تأکید پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) نیز بوده و هماهنگی با قرآن را ملاک اعتبار روایت قلمداد کرده‌اند. پیامبر در یکی از خطبه‌های آخر عمر شریف خود فرمودند: "... کلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ کلَامٍ خَالَفَ الْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ..."[۲۳][۲۴]

هشتم: اهمیت یافتن دلالت‌های لفظی

الهی بودن الفاظ قرآن جایگاه برجسته‌ای برای بررسی‌های دقیق لفظی، اصول و قواعد لفظیه و اقسام سه گانه دلالت‌های زبانی رقم می‌زند و استفاده حداکثری از دلالت‌های زبانی متن این کتاب آسمانی را سبب می‌شود. از این منظر بین قرآن شناسی و روش فهم و تفسیر قرآن پیوند ناگسستنی برقرار می‌شود.

  1. نفی کافی انگاری کتاب آسمانی: لزوم عصمت تفسیری قرآن، مستلزم نفی انگاره کفایت کتاب آسمانی، بدون تبیین و تفسیرهای پیامبر و جانشینان معصوم آن حضرت است؛ لاجرم به لحاظ روش شناختی توجه به تفسیرهای رسیده از اهل بیت(ع) اهمیت به سزایی می‌یابند. به عبارت دیگر در این نگاه تبیین و تفسیر وحی توسط پیامبر و دیگر حجت‌های معصوم الهی معتبرترین تفسیر آموزه‌های وحیانی قرآن است. آنچه گفته آمد بر آمده از عصمت تا مرحله ششم است. با عصمت در مرحله هفتم هر آنچه در نتایج وحی زبانی قرآن گفته آمد، ابدی و مستمر در پهنه تاریخ می‌شود. به عبارت دیگر بروندادهای یاد شده پیشین، عمدتا برای مخاطبان عصر نزول قرآن کاربرد دارد؛ اما برای پسینیان تنها با افزودن اصل عصمت دایمی قرآن، می‌توان آن نتایج را تعمیم تاریخی داد.[۲۵]

نهم: پیراستگی و مجارات در زبان قرآن

دو ویژگی صدق مطلق از یکسو و بشر فهم بودن زبان قرآن نتایج ویژه‌ای را در راستای زبان شناسی قرآن و فهم آن پدید می‌آورد. برای روشن شدن مسأله باید توجه داشت که برخی از نواندیشان معاصر، مانند نصر حامد ابوزید معتقد‌اند زبان امری کاملاً بشری، همراه با رنگ محیطی و ساخت فرهنگی تاریخی است. بنابراین پیامبر در بازگویی زبانی پیام وحی، جدا از باورها و تصورات فرهنگی روزگار خود نیست.[۲۶] اکنون فارغ از نقدهایی که بر مبنای دیدگاه فوق می توان وارد ساخت، به نظر می‌رسد با توجه به دو نکته مشکل یاد شده مرتفع خواهد شد:

  1. بنیاد الهی زبان قرآن؛ یعنی اینکه گوینده آن فوق بشر و فراتر از تنگناهای محیطی، فرهنگی و تاریخی است و هرگز نمی‌توان او را تحت تأثیر درونمایه‌های محیطی انگاشت.
  2. بر اساس گفته فوق، قرآن از عقاید، افکار، آداب و فرهنگ باطل پیراسته است؛ چنانچه خداوند در قرآن می‌فرماید: "... لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ..."[۲۷] اما به جهت امکان تفاهم با مردم به هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف پرداخته است؛ اما کاربست واژگان رایج در میان مردم لزوماً به معنای پذیرش فرهنگ آنان و یا التزام به تمامِ بار فرهنگی ای که در وضع و کاربرد اولیۀ آن واژه مورد نظر اهل زبان بوده نیست، بلکه می‌تواند صرفاً از باب مجارات در استعمال (هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف هر زبان) باشد که امری رایج در کاربرد واژه‌ها در همۀ زبان‌هاست. آیت الله معرفت در توضیح این اصل می‌نویسد: "کسی که با زبان قومی سخن می‌گوید بایستی در کاربرد واژگان، با آن قوم، همگام حرکت کند، تا امکان تفاهم میسَّر گردد، و این همگامی در کاربرد الفاظ و کلمات، نشانگر آن نیست که بار محتوایی آن را پذیرفته باشد. بلکه به عنوان نام و نشان، و برای انتقال مفهوم مورد نظر به مخاطب، به کار گرفته می‌شود، و چه بسا به انگیزۀ واضع اصل یا باور داشتن فرهنگی که وضع چنین الفاظی را ایجاب کرده است، هیچ گونه توجّهی ندارد. مثلاً واژه "مجنون" (دیوانه) که به فرد مبتلا به یک گونه بیماری روانی گفته می‌شود، استعمال کنندگان این لفظ فقط به عنوان نام و نشان آن را به کار می‌برند، و هرگز توجّهی ندارند که سبب و انگیزۀ این نام گذاری، فرهنگِ غلط حاکم بر جامعۀ آن روز بوده، که گمان می‌بردند "جنّ" (دیو) او را لمس کرده و به اختلال حواسّ دچار گردیده، و به همین جهت برای معالجۀ وی به اوراد و بخورات و تعویذها روی می‌آوردند. امروزه که این گونه باورها را افسانه می‌دانند، هنوز برای نام بردن بیمار روانی از همین نام استفاده می‌کنند، زیرا بدون آن، امکان تفاهم میسَّر نیست. این را اصطلاحاً "مجارات در استعمال" گویند، یعنی همگامی با عرف رایج در کاربرد الفاظ و کلمات که صرفاً همگامی در کاربرد الفاظ است، بدون پذیرش بار فرهنگی واژگان! این گونه کاربردهای صرفاً لفظی، در قرآن فراوان وجود دارد، که همگامی در کاربرد الفاظ را می‌رساند و هرگز در آن بار فرهنگی واژگان مدّ نظر نیست."[۲۸]

پیراستگی و مجارات در زبان قرآن، نتایج چندی در عرصه فهم و تفسیر قرآن دارد که برخی از آنها عبارتند از:

  1. فهم فراتاریخی از آموزه‌های قرآن و بازداری از عصری و تاریخی انگاری بسیاری از آموزه‌های قرآن، که توسط جریان تجددگرای معاصر فاقد ارزش و اعتبار فراتاریخی قلمداد می‌شود.
  2. تفکیک و بازشناسی مراد آیات قرآن از عناصر فرهنگی باطل.[۲۹]

جمع‌بندی

از آنچه گذشت به دست می‌آید که عصمت قرآن، راهنمای خوبی درعرصه فهم آن است و از راه های مختلفی بر چگونگی فهم و تفسیر ما از این کتاب الهی اثر می‌گذارد. پاره‌ای از این تأثیرات به اختصار عبارت است:

  1. ارائه راه حل تعارض‌های احتمالی بین فهم ما از قرآن و آموخته‌های قطعی عقلی و علمی.
  2. ارائه راه حل تعارض‌های احتمالی بین قرآن و دیگر نصوص دینی.
  3. ارائه زیر ساخت تئوریک پذیرش قرائت معیار و مرجع از قرآن و نفی تکثرگرایی و تصویب انگاری در حوزه فهم قرآن.
  4. تثبیت آموزه مؤلف مداری در عرصه فهم و تفسیر قرآن.
  5. اهمیت بخشیدن به قواعد و دلالت‌های لفظی در فرآیند فهم و تفسیر قرآن
  6. توجه دهی به اهمیت تفسیر حجت‌های معصوم الهی و مقدم داشتن آنها بر دیگر تفاسیر.
  7. حل مشکل تاریخ مندی و فرهنگ آجین انگاری زبان و فهم فراتاریخی از آموزه‌های قرآن.[۳۰]

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. بنگرید: نگارنده، چرا دین؟ چرا اسلام؟ چرا تشیع؟ ص۱۱۰-۱۱۳، قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۸۷
  12. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۴
  13. عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵
  14. اقسام دیگری نیز برای تحریف بر شمرده شده است که صدق عنوان تحریف بر یرخی از آنها محل تردید است، مانند: تحریف در قرائت؛ تحریف در لهجه و گویش. جهت آگاهی بیشتر نگا: محمد هادی معرفت، همان، صص ۲۲ - ۲۶
  15. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵
  16. بنگرید: نگارنده، سکولاریسم، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ پنجم، ۱۳۸۷
  17. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  18. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  19. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  20. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  21. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  22. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  23. بحارالأنوار، ج۲۲، ص۴۸۶
  24. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  25. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  26. بنگرید: ابوزید، نصرحامد، مفهوم النص، ص۳۴؛ همان، مفهوم پوشیده و مبهم وحی، ترجمه محمدتقی کرمی، نقد و نظر شماره ۱۲ ص۳۴۵
  27. فصلت: ۴۱ و ۴۲
  28. محمدهادی معرفت، شبهات وردود، ص ۱۱۰-۱۱۳. نیز: محمد هادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.ترجمه حسن حکیم باشی و همکاران، مؤسسه فرهنگی تمهید، قم، ۱۳۸۵
  29. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷
  30. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ صفحه ۵تا۷