وحی در فلسفه اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تحلیل‌های منجر به اثبات وحی

در تحلیل‌های اثبات گرایانه همگی وحی را از سوی خداوند می‌دانند اما در شیوه انتقال و ماهیت وحی اختلاف است:

  1. دیدگاه عامیانه: این دیدگاه مبتنی بر این باور است که ملائکه به‌صورت یک انسان در حضور پیامبر، پیام الهی را می‌خوانند و پیامبر نیز با گوش طبیعی خود این کلام را دریافت می‌کند[۱]. اما این حضور زمان‌مند و مکان‌مند از ساحت وحی الهی به دور است.
  2. تحلیل عقلی: فیلسوفان باور دارند که پیامبران با داشتن نفس‌های تهذیب شده و تعالی‌ یافتۀ خود، می‌توانند دستی در عالم عقل و مثال داشته باشند و حقایق نهایی را از آن دریافت کنند. در این تحلیل عقلانی کسی پیامبر خوانده می‌شود که از هفت‌خوان مراتب عقل عملی و نظری گذر نموده و در شبکه اتصال با عقل فعال، آن مراتب را به فعلیت رسانده باشد. این راهکار بر این باور است، روح انسان برای فهم حقایق، باید از موجود مجردی، به نام عقل فعال الهام گیرد که جبرئیل در زبان شرع مصداق آن و منبع تمام حقایق می‌باشد. در مقام همین اتصال است که پیامبر احساس می‌کند فرشته‌ای را دیده یا آوایی را از فراسوی جهان طبیعت شنیده است؛ در حالی که آن احساس و تجلی، چیزی جز همان اتصال قدرتمند و ژرف پیامبر با عقل فعال نیست [۲].

دیدگاه فارابی

فارابی می‌نویسد: "پیامبر کسی است که با قوه مخیله کامل خود، در همه حال از عقل فعال الهام بگیرد. سایر مردم هرگز به عقل فعال متصل نمی‌شوند". او اعتقاد دارد، پیوند و ارتباط نفس و روح با عقل فعال، از دو راه امکان دارد: اول عقل؛ دوم قوه خیال. حکیم کسی است که از طریق نظر و طی مراحل مختلف به عقل فعال متصل گردد. اتصال به عقل فعال از طریق قوۀ متخیله نیز طریقی است که پیغمبران آن را پیموده‌اند.[۳].

دیدگاه ابن سینا

"نفس انسان وقتی چیزی از ملکوت را مشاهده می‌کند، از قوه وهم و خیال مجرد شده و در همین حال عقل فعال، معانی کلی را بدون تفصیل و تنظیم بر او افاضه می‌کند. آن‌گاه از نفس بر قوه خیال افاضه می‌شود. پس قوه خیال آن را و با عبارت‌های مسموع درک می‌کند"[۴].

دیدگاه صدرالمتألهین

در باور صدرایی، پیامبر کسی است که تمامی مراتب عقل نظری و عملی در او کمال یافته باشد. ایشان می‌نویسد: "هر زمان نفسِ چنین انسانی از مشغولیت‌های عالم بیداری خلوت بیابد، به عالم اصل خود بازگشته و با پدر مقدسش که روح القدس است، اتصال برقرار می‌کند[۵].

دیدگاه ابن خلدون

"نفس انسان این استعداد را دارد که به عالم فرشتگان صعود نماید و در زمره ملائکه، علوم و معارف را از آن عالم بگیرد. معنای وحی و خطاب ملائکه نیز همین است"[۶].

نقد و بررسی تحلیل عقلانی وحی

  1. تفسیر پیامبران از وحی، با برداشت فلاسفه همسانی ندارد. زیرا انبیای الهی، با بهره‌گیری از عقل فعال و قیاس منطقی به دریافت وحیانی نرسیده‌اند[۷].
  2. حاصل این دیدگاه، یکی انگاشتن ساحت معرفت وحیانی با معرفت عقلی است. حوزه معرفت وحیانی نامحدود و رازآلود و روش ناشناخته‌ای دارد و محتوای وحی الهی هیچ‌وقت به اندیشه‌های اندیشمندان نرسیده است[۸].
  3. بنابراین دیدگاه، همه نفس‌ها دانسته‌های خود را از عقل فعال می‌دانند پس خصوصیتی برای وحی نبوی نمی‌ماند.
  4. در رویکرد فلسفی، مقام پیامبر نازل‌تر از مقام فیلسوف است؛ زیرا آگاهی‌های عقلی مقبول‌تر از دانسته‌های خیالی‌اند[۹].
  5. در این دیدگاه وحی و نبوت یک امر اکتسابی دانسته می‌شود؛ برخلاف بیان قرآن؛ ﴿لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۱۰].

منابع

پانویس