ابورجاء عطاردی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۰:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

او به کنیه مشهور[۱] و در نام او و نام پدرش اختلاف است. برخی نام وی را عمران فرزند ملحان[۲]، تیم[۳]، تمیم (احتمالا تصحیف تیم) یا عبدالله[۴] گفته‌اند و برخی دیگر نام وی را عطارد[۵] یا عبدالله[۶] فرزند برز دانسته‌اند. اصل او از قبیله ازد بود، ولی به اسارت قبیله کلاب درآمد. در جاهلیت مردی به نام حارث از بنوعطارد (تیره‌ای از تمیم) او را آزاد کرد و از آن پس میان آنان بود[۷].

اخبار تاریخی، زمان مسلمان شدن ابورجاء را متفاوت بیان کرده‌اند. بر اساس روایتی، او هنگام پیروزی رسول خدا بر قریش در فتح مکه[۸]، نوجوانی بود که برای خویشاوندانش ساربانی می‌کرد. او با شنیدن آوازه پیروزی رسول خدا (ص) بر قریش یا جواز قتال با مشرکان، از ترس آن حضرت که می‌گفتند مردم را به جز پیروانش می‌کشد، به همراه افرادی از تیره بنوعطارد که بر سر چاهی به نام سَنَد زندگی می‌کردند، منازل خود را ترک کردند و گریختند و از ریگزار بنوسعد هم گذشتند. آنان پس از اطمینان به حقانیت حضرت و دانستن این نکته که با پذیرش دین اسلام، جان و مالشان در امان است، به منازل خود برگشتند و با فرستادن وفدی که پدر ابورجاء نیز میان آنان بود، اسلام آوردند[۹]، اما خود او هجرت نکرد[۱۰]، رسول خدا (ص) را ندید، از آن حضرت روایتی نشنید و در شمار مخضرمین[۱۱] و کبار تابعین قرار گرفت[۱۲].

بر پایه اخباری دیگر، ابورجاء پس از رحلت رسول خدا (ص) ایمان آورده است[۱۳]. برخی از این اخبار، گم شدن بنی قومش را در ریگستان، انگیزه مسلمان شدن وی بیان می‌کند. ابورجاء به ناتوانی بت‌ها حتی در دفاع از خودشان پی برد و برای مسلمان شدن به مدینه آمد، ولی رسول خدا رحلت کرده بود[۱۴]، برخی دیگر از اخبار، بیانگر این است که او و افرادی از قومش پس از فراگیر شدن دعوت پیامبر، به مسیلمه کذاب پیوسته‌اند[۱۵]. از این رو، ابن حجر[۱۶]، وی را در شمار بیعت کنندگان با مسیلمه دانسته و گفته است سبب آن، تمیمی بودن سَجاح مُتنّبیه بود که به مسیلمه ایمان آورد و با وی ازدواج کرد. شاهد بر مسلمان شدن او پس از رحلت رسول خدا (ص) اینکه او پس از جنگ‌های رده به مدینه آمد و عده‌ای را دید که در بین آنان یکی سر دیگری را می‌بوسید و می‌گفت: ما به فدای تو! اگر نبودی هلاک می‌شدیم. از نام آن دو پرسید، گفتند عمر سر ابوبکر را (به دلیل تدبیرش در جنگ‌های رده) می‌بوسد[۱۷]. ابن ابی‌حاتم[۱۸] نیز اسلام وی را پس از رحلت رسول خدا (ص) دانسته است.

او بعدها در بصره اقامت کرد و بصری نامیده شد[۱۹] و به گفته ابن شبه[۲۰] در جنگ جمل عایشه را همراهی کرد و پیوسته خون‌های ریخته شده در آن نبرد را بزرگ می‌شمرد و می‌گفت: در آن نبرد، حرمت ماه‌های حرام برخلاف عصر جاهلی، شکسته شد. پرسیدند: چرا خود جنگیدی؟ گفت: چون هودج عایشه مانند جوجه تیغی شده بود، من هم چند تیری انداختم او دوره جاهلیت را وصف می‌کرد[۲۱]، پرستش خورشید را سبب نامگذاری عبد شمس می‌دانست[۲۲]، مرگ بسطام بن قیس (کشته شده اندکی پیش از بعثت) را به یاد می‌آورد و در سوگ او اشعاری می‌خواند[۲۳].

او به قرآن آگاهی داشته و از کسانی مانند امام علی (ع) و عثمان روایت کرده و در نقل روایت، ثقه شمرده شده است[۲۴]. ایمان امیر مؤمنان (ع) پیش از اسلام دیگر مسلمانان[۲۵] از روایات ابورجاء است. او موهای خود را خضاب می‌کرد و چهل سال در مسجد قومش امام جماعت بود. وی را الامام الکبیر، شیخ الاسلام و کبار المخضرمین، عابد، بسیار نمازگزار و تلاوت کننده قرآن وصف کرده‌اند[۲۶].

سال درگذشت ابورجاء به اختلاف، سال‌های ۱۰۵ (ابتدای خلافت هشام)، ۱۰۷، ۱۰۸[۲۷] و در دوره خلافت عمر بن عبدالعزیز[۲۸] بیان شده، همانگونه که سن وی به هنگام مرگش، بیش از ۱۲۰، ۱۲۷ و ۱۳۵ سال گفته شده است [۲۹]. فرزدق شاعر و حسن بصری با ناتوانی در اثر کهولت سن، در تشیع جنازه وی در بصره[۳۰] شرکت کردند. حسن بصری بر او نماز گزارد[۳۱] و فرزدق در رثای او شعری سرود[۳۲]. واقدی درگذشت وی را سال ۱۱۷ دانسته که با تاریخ وفات حسن بصری و فرزدق سازگار نیست و ابن سعد[۳۳] فول واقدی را رد کرده است.[۳۴]

منابع

پانویس

  1. ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۱۲۲.
  2. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۲۱۷؛ ابن ابی عاصم، ص۵۱۰.
  3. خلیفة بن خیاط، ص۳۳۶؛ ابن ابی‌حاتم، ج۶، ص۳۰۳؛ طبرانی، ج۱۷، ص۱۸۹.
  4. ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۵؛ احمد بن حنبل به نقل طبرانی، ج۱۸، ص۲۴۴.
  5. ابن سعد، ج۷، ص۵۲؛ و ر. ک: ابن حجر، ج۵، ص۱۰۰.
  6. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۲۱۷.
  7. خلیفة بن خیاط، ص۳۳۶؛ رامهرمزی، ص۲۶۵.
  8. قیاس کنید با ابونعیم، ج۴، ص۲۱۱۴ که روایت جواز قتال با مشرکان را نقل کرده است.
  9. ابن سعد، ج۷، ص۵۲ و ۱۰۰.
  10. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۴۱۱.
  11. ابونعیم، ج۴، ص۲۱۱۴.
  12. ابن عبدالبر، ج۳، ص۲۸۵.
  13. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۲۱۷؛ ر. ک: ابن اثیر، ج۴، ص۲۶۷.
  14. ذهبی، سیر، ج۴، ص۲۵۶.
  15. بخاری، الصحیح، ج۵، ص۱۱۹؛ ابن عبدالبر، ج۳، ص۲۸۶؛ ذهبی، سیر، ج۴، ص۲۵۵.
  16. فتح، ج۸، ص۷۱.
  17. ابن مقری، ص۹۴؛ ابن عساکر، ج۴۳، ص۵۰۲.
  18. ابن ابی‌حاتم، ج۵، ص۲۱۷.
  19. بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۲۸۲؛ ابن ابی‌حاتم، ج۶، ص۳۰۳.
  20. ابن حجر، فتح، ج۸، ص۷۱.
  21. ابونعیم، ج۴، ص۲۱۱۵.
  22. بخاری، تاریخ الکبیر، ج۶، ص۴۱۱.
  23. ابن سعد، ج۷، ص۹۹.
  24. ابن سعد، ج۷، ص۱۰۰.
  25. کوفی، ج۱، ص۲۳۸.
  26. ذهبی، سیر، ج۴، ص۲۵۳ و ۲۵۵؛ همو، تذکره، ج۱، ص۶۶.
  27. ر. ک: طبرانی، ج۱۸، ص۲۴۴؛ ابونعیم، ج۴، ص۲۱۱۴؛ ذهبی، سیر، ج۴، ص۲۵۷.
  28. ص۹۹-۱۰۱؛ ر. ک: ابن سعد، ج۷، ص۱۰۰.
  29. ابونعیم، ج۴، ص۲۱۱۴؛ ذهبی، سیر، ج۴، ص۲۵۷.
  30. ابن حبان، مشاهیر، ص۱۴۲.
  31. ابن سعد، ج۷، ص۱۰۰.
  32. ر. ک: مزی، ج۲۲، ص۳۵۹.
  33. ابن سعد، ج۷، ص۱۰۰.
  34. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابورجاء عطاردی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۲۹۲-۲۹۳.