بحث:سریه منذر بن عمرو ساعدی در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۵۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مظلومیت پیامبر(ص) در حادثه بئر معونه

تلخی حادثه رجیع خاطره‌ها را می‌آزرد که حادثه تلخ‌تری از طرف ایادی شیطان پیش آمد. پانزده روز پس از آن واقعه، ابوبراء عامر بن مالک به مدینه آمد و خدمت پیامبر اکرم رسید و هدایایی تقدیم حضرت کرد. پیامبر(ص) فرمود: من هدیه مشرکین را نمی‌پذیرم و اگر می‌خواهی هدیه تو را بپذیرم اسلام بیاور. ایشان به ظاهر اسلام آورد، در سال چهارم (ﻫ.ق) ابوبراء به پیامبر(ص) عرض کرد: اگر گروهی از اصحاب و یاران خود را به سرزمین «نجد» و میان افراد ما بفرستی تا مردم آنجا را به اسلام دعوت کنند، امید است که قبیله ما دعوت تو را بپذیرند و به اسلام بگروند. پیامبر(ص) فرمود: من از مردم نجد بر یاران خود بیمناکم. ابوبراء عرض کرد: من ایشان را در پناه خود قرار می‌دهم. پیامبر(ص) چهل تن (و به نقلی ۷۰ نفر) از بزرگان اصحاب خود را به سرزمین منذر بن عمرو به اتفاق ابوبراء اعزام فرمود. آنها تا محلی به نام بئر معونه نزدیکی قبیله بنی‌سلیم پیش رفتند و در آنجا فرود آمدند.

قرار شد حرام بن ملحان نزد عامر بن طفیل، رئیس قبیله بنی‌سلیم رفته و نامه رسول خدا را تسلیم او کند. پیغام پیامبر(ص) ابلاغ گردید، اما عامر نامه پیامبر(ص) را نگشود و اعتنایی نکرد. حرام بن ملحان که چنان دید از نزد او برخاست و پیش مردم آن قبیله رفت و فریاد زد: ای مردم! من فرستاده پیغمبر خدا هستم که نزد شما آمده‌ام تا شما را به خدای واحد و پیامبر او دعوت کنم که به او ایمان آورید.

در این حال بود که مردی از خیمه بیرون آمد و با نیزه به پهلوی او زد. حرام بن ملحان با جمله «اللَّهُ أَكْبَرُ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» به شهادت جاوید شتافت. عامر که رئیس قبیله بود از مردم برای کشتن سایر فرستادگان رسول خدا کمک خواست؛ ولی آنها به احترام ابوبراء و پناهی که به مسلمانان داده بود، حاضر به جنگ نشدند و لذا عامر از قبیله عصیه و رعل و ذکوان استمداد کرد و آنها را با خود همراه کرده به جنگ مسلمانان آمدند و آنها را محاصره کردند. اصحاب پیامبر(ص) هم تا آخرین قطره خون‌شان مقاومت کرده و همگی به شهادت رسیدند. جز کعب بن زید که زخم برداشت و در میان شهدا افتاد و دشمن به خیال اینکه شهید شده او را رها کرد و او توانست خود را به مدینه برساند و بهبودی یابد.

پیغمبر از شنیدن ماجرای شهادت گروه مبلغین اسلام بسیار غمگین و ناراحت شد[۱].[۲].

پانویس

  1. اعلام الوری، ص۸۷.
  2. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۱۹۹.