ابراهیم بن نعیم عبدی در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۴۲ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

ابراهیم بن نعیم[۱] در سند ۱ روایت تفسیر کنز الدقائق، به نقل از کتاب محاسن برقی یاد شده: «و فی محاسن البرقی: عَنْهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ نُعَيْمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ S قَالَ: إِذَا دَخَلْتَ مُدْخَلًا تَخَافُهُ فَاقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ- رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا[۲] وَ إِذَا عَايَنْتَ الَّذِي تَخَافُهُ فَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ»[۳][۴]

شرح حال راوی

عنوان ابراهیم بن نعیم مشترک میان سه نفر (ابراهیم بن نعیم ازدی؛ ابراهیم بن نعیم صحاف؛ ابراهیم بن نعیم عبدی) است که از اصحاب امام صادق S شمرده شده‌اند[۵] و مراد از آن در سند یادشده، ابراهیم بن نعیم عبدی مکنی بأبی صباح کنانی است، به سه دلیل:

  1. در تفسیر کنز الدقائق عنوان ابوصباح کنانی، بیش از چهل بار در اسناد روایات تفسیری آمده؛ ولی از ابراهیم بن نعیم ازدی و ابراهیم بن نعیم صحاف روایتی نقل نشده است. بر این اساس، می‌‌توان گفت که مراد از ابراهیم بن نعیم در این سند ابراهیم بن نعیم عبدی، ابوصباح کنانی است که از راویان تفسیری شمرده می‌شود.
  2. اتحاد راوی و مروی عنه؛ زیرا راوی از ابراهیم بن نعیم در این سند حریز است که در برخی از سندها از ابوالصباح روایت کرده؛ مانند: «... عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ قَالَ قَالَ بُكَيْرٌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ S وَ أَبُو الصَّبَّاحِ وَ أَبُو سَعِيدٍ وَ الْحَسَنُ النَّبَّالُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ S قَالُوا قُلْنَا لَهُمَا إِنَّمَا نَشْتَرِي ثِيَاباً يُصِيبُهَا الْخَمْرُ...»[۶].
  3. روایت یادشده از کتاب محاسن برقی است و برقی فقط نام ابراهیم، ابوصباح کنانی را در رجال خود ذکر کرده است[۷].

کشی درباره ابراهیم بن نعیم عبدی: و کان کوفیاً، و إنما سمی الکنانی لأن منزله فی کنانة فعرف به و کان عبدیاً[۸].

نجاشی: إبراهیم بن نعیم العبدی أبوالصباح الکنانی نزل فیهم فنسب إلیهم، کان أبوعبدالله S یسمیه المیزان، لثقته، ذکره أبو العباس فی الرجال، رأی أبا جعفر و روی عن أبی إبراهیم S. له کتاب یرویه عنه جماعة. أخبرنا محمد بن علی قال: حدثنا علی بن حاتم عن محمد بن أحمد بن ثابت القیسی قال: حدثنا محمد بن بکر و الحسن بن محمد بن سماعة، عن صفوان، عنه به[۹].

شیخ طوسی: أبوالصباح الکنانی، و قال ابن عقدة: إسمه إبراهیم بن نعیم. له کتاب، أخبرنا ابن أبی جید، عن ابن الولید، عن الصفار، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن إسماعیل بن بزیع والحسن بن علی بن فضال، عن محمد بن الفضیل عن أبی الصباح و رواه صفوان بن یحیی عن أبی الصباح[۱۰].

در کتاب الرجال نیز در اصحاب امام باقر S می‌نویسد: له أصل رواه محمد بن إسماعیل بن بزیع و محمد بن الفضیل و أبو محمد صفوان بن یحیی بیاع السابری الکوفی عنه، و روی عنه غیر الأصول عثمان بن عیسی و علی بن الحسن بن رباط و محمد بن إسحاق الخزاز و ظریف بن ناصح و غیرهم، و ممن روی عنه أبوالصباح عن أبی عبدالله S صابر و منصور بن حازم و ابن أبی یعفور[۱۱].

در اصحاب امام صادق S هم می‌نگارد: إبراهیم بن نعیم العبدی، أبوالصباح الکنانی، من عبد القیس و نسب إلی بنی کنانة لأنه نزل فیهم[۱۲][۱۳]

طبقه راوی

از تاریخ ولادت راوی اطلاعی در دست نیست؛ اما ابن داوود وفات وی را پس از سال ۱۷۰ (ق) دانسته و سن او را هنگام مرگش، بیش از هفتاد سال ذکر کرده[۱۴]؛ همچنین شیخ طوسی و برقی] وی را از اصحاب امامان امام باقر و امام صادق (ع) شمرده‌اند[۱۵]؛ اما نجاشی او را از راویان امام کاظم S نیز یاد کرده و نوشته است: رأی أبا جعفر، و روی عن أبی إبراهیم S[۱۶].

بر اساس اسناد روایات، بیشترین روایات وی از امام صادق S بوده[۱۷] و در برخی اسناد از امام باقر S نیز نقل روایت کرده[۱۸]؛ اما حدیث از امام کاظم S (م ۱۸۳ق) از او یافت نشده؛ هرچند از جهت طبقه محذوری ندارد، تنها در سند ۱ روایت کتاب من لا یحضره الفقیه از ابی الحسن S روایت کرده که در آن هم اختلاف است: «وَ رَوَى حَمَّادُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ S إِنَّ أُمِّي تَصَدَّقَتْ عَلَيَّ بِنَصِيبٍ لَهَا فِي دَارٍ فَقُلْتُ لَهَا إِنَّ الْقُضَاةَ لَا يُجِيزُونَ هَذَا وَ لَكِنِ اكْتُبِيهِ شِرًى فَقَالَتْ اصْنَعْ مِنْ ذَلِكَ مَا بَدَا لَكَ وَ كُلَّمَا تَرَى أَنَّهُ يَسُوغُ لَكَ فَتَوَثَّقْتُ فَأَرَادَ بَعْضُ الْوَرَثَةِ أَنْ يَسْتَحْلِفَنِي أَنِّي قَدْ نَقَدْتُ هَذَا الثَّمَنَ وَ لَمْ أَنْقُدْهَا شَيْئاً فَمَا تَرَى قَالَ احْلِفْ لَهُ»[۱۹]؛

این روایت در جایی دیگر در من لایحضره الفقیه[۲۰] نیز در تهذیب الأحکام[۲۱] نقل شده که در سندش آمده است: «حَمَّادُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الصَّبَّاحِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ S...»؛

بعضی از بزرگان در وجود محمد بن ابی صباح تردید، و به تصحیف در سند اعتقاد پیدا کردند:

علامه محمدتقی مجلسی: و روی حماد بن عثمان فی الصحیح کالشیخ عن محمد بن الصباح (الثقة) أو أبی الصباح (المجهول)؛...[۲۲].

علامه محمدباقر مجلسی: و قال بعض الأفاضل أنه محمد بن الفضیل عن أبی الصباح. إنتهی؛ و فیه أنه لم تعهد روایة الکنانی عن أبی الحسن عل. و فی الفقیه أیضاً کما فی المتن[۲۳].

مرحوم کلباسی: والظاهر تطرق السقط، والأصل: محمد بن الفضیل عن أبی الصباح، مع أن أبا الصباح قد عده الشیخ من أصحاب الباقرین (ع) و ذکر النجاشی أنه رأی أباجعفر S[۲۴].

مرحوم اردبیلی در جامع الرواة و آیت الله خویی در معجم رجال الحدیث، محمد بن ابی صباح را مصحف محمد بن صباح دانسته‌اند[۲۵]، چون شیخ طوسی محمد بن صباح را از اصحاب امام کاظم S شمرده است[۲۶].

بر این اساس، روایت ابراهیم بن نعیم عبدی از امام کاظم S که نجاشی به آن اشاره کرده، گرچه از جهت طبقه محذوری ندارد، در اسناد روایت موردی برای آن یافت نشده است.

آیت الله بروجردی در طبقات رجال الکافی ابراهیم بن نعیم را از طبقه چهارم و در طبقات رجال التهذیب وی را از طبقه پنجم راویان شمرده است[۲۷][۲۸]

استادان و شاگردان راوی

ابراهیم بن نعیم عبدی از اشخاص متعددی روایت کرده که از مشایخ حدیثی وی به شمار میآیند؛ مانند اصبغ بن نباتة، ابوبصیر[۲۹]، یزید بن خلیفة، زرارة، بشیر دهان، خیثمة جعفی[۳۰]، یحیی بن عبدالحمید حمانی[۳۱]، محمد بن عبدالرحمن سلمی[۳۲]، صابر (مولی بسام صیرفیمنصور بن حازم و ابن ابی یعفور[۳۳].

افراد فراوانی نیز از وی نقل روایت کرده‌اند که از شاگردان حدیثی او شمرده میشوند؛ نظیر محمد بن فضیل، سیف بن عمیرة، حماد بن عثمان، یونس، محمد بن مسلم، ابان بن عثمان، حسن بن محبوب، یحیی حلبی، منصور بن یونس[۳۴]، جعفر بن محمد بن شریح[۳۵]، علی بن نعمان[۳۶]، ابراهیم بن عمر[۳۷]، سلمة بن حیان، جمیل بن صالح، یحیی بن مبارک[۳۸]، ابن ابی عمیر، صفوان[۳۹]، صندل، سلمة صاحب السابری، عبدالله بن جبلة، ابوایوب[۴۰]، محمد بن جریر طبری، عبدالله مغیرة[۴۱]، عثمان بن عیسی[۴۲] و....[۴۳]

جایگاه حدیثی راوی

ابراهیم بن نعیم از راویان و محدثان بزرگ است که بسیار در موضوعات مختلف فقهی، کلامی و تفسیری از وی روایات رسیده و به تصریح شیخ طوسی وی دارای آثار متعدد علمی بوده که بعضی از آنها از اصول شیعه به شمار می‌آیند و راویان بزرگی مانند صفوان بن یحیی و محمد بن اسماعیل بن بزیع اصل وی را روایت کرده و عثمان بن عیسی و علی بن حسن بن رباط کتاب‌های غیر اصول وی را نقل کرده‌اند[۴۴].

همه رجالیان با استناد به کلام امام صادق S که درباره ابراهیم بن نعیم عبدی فرموده: أنت میزان لیس فیه عین به وثاقت و جلالت وی نظر داده‌اند[۴۵].

مرحوم شیخ مفید در رساله عددیه (جوابات أهل الموصل) خود روایاتی را از ابراهیم بن نعیم و دیگر راویان، درباره شمار روزهای ماه رمضان نقل کرده و در آغاز آنها می‌نویسد: و أما رواه الحدیث بأن شهر رمضان شهر من شهور السنة یکون تسعة و عشرین یوماً و یکون ثلاثین یوماً فهم فقهاء أصحاب أبی جعفر محمد بن علی و أبی عبدالله جعفر بن محمد و أبی الحسن موسی بن جعفر و أبی الحسن علی بن موسی و أبی جعفر محمد بن علی و أبی الحسن علی بن محمد و أبی محمد الحسن بن علی بن محمد (ع) و الأعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتیا و الأحکام الذین لا یطعن علیهم و لا طریق إلی ذم واحد منهم و هم أصحاب الأصول المدونة و المصنفات المشهورة[۴۶][۴۷]

روایات کشی

در کتاب اختیار معرفة الرجال کشی دو دسته روایت در ترجمه ابراهیم بن نعیم عبدی نقل شده:

  1. روایات مدح وی؛ نمونه‌هایش:
    1. «مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ:، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ S لِأَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ أَنْتَ مِيزَانٌ! فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الْمِيزَانُ رُبَّمَا كَانَ فِيهِ عَيْنٌ[۴۸]! قَالَ أَنْتَ مِيزَانٌ لَيْسَ فِيهِ عَيْنٌ»[۴۹].
    2. «مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ كَتَبَ إِلَيَّ الشَّاذَانِيُّ، قَالَ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ وَ غَيْرُهُ، عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: جَاءَنِي سَدِيرٌ فَقَالَ لِي إِنَّ زَيْداً تَبَرَّأَ مِنْكَ، قَالَ فَأَخَذْتُ عَلَى ثِيَابِي، قَالَ وَ كَانَ أَبُو الصَّبَّاحِ رَجُلًا ضَارِياً، قَالَ، فَأَتَيْتُهُ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَا الْحُسَيْنِ بَلَغَنِي أَنَّكَ قُلْتَ الْأَئِمَّةُ أَرْبَعَةٌ ثَلَاثَةٌ مَضَوْا وَ الرَّابِعُ هُوَ الْقَائِمُ! قَالَ زَيْدٌ هَكَذَا قُلْتُ، قَالَ، فَقُلْتُ لِزَيْدٍ هَلْ تَذْكُرُ قَوْلَكَ لِي بِالْمَدِينَةِ فِي حَيَاةِ أَبِي جَعْفَرٍ S وَ أَنْتَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَضَى فِي كِتَابِهِ: أَنَّ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا[۵۰]، وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ وُلَاةُ الدَّمِ وَ أَهْلُ الْبَابِ وَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ الْإِمَامِ فَإِنْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ فَإِنَّ فِينَا خَلَفاً، وَ قَالَ، كَانَ يَسْمَعُ مِنِّي خُطَبَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ S وَ أَنَا أَقُولُ: فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ، فَقَالَ لِي أَ مَا تَذْكُرُ هَذَا الْقَوْلَ فَقُلْتُ بَلَى فَإِنَّ مِنْكُمْ مَنْ هُوَ كَذَلِكَ، قَالَ، ثُمَّ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَتَهَيَّأْتُ وَ هَيَّأْتُ رَاحِلَةً، وَ مَضَيْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ S وَ دَخَلْتُ عَلَيْهِ، وَ قَصَصْتُ عَلَيْهِ مَا جَرَى بَيْنِي وَ بَيْنَ زَيْدٍ، فَقَالَ أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ابْتَلَى زَيْداً فَخَرَجَ مِنَّا سَيْفَانِ آخَرَانِ بِأَيِّ شَيْءٍ يُعْرَفُ أَيُّ السُّيُوفِ سَيْفُ الْحَقِّ، وَ اللَّهِ مَا هُوَ كَمَا قَالَ، لَئِنْ خَرَجَ لَيَقْتُلُنَّ، قَالَ فَرَجَعْتُ فَانْتَهَيْتُ إِلَى الْقَادِسِيَّةِ فَاسْتَقْبَلَنِي الْخَبَرَ بِقَتْلِهِ رَحِمَهُ اللَّهُ. عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ، قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ، بِإِسْنَادِهِ، هَذَا الْحَدِيثَ بِعَيْنِهِ»[۵۱].
    3. «مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ، قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ: أَبُو الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيُّ ثِقَةُ وَ كَانَ كُوفِيّاً، وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْكِنَانِيَّ لِأَنَّ مَنْزِلَهُ فِي كِنَانَةَ فَعَرَفَ بِهِ وَ كَانَ عَبْدِيّاً»[۵۲].
  2. روایت نکوهش وی؛ نمونه‌هایش:
    1. «مَا رُوِيَ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ صِرْتُ يَوْماً إِلَى بَابِ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ S فَقَرَعْتُ الْبَابَ فَخَرَجَتْ إِلَيَّ وَصِيفَةٌ نَاهِدٌ فَضَرَبْتُ بِيَدِي إِلَى رَأْسِ ثَدْيِهَا وَ قُلْتُ لَهَا قُولِي لِمَوْلَاكِ إِنِّي بِالْبَابِ فَصَاحَ مِنْ آخِرِ الدَّارِ ادْخُلْ لَا أُمَّ لَكَ فَدَخَلْتُ وَ قُلْتُ يَا مَوْلَايَ وَ اللَّهِ مَا قَصَدْتُ رِيبَةً وَ لَا أَرَدْتُ إِلَّا زِيَادَةً فِي يَقِينِي فَقَالَ صَدَقْتَ لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا كَمَا تَحْجُبُ أَبْصَارَكُمْ إِذَنْ لَا فَرْقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فَإِيَّاكَ أَنْ تُعَاوِدَ لِمِثْلِهَا»[۵۳]؛
    2. «...عَنْ أَحْمَدَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ، قَالَ:، كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيُّ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ S فَقَالَ: كَانَ أَصْحَابُ أَبِي وَ اللَّهِ خَيْراً مِنْكُمْ، كَانَ أَصْحَابُ أَبِي وَرَقاً لَا شَوْكَ فِيهِ وَ أَنْتُمُ الْيَوْمَ شَوْكٌ لَا وَرَقَ فِيهِ، فَقَالَ أَبُو الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيُّ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَنَحْنُ أَصْحَابُ أَبِيكَ! قَالَ: كُنْتُمْ يَوْمَئِذٍ خَيْراً مِنْكُمُ الْيَوْمَ»[۵۴]؛

بزرگان رجالی با بررسی سند و دلالت روایت یادشده، تصریح کرده‌اند که با جلالت و وثاقت ابراهیم بن نعیم منافاتی ندارد:

میرزای استر آبادی: و هذا علی تقدیر الصحة غیر مضر بوثاقته کما هو ظاهر[۵۵].

علامه امین بعد از نقل عبارت میرزای استر آبادی: و هذا علی تقدیر الصحة غیر مضر بوثاقته کما هو ظاهر انتهی و ذلک لأن فعله هذا لم یکن لریبة کما صرح به و حلف علیه و صدقه الامام S و اما قول الصادق S فی روایة الکشی المتقدمة أنتم الیوم شوک لا ورق فیه و قوله کنتم یومئذ خیرا منکم الیوم فلا یدل علی قدح لأن مثله یجری مجری الوعظ والحث علی الصلاح و الخیر[۵۶].

رجالی معاصر، سید ابطحی بعد از نقل روایت نخست ... فضربت بیدی إلی رأس ثدیها... : فضعیف سنداً بالإرسال، و دلالة إذ فیه تصدیق قوله و صدق نیته. و إنما وبخه علی شکه فی علمهم بالغیب، و علی ما استعمله فی سبیل الیقین به. و یؤکد ذلک أنه کان ذلک منه فی عصر الباقر S و قد مدحه الصادق S فی أصحاب أبیه بزمنه، کما تقدم فی روایة الکشی[۵۷][۵۸]

منابع

پانویس

  1. ر. ک: رجال البرقی، ص۱۱ و ۱۸؛ اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۳۵۰ - ۱۳۵۲ ش۶۵۴ - ۶۵۸؛ رجال النجاشی، ص۱۹، ش۲۴؛ رجال الطوسی، ص۱۲۳ (ش۱۲۳۰) و ۱۵۶ (ش۱۷۲۹)؛ الفهرست (طوسی)، ص۵۲۵، ش۸۴۰؛ الرجال (ابن داوود)، ص۱۹، ش۴۲؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۳، ش۱؛ معالم العلماء، ص۱۷۳، ش۹۷۰؛ التحریر الطاووسی، ص۱۱، ش۲؛ نقد الرجال، ج۱، ص۹۲، ش۱۵۵؛ جامع الرواة، ج۱، ص۳۶؛ إکلیل المنهج، ص۹۴، ش۵۶؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۵۶؛ منتهی المقال، ج۱، ص۲۱۱، ش۹۰؛ طرائف المقال، ج۱، ص۴۰۰، ش۳۱۶۹؛ شعب المقال، ص۴۴، ش۲۲؛ تنقیح المقال، ج۵، ص۵۱، ش۶۱۵؛ أعیان الشیعه، ج۱، ص۲۳۲، ش۴۵۵؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۲۰، ش۵۴۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۸۶، ش۳۲۹؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۳۲۳، ش۲۳۲.
  2. و بگو: پروردگارا مرا با درآوردنی درست (به هر کار) در آور و با بیرون بردنی درست (از هر کار) بیرون بر و از نزد خویش برای من برهانی یاریگر بگمار! سوره اسراء، آیه ۸۰.
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۷، ص۴۹۱ به گزارش از المحاسن، ج۲، ص۳۶۷، ح۱۱۸.
  4. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۵۵۸.
  5. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۳۱۲، ش۳۲۷ - ۳۲۹.
  6. علل الشرائع، ج۲، ص۳۵۷، ح۱.
  7. در اصحاب امام باقر S: أبوالصباح الکنانی و در اصحاب امام صادق S: أبوالصباح الکنانی؛ واسمه إبراهیم، کوفی. (رجال البرقی، ص۱۱ و ۱۸).
  8. اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۳۵۱ - ۳۵۲، ح۶۵۸.
  9. رجال النجاشی، ص۱۹ - ۲۰، ش۲۴.
  10. الفهرست (طوسی)، ص۵۲۵، ش۸۴۰.
  11. رجال الطوسی، ص۱۲۳، ش۱۲۳۰.
  12. رجال الطوسی، ص۱۵۶، ش۱۷۲۹.
  13. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۵۵۹-۵۶۱.
  14. مات بعد السبعین والمائة و هو ابن نیف و سبعین سنة؛ (الرجال (ابن داوود)، ص۱۹ ۔ ۲۰، ش۴۲).
  15. ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۲۳ (ش ۱۲۳۰) و ۱۵۶ (ش۱۷۲۹)؛ رجال البرقی، ص۱۱ و ۱۸.
  16. رجال النجاشی، ص۱۹ - ۲۰، ش۲۴.
  17. ر. ک: الکافی، ج۱، ص۱۸۶، ح۶، ج۲، ص۲۶ (ح ۴)، ۱۹۳ (ح۴)، ۴۳۲ (ح۳)؛ و....
  18. ر. ک: الکافی، ج۱، ص۴۶۹، ح۱؛ معانی الأخبار، ص۲۰۳، ح۱۱؛ ثواب الأعمال، ص۱۱۳؛ و....
  19. من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۴۸، ش۵۵۸۹.
  20. من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۶۱، ح۴۲۷۶.
  21. ر. ک: تهذیب الأحکام، ج۸، ص۲۸۷، ح۱۰۵۶؛ ج۹، ص۱۳۸، ح۵۸۰.
  22. روضة المتقین، ج۸، ص۹، ح۴۲۷۶.
  23. ملاذ الأخیار، ج۱۴، ص۳۰، ح۴۸.
  24. الرسائل الرجالیه (کلباسی)، ج۴، ص۲۰.
  25. ر. ک: جامع الرواة، ج۲، ص۱۳۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۵، ص۲۷۴، ش۱۰۰۲۱.
  26. رجال الطوسی، ص۳۴۴، ش۵۱۲۸.
  27. ر. ک: الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی، ص۴۲۶؛ طبقات رجال التهذیب، ص۱۱۹۹).
  28. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۵۶۱-۵۶۳.
  29. تفسیر کنز الدقائق، ج۹، ص۵۸، ج۱۱، ص۵۴۲.
  30. الأصول الستة عشر (ط. دار الحدیث)، ص۲۴۵ - ۲۴۶ (ح۳۱۰، ۳۱۱ و ۳۱۳)، ۲۴۷ (ح۳۱۴).
  31. الخصال، ج۱، ص۱۰۴، ح۶۴.
  32. الارشاد، ج۱، ص۳۳.
  33. رجال الطوسی، ص۱۲۳، ش۱۲۳۰.
  34. تفسیر کنز الدقائق، ج۲، ص۳۲۵؛ ج۳، ص۴۴ و ۴۲۷؛ ج۹، ص۵۸ و ۴۴۳؛ ج۱۰، ص۳۲ و ۳۸۸، ج۱۱، ص۵۴۲ و ۵۴۳ - ۵۴۴.
  35. الأصول الستة عشر (ط. دار الحدیث)، ص۲۴۵، ح۳۱۰.
  36. النوادر (اشعری)، ص۷۷، ح۱۶۹.
  37. المحاسن، ج۱، ص۱۷۲، ح۱۴۳.
  38. المحاسن، ج۱، ص۲۷۲ (۳۶۸) و ۲۸۵ (۴۲۵)؛ ج۲، ص۴۸۹، ح۵۶۶.
  39. بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۰۴ (ح۶) و ۴۵۶ (ح ۸).
  40. الکافی، ج۲، ص۱۹۳، ح۴، ج۴، ص۶۵، ح۱۵، ج۵، ص۱۶۷، ح۳.
  41. الخصال، ج۱، ص۱۰۴ (ح ۶۴) و ۱۳۱ (ح۱۳۸).
  42. الغیبه (نعمانی)، ص۳۱۹، ح۷.
  43. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۵۶۳-۵۶۴.
  44. له أصل رواه محمد بن إسماعیل بن بزیع و محمد بن الفضیل و أبو محمد صفوان بن یحیی بیاع السابری الکوفی عنه، و روی عنه غیر الأصول عثمان بن عیسی و علی بن الحسن بن رباط و محمد بن إسحاق الخزاز و ظریف بن ناصح و غیرهم؛ (رجال الطوسی، ص۱۲۳، ش۱۱۲۳۰).
  45. کان أبوعبدالله S یسمیه المیزان لثقته؛ (رجال النجاشی، ص۱۹، ش۲۴)؛ قال له الصادق S: أنت میزان لا عین فیه،... کان یسمی المیزان من ثقته؛ (رجال الطوسی، ص۱۲۳، ش۱۲۳۰)؛ ثقة أعمل علی قوله؛ (خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۳، ش۱).
  46. جوابات أهل الموصل، ص۲۵.
  47. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۵۶۴-۵۶۶.
  48. و فی الصحاح (ج۶، ص۲۱۷۱): فی المیزان عین إذا لم یکن مستویا و هو مقتضی ما صنعه فی القاموس (القاموس المحیط، ج۴، ص۲۵۳) حیث عد من معانی العین المیل فی المیزان؛ و إلیه یرجع قول أبی الصباح: إن المیزان ربما کان فیه عین. والظاهر أن الغرض المیل الذاتی، لا المیل بالتعمد ممن بیده المیزان؛ والظاهر - بل بلا إشکال - أن المقصود بالعین فی قوله S فی جواب أبی الصباح: أنت میزان لا عین فیه هو المیل کما هو الحال فی قول أبی الصباح: المیزان ربما کان فیه عین؛ (الرسائل الرجالیه، کلباسی، ج۳، ص۱۳۳).
  49. اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۳۵۰، ح۶۵۴.
  50. و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است سوره اسراء، آیه ۳۳.
  51. اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۳۵۰ - ۳۵۱، ح۶۵۶- ۶۵۷.
  52. اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۳۵۱ - ۳۵۲، ح۶۵۸.
  53. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳؛ کشف الغمه، ج۲، ص۱۴۱ - ۱۴۲.
  54. اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۳۵۰، ح۶۵۵.
  55. منهج المقال، ج۱، ص۳۷۷، ش۱۷۳.
  56. أعیان الشیعه، ج۲، ص۲۳۳.
  57. تهذیب المقال، ج۱، ص۳۰۵.
  58. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۵۶۶-۵۶۹.