زیاد بن مروان قندی در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۳ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

آشنایی اجمالی

او زیاد بن مروان قندی انباری است که از واقفیه بوده و از امام صادق و امام کاظم(ع) روایت می‌کند، احمد بن ابی عبدالله برقی در رجال خود او را از یاران ابو الحسن موسی(ع) ذکر کرده است، شیخ طوسی نیز در رجال خود گوید: زیاد بن مروان قندی از اصحاب موسی بن جعفر(ع) می‌باشد. او مکنّی به ابوالفضل و از واقفیه به شمار است و کتابی هم تالیف کرده است.

در فهرست گوید: زیاد بن مروان قندی کتابی دارد که یعقوب بن یزید از وی نقل می‌کند، نجاشی در رجال خود گوید: زیاد بن مروان ابوالفضل انباری و یا ابو عبدالله قندی از موالیان بنی هاشم بود، او از امام صادق و امام کاظم(ع) روایت کرده ولی در امامت امام رضا(ع) متوقف شد، او کتابی هم تالیف کرده است و آن را محمد بن اسماعیل زعفرانی از وی روایت می‌کند.

کشی در رجال خود گوید: حسن بن موسی می‌‌گفت: زیاد یکی از ارکان واقفیه بود که در بغداد اقامت داشت، او می‌گوید: ابن ابی سعید زیات می‌‌گفت: من با زیاد قندی به حج رفته بودیم، و شب و روز در راه مکه و در خود مکه همواره با یک‌دیگر زندگی می‌‌کردیم، در یکی از شب‌ها نزد او رفتم وی را ندیدم، و هنگام طلوع فجر به وی برخورد کردم و گفتم: از غیبت شما ناراحت شدم، بگویید دیشب کجا بودید!

زیاد گفت: من دیشب در ابطح با ابو الحسن موسی(ع) بودم و علی فرزندش هم نزد او بود، و بعد موسی بن جعفر(ع) متوجه من شد و فرمود: این فرزندم علی می‌باشد، گفته او گفته من است و فعلش هم فعل من می‌باشد، هرگاه حاجتی داشتی نزد او برو و از وی طلب کن، و هر چه می‌گوید بپذیر که او جز گفته خداوند را نمی‌گوید، و جز حق از زبان وی چیزی نخواهی شنید.

ابن ابی سعید گوید: مدتی از این جریان گذشت و اوضاع و احوال برامکه پیش آمد و حوادثی روی داد، در این هنگام زیاد قندی برای امام رضا(ع) نوشت آیا آن سخنان پدرت را که به من گفت اظهار کنم و یا مخفی بدارم، امام(ع) فرمودند: هرچه از پدرم شنیدی آشکارا بازگو کن و از کسی هم واهمه نداشته باش، زیاد هم آن جریان را آشکار کرد و همه‌جا گفت، ولی او باز هم دست از توقف برنداشت.

در یک حدیث دیگر کشی از یونس بن عبدالرحمان نقل می‌کند که او گفت: بعد از درگذشت حضرت کاظم(ع) گروهی از وکلاء و نواب آن حضرت در شهرها اموال زیادی که متعلق به موسی بن جعفر(س) بود در اختیار داشتند، و آنها برای اینکه این اموال را به وصی و جانشین او ندهند در امامت توقف کردند و امامت امام رضا(ع) را قبول نکردند، یکی از آنها مروان قندی بود که هفتاد هزار دینار مال امام(ع) در دست او بود.

علامه حلی نیز زیاد بن مروان قندی را در بخش دوم خلاصه ذکر کرده و گفتار نجاشی و شیخ طوسی و کشی را درباره او نقل نموده و گفته: او یکی از ارکان واقفیه بوده و من او را توثیق نمی‌کنم و روایت او را مورد عمل قرار نمی‌دهم و او را مردود الروایة می‌‌دانم.

او از امام رضا(ع) فقط یک حدیث نقل می‌کند، زیاد می‌گوید: بر حضرت رضا(ع) وارد شدم و دیدم در مقابلش طبقی پر از آلوی سیاه می‌باشد درحالی‌ که فصل آلو نبود، امام(ع) فرمودند گرمی بدن من اندکی بالا رفت و آلو می‌خورم تا اندکی تسکین پیدا کند، آلو صفراء و خون را آرامش می‌دهد و به یاری خداوند بیمار را شفا می‌بخشد.[۱]

منابع

پانویس