عبدالله بن سمره در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آشنایی اجمالی

از این راوی در کتب رجال ذکری نیست و او یک حدیث از امام رضا(ع) نقل می‌کند، او می‌گوید: امام رضا(ع) از نزد ما گذشتند، ما درباره امامت او با هم مخاصمه می‌‌کردیم، هنگامی‌ که از ما دور شد من و تمیم بن یعقوب سراج که از اهل برقه بود با امامت او مخالف بودیم، و به زیدیه اعتقاد داشتیم دنبال وی را گرفتیم. هنگامی‌که وارد بیابان شدیم تعدادی آهو در آنجا مشاهده کردیم، در اینجا علی بن موسی الرضا(ع) به یک بچه آهو که تازه متولد شده بود اشاره کردند، بچه آهو آمد و در مقابل او قرار گرفت، امام رضا(ع) آهو را گرفتند و دست به سر و صورتش کشیدند و آن را به غلام خود دادند، بچه آهو ناراحت بود و می‌خواست خود را خلاص کند و به چراگاه برود.

در این هنگام امام رضا(ع) سخنانی به بچه آهو گفت که ما آن را نشنیدیم. بچه آهو ساکت شد، و بعد به من فرمودند: ای عبدالله هنوز ایمان نیاورده‌ای، عرض کردم: چرا ایمان آوردم تو سید من و حجت خداوند بر خلق او می‌باشی، و من اکنون از گذشته توبه می‌کنم، بعد از این امام رضا(ع) به آن بچه آهو اشاره کردند و او هم به میان آهوان در چراگاه رفت.

آهو در هنگام رفتن خود را به بدن امام(ع) می‌مالید و از دیدگانش اشک جاری بود و فریاد می‌زد، امام(ع) فرمودند: می‌دانید او چه می‌گوید؟ گفتم خدا و رسول و فرزند رسول می‌دانند او چه می‌گوید، او می‌گوید: تو مرا نزد خود طلب کردی و من امیدوار بودم از گوشت من بخوری و اکنون که مرا رها می‌کنی و دستور می‌دهی میان آهوان بروم محزون می‌باشم.[۱]

منابع

پانویس