خلافت الهی در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

  • از نظر لغوی، خلیفه مشتق از خَلَف، به معنای آمدن چیزی بعد از چیزی که به جای آن قرار بگیرد، است: أن يجي‏ء شي‏ء بعد شي‏ء يقوم مقامه[۱].
  • بنابراین، خلیفه به معنای جانشین است؛ لذا برخی در معنای لغوی آن نوشته‌اند: "خلیفه در لغت به معنای کسی که جانشین غیرش است یا بَدَل از او در عملی که انجام می‌داده. خلیفه در اصل: خلیف بر وزن فعیل به معنای فاعل بوده و تاء در آن برای مبالغه در وصف، مثلِ علامة است"[۲].
  • دیگری نوشته است: "معنای اصلی خلف، عبارت از چیزی که پشت سرِ چیزی باشد، و در مقابل بودن، ضدّ آن است؛ و آن یا از جهت زمانی است یا مکانی یا از جهت کیفیت. کیفیت، مانندِ جانشین شدن مردی از پدرش در خصوصیات اخلاقی و کیفیت روش زندگی"[۳] و در ادامه می‌نویسد: "جمع خلیفه، خلائف مثل: کریم و کرائم و جمع خلیف، خُلَفا، مثل شریف و شُرَفا است"[۴][۵]
  • خلیفه بر وزن فعیله است و حرف "تا" در آن برای مبالغه و جمع آن خلائف و خلفاء می‌باشد. خلیفه و خلافت از ریشه خلف (پشت سر) به معنای جانشینی است.
  • ابن ‌منظور ذیل واژه خلف می‌گوید: "خَلَفَه يَخْلُفُه یعنی جانشین شد. خَلَفَ فلان فلاناً یعنی فلانی جانشین فلانی شد. اسْتَخْلَفَهُ یعنی او را جانشین خود قرار داد. الخَلِيفةُ: الذي يُسْتخْلَفُ ممن قبله، و الجمع خَلَائِف کسی که به جای شخص پیش از خود مینشیند و جمع کلمه خلیفه، خلائف است. الخِلَافة به معنای پادشاهی می‌باشد"[۶].
  • راغب اصفهانی می‌نویسد: خلافت به معنای نیابت و جانشینی از دیگری وضع گردیده است که این جانشینی یا به علت غایب بودن شخص یا مرگ وی و یا ناتوانی او و یا برای احترام و شرافت جانشین می‌باشد[۷] و جمله إستخلف الله عباده في الأرض به معنای اخیر می‌باشد که خداوند اولیای خویش را در زمین خلافت و نمایندگی می‌دهد.
  • هم‌چنین در کتاب العین بیان گردیده است که: خلیفه کسی است که به جای شخص پیش از خودش می‌نشیند و جای او را می‌گیرد. جن ریاست و عمارت دنیا را دارا بود، پس حق تعالی آدم و ذریه‌اش را جانشین وی قرار داد و قول حق تعالی این است که همانا من در زمین خلیفه قرار دادم.[۸].
  • نیز در مقایس اللغة در این زمینه وارد شده است که: خلافت بدین جهت خلافت و جانشینی نامیده شده است که دومی بعد از اولی می‌آید و جانشینش می‌گردد و می‌گوید: "نشستم جانشین فلانی یعنی بعد از او"[۹].
  • در مجمع البحرین از قول ابن اثیر بیان شده است که: خلیفه کسی است که مقام کسی را که رفته برمی‌گزیند و جانشین وی می‌شود و مکان او را پر می‌کند[۱۰].
  • در قاموس قرآن نیز آمده است: "خلیفه به معنای نائب و جانشین می‌باشد"[۱۱].
  • آیت‌الله جوادی آملی هم در این باره می‌فرمایند: "خلیفه، فعیله به معنای فاعل است نه به معنای مفعول، جانشینی سابق، نه کسی که ملحوق به دیگری است و پس از او بر جای وی مینشیند گرچه برخی چنین پنداری را ارائه کرده‌اند"[۱۲].
  • در غیاث اللغات خلافت به معنای به جای کسی و بعد از وی بودن، تعبیر شده است[۱۳].
  • دهخدا نیز در لغت نامه خود آورده است: "خلافت مصدر "خلف" و به معنای جانشین بیان شده است"[۱۴].
  • مرحوم طالقانی در کتاب تفسیرش آورده: "خلیفه، از خلف، کسی که جای دیگری بنشیند و قائم مقام او باشد و کار او را سامان بخشد، تاء برای مبالغه است"[۱۵].
  • در فرهنگ فارسی هم خلیفه دارای معنای متعددی می‌باشد که از جمله برای خلیفه معانی جانشین، ولی‌عهد، شاه، شاهنشاه و غیره ذکر شده است[۱۶].
  • بنابر آن‌چه تاکنون بیان شد، "خلیفه" یعنی کسی که جای شخص دیگر می‌نشیند و شخص جانشین در حکم کسی است که جانشینی او را بر عهده گرفته است و باید همه شئون و کارهایی که بر عهده یک جانشین می‌باشد را نیز تقبل نماید[۱۷]
  1. مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۱۰، کلمه خلف.
  2. تفسیر التحریر و التنویر، ج۱، ص۳۹۱.
  3. التحقیق، ج۳، ص۱۱۰، کلمه خلف.
  4. التحقیق، ج۳، ص۱۱۱، کلمه خلف.
  5. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۴۹.
  6. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۹۹.
  7. الْخِلَافَةُ: النّيابة عن الغير إمّا لغيبة المنوب عنه، و إمّا لموته، و إمّا لعجزه، و إمّا لتشريف المستخلف؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۹۴.
  8. الخَلِيفَةُ: من استخلف مكان من قبله، و يقوم مقامه، و الجن كانت عمار الدنيا فجعل الله آدم و ذريته خليفة منهم، يعمرونها، و ذلك قوله- عز اسمه-: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً و قال تعالى: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ أي: مستخلفين في الأرض}؛ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۲۶۷.
  9. الخِلِّيفَى: الخلافة، و إنَّما سُمِّيت خلافةً لأنَّ الثَّانى يَجى‏ءُ بَعد الأوّلِ قائماً مقامَه. و تقول: قعدتُ خِلافَ فُلانٍ، أى بَعْده؛ابوالحسن احمد بن فارس زکریا، مقایس اللغة، ج۲، ص۲۱۰.
  10. قال ابن الأَثير: الخَلِيفةُ مَن يقوم مَقام الذاهب و يَسُدُّ مَسَدَّه؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۵۵.
  11. سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۱، ص۲۸۶.
  12. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۲۸.
  13. غیاث‌الدین محمد رامپوری، غیاث اللغات، ص۳۳۹.
  14. علی‌اکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج۱۸، ص۷۳۰.
  15. محمود طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، ج۱، ص۱۱۲.
  16. جبران مسعود، الرائد، ترجمه: رضا انزابی‌نژاد، ج۱، ص۷۵۷.
  17. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۲۰-۲۳.