اسماعیل بن جابر بن یزید جعفی
مقدمه
نخستین بار بحرانی اسماعیل بن جابر را در فهرست راویان و اصحاب امام رضا(ع) و از کسانی که حدیثی از او آورده، ذکر کرده[۱] اما چنان که شیوه اوست سندی برای مدعای خویش ارائه نکرده است. پس از او میرزای نوری، به نقل از کتاب میراث دعائم الاسلام قاضی نعمان مغربی، حدیثی را از شخصی به نام حذیفة بن منصور نقل میکند که گفت: یکی از برادران من از دنیا رفت و فقط دختری از وی باقی ماند. از اسماعیل بن جابر خواستم تا از ابوالحسن علی درباره چگونگی ارثبری او سؤال نماید. او پس از اخذ پاسخ از امام، چنین روایت کرده است که تمام اموال از آن دختر خواهد بود[۲]. نوری پس از چند صفحه، به صراحت «ابوالحسن» مذکور در حدیث را به امام رضا(ع) تفسیر میکند[۳] و بر این اساس، اسماعیل را از راویان و اصحاب آن امام به شمار میآورد. البته روایت مذکور در کتاب پیشگفته که هم اکنون در اختیار است دیده نمیشود، اما شاید در نسخهای که نوری از آن بهره گرفته، وجود داشته است. این حدیث در متون دیگر حدیثی شیعه نیز دیده نمیشود. فقط خویی با این بیان که «آنچه از قاضی نعمان در کتاب میراث روایت شده است» به ارزیابی مدعای مذکور میپردازد که ابوالحسن آمده در روایت کیست. وی بر این باور است که در این حدیث هیچ قرینهای که نشان دهد مراد از ابوالحسن، امام رضا(ع) باشد، وجود ندارد. از این رو، وی محتمل میداند آن شخص، حضرت علی(ع) باشد، هر چند خود با طرح این مطلب که چون وی از اصحاب امام باقر(ع) است و طبعاً از امام علی(ع) فاصله زمانی زیادی دارد، پس نمیتواند راوی مطلبی از آن حضرت باشد، آن نظر را چندان استوار نمیداند و مردود میشمارد. همچنان که به همان دلیل، نمیتواند بپذیرد مقصود از آن، حضرت رضا(ع) باشد. او در نهایت، روایت را نیز خالی از اشکال نمیداند[۴]. به هر حال، هیچ یک از رجالیون کهن، اسماعیل را از راویان امام رضا(ع) به حساب نیاوردهاند، بلکه راوی دیگر امامان دانستهاند و روایتی از وی نیز از طریق او از آن حضرت در متون روایی موجود ثبت نشده است.
شیخ طوسی ذیل سه مدخل، از چنین فردی سخن به میان آورده است. ابتدا از عنوان اسماعیل بن جابر و با لقب خثعمی کوفی در شمار اصحاب امام پنجم محمد بن علی بن حسین(ع) یاد کرده و با اوصافی چون ثقه و ممدوح او را ستوده و آورده او دارای اصولی است که صفوان بن یحیی آن را روایت کرده است[۵]. سپس همان نام را با لقب جعفی کوفی و بدون هیچ توصیف دیگری در شمار اصحاب امام ششم جعفر بن محمد(ع) بر شمرده است[۶]. پس از آن، از عنوان اسماعیل بن جابر به صورت مطلق سخن گفته، بیآنکه درباره شخصیت او هیچ گونه ارزیابیای انجام دهد و او را نیز در شمار اصحاب امام هفتم موسی کاظم(ع) نام برده و متذکر شده که از امامان پیشتر، یعنی امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، نیز روایت کرده است[۷]. اما شیخ در الفهرست تنها از نام اسماعیل بن جابر، بدون لقب جعفی یا خثعمی، یاد کرده و مینویسد: او دارای کتابی است که ابن ابیجید آن را از قول ابن ولید از صفار از محمد بن عیسی بن عبید، از صفوان از اسماعیل روایت کرده است[۸].
ابنشهر آشوب با عنوان مطلق از اسماعیل بن جابر نام برده و وی را صاحب یک کتاب و یک اصل دانسته است[۹]. ابنداود به تبع شیخ، ذیل عنوان اسماعیل بن جابر خثعمی کوفی او را ستوده و کنیه ابو محمد قرشی را برای وی ذکر کرده است[۱۰]؛ تعبیری که در متون کهن دیده نمیشود و پسینیان نیز جز برخی[۱۱] به آن اعتنا نکردهاند. حلی از او با القاب جعفی کوفی سخن گفته و با او صاف ثقه و ممدوح ستوده است و در ادامه آورده است: آنچه در مذمتش بیان شده، چندان استوار نیست، چنان که در کتاب بزرگ خویش آن را بیان کردهایم. به همین سبب من به حدیث او اعتماد میکنم. مصحح کتاب در پاورقی افزوده است: مراد حلی، روایتی است که کشی آن را بیان کرده[۱۲] و مضمون آن، مذمت اسماعیل است، اما با وجود جبرئیل بن احمد فاریابی در سلسله سند آن، ضعیف به شمار میآید[۱۳]، بنابر این نمیتواند مورد استناد واقع شود، چنان که شیخ حسن صاحب معالم، در همین مسیر پیش رفته و با عنوان اسماعیل بن جابر آورده است: درباره وی مطالبی وارد شده که مقتضی مدح اوست و مطالبی نیز وارد شده که حاوی مذمت اوست، اما از صحت سندی برخوردار نیست[۱۴]. آقابزرگ با تتبعی که انجام داده، او را فقط صاحب یک اصل میداند[۱۵]، اما محسن امین، علاوه بر آن، از رسالهای از امام صادق(ع) از قول اسماعیل بن جابر خبر داده که در آن امام سفارشهایی به اصحابش دارد[۱۶].
درباره اسماعیل چهار نکته مهم وجود دارد. اول آنکه آیا اسماعیل بن جابر خثعمی با اسماعیل بن جابر جعفی نسبتی دارد؟ از مجموع دادهها بر میآید که این عناوین مربوط به یک نفر است و تنها تحریف در لقب موجب این تعدد عنوان گردیده است. البته در اینجا طرح این پرسش نابهجا نمینماید که اگر خثعمی و جعفی یک تن هستند، چرا شیخ برای یکی اوصافی آورده که برای دیگری چنین نکرده است. در پاسخ میتوان گفت: این گونه موارد در کتاب شیخ دیده میشود و بنابر این تفصیل و اجمال دلیلی بر تعدد افراد به شمار نمیرود. خویی به تفصیل به این مقوله پرداخته و خثعمی را تحریف جعفی دانسته، چنان که علامه حلی با توجه به نسخهای که از شیخ نزد او بوده، وی را فقط جعفی نوشته است[۱۷]. گذشته از این، از نظر وی بعید مینماید که دو تن به نام اسماعیل بن جابر دارای کتابی باشند که صفوان بن یحیی آن را روایت کرده باشد، اما هیچ یک از علمای اصول، جز شیخ آن را ذکر نکرده باشد. حتی شیخ نیز در کتابهای دیگرش، تعدد افراد را نپذیرفته و تنها از یک اسماعیل بن جابر یاد کرده است. دیگر اینکه در متون روایی، روایتی به نقل از خثعمی از طریق صفوان دیده نمیشود. در آخر اینکه اساساً فردی به این نام در عرصه حدیث وجود ندارد[۱۸]. اما نمازی پس از ذکر این رویکرد، با پذیرش وحدت آن دو، مینویسد: احتمال اینکه یکی از آن دو، فرقهای از دیگری باشند دور از واقع نیست، چون هر دو از تیرههای یمنیاند. در این صورت، خثعمی و جعفی تفاوتی با هم نخواهند داشت[۱۹].
دومین نکته قابل ذکر آن است که چه نسبتی میان اسماعیل بن جابر مطلق و اسماعیل بن جابر جعفی وجود دارد. طبق آنچه رجالیون عرضه داشتهاند، این دو عنوان قطعاً به یک نفر تعلق دارد، همان طور که همه آنچه در خصوص جعفی آمده برای اولی نیز ذکر شده است و یاد کرد استقلالی شیخ نمیتواند دلیل تعدد آنها باشد، چنان که در موارد دیگر هم دیده میشود. سومین نکته آن است که اگر در سند روایتی صرفاً از جعفی سخن به میان آید، بر اساس آنچه صدوق در مشیخه خود آورده، سخن به اسماعیل بن عبدالرحمن جعفی انصراف دارد. او مینویسد: آنچه از جعفی آوردهام، از محمد بن علی ماجیلویه از عمویش محمد بن ابیالقاسم از احمد بن محمد بن خالد از پدرش از محمد بن سنان و صفوان بن یحیی از اسماعیل بن عبدالرحمن جعفی کوفی است[۲۰]. اما اگر در سلسله سند روایتی اسماعیل جعفی باشد، بر این جابر حمل میشود یا ابن عبدالرحمن؟ خویی به چند دلیل آن را منصرف به ابن جابر میداند و مینویسد: اگر چه اسماعیل جعفی بر ابن عبدالرحمن اطلاق میشود، به او انصراف ندارد و محتمل است مراد از آن اسماعیل بن جابر باشد، چنان که نجاشی به آن تصریح کرده است، بلکه احتمال اینکه مراد ابن جابر باشد بیشتر است، چون روایتهای او به مراتب بیشتر از روایتهای ابن عبدالرحمن است. دیگر اینکه او دارای کتابی است، ولی ابن عبدالرحمن اثری از خود ندارد، بنابر این، اسماعیل بن جابر از شهرت بیشتری برخوردار است[۲۱].
نکته آخر آنکه اسماعیل بیتردید از رویان و اصحاب دو امام باقر(ع) و صادق(ع) شمرده میشود. اما اینکه از امام کاظم(ع) روایتی دارد یا نه، محل اختلاف است. شیخ او را از اصحاب آن حضرت برشمرده که از دو امام پیشین نیز روایت دارد[۲۲] و ابن حجر نیز وی را یکی از نجبای اصحاب امام باقر(ع) میداند که از امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) روایت کرده است[۲۳]، اما هیچ یک از رجالیون وی را از اصحاب و راویان امام رضا(ع) به شمار نیاوردهاند. گزارشی نیز که نشان دهد او زمان آن حضرت را درک کرده، در اختیار نیست، چنان که روایتی از طریق او از امام رضا(ع) در متون روایی دیده نمیشود. از این رو، نمیتوان وی را جزو یاران و راویان ایشان به شمار آورد. به هر حال، اسماعیل بن جابر احادیث بسیاری از امام صادق(ع) و نیز امام باقر(ع) دارد[۲۴] که در کتب اربعه موجود است[۲۵]. برخی مجموع روایتهای وی از آن دو امام را قریب به صد مورد دانستهاند[۲۶] که حدیث اذان وی شهرت فراوان دارد[۲۷] و از امام باقر(ع) روایت کرده است[۲۸]. وی همچین احادیثی از امام صادق(ع) از پیامبر(ص) روایت کرده است[۲۹]. وی علاوه بر ائمه ذکر شده، از عبدالحمید بن ابیدیلم نیز روایت کرده است[۳۰] و کسانی چون احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی[۳۱]، صفوان بن یحیی، محمد بن سنان، علی بن نعمان، عثمان بن عیسی، اسحاق بن عمار[۳۲]، ابان بن عثمان، قاسم بن اسماعیل قرشی، احمد بن احمد بن ابینصر و دیگران از او روایت کردهاند[۳۳]. فرجام زندگی اسماعیل روشن نیست، اما گفتهاند تا قبل از سال ۱۸۳ق زنده بوده[۳۴]، و چند سندی برای برای این ادعا در دست نیست.[۳۵]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ عوالم العلوم، ج۲۲، ص۵۶۶.
- ↑ خاتمة المستدرک، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ خاتمة المستدرک، ج۱، ص۱۴۲.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۲۰، ص۱۸۶.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۲۴.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۶۰.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۳۱.
- ↑ الفهرست، طوسی، ص۵۳.
- ↑ معالم العلماء، ص۴۶.
- ↑ رجال الطوسی، ص۱۲۴؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۵۰.
- ↑ الفائق فی رواة و أصحاب الإمام الصادق(ع)، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۲.
- ↑ خلاصة الأقوال، ص۵۴؛ طرائف المقال، ج۲، ص۹.
- ↑ التحریر الطاووسی، ص۳۰.
- ↑ الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج۲، ص۱۴۲.
- ↑ أعیان الشیعة، ج۱، ص۶۶۸.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۴؛ خلاصة الأقوال، ص۵۴.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۵.
- ↑ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۲۷.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۲۶؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۲۵.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۲.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۳۱.
- ↑ لسان المیزان، ج۱، ص۳۹۷.
- ↑ قاموس الرجال، ج۱۲، ص۳۵۷؛ رجال الخاقانی، ص۱۰۶.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۳، ۴۴، ۶۱؛ الاستبصار، ج۱، ص۱۰، ۲۱۴، ۲۳۵؛ تهذیب الأحکام، ج۱، ص۲۷، ۲۳۱.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۵، ج۴، ص۱۱۷؛ المفید من معجم رجال الحدیث، ص۶۲.
- ↑ رجال النجاشی، ص۳۳.
- ↑ الکافی، ج۳، ص۳۰۲.
- ↑ اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۰.
- ↑ جامع الرواة، ج۱، ص۴۳۹؛ الفائق فی رواة و أصحاب الإمام الصادق(ع)، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ اختیار معرفة الرجال، ص۴.
- ↑ خاتمة المستدرک، ج۴، ص۱۵۰.
- ↑ منتهی المقال، ج۲، ص۵۱.
- ↑ الفائق فی رواة و أصحاب الإمام الصادق(ع)، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ واسعی، سید علی رضا، مقاله «اسماعیل بن جابر بن یزید جعفی»، دانشنامه امام رضا ج۲ ص ۲۲۹.