نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۳۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۲۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۳۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۲۷ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
اومانیسم، همانند لیبرالیسم و کمونیسم مکتبی مستقل به شمار نمیرود؛ اما اصول و مبانی معرفتشناختی آن، تأثیری ژرف در مکاتب فلسفی معاصر داشته است. واژه اومانیسم از واژگان ابداعی قرن نوزدهم است که برای اولین بار در سال ۱۸۰۸ برای اشاره به یک شکل از آموزش با تأکید بر ادبیاتجعل شد؛ لکن گسترش تفکر اومانیستی از عصر رنسانس یعنی قرن چهاردهم میلادی به بعد آغاز گشت[۱][۲].
اعتقاد به اینکه انسان، محور و میزان و مقیاس همه چیز است. بر پایه این اصل، انسان مرکز عالم قلمداد میشود و لذتهای جسمانی، هدف نهایی فعالیتهای بشری به شمار میروند.
اومانیسم، در حقیقت، شیوه و حالتی فکری و روحی است که شخصیت انسان و شکوفایی آن را بر همه چیز مقدم میشمارد. عملی را نیز که با این شیوه و حالت همساز است، میتوان عمل اومانیستی دانست[۵].
فردگرا: این گونه تفکر، فرد را اصیل میداند و بنابر آن، فرد در برابر هر ارزش مطلقی، خودمختار است و تکلیفگریزی حق او است و همه ارزشها خاصیت نسبی دارند و امر مطلقی در میان نیست.
جمعگرا: این گونه تفکر نیز اصالت را به انسان میدهد. تفاوت آن با گونه پیشین در این است که فرد انسانی از گذر جامعهای که عضو آن است، تعریف و تبیین میشود[۶][۷].
اسلام دیدگاه انسانگرای غربی را نمیپذیرد و انسان را دارای دو نوع زندگی میداند: زندگی انسانی و زندگی حیوانی. تفکر اومانیستی، در نگاه انسانمحورش، حیوانیت انسان را اصیل میشمارد و با فراموش ساختن انسانیت او، ارزشهایی همچون حقیقتگرایی، خیرگرایی و خدامحوری را نفی میکند[۸]. اما اسلام، دینی است جامعنگر و در تعالیم خویش هم بُعد روحانیانسان را در نظر دارد و هم بُعد جسمانی او را[۹][۱۰].
در تعالیم اسلامی، مرتبه انسان بسی والاتر از دیگر آفریدگان است[۱۱]. بنابر این دیدگاه، زمین و آنچه در آن است، برای انسان آفریده شده است[۱۲]. اما از سوی دیگر، او را ستمگر و ناسپاس[۱۳]، نادان[۱۴]، حریص، بیتاب و بخیل[۱۵] میداند. برخی پنداشتهاند این دو گونه تعریف از انسان در کلامخداوند، به تناقض میانجامد؛ اما هیچ تناقضی در میان نیست. آیاتی که انسان را گرامی داشته و ستودهاند، نظر به انسانی دارند که خدامحوری در پیش گرفته و خویشتن را با تعالیموحی همراه کرده است؛ ولی آیاتی که انسان را نکوهیدهاند، انسانی را هدف گرفتهاند که از آموزههای الهی روی برتافته و انسانیت خویش را فراموش کرده است[۱۶][۱۷].
انسان کامل در نظرگاه شریعت اسلامی، سعادت خویش را بر مدار خودبنیادانگاری نمیجوید؛ بلکه در این میجوید که دل به غیر خدا نبندد و خدا را مالک هر چیز بداند[۲۴]. گذشته از اینکه تفکر انسانمحوری در عمل نتوانسته است سعادتراستین را به جوامع بشری راه دهد، از گونهای تضاد نظری نیز رنج میبَرَد. تضاد این است که اگر ایثارگرایی و غایتانگاری از ساحت زندگیبشر رخت بربندند و انسان تنها با رویکرد سودجویانه و منفعتطلبانه با همنوعان خویش زیست کند، ناگزیر میان منافع تزاحم در میگیرد و در جامعههرج و مرج میآفریند[۲۵][۲۶].