فرهنگ

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Hosein (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۴۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

  • از جمله تعاریف مشهور فرهنگ که به وسیلۀ جامعه‌شناسان و کارشناسان فرهنگ ارائه شده است موارد ذیل است:
  1. فرهنگ عبارت است از توانایی‌ها و عادت‌هایی که آدمی به‌عنوان عضو جامعه کسب کرده است [۱]. در این تعریف با توجه به گسترۀ دو واژۀ "توانایی" و "عادت" فرهنگ، شامل همۀ دستاوردهای معنوی و مادی انسان اجتماعی می‌شود.
  2. فرهنگ یک جامعه، یعنی راه‌های زندگی آن جامعه [۲]. همین تعریف از فرهنگ، در فرهنگ زبان انگلیسی آکسفورد آمده است [۳].
  3. فرهنگ یعنی آداب خوب [۴].
  4. فرهنگ از نظر یک جامعه‌شناس، شامل کلّیۀ رفتارهایی است که در زندگی اجتماعی آموخته شده و از طرق گوناگون بین نسل‌های مختلف یا افراد یک نسل انتقال پیدا کرده است[۵]. در این معنا، فرهنگ نه تنها بر زبان، امور صنعتی، هنر، علم، قانون، حکومت، اخلاق و مذهب اطلاق می‌گردد، بلکه ساختمان‌ها، ابزار و وسائل، ماشین‌آلات، طرح‌های ارتباطی و اشیاء را نیز شامل می‌شود.
  5. فرهنگ یک جامعه عبارت است از افکار، عقاید، آرزوها، مهارت‌ها، ابزار و وسائل، امور مربوط به زیبایی و کارهای هنری، آداب و رسوم و مؤسساتی که افراد این اجتماع در میان آنها تولد یافته و رشد می‌کنند[۶].
  6. فرهنگ عبارت از تمام تظاهرات، عادات اجتماعی یک جامعه و واکنش‌های فرد است و این واکنش‌ها از عادات گروهی که فرد در آن زندگانی می‌کند متأثر است [۷].
  7. فرهنگ، نظامی است از نگرش‌ها و ارزش‌ها و دانش، که به طور گسترده در میان مردم مشترک است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود [۸].
  8. وقتی سخن از فرهنگ قوم یا ملّتی است، در حقیقت سخن از مجموع ارزش‌ها و نظام‌های معرفت و تبادل فکری و بینش و تجلّیات هنری آن قوم یا ملّت است که بدان وسیله هویت خود را آشکار می‌سازد (پانویس: تفکر دربارۀ تحولات و آیندۀ آموزش و پرورش).
  9. فرهنگ یعنی پذیرش‌های هنجاریافته در جامعه. پذیرش‌های هنجاریافته در جامعه به این معنی است که آحاد جامعه نسبت به اموری شناخت و اطلاع پیدا کرده، سپس آن را بپذیرد(بپذیرند)[۹].
  • از آنچه در تعریف‌های نه‌گانۀ فرهنگ نقل شد می‌توان چنین نتیجه گرفت: در تعریف فرهنگ چند دیدگاه اصلی وجود دارد:
  1. دیدگاه رفتارمحور: تعاریفی نظیر تعریف دوم و سوم و چهارم و ششم، تعاریفی‌اند که با چنین گرایشی سازگارند.
  2. دیدگاه باورمحور: که فرهنگ را به مجموعه‌ باورهای ارزشی و اعتقادی و علمی تفسیر می‌کند. تعریف پنجم و هفتم را می‌توان از این دست تعاریف برشمرد.
  3. دیدگاه خصلت ‌محور یا ملکه بنیاد: یعنی دیدگاهی که فرهنگ را به مجموعۀ خصلت‌ها و ملکات نفسانی که شخصیت یا هیئت درونی جامعه را تشکیل می‌دهند تفسیر می‌کند. تعریف اول و هشتم و نهم را می‌توان از این دست تعریف‌ها برشمرد.

جمع بندی

  • با توجه به تعاریف فوق و نیز بر اساس دقت در موارد استعمال واژگان "فرهنگ" در زبان فارسی و "Culture" در زبان انگلیسی و نیز "الثقافة" در زبان عربی، و بررسی مصادیق پدیده‌ها و رفتارهای فرهنگی، و بر اساس قاعدۀ زبانی "الألفاظ توضع للطبائع الکلّیّة و المعانی العامّة" می‌توان در تعریف فرهنگ چنین گفت: فرهنگ هر ملّت و جامعه‌ای عبارت است از "منظومۀ پذیرفته و مقبولِ شایسته‌ها و ناشایسته‌ها یا معروف‌ها و منکرها در رفتارهای اختیاری فردی، و فردیِ درون اجتماعی و اجتماعی"[۱۰].
  • بر اساس این تعریف، می‌توان ابعاد کلّی مفهوم فرهنگ را در چند بند خلاصه کرد:
  1. فرهنگ، یک نظام ارزشی است که همۀ فعالیت‌های ارادی انسان را در بر می‌گیرد. یعنی مجموعه‌ای است از داوری‌های ارزشی بهم پیوسته و متکامل دربارۀ کلّیۀ رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعۀ ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل می‌دهند.
  2. فرهنگ، خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است، و لذا هر گونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را می‌طلبد، و نیز هر گونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوه‌های رفتار انسانی را به دنبال دارد.
  3. هر فرد یا جامعۀ انسانی برخوردار از رفتارهای ارادی مبتنی بر سنجش و گزینش، به‌نحوی دارای فرهنگ است، زیرا هر فرد یا جامعۀ انسانی، برای شکل‌دهی رفتارهای ارادی انسانی خویش، نیازمند نظام ارزشی هماهنگی است که بتواند رفتارهای ارادی مبتنی بر سنجش و گزینش خود را بر مبنای آن شکل و جهت دهد.
  4. نظام فرهنگی، بنیاد زیرین همۀ نظام‌های رفتاری انسان را تشکیل می‌دهد، به‌نحوی که هر نظام رفتاری خواه در زمینۀ سیاست یا اقتصاد یا سایر زمینه‌ها برخاسته از نظام زیرین فرهنگی جامعه است. بر همین اساس است که نمی‌توان نظام فرهنگی را از سایر نظام‌های حاکم بر جامعه جدا دانست. نظام فرهنگی نمی‌تواند با نظام‌های دیگر اجتماعی نظیر نظام اقتصادی، یا نظام اخلاقی، یا نظام تربیتی نامتناسب و ناهمگن یا در تضادّ و تناقض باشد. افزون بر این باید گفت: اصولاً نظام فرهنگی است که ریشه و بنیاد سایر نظام‌های جامعه را شکل می‌دهد، و سایر نظام‌های جامعه انعکاس و تبلوری از نظام فرهنگی جامعه‌اند. حاصل آنکه نظام فرهنگی بستری است که سایر نظام‌های اجتماعی جامعه در آن بستر قرار داشته، و از قواعد و ضوابط آن اثر می‌پذیرند[۱۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تایلور Tylor ۱ Primitire Culture, ۱۸۷۴).
  2. جامعه و تعلیم و تربیت؛ ص ۹.
  3. Culture: Way of life Ali.R۱؛ ۳.Oxford Advanced Learner's Dictionary,۷th edition).
  4. Culture: Way of life Ali.R۱؛ ۳.Oxford Advanced Learner's Dictionary,۷th edition).
  5. Culture: Way of life Ali.R۱؛ ۳.Oxford Advanced Learner's Dictionary,۷th edition).
  6. Culture: Way of life Ali.R۱؛ ۳.Oxford Advanced Learner's Dictionary,۷th edition).
  7. Bouas, F; Anthropology, ۱۹۳۰, Z: PP. ۱۱۰؛ روان‌شناسی اجتماعی؛ ج ۱، ص ۵۱.
  8. تحول فرهنگی در جامعۀ پیشرفتۀ صنعتی؛ ص ۱۹.
  9. مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی؛ ص ۲۸.
  10. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام فرهنگی اسلام
  11. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام فرهنگی اسلام