اعشی مازنی
مقدمه
عبدالله بن اعور که به او عبدالله بن اطول حرمازی مازنی میگفتند از قبیله بنیمازن بن عمرو و به اعشی مازنی معروف بود[۱]. اعشی از صحابهای است که هم دوران قبل از اسلام (عصر جاهلیت) و هم دوران بعد از اسلام را درک کرده است[۲]. اعشی اهل شعر بود و به همراه همسرش، معاذه، در بصره ساکن بود[۳].
درباره نسب او گویند که او حرمازی است، نه مازنی و حرماز و مازن هر دو عموزادههایی از قبیله بنیتمیم بودند و چون حرماز از اهمیت و اعتبار چندانی برخوردار نبود، طبق عادت و رسم رایج آن زمان، فرزندان او را به مازن، عموزادهاش که از اعتبار خوبی برخوردار بود، منسوب کردند[۴].
گفتهاند در یکی از روزهایی که برای تهیه آذوقه به سفر رفته بود، همسرش از خانه فرار کرد و به "مطرف" که یکی از بزرگان قبیله ایشان بود پناهنده شد. هنگامی که اعشی از مسافرت بازگشت و او را در خانه نیافت، به جستجوی او پرداخت، به او گفتند: او در خانه مطرف است. او به نزد مطرف آمد و گفت: "زن من نزد شماست، او را به من برگردانید". مطرف پاسخ داد که وی نزد من نیست و اگر هم بود او را به تو برنمی گرداندم. چون مطرف قوی بود اعشی نتوانست با او در بیفتد و به ناچار در مدینه خدمت پیامبر (ص) آمده و این اشعار را سرود(...)
هنگامی که پیامبر این اشعار را شنید، جمله آخر را بارها تکرار کرد. سپس نامهای به مطرف نوشت که معاذه، همسر اعشی را به او برگردان. موقعی که نامه پیامبر (ص) به مطرف رسید، به معاذه گفت: "این نامه پیامبر است و باید به نزد همسرت برگردی". او گفت: "بنابراین از او پیمان بگیر و او را به پیامبر قسم بده تا مرا به خاطر این کارم شکنجه ندهد". مطرف نیز چنین پیمانی از اعشی گرفت و همسرش را به وی بازگرداند[۵][۶]