بحث:اجبار

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

  • اکراه: وادار به کاری کردن[۱]، سختی و مشقتی که از تحمیل خارجی به انسان می‌رسد[۲]. اصل آن "کره" مقابل رضا و محبّت[۳] یا مقابل اراده[۴].
  • ﴿أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۵].
  • در قرآن کریم آیاتی در مورد مختار بودن انسان در قبول دین وجود دارد و به عبارت دیگر دینداری به جبر و تحمیل امکان پذیر نیست: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۶] و ﴿أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۷].
  • گاهی اختیار در مقابل اکراه به کار می‌رود؛ ولی اکراه بیشتر در امور حقوقی کاربرد دارد؛ مانند "بیع مُکرَه" و "طلاق مُکرَه" که باطل است؛ زیرا یکی از شرایط صحت بیع یا طلاق اختیار است.
  • اکراه آن است که شخص تهدید به ضرر شود و بر اثر تهدید غیر، کاری را انجام دهد که اگر تهدید جدی نبود، آن کار را انجام نمی‌داد[۸]. دین که از امور قلبی و اعتقادی است، به اکراه تحقق پیدا نمی‌کند؛ ممکن است علایم و کارکردهای خارجی مانند نماز و حرکات عبادی به اکراه و زور از کسی سر بزند ولی اینها اعتقاد و باور دینی نیستند؛ لذا اصل دین و باور به آن قابلیت اکراه ندارد و اکراه‌ بردار نیست[۹].

اجبار در فرهنگ مطهر

در مورد اجبار و اکراه، انسان از طرف یک قوه جائر و جابر مورد تهدید قرار می‌گیرد که فلان عمل خلاف را باید انجام دهی و اگر انجام ندهی فلان صدمه را به تو خواهم زد، و انسان برای آنکه صدمه و ضرری را از خود دفع کند - یعنی نگذارد وارد شود - ناچار برخلاف وظیفه خود عمل می‌کند[۱۰].[۱۱]

پانویس

  1. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۳، ص۱۵۷۰.
  2. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۲۹.
  3. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۱۷۲.
  4. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۵۰.
  5. «آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  6. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  7. «آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  8. محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ص۳۷۶.
  9. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۱۱۷.
  10. مجموعه آثار، ج۲، ص۲۹۷.
  11. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸.